یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

داستان یک قهرمان منفعل


داستان یک قهرمان منفعل

نگاهی به فیلم «امروز»

به‌نظر می‌رسد خیلی از فیلمسازانی که در جشنواره فجر امسال شرکت کرده‌اند قید فروش و اکران خوب برای فیلم‌هایشان را زده‌اند. ریتم کند، فیلمنامه‌های ضعیف و پرایراد از مهم‌ترین ویژگی‌های تعداد زیادی از فیلم‌های امسال است. جالب‌تر آنکه این مساله بیشتر دامن فیلمسازان باسابقه و قدیمی را گرفته است. فیلم «امروز» به کارگردانی رضا میرکریمی از جمله فیلم‌هایی است که خیلی کند پیش می‌رود و با زبانی پرلکنت قصه‌اش را مطرح می‌کند. میرکریمی خیلی وقت‌ها از شیوه‌های کلاسیک داستان‌گویی در فیلم‌هایش فاصله گرفته و البته هر کارگردانی این حق را دارد. مثل فیلم قبلی او «یه‌حبه‌قند» که بیشتر از آنکه در پی روایت داستان به شکل متعارف آن باشد، به قول خودش در پی خوب‌کردن حالِ تماشاگر بود. این مساله اشکالی ندارد و یه‌حبه‌قند هم در این زمینه موفق بود، اما نمی‌شود آنقدر دست به خرق عادت زد که کلیت اثر از سینما فاصله بگیرد و بسیاری از قواعد و اصول منطقی در فیلمنامه نادیده گرفته شوند.

شخصیت‌پردازی‌های «امروز» آنقدر اشکال دارند که به هیچ‌وجه نمی‌توان با آنها همذات‌پنداری کرد و برای خیلی‌ها در طول فیلم این پرسش به‌وجود می‌آمد که منطق رفتار‌های یونس چیست؟

مقصود کارگردان و نویسنده از طراحی چنین شخصیتی، نمایش قهرمانی است که آرام، ساکت، درونگرا و نجیب؛ مومن و مدنی است و برایش مهم نیست دیگران چه نگاهی به او دارند و چگونه قضاوتش می‌کنند. در ماشین اجازه می‌دهد مسافرش کانال رادیو را تغییر دهد، در بیمارستان آشغال‌های داخل گلدان را جمع می‌کند، آخرین کانال رادیو ماشینش قرآن پخش می‌کند و در نهایت اینکه به قول مسافری که سوار تاکسی اوست، کلا مرامش سکوت است و جزییاتی دیگر که معمولا در فیلم‌های میرکریمی و شادمهر راستین به وفور دیده می‌شوند.

فیلم درواقع نگاهی انتقادی به جامعه «امروز» ما دارد و قضاوت و پیش‌داوری در جامعه امروز ما را به چالش می‌کشد؛ و از طرف دیگر می‌کوشد تا در این بستر‪، شخصیت و قهرمانی را معرفی کند که نمونه آن را این‌روزها کمتر می‌بینیم. یونس پیشنهاد فیلمساز برای جامعه ماست؛ مجهز به سلاح سکوت است و قصد پاسخگویی به ظن و گمان‌های دیگران را ندارد. اما آنقدر در این صفتِ یونس اغراق شده است که نمی‌توان او را شخصیتی باورپذیر دانست و در مقابل آدم‌ها و رخدادها بیشتر منفعل است. شاید سکوت، حلقه مفقوده جامعه حال حاضر ما باشد و در خیلی از اتفاقات روزانه راهگشا، اما همیشه هم بهترین راه نیست. دست‌کم در تمِ این فیلم، سکوتِ شخصیت اصلی بیشتر حالتی منفعلانه دارد و بسیاری از کنش‌ها منشأ منطقی ندارند. اگر فضای فیلم، شهری است و کاراکترها هم آدم‌هایی هستند که در بستر اجتماع به نمایش گذاشته می‌شوند و میرکریمی هم دغدغه‌ای اجتماعی را مطرح می‌کند و حتی برای آن راهکار ارایه می‌دهد، پس چرا همه آنچه ما می‌بینیم ارتباط حداقلی با جامعه‌ و آدم‌هایش دارد؟! چرا ما علت‌ رفتارها را نمی‌فهمیم و توضیحی هم داده نمی‌شود؟ مگر می‌شود در جامعه‌ای همه‌چیز تا این اندازه مطلق باشد؟ سوالی که پرستار بخش از یونس می‌پرسد واقعا سوال ما هم هست؛ اینکه او برای چه به این دختر کمک کرده است، چرا یونس در برابر قضاوت منفی دیگران واکنشی نشان نمی‌هد؟ اگر او پاسخ قضاوت‌های دیگران را بدهد، منجر به ایجاد بحرانی نمی‌شود که بهترین راه‌حل آن سکوت باشد.

اصلا چرا همه کادر بیمارستان بسیج شده‌اند که درمورد او قضاوت و در مقابلش واکنش منفی نشان دهند؟ و سوال‌های دیگری که بی‌جواب می‌مانند و بیش از هرچیز به چفت و بست‌های فیلمنامه برمی‌گردد که در برابرشان سکوت کرده است و در عمل سبب شده تا مخاطب فیلم را با تردید دایمی دنبال کند و نتواند به موضوع آن نزدیک شود. در فصل پایانی فیلم، با شناختی که ما از یونس پیدا کرده‌ایم، کاری که انجام می‌دهد پرسش‌های بیشتری ایجاد می‌کند و با ویژگی‌های شخصیتی او در تناقض است. آدمی که اخلاقی است، زن بیماری را به بیمارستان رسانده، به دلایل نامعلوم و گنگ تا انتهای مداوای او، در کنارش می‌ماند و قضاوت‌های دیگران را تحمل می‌کند؛ چرا در نهایت بچه زن را به شکل پنهانی از بیمارستان خارج می‌کند و با خودش می‌برد؟ اینکه در زمان جنگ از این در بیماران را منتقل می‌کرده‌اند و حالا او دارد از همان مسیر عبور می‌کند پاسخ قانع‌کننده‌ای نیست و باز هم مشکلات فیلمنامه را عیان می‌کند.

چرا یونس مسوولیت سنگین بچه‌ای را که متعلق به او نیست می‌پذیرد و از آن مهم‌تر چرا آن را پنهانی از بیمارستان خارج می‌کند؟ «امروز» می‌توانست فیلم خوبی باشد، اگر برای بسیاری از این پرسش‌ها پاسخی وجود داشت و فیلمنامه‌ آن مستحکم‌تر و دقیق‌تر بود.

سهام‌الدین بورقانی



همچنین مشاهده کنید