جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
بین آقایان گلزار, بین خانمها افشار
![بین آقایان گلزار, بین خانمها افشار](/web/imgs/16/143/p1s3d1.jpeg)
در میانه اکران فیلم «محاکمه» آخرین کار ایرج قادری که خودش هم نقش اول آن را بازی میکند و در یک صبح گرم تابستانی، با قادری در دفترش به گفتوگو
نشستیم. او از انتقادات و ایرادگیریهای اهالی مطبوعات بهشدت عصبانی بود. حتی حرفش این بود که سؤال اول ما مشخص میکند دنبال چه چیزی آمدهایم و مصاحبه میکند یا نه. مصاحبه کردیم و قادری حرفهای زیادی زد، حرفهایی که بخشهایی از آن را به درخواست خودش چاپ نمیکنیم. صحبت با آدمی که چند دهه است در سینمای ایران فعالیت میکند و اغلب تماشاگران را به سینما میکشاند، فینفسه باید جالب باشد. او بخشی از خاطرات تماشاگران عام سینمای ماست، اما خودش میگوید من اشتباه آمدهام. در این مصاحبه، شیما شهرابی که لطف کرده و قرار گفتوگو را هم گذاشته بود، حضور داشت.
ـ این همه عکسهای قدیمی شما روی دیوارهای اینجاست. کدام یکی شما را به وجد میآورد؟ کدام را بیشتر دوست دارید؟
عکسها مال سالهای مختلفی هستند. ۴۰ سال پیش. ۲۵ سال پیش، همین پارسال! بعضی وقتها بغضم میگیرد. بعضی وقتها لبخند میزنم. بعضی وقتها هم میخواهم بزنم توی سرم! اینکه میخواهم بزنم توی سرم هم دلیل دارد. اینها به واقع هیچ، هیچ برایم جاذبه ندارد.
ـ شما یک بخشی از تاریخ بدنه سینمای ما هستید. در این تردیدی نیست. هیچ جای این سینما که شما آنقدر در آن بودهاید، برایتان غبطهبرانگیز نیست؟ هیچ جا نیست که بگویید خودم را در اینجا دوست دارم؟
در یک فیلم یا در بعضی از فیلمها، در بعضی از سکانسها یا بعضی صحنهها، یک جاهایی من را راضی کرده. شاید هم فکر کردهام بهتر میتوانستم انجام بدهم. اینها هست. اما من وقتی میگویم میخواهم بزنم توی سرم، دلیلش این است که اشتباه آمدهام. اینکه شما میگویید من بخشی از تاریخ سینمای ایرانم، باز من باید بزنم توی سرم، چون همین دیروز یکی از همکاران شما یک مقالهای نوشته بود که در نشریه محترمی هم چاپ شده بود.
در آن، هر چه دری وری بلد بود به من گفته بود. یک مردی را در این سن با این کولهبار زحمت و بدبختی و مشقت، اینجوری میکوبند. من نمیفهمم اینها با چه شناختی با چه نگاه کثافتی مطلب مینویسند. شما میگویید من بخشی از این سینما هستم. خب این میتواند بد هم داشته باشد. من هم میتوانم از نظر شما جزو این بدها باشم. اما در گفتار شما توهین نبود. من دیگر خستهشدهام. آشفتهام. بههم ریختهام. آخر این زندگی نبود که من کردم. چی شد؟ کجا رفت؟ این عکسها را من حاضرم آتش بزنم. در هر دفتری یک عده دیگر این عکس را میزنند. چیزی نیست که من به آن علاقهمند باشم. من بههم ریختهام.
ـ آنونس فیلمهایتان را مرور میکنید؟ از آنها که میگفتند با شرکت ایرج قادری! اصلاً در خاطرهتان مرور میکنید؟ و... ایرج قادری؟! آن «و» خیلی مهم بود، نه؟
هیچ. باور کنید هیچ. آن «و»ها را دیدم و شنیدم. نتیجهاش را هم دیدم. عکسالعملش را فقط در مردم نمیشود نادیده گرفت. اما یک طرفش میشود حرفهای همان آقا که گفتم بد و بیراه نوشته بود. یکسری آدم در این مملکت هستند که فیلم میسازند و هزینهاش چند میلیارد میشود. اصلاً هم برایشان مهم نیست فیلم بفروشد یا نفروشد. اما سهم من از آن نوع فیلمها نیست. یک عده هم فیلم میسازند برای آنطرف آب. میگویند ما اینجا را قبول نداریم. لحاف را هم با چنگال میکشند روی خودشان!
خب گلی به جمالشان. یک عده هم مثل من هستند. بعضیها خانهنشین شدهاند. ما هم که کار میکنیم برای دوزار فیلممان هم باید چانه بزنیم. آن آقایی که آن حرفها را نوشته که اینها را نمیداند. آن آقا روی جلد مجله مامانیاش اسم من را میزند. اگر من آشغالم تو چرا اسم من را میزنی؟ پس معلوم است آن آقا میخواهد با اسم من، بزرگ شود. آن فرد دارد با دریوری گفتن به من خودش را بزرگ میکند.
ـ احساس میکنم عصبی هستید. چرا؟
همین حرفها و یادداشتها باعث میشود. بعد سالیان سال کار، آن ارتباطات عاطفی دیگر برای من جذاب نیست. روابط خانوادگی، برادر، خواهر، جذابیتشان را از دست دادهاند. من مهر رفاقت و برادری را پیدا نمیکنم. برای من که تجربه کاری دارم، قربونت برم و عزیزم و خوبین و... مرده است.
- ایرج قادری جدا از اینکه فیلمساز خوب یا بدی است، یک نکته را همیشه داشته، عامه مردم برای دیدن فیلمهایش به سینما رفتهاند و کارهایش با اقبال تماشاگران مواجه شده است. سرّ این ماجرا چه بوده است؟
هیچ کارگردانی در دنیا نیست که تمام فیلمهایش بهترین باشد. نمیشود هم آدم همهاش و همیشه یک گام به جلو برود، وگرنه همه باید روی قله دماوند باشند. اگر فیلمی نسبت به قبلی بر فرض بدتر شد که دیگر نباید آن کارگردان را با شلاق کوبید. اینکه شما میگویید چرا تماشاگر به دیدن فیلمهای من میآمد، باید بگویم که مثلاً بین دو قنادی شبیه هم احتمال دارد مردم از یکی استقبال کنند اما به آن یکی نروند. بنده در سینما در این بخش دراماتیک بیشتر کار کردهام که مردم هم دوست دارند. مثل ماجرای آجیل فروشی تواضع است.
ـ خب شما «تواضع» سینمای ایران؟ دلیلش چیست؟
تواضع خوشمزهتر است! الان برایتان میگویم. من وقتی یک صحنه را میگیر، کل حسم در آن صحنه است. من یک فیلم داشتم به اسم طوطیا. یک پدری دیوانه شده بود، هر کار میکردند درست نمیشد. آخرین تمحید گفتند بچهاش را بفرستیم تو. بچه را درست کردند، ترو تمیز کردند، رفت گفت بابا... بابا... منم طوطیا. ضمیر ناخودآگاه آن دیوانه، آن کلمه طوطیا با صدای این بچه را جذاب دید و چشمهایش تکان خورد. من این چیزها را حس میکنم و به آن توجه میکنم و منتقل میکنم.
- در اغلب فیلمهایی که کارگردانی کردهاید، نقش اول هم مال خودتان بوده، در محاکمه هم دوباره به همان روال بعد از انقلاب برگشتهاید، چرا؟
دشمنان میگویند چرا قادری رل اول فیلم بازی میکند. آقای دشمن من همیشه رل اول را بازی میکردهام. آقای دشمن شما خواب بودید. آقای دشمن شما بیدار نبودید. من هیچ وقت رل دوم بازی نمیکردم. من صندلیام رل اول است. من صندلیام رل هفتم نبود. حق من این است، شما بروید این «محاکمه» را ببینید. وجدانی ببینید. ایرج قادری کارگردان تلفن میکند به قادری بازیگر که بیا ببینمت. اگر رل به قادری بازیگر نخورد، به او نمیدهد! من مینویسم، سند میدهم که کسی نمیتواند جایگزین مناسبی باشد.
مثلاً آقای شکیبایی، آن آدمی که میرود وسط یک جمعیت افغانی و ممکن است نخودچی برگردد و جایی یارو را ادب میکند و سیلی میزند و... آقای شکیبایی نمیتواند با آن قدرت لازم این کارها را بکند و سیلی بزند. من مخلص آقای شکیبایی هستم، اما ربطی به این ماجرا پیدا نمیکند. یا آقای مشایخی که استادند، اما اگر بر فرض آن سیلی را بزنند خودشان میخورند زمین. خب پیری میآید دیگر. این است که ایرج قادری کارگردان، نقش را با انتخاب به قادری بازیگر داد.
ـ چرا همیشه نقشهایتان و آثارتان یک عناصر تکرارشونده داشته؟
مردم از من این را میخواهند. من دنبال تمرین کار جدید نیستم. دنبال نقشی که دور بشوم از مردم نیستم. فرصتش را هم ندارم. مردم از من توقع دارند غیرت داشته باشم و برای غیرتم هم حرکت کنم. یک بازیگری در گذشته در یک فیلمی برای دفاع از ناموسش گفت الان میروم آژان میآورم. ۱۰ سال از چشم مردم افتاد. باور کنید دستمزدش در سینما یکپنجم شد. سقوط کرد. او باید آنجا یقه طرف را میگرفت، اما گفت آژان میآورم. ما اگر به طریقی مورد قبول جامعه هستیم، نباید آن را از دست بدهیم.
ـ ایرج قادری چقدر نزدیک است به این نقشهایی که بازی کرده؟ این سؤال ذهن رویاباف مردم ماست.
زیاد دور نیست. بیشباهت نیست. مثلاً اگر خشمی در مسئلهای نسبت به دخترم یا خواهرم باید به وجود بیاید، در من میجوشد و بر پرده نقش میبندد. به همین دلیل من نمیتوانم کمدی بازی کنم. در من نیست.
- شما با خیلیها همبازی بودهاید. خیلیها در فیلم شما بازی کردهاند. کدام به نظر شما بیشتر کارش را بلد است؟
در هنرپیشههای جدید، آقای پرستویی، در یک فیلمی که من دیدم، آقای کیانیان در آن فیلم من را راضی کرد. اسم فیلم راهم یادم نیست البته. این خانم چیز، ... من احساس میکنم میتواند در کارش خیلی موفق باشد. خانم مهناز افشار را میگویم. وقتی عمیقاً به او فکر میکنم احساس میکنم با اعماق وجود کار میکند.
ـ از همنسلان خودتان؟ مثلاً وثوقی یا سعیدراد.
![بین آقایان گلزار, بین خانمها افشار](/web/imgs/16/143/p1s3d2.jpeg)
- شما صراحت لهجه دارید. دوست دارم این سؤال را هم با همین صراحت لهجه جواب بدهید: شما در سینمای ایران که میایستید، خودتان را بلند قد میبیند یا کوتاه؟ کجاست جای قد شما؟ ۲۵ متری هستید یا یک متری؟
قاعدتاً من اگر بگویم قدم خیلی بلند است چیز بدی نگفتهام. ولی این کار در ایران متداول نیست. ولی من میگویم اگر سینمای ایران را تقسیمبندی کنیم و بگوییم این باشد آن نباشد، من باید باشم. اگر انصاف باشد باید بگویم در این وضعیت موجود سینمای ایران من عالی به درد سینما میخورم. من چشم بسته میتوانم کار بکنم. من با تلفن میتوانم کار بکنم. اینقدر مسلطم. حتی میدانم سهپایه دوربینم چه اندازه است. اما اگر با سینمای دینا بسنجیم نه. به درد سینما نمیخورم. من دیشب یک فیلم دیدم که بسیار توانمند و خوب بود. اصلاً میخواستم سرم را بزنم به در و دیوار. ما اصلاً نمیتوانیم حتی یک فریم آن فیلم را بگیریم. حتی یک فریم از ۲۴ فریم یک ثانیهاش را. فوقالعاده بود.
- ببخشید اسم این فیلم چه بود؟
نمیدانم. یادم نیست. بگذارید تلفن بزنم بپرسم. (تلفن میکند) بلکهاک داون. کدام مادر کارگردان این فیلم را زاییده. چه جوری زاییده.
- هیچ کس نمیگوید من حالم از خوش تیپی خودم به هم میخورد. شما فکر میکنید تیپ و قیافهتان چقدر در سینمایتان در طی سالیان، تأثیر داشته؟
به نظرم تیپ و اینها خیلی تأثیر دارد. هر کس میگوید نه، بیخود میگوید. یک خانمی از بستگان ما به یکی دیگرشان داشت میگفت مدل موهایت را عوض کن. من گفتم از من بپرس، من خانم نیستم و حسادت نمیکنم، دلم میخواهد تو زیباتر بشوی. هم مدل مویت خوب است هم پیرهنت فوقالعاده است... توجه میکنید. یا... یا البته یک آقا، به یک آقایی هم گفتم، سالها پیش گفتم عینک بزن خوب میشوی، آقا ۲۹ سال است دارد بیخود عینک میزند! زیبایی دیگر یک چیز الهی است، زیبایی نقش مهمی دارد. بعد میرود به استعداد و تلاش و فلان.
اگر استعداد داشته باشد اما زشت باشد هیچ چیزی نمیشود. این نظر من است. بگذار یک مثالی بزنم که شما شاید خوشت نیاید. آقای گلزار. دست پرورده خودم هم هست. هم معروف است هم محبوب. البته یک افرادی که لحاف را با چنگال میکشند روی خودشان میگویند بازی بلد نیست. من میگویم بلد است. میگویند همچین خوش تیپ هم نیست. من میگویم خوش تیپ هم هست! الان حرف اول میزند و فعلاً هم سوار اسب است. هر کس هم هر چیزی بگوید بیشتر باعث شهرتش میشود.
- جوانهای بازیگر امروز را چطور میبینید؟ غیر از گلزار.
اینها را نمیشناسم. من یک گوشهای نشستهام و گاهی فیلم میسازم. مثلاً در فیلم اخیرم با امین حیایی آشنا شدم.
- مثلاً بهرام رادان.
ببینید... آخه اگر بگویم تلخ میشود، ایجاد ناراحتی میکند. یک روزی روزگاری من حرفهایم را میبینم.
- مسئله بغرنجی نیست. بر فرض کیمیایی و حتی خود رادان میگویند آن اتفاقی که باید، در فیلمهای کیمیایی، برای رادان نیفتاد.
ببخشید مگر در فیلم مثلاً هشت و بیست و دو دقیقه و ۳۰ ثانیه چه خبر بود؟! مگر رادان بازی نمیکرد؟! همان رستگاری در هشت و بیست دقیقه و نمیدانم چند ثانیه را میگویم. من به کسی که علاقهمند بودم گفتم پرستویی است. اما فیلمش روی اکران است و نمیفروشد، چرا؟ ۶۰۰ میلیون خرج آن فیلم کردهاند. آنتونی کوئین هم آمد ایران فیلم بازی کرد، فیلم خوبی نشد.
- در این سالها فریبرز عربنیا را چطور دیدید؟ اینها را از شما میپرسم چون هم کارگردانید هم بازیگر هم کارگردانی هستید که میتوانید به ایرج قادری بازیگر نقش بدهید یا ندهید.
من در زندگی به این نتیجه رسیدهام که مهمانی، شادمانی... نروم. الان هم باید در حرف زدن خودم را کنترل کنم. من باید مواظب باشم که چه میگویم. یک تعداد هنرپیشه آمدند در این سینما که کسی با آنها رابطه برقرار نکرد. بازیگری که با مردم رابطه برقرار میکند اگر تیر بخورد، تماشاچی هم همراهش تیر میخورد. اما اگر رابطه برقرار نکند و تیر بخورد، میگویند خورد که خورد! در «کوچه مردها» من میمیرم و بیننده هم با من میمیرد. اصلاً کسی را که من را با چاقو در فیلم زده بود، مردم در سینما میخواستند بکشند. چون که من را کشته بود! این رابطه برقرار کردن یک بحث وسیعی است. ایشان این رابطه را باید برقرار میکرد اما نشد. یکی دیگر هم هست اسمش شبیه اوست، او هم کجاست؟ نیست. مسئله رابطه است. باید بشود و در تو باشد. من در فیلم تاراج یک آقایی را بین همه آقاها آوردم، هیچ خصلت خاصی هم نداشت. اصلاً مو هم نداشت. نمیدانستیم مستعد هم هست یا نه. من او را آوردم چون از چند متری میفهمم طرف این کاره هست یا نه.
نویسنده : علی میرمیران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست