جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
نقد نظریه هیوم در باب منشا تصورات بر اساس حکمت متعالی
از جمله اساسیترین مسائل معرفت در فلسفه، مسئله منشا معرفت و راهحصول آن است. معرفت آدمی یا تصوری یا تصدیقی. بنابراین مسئله موردنظر خود به دو بخش منشا تصورات و منشا تصدیقات تقسیم میکنیم. دراینکه یکی از حصول علم، تجربه، یعنی تماس با عالم خارج استبحثینیست، حتی افلاطونیان نیز علم آدمی را قبلی میدانند بدین معنی کهنفس پیش از آنکه در قفس تن گرفتار شود، در عالم مثل، آنها رامشاهده کرده و همه را همان جا تحصیل نموده و بعد از آمدن به عالمطبیعت آن علم را فراموش کرده است نیز بر متذکر شدن انسان و بیادآوردن آنچه از پیش میدانسته است، مصرند و برای تجربه مدخلیتی تمامقائلاند. از افلاطونیان که بگذریم، آنچه در ما نحن فیه میان فلاسفه(خصوصا فلاسفه عصر جدید) مورد بحث است این است که آیا انسان تصوراتو تصدیقات مقدم بر تجربه هم دارد یا نه؟ این مساله به خصوص استکه فیلسوفان دوره جدید غرب را به دو نحله عقلی و حسی تقسیم کردهاست: گروه اول که دکارت و لایپ نیتس و اسپینوزااز آن دستهاند به تصوراتمقدم بر تجربه یا معقولات فطری اعتقاد دارندو گروه دوم مشتمل برفیلسوفانی نظیر لاک و بارکلی و هیوم تجربه را مقدم برتصوراتمیدانند. علت این اختلاف نظر آن است که دستهای از مفاهیم نظیر علتو جوهر و عرض و مفاهیم کلی همچون انسان و درخت و سنگ مابازاءمحسوسی ندارند و نمیتوان برای ورود آنها به ذهن طریقی حسی ارائهداد. طبیعی است در چنین وضعی یا باید آنها را فطری و غیر اکتسابی دانستیا موهوم، یا دلایلی برای محسوسس بودن آنها تراشید یا چارهای دیگراندیشید. برهر حال، اوج نظریه حسی در این باب را در آرای دیویدهیوم (۱۷۱۱ - ۱۷۷۶) میبینیم. نظری که وی در خصوص منشا تصوراتدارد در سایر تعالیم فلسفی او تاثیر اساسی داشته و در واقع مرکزثقل فلسفه اوست. رای او در باب علیت، که موجب شهرت وی در فلسفهاست، و همین طور آرای او در باره جوهر جسمانی و نفس و مفاهیم کلی ودر نهایت علم ما بعد الطبیعه.
یکسر مبتنی بر همین نظریه است او ازمخالفان سرسخت و بسیار مؤثر ما بعد الطبیعه است و کانت، فیلسوف بزرگآلمانی که تاثیر بسیار در فرهنگ و فلسفه بعد از خود دارد، متاثراز هیوم است و اعتراف میکند که این هیوم بوده است که وی را ازخواب جزمی یعنی، اعتقاد به مکتب عقلی بیدار نموده است. هیوم دوکتاب مهم در موضوع معرفت دارد. یکی رساله در طبیعت آدمی ۱ (کهخود مشتمل بر سه کتاب و کتاب اول آن در باره شناخت است) و دیگریتحقیق در فهم انسان. ۲ و ما در ابتدا رای او را مسئله منشاتصورات از همین دو کتاب نقل میکنیم و آنگاه، به نقد آن از دیدگاهاصحاب حکمت منعالیه میپردازیم.
● ادراکات ازنظرهیوم
از نظر هیوم کلیه ادراکات رامیتوان به دو قسم تقسیم کرد:
۱) انطباعات ۳
۲) تصورات. ۴
انطباعات دادههای بیواسطه حواساند. آنچهبر اثر تماس مستقیم یکی از حواس ظاهری یا باطنی با شیء حاصل میشودانطباع نام دارد و مادام که این تماس برقرار است انطباع باقی است.
اما تصور عبارت است از بیاد آوردن انطباع بعد از آنکه تماس ازمیان میرود. میتوان گفت مقصود از انطباع همان صورت حسی است و غرضاز تصور همان صورت خیالی. آنچه مستقیما بر اثر مواجهه حس با متعلقادراک حاصل میشود انطباع است و صورتی که تخیل میکنیم، هنگامی کهدیگر مواجههای در کار نیست، تصور نام دارد. تصور نسخهای است کهقوه خیال از انطباع برمی گیرد.انطباعات البته شدیدتر و روشنتر از تصوراتاند. ۵ با مثالهاییمیتوان مطلب را بیشتر توضیح داد. وقتی که از نزدیک و مستقیم دستبر آتش داریم، آنچه احساس میکنیم انطباع گرم است و چون دستبرداشتیم و گرمای احساس شده را تخیل کنیم تنها تصوری از گرماداریم. وقتی غمگین هستیم انطباع غم داریم ولی هنگامی که غمهایگذشته را بیاد میآوریم تنها تصوری از آنها داریم.انطباع هم شدیدتر و روشنتر از تصور است و هم مقدم بر آن. هیچتصوری نیست که مسبوق به انطباعی نباشد. تصوری که انطباعی برایشنتوان یافت موهوم استیعنی در واقع، تصور نیست. وانطباعات بازتابی. ۷
نوع اول اساسا از علل ناشناخته در نفسبرمیخیزد. نوع دوم تا اندازه زیادی از تصورات نشئت میگیرد. مثلامن، انطباعی از سرما، گرما، لذت یا درد دارم.به دنبال این انطباعات تصوراتی در من پیدا میشود. وقتی بعدا اینتصورات را بیاد میآورم انطباعات جدیدی همچون شوق یا نفرت در منبوجود میآید. این انطباعات اخیر را میتوان انطباعات بازتابی نامیدکه خود آنها موجب پیدایش تصوراتی میشوند که آن تصورات میتوانندسبب انطباعات بازتابی دیگری باشند. در اینجا هرچند انطباعاتبازتابی بعد از تصورات پیدا شدهاند، لکن خود آن تصورات، ناشی ازانطباعات احساساند. پس به طور کلی میتوان گفت در نهایت انطباعمقدم بر تصور است. ۸ در نظر هیوم، آنچه گفته شد، یعنی مسبوق بودنهمه تصورات به انطباعات امری است روشن و دریافت آن هیچ احتیاجی بهقوه دقیق یا استعداد فلسفی ندارد.(۹)
هرچند به نظر میآید قوه خیالآدمی پایبند واقعیت نیست و از هر چیزی نامحدودتر است و حتی دراختیار خود انسان هم نیست و میتواند به ماورای عالم واقع پروازکند و چیزهایی بیافریند که در طبیعتیافت نمیشود، با این حال اگرآنچه را که ساخته قوه خیال استبه اجزای آن تجزیه کنیم، درمییابیمتصوراتی هستند بسیط که از انطباعات متناظر با خود استنساخ شدهاند. هنر قوه خیال فقط ترکیب همین تصورات بسیط است و نمیتواند چیزیبیافریند که انسان هیچ انطباعی از آن نداشته باشد. کوه زرین، اسب بالدار، دریای جیوه و امثال اینها همه امور مرکبیهستند که قوه خیال، آنها را از ترکیب تصوراتی بسیط که حاصل هیوم برای این امر، با وجود آنکه میگوید بدیهی است، دو دلیل اقامهمیکند. اول آنکه: ما اگر افکار یا تصورات خود را هرقدر پیچیده ومرکب باشند تحلیل کنیم، میبینیم که به تصورات بسیطی تجزیهمیشوند که هر یک از آنها نسخه یک احساس سابق هستند. حتی تصوراتیکه در وهله اول بسیار دور از این منشا به نظر میآیند، پس ازبررسی دقیق معلوم خواهد شد که ناشی از آناند. مثلا تصور خدا بهمعنی موجود عاقل، حکیم و خیر نامتناهی، از تامل در ذهنیات خودمانو افزایش صفات خیر و حکمت تا درجه نامتناهی حاصل شده است.
دامنه این جست و جو را میتوانیم تا هرجا که میخواهیم بگسترانیم. ولیهمواره خواهیم دید که هر تصوری را که بررسی میکنیم، نسخه انطباعیاست از احساس شبیه خود. تصور آنان که این نظر ما را یک امر کلیبدون استثنا نمیدانند فقط یک راه برای انکار آن دارند که راهی استساده و آن عبارت است از ارائه تصوری که از این منشا حاصل نشدهباشد. آنگاه بر ما است که انطباع یا ادراک حسی زنده و روشنی مطابقبا آن به دست دهیم. ۱۰ دوم آنکه: اگر فردی به سبب نقص یکی ازحواس خود از نعمت آن حس محروم باشد، از تصورات مربوط به آن حس نیزمحروم خواهد بود. شخص نابینا مفهوم رنگ و شخص ناشنوا مفهوم صوت رادرک نمیکند. و همین که نقص آنها مرتفع و باب آن حواس باز شودتصورات مربوط به هر یک وارد ذهن آنها خواهد شد. همین طور استحکماشیایی که تاکنون هیچ یک از حواس ما را تحریک نکرده و بر آنهاعرضه نشدهاند. یعنی ما تصوری از چنین اشیایی نداریم; مثل زنگیانآفریقا که تصوری از شراب ندارند. مطلبی که ذکر شد در خصوص امورنفسانی نیز صادق است. یعنی مثلا فردی که به سبب سلامت نفس هیچ وقتاحساس حسادت یا حقد نمیکند، تصوری هم از این احساس ندارد یا فردخودخواه خودپسند درکی از مروت و محبت ندارد.
همچنین میتوان نتیجهگرفت ممکن است موجوداتی باشند با حواسی غیر از حواس ما و بالتبعبا تصوراتی غیر از تصورات ما زیرا درک حواس آنها تنها از طریق عملاحساس ممکن است که چون ما آن حواس را نداریم آن عمل احساسی وادراکی را هم نداریم و البته فاقد آن تصوراتی هستیم که از دروازهآن حواس وارد ذهن میشوند. ۱۱ هیوم بعد از اقامه این دو برهانمیگوید: قاعده کلی ما در مورد انطباعات و تصورات و برگشت هر تصوریبه انطباع مخصوص به خود، فقط ممکن است در یک مورد صادق نباشد کهدر آن مورد تصوری حاصل شود که مسبوق به انطباع نباشد و آن ایناست: همان طور که رنگهای گوناگونی که از راه چشم وارد ذهن میشوند درعین شباهت از هم متمایزند و همان طور که اصوات متعددی که از راهگوش وارد میشوند در عین شباهت جدا از یکدیگرند، همان طور هم مراتبمختلف از طیف یک رنگ به خصوص نیز با هم تفاوت دارند. چه اگرمتفاوت نباشند، تمایز بین دو رنگ کاملا مغایر با هم نیز، از میانخواهد رفت. حال فرض کنیم شخصی را طی مدت سی سال انواع مختلف رنگهارا دیده باشد غیر از مرتبه خاصی از رنگ معینی مثلا رنگ کبود. اکنوناگر همه مراتب رنگ غیر از همان مرتبه خاص، را بر چشم او عرضه کنیموی جای این مرتبه خالی را احساس میکند، چون مرتبه قبلی و مرتبهبعدی را میبیند. حال سئوال این است که آیا شخص مفروض میتواند به مدد قوه تخیل خودتصوری از مرتبه مفقود بسازد یا نه؟ به نظر من میتواند و کم هستندکسانی که بگویند نمیتواند. نتیجه این آزمون این است که پس تصوریهم وجود دارد که مسبوق به انطباع نباشد اما این مورد استثنا بهقدری نادر است که قابل اعتنا نیست و چیزی از اعتبار این اصل کلیکم نمیکند. ۱۲
هیوم با محکی که در باب منشا تصورات بدست میدهدمفاهیمی همچون علیت، جوهر، عرض، نفس و مفاهیم کلی را نقد میکند وچون آنها را مسبوق به انطباعی نمیبیند موهوم میداند و بر این اساسبر دانش مابعدالطبیعه که بر این مفاهیم استوار استبه شدت حملهمیکند، از جمله در انتهای فصل مربوط به منشا تصورات در کتاب«تحقیق در فهم انسان» میگوید: «بنابراین، دراینجا ما قضیهایداریم که نه فقط به خودی خود ساده و معقول است، بلکه اگر درست ازآن استفاده شود، موارد نزاع را مشخص و روشن میسازد و اصطلاحات فنینامفهومی را که مدتها استبر استدلالهای ما بعدالطبیعه مسلط شده وتمام متعلقات مابعدالطبیعه را به خود اختصاص داده دور میاندازد.کلیه تصورات، به خصوص تصورات اننتزاعی، طبیعتا ضعیف و مبهماندیعنی، ذهن آنها را خوب نمیپذیرد و به آسانی با تصورات مشابه خلطمیشوند و چون ما آنها را بسیار بکار میبریم، اگر چه معنای مشخصیندارند، گمان میکنیم دارای معانی و مفاهیم محصلی هستند. برعکس،همه انطباعات، یعنی همه ادراکات حسی، خواه بیرونی و خواه درونیقوی و روشناند یعنی، حدود آنها از یکدیگر مشخص است و انسان درمورد آنها به اشتباه نمیافتد. بنابراین وقتی که در معنی داشتن یکاصطلاح فلسفی به تردید میافتیم (چنان که اغلب میافتیم، فقط کافیاست تحقیق کنیم که آن معنی یا تصور از کدام انطباع بدست آمده است.اگر پیدا کردن چنین انطباعی ناممکن بود شک خود را معتبر خواهیمدانست. با قرار دادن تصورات در معرض روشنایی (یعنی باتحقیق دراینکه آنها از کدام انطباع حاصل شدهاند)امید میرود بتوان تمامنزاعهایی را که ممکن است در خصوص طبیعت و واقعیت آنهاپیدا شود ازبین برد»۱۳
اصحاب حکمت متعاله یعنی صدر المتالهین و پیروان اودر اینکه علم از برخورد حواس با اشیا حاصل میشود ذهن قبل از اینبرخورد دارای هیچ تصوری نیستبا هیوم موافقاند. آنان نه با نظریهافلاطون، مبنی بر عالم بودن روح قبل از تعلق به بدن، موافقاند و نهمعقولات فطری اصحاب اصالت عقل را قبول دارند بلکه در مسئله منشاعلم طرفدار نظریه ارسطو هستند که میگوید معرفت از حس و از تصوراتجزئی شروع میشود و این مطلب در آثار آنان کاملا روشن است.صدر المتالهین در «اسفار» ۱۴ از حواس به جاسوسهایی تعبیر میکندکه از نواحی مختلف برای نفس خبر میآورند و نفس را برای سایرادراکات آماده میسازند. و در «الشواهد الربوبیه» میگویند: «پس اول چیزی که در آن ایجاد میشود [در قوه عقلیه یا نفس] ازرسوم محسوسات که عبارتاند از معقولات بالقوه و محفوظاند در خزانهمتخلیه عبارت است از اوایل معقولات که جمیع مردم در آن مشترکاندیعنی اولیات و تجربیات و متواترات و مقبولات و غیرها ....». ۱۵ باز در همان «اسفار» در باب انواع اراکات بیانی هست که دلالتدارد بر تقدم ادراک حسی بر سایر ادراکات بیانی هست که دلالت داردبر تقدم ادراک حسی بر سایر ادراکات. صدر المتالهین در آنجا ابتداادراک را به چهار مرتبه احساس، تخیل، تو هم و تعقل تقسیم میکند.اما ادراک وهمی را نوع مستقلی نمیداند و میگوید ادراک در واقع سهقسم است: بدان که انواع ادراک چهار است:
۱) احساس
۲) تخیل
۳) توهم
۴) تعقل.
احساسعبارت است از ادراک شیء موجود در ماده حاضر نزد مدرک به هیئتمخصوص محسوس با آن از قبیل این و متی و وضع و کیف و کم و غیر ذلک..... و تخیل نیز عبارت است از ادراک آن شیء یا هیئت مذکور زیراخیال تخیل نمیکند مگر چیزی را که محسوس واقع شده است ولکن در هردو حالتحضور ماده شیء و عدمش و تعقل عبارت است از ادراک شیء ازحیث ماهیتش و حدش نه از حیث چیزی دیگر .....». ۱۶ همان طور کهاز عبارت صدر المتالهین برمیآید ادراک با حس شروع میشود و صورتخیالی فقط پس از صورت حسی میتواند پیدا شد (زیرا خیال تخیل نمیکندمگر آنچه را که محسوس واقع شده است) و صورت عقلی بعد از حصول صورخیالی ظاهر میگردد.صدر المتالهین همچنین در مبحث عاقل و معقول «اسفار» برهان اقامهمیکند بر اینکه فعالیت ادراکی نفس از راه حواس شروع میشود. به اینبرهان بعدا خواهیم پرداخت.
علامه طباطبایی در اصول فلسفه میگوید: در مقاله گذشته یکی از نتایج اساسی که گرفتیم این بود که علوم وادراکات منتهی به حس میباشد». ۱۷
سید محمد حکاک
فصلنامه قبسات شماره ۱۱
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست