سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

قدم زدن با شنل توقعات فانتزی


قدم زدن با شنل توقعات فانتزی

پسری سی ساله هستم که نمی دانم به خواستگاری چه دختری بروم چطور انتخاب کنم و اصلاً چه کسی را انتخاب کنم کدام دختر را انتخاب کنم که من اولین علاقه زندگی اش باشم

پسری سی ساله هستم که نمی دانم به خواستگاری چه دختری بروم؟! چطور انتخاب کنم و اصلاً چه کسی را انتخاب کنم؟ کدام دختر را انتخاب کنم که من اولین علاقه زندگی اش باشم؟! دوستانم می گویند برای ازدواج باید با طرف مقابل معاشرت داشته باشی تا او را خوب بشناسی، اما من به نظر خانواده ام اهمیت می دهم. متأسفانه کل خانواده هم روی یک گزینه به اتفاق نظر نرسیده اند! تکلیف من چیست؟ همه می گویند زنی زیبا، جوان و پولدار ایده آل است!!

آنچه که خواندید عین نوشته جوانی است که در یکی از مجلات خانوادگی به چاپ رسیده و مشاور آن مجله هم پاسخ هایی داده است. به سن و بعد سردرگمی این فرد توجه داشته باشید. معمولاً اولین چالش پیش روی ازدواج را مشکلات اقتصادی مطرح می کنند، ولی آیا حقیقتاً این تنها مشکل است. هیچ کس نمی خواهد منکر این مشکل بزرگ و اساسی شود: مسکن، کار، جهیزیه، خرج عروسی و... همه هفت خوان رستم هستند، اما تیرگی زمانی چیره می شود که ما خودمان هم ندانیم از زندگی مان چه می خواهیم؟!

آمارها پیرامون جوانان بالای سی سال چه زن و چه مرد که ازدواج نکرده اند، بسیار ضدنقیض است. خودتان هم می توانید در اینترنت به راحتی آمار را جست وجو کنید. اما بگذارید آمار را رها کرده و به اصل قضیه بپردازیم. چرا سی سال به بالا ها ازدواج نمی کنند؟ بیشتر مدنظر ما آنهایی ست که چه زن و چه مرد کار و درآمد و استقلال هم دارند، اما تن به ازدواج نمی دهند.

در پاسخ به این مسئله اگر چه دلایل در باب خانم ها و آقایان کاملاً مجزاست ولی یک دلیل مشترک وجود دارد و آن هم این است که ما نمی دانیم از زندگی چه می خواهیم؟ خودمان را نشناخته ایم و برای انتخاب آموزشی ندیده ایم که معیاری در ذهن داشته باشیم. به قول معروف هرچه خوش آید، پیش آید... آقا سی و چند سال دارد، ولی هنوز یک نوجوان است و خانم با سن بالا مثل دختربچه ها رویایی فکر می کند. مردها اغلب به ظاهر توجه می کنند و زنان به موقعیت شغلی و مالی. با این بچه های سی و چند ساله چه می توان کرد؟ و اصلاً چه خانواده ای را تشکیل داد؟

● رویاهای دست نیافتنی!

چه شد؟ دختر را پسندیدی؟ نه... وضع مالی خوبی داشتند، اما فرم بینی دختره به دلم ننشست!

چه شد؟ دختر را پسندیدی؟ نه... خیلی متدین و خوش اخلاق بود، اما بیست و نه سال داشت، مادرم می گوید باید شش، هفت سال از من کوچکتر باشد. تازه شاید نتواند فرزندی به دنیا بیاورد!!

چه شد؟ دختر را پسندیدی؟ نه... طفلکی فوق لیسانس داشت، اما خانه شان اجاره ای بود. چیزی نداشتند.

چه شد؟ پسر را پسندیدی؟ نه... دوستم رویا که دیپلم دارد، شوهرش مهندس است، من بایک شاگرد مغازه ازدواج کنم؟!

چه شد؟ پسر را پسندیدی؟ نه... خوش تیپ نبود!

چه شد؟ پسر را پسندیدی؟ نه... منحصر به فرد نبود!!!

ای خدا... ما کجا و فلسفه تکامل و رشد کجا؟ وقتی پایش بیفتد همه استاد می شوند و چندین ساعت از عشق و تفاهم و تکامل سخن می گویند، اما در لحظه امتحان روی دیگری دارند. انگار بخواهند سهم همه نداشته هایشان را با همین ازدواج مطالبه کنند.

بعد از سی و چند سال آیا زمان آن نرسیده که جلوی آینه بایستید و از خوبی ها و بدی های خودتان لیستی تهیه کنید. به نظر شما فرم بینی، اندازه قد، داشتن مدرک، ماشین، خانه، چه قدر می تواند ما را به سر منزل مقصود حیات بشری نزدیک کند؟

● خیال می کنید چند سال زنده اید؟ تا دیر نشده خودمان را اصلاح کنیم!

زهرا. میم مجرد که سی و چهارسال دارد و در یک مزون لباس عروس مشغول مهره دوزی است، می گوید: «من یک خانواده سنتی دارم. خودم هم به ازدواج به شیوه سنتی معتقدم. به خدا یکه و تنها درس خواندم، بعد کار پیدا کردم. چه قدر زحمت خانواده را کشیدم، همین چند مدت پیش بالاخره خواستگاری را یکی از همکارانم معرفی کرد. اولاً سه سال از من کوچکتر بود و بعد بلافاصله پرسید: چه قدر درآمد دارم؟ فکر می کنم ازدواج برای جوان ها سه صورت دارد: ازدواج عاشقانه که معمولاً در سن پایین و با جذبه فراوان رخ می دهد و بعد آتشش هم سریع فروکش می کند. ازدواج تجاری، که در آن اشخاص به دنبال دریافت مادیات و فاکتورهای مادی هستند. ازدواج از سر ناچاری هم که برای دقیقه نودی ها به ویژه خانم هاست. در این بین آموزشی برای ازدواج منطقی و محبت آمیز وجود ندارد، به همین دلیل با شکست مواجه می شوند. این که در کنار هم چه قدر همدیگر را به آرامش و کمال برسانیم، دیگر جزء شعارها شده است. الآن دخترهای متدین و بااخلاق که می توانند مادران خوب آینده باشند، مانده اند، اما کسانی که با ظاهرشان دام گسترانی دارند، محور تشکیل خانواده قرار می گیرند. خودتان تصور کنید نتیجه کار چه طور خانواده ای خواهد بود؟ به این فکر کنید که مادر بچه های من چه کسی است؟ و یا پدر فرزندانم چطور باید باشد؟ شاید ملاک انتخاب ها تغییر کند.»

● صدور گواهینامه ازدواج از سال های دبیرستان و دانشگاه

خانواده اولین و پردوام ترین سازمان اجتماعی در همه جوامع بشری است. مهمترین واحد اجتماعی که به عنوان کوچک ترین هسته اصلی اجتماع، بارزترین نقش ها را در رشد جسمانی، اجتماعی، اخلاقی، عاطفی و عقلانی فرد ایفا می کند. ازدواج یک نیاز، یک خواسته طبیعی و پیمانی مقدس بین پسر و دختر برای کسب آرامش، بدست آوردن استقلال، رسیدن به آرزوی پدر و مادر شدن و ایجاد امنیت اجتماعی است. مقام معظم رهبری در بیانی زیبا می فرمایند: «تشکیل خانواده و وصلت را یک فرصت الهی بشمارید و آن را قدر بدانید و تا آنجا که برایتان امکان دارد، برای حفظ و بارور کردن زندگی و مفید کردن آن برای جامعه و تطبیقش با آنچه در مقررات الهی است، بکوشید. چرا که تشکیل خانواده باید تجدید عهدی دوباره با خدای متعال باشد.»

انسان همیشه به دنبال رسیدن به سعادت است و لازمه سعادتمندی این است که فرد از تلاطم و اضطراب روحی در امان باشد. علوم مختلف روانشناسی و جامعه شناسی مؤکد این نکته هستند که این آرامش را در معنای واقعی می توان در خانواده یافت. خانواده ای که در امور و برخورد با وقایع پیش رو آیه شریفه «وتواصوا بالحق و تواصوا بالصبر» را راهگشا و راهنمای خود قرار دهد.

عباس اسماعیل گل مشاور مسائل خانواده معتقد است برای ازدواج بیشتر از این که آمادگی مادی و آمادگی از نظر شرایط اجتماعی و اقتصادی داشته باشیم، نیاز داریم از لحاظ روحی و روانی آمادگی داشته باشیم. وی مصرانه تأکید می کند: «۸۰ درصد ازدواج آمادگی روحی و روانی فرد است و تنها ۲۰ درصد شرایط اقتصادی تعیین کننده اند. لااقل در مرحله انتخاب صحیح این فکر و اندیشه ماست که دخالت مستقیم دارد.»

وی می گوید: «زیربنای یک ازدواج خوب، انتخاب خوب است و برای انتخاب خوب باید ذهنی آماده و آموزش دیده داشت. این آمادگی ذهنی باید با داشتن پارامترهایی چون عوامل و شرایط خانوادگی، اجتماعی و نیز بهداشت روانی حاصل شود.

برای مثال شاید در یک خانواده بنا به دلایلی نظیر این که خواهر بزرگم ازدواج نکرده پس هنوز نوبت من نیست، اصلا به فرد فرصت انتخاب داده نشود و از لحاظ خانواده زمان ازدواج او فرا نرسیده باشد، لذا به ازدواج این شخص اساساً فکر هم نمی شود. گاه شرایط روحی حاکم بر خانواده بستر ایجاد ذهنیت منفی نسبت به مسئله ازدواج در فرزندان می شود. بچه های طلاق همیشه از ازدواج ترس دارند و از طرف دیگر حمایت خانواده را نیز پشتوانه خود نمی بینند.

در خانواده هایی که بین پدر و مادر طلاق رسمی رخ نداده و تنها طلاق عاطفی جاری است، نیز بی رغبتی به ازدواج در بین فرزندان کاملا احساس می شود.»

این روانشناس، خانواده را اصلی ترین پشتوانه فرد در مسئله ازدواج می داند و معتقد است هرگونه خلل در روابط والدین رابطه مستقیم با اختلال روند ازدواج فرزندان دارد.

وی در ادامه می گوید: «متاسفانه جامعه نیز دائماً به جای بازگویی نمونه های موفق در ازدواج، به الگوسازی و انتقال موارد ناموفق اصرار می ورزد. این گونه گل امید ازدواج را در دل جوانان می خشکانیم و ترس از ازدواج را نهادینه می کنیم. شکست خورده ها را نباید آینه عبرت جوانان قرار داد، بلکه با یک دید روشن پایه های یک انتخاب درست را در ذهن جوانان بنا بگذاریم.»

وی به نبود آموزش های پیش از ازدواج در سطح فراگیر اشاره کرده و می گوید: «همگان تصورشان این است که وقتی فردی را برای ازدواج انتخاب کردیم، تازه روند مشاوره آغاز می شود، در حالی که جوانان به ویژه در دانشگاه ها باید واحدهایی را جهت آشنایی با معیارهای صحیح ازدواج بگذرانند. در این واحدهای آموزشی هدف باید ابتدا شناسایی خود و سپس استخراج معیار برای انتخاب هر فرد باشد. هیچ کجای دنیا بعد از انتخاب مشاوره نمی دهند. روند مشاوره ها باید از سال ها قبل و از دبیرستان و سال های ابتدایی دانشگاه آغاز شود.»

در پی صحبت های این روانشناس این تلنگر به ذهنم زده می شود که سازمان های مرتبط با مسئله ازدواج جوانان و طراح صدور گواهینامه گذراندن دوره های آموزش اجباری پیش از ازدواج باید به این موضوع توجه داشته باشند که این گواهینامه را هر جوان ایرانی باید در سال های دبیرستان و یا در لابه لای دروس دانشگاهی اخذ کرده باشد. وگرنه برای یک خواستگار سی و چند ساله این موارد نه تنها زمان مناسبش گذشته، بلکه بر ذهنیت شکل گرفته و جا افتاده وی تأثیری نخواهد داشت.

● خواسته های فانتزی و خودپسندی ها

این یک واقعیت است که چند دهه قبل همه با هم ارتباطات و رفت و آمدهای منسجمی داشتند. از احوال هم خبر می گرفتند و در همین مهمانی ها و رفت و آمدها، بسیاری از ازدواج ها شکل می گرفت. الان همه درها را به روی خودمان بسته ایم و دائماً تکرار می کنیم: «قسمت نبود!!»

حتی کسی هم حاضر نیست به جوان خانواده خودش، مورد مناسبی را پیشنهاد دهد. می گویند: «بد و خوبش پای ماست!!»

ورود ماهواره و اینترنت نیز به ظهور شیوه های جدید همسرگزینی دامن زد. اگرچه اکثر این شیوه ها آخر و عاقبت ندارند، اما به جای تصحیح روند آشنایی و ایجاد فرصت لااقل برای فرزندان خودمان، بی خیال کل قضیه شده ایم.

اولین دستاورد دوستی های به اصطلاح مدرن ظهور بدگمانی های دامنه دار بین جوانان و حتی تصمیم آنها به هرگز ازدواج نکردن بوده است.

سعید حسین زاده ۲۹ ساله که متأهل است و صاحب سه فرزند سه قلو با لبخند می گوید: «من واقعا بعد از ازدواجم به این که خدا فرموده ازدواج کنید روزیتان چند برابر می شود، رسیده ام. مگر می شود انسان نیت خیری داشته باشد، اما خداوند رهایش کند؟»

وی که در یک مغازه کت و شلوار دامادی مشغول به کار است، یکی از چالش های پیش روی ازدواج را ناآگاهی جوانان نسبت به فواید ازدواج می داند و می گوید: «در حال حاضر اولویت جوانان ازدواج نیست، بلکه تحصیلات و منزلت اجتماعی است، لذا بیشتر عمرشان را صرف رسیدن به شرایط ایده آل می کنند و وقتی به خود می آیند، می بینند فرصت ها گذشته است.

خیلی از دوستانم را می شناسم که می گویند: وقتی همه چیز داشته باشیم زن می گیریم. وقتی هم همه چیز به دست می آورند، دیگر احساس می کنند هیچ کس در حد آنها نیست و بدگمان می شوند.»

حجت الاسلام مهدی فاطمی راد که در چندین دانشگاه معتبر کشور مشغول ارائه مشاوره های متعدد به ویژه مشاوره ازدواج است، توضیح می دهد: «بدگمانی به جنس مخالف یکی از دلایل مهم پسران بالای سی سال برای هرگز ازدواج نکردن است. در این افراد بدگمانی سه شاخه می شود: بدگمانی ناشی از تجربیات تلخ اطرافیان و احیانا طلاق در خانواده و فامیل، بدگمانی به پاکدامنی دختران و بدگمانی ناشی از سخت پسندی و ایده آل گرایی.»

وی می گوید: «هر چه سن بالاتر می رود، ایده آل گرایی بیشتر روی خودش را نشان می دهد و تصمیم گیری عاطفی به حداقل می رسد تا جایی که برخی افراد فراموش می کنند عاطفه هم جزئی از شرایط انتخاب همسر است. به قول معروف این ها دیگر از آن طرف بوم پرت می شوند، لذا معیارهای منطقی جای خودش را به معیارهای سفت و سخت می دهد. در این میان عده ای هم هستند که دائما می پرسند: پسر و دختر خوب کجاست؟ من به این افراد گوشزد می کنم که با طرح چنین سؤالاتی فضای فکری خود را زیر سؤال نبرند. و بدگمانی نوع سوم بدگمانی به اینکه این افراد در حد من نیستند. ارزش و داشته های من خیلی بالاست. خیلی محترمانه باید گفت: «روبروی آینه بایستید تا ببینید که نه شما پرنسسید و نه اطرافیانتان کلئوپاترا! زمان که بگذرد و فرصت ها که از دست بروند، مجبورید در قلعه تنهایی تان یک فرمانروای ساکت و محزون باشید.»

● همه سازمان ها برای ازدواج جوانان سهم بگذارند

وقتی در حل مسئله کم می آوریم، دروازه توجیه و تئوری پردازی های «من درآوردی» باز می شود. این که تعداد دختران بالای سی سال هرگز ازدواج نکرده چند برابر پسران است، یک واقعیت است، اما لااقل یک راه حلی پیدا کنیم که همین ۶۰ هزار پسر بالای سی سال ازدواج کنند، بلکه از جمعیت چند صد هزار نفره هرگز ازدواج نکرده ها کم شود.

یکی از روسای جمعیت شناسی کشور چند سال قبل در پاسخ به این که راه حل چیست؟ گفت: «نگران نباشید. فقط ممکن است دیر ازدواج کنید، تا ۵۰ سالگی که سن تجرد مطلق است، وقت دارید!!»

بنده خدا شاید منظورش این بوده که بعد هم علی ایحال ته خط است و کلا باید از ایستگاه زندگی پیاده شد!

کافی است یک جستجو در اینترنت داشته باشید تا با انواع نظریه پردازی ها آشنا شوید.

صاحب نظری توضیح داده که ازدواج نکرده ها هوش عاطفی پایینی دارند! این ها قادر نبوده اند تشخیص بدهند چه کسی دوستشان داشته و لذا خود را در موقعیت مناسب قرار نداده اند!!

اما به روزترین نظریه و راه حل جامعه شناسانه که مطرح شده این است که دختران با همسن های خود و یا افراد کوچکتر از خود ازدواج کنند. این نظریه به شدت در رسانه ها تبلیغ شد و انگار در یکی و دو سال گذشته رونقی هم داشته و افرادی بوده اند حتی با اختلاف دو دهه شوهر کرده ا ند! اما از طرف دیگر جامعه ما که همیشه یک ملاک ازدواج را بزرگتر بودن مرد مدنظر قرار داده، اگر هم افراد از سرناچاری پذیرا شوند، در درازمدت به تفاهم که هیچ، به تحمل نیز نمی رسند.

پس چه کنیم؟ این سؤالی است که مسئولان و مردم باید با هم پاسخ بدهند. به نظر می رسد همه شیوه های موثر را باید توأمان درنظر گرفت و همه سازمان ها باید در سروسامان دادن جوانان سهیم باشند. این که ازدواج جوان هیچ وقت اولویت اول برنامه های اجتماعی و فرهنگی نبوده، مأیوس کننده است.

چرا تا سی وچند سالگی ازدواج نکرده ای؟! یعنی هیچ یک از دختران فامیل و آشنایان مطابق معیار مناسب شما نبوده اند؟!

چرا تا سی وچند سالگی ازدواج نکرده ای؟! یعنی هیچ یک از خواستگاران شما شرایط تشکیل یک خانواده خوب را نداشتند؟

با این حال اکثر کسانی که فرصت طلایی تشکیل خانواده را پشت سر گذاشته اند، هم خودشان را به موقع نشناخته اند و هم به تبع آن معیاری در ذهن نداشته اند. به قول معروف نمی دانسته اند از زندگی چه می خواهند؟

این افراد دائماً تکرار می کنند: «نه، به دلم ننشست!!»

اما شاید فکر و معیار آنهاست که به دل منطق روزگار نمی نشیند!!

هویت هر فرد در خانواده اش شکل می گیرد. وقتی سایه شوم ناسازگاری بر خانواده ای می افتد، تا نسل ها بعد فرزندان این خانواده با عینک بدبینی که به چشم گذاشته اند قادر نیستند یک انتخاب خوب داشته باشند، چون در ذهن آنها این طور شکل گرفته که ازدواج مصیبت و تیره بختی است!

نگاه کنید از هرچند متأهلی که دور هم جمع می شوند، معمولاً فقط موارد ناراحت کننده و دلگیری را از وضعیت تأهلشان انتقال می دهند، همه این ها به شکل گیری یک ذهنیت منفی در جوان نسبت به ازدواج دامن می زند و ایجاد بی رغبتی می کند.

معمولاً جوانانی که زمان مسئولیت پذیر شدن و تشکیل خانواده را برای خود خیلی دور درنظر می گیرند، هیچ وقت بزرگ نمی شوند. حتی ممکن است به سنین پیری برسند و هنوز تفکری بچه گانه داشته باشند. دید منفی و عدم مسئولیت پذیری از ما بچه های سی وچند ساله که هیچ، ۴۰ و ۵۰ساله ساخته است.

● اخلاق خوب و تقوا دو معیار اصلی انتخاب

رقص نور در آینه بخت و شمعدانی های نقره ای که با طرح گل و قناری به انتظار یک زوج خوشبخت نشسته اند تا سفره بخت شان را روشن کنند. افسوس، افسوس که قدر این روشنایی را نمی دانیم. زوجی که برای خرید آینه شمعدان آمده اند، در گوشه ای از مغازه مشغول پرس وجوی قیمت ها و مدل ها هستند. تا از مرد می پرسم: «الان که زندگیتان را شروع می کنید، مهمترین چالش پیش روی شما چیست؟» وی با سگرمه های درهم و با اوقات تلخی می گوید: «پدرزنم!!» زن با آرنج به پهلوی مرد می کوبد و می گوید: «چی می گی؟ می خواهی مشکلاتمان تیتر روزنامه شود؟» خلاصه بگوومگویی در همین اول برنامه آغاز می شود.

بلند می گویم: «دوستان... دوستان... اصلاً موضوع ما چیز دیگری است؟ می خواهیم بدانیم چرا جوانان تا سن بالا تن به ازدواج نمی دهند؟»

مرد می گوید: «حالا که پا پیش گذاشته ایم، کمترین مشکل توقعات طبق طبق خانواده دختر است.»

دختر صحنه را ترک می کند، من می مانم و آینه شمعدان های منتظر.

رضا آخوندی متولد ۱۳۴۰ که ازدواج موفقی داشته و چند فرزند هم دارد، خیلی زیبا زندگی را به یک مثلث تشبیه کرده و می گوید: «یک ضلع مثلث زندگی مسکن و کار، یک ضلع قوت لایموت و ضلع سوم تجملات زندگی است.

من خود مزون لباس عروس دارم، شما صدنفر رامعرفی کنید، بنده بدون گرفتن یک ریال به آنها لباس عروس می دهم و کمکشان می کنم. اما اضلاع اصلی این چیزها نیست. اضلاع اصلی مسکن و کار جوانان است که باید برایش فکری شود.»

مهسا تراب زاده متولد۶۹ با نامزدش که او هم دانشجوست، سرگرم تدارک مراسم عروسی هستند، می گوید: «خدا وعده داده که اگر قدم برای ازدواج برداریم خودش کمک می کند. ما با این که هر دو دانشجوییم و کار هم نداریم، با جرئتی که از ایمان و باورمان نشأت گرفته، راه را آغاز کرده ایم. تا خدا چه بخواهد؟»

به نظر او اخلاق و تقوا تنها معیارهای اصلی و نادیده گرفته نشدنی انتخاب و ازدواج هستند، که متأسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته اند.

● شایع ترین دلایل هرگز ازدواج نکردن

حجت الاسلام مهدی فاطمی راد دلایل ازدواج نکردن مردان سی سال به بالا را در چند مورد خلاصه کرده و می گوید: «بدگمانی دامنه دار در سه شاخه بدگمانی ناشی از مشاهده نمونه های ناموفق و طلاق گرفته، بدگمانی به طرف مقابل ناشی از این که من بالاترم و ارزش بیشتری دارم و بدگمانی ناشی از سخت پسندی یکی از شایع ترین موارد عدم ازدواج مردان سی سال به بالاست.

مورد دیگر این است که این قبیل افراد مواردی نظیر مسافرت با دوستان و ارتباط منسجم با دوستانشان را جایگزین ازدواج کرده اند. نمی گوییم تفریحات ناسالم حتی در خیلی موارد این تفریحات سالم هم هستند، ولی جایگزین ازدواج مرد شده اند.»

وی ادامه می دهد: «قریب به اتفاق این قشر- مردان سی و چند ساله مجرد- قدرت تصمیم گیری ندارند و نمی توانند قاطعانه در صحنه ظاهر شوند. این افراد معمولاً آنقدر صبر می کنند که انگیزه های عاطفی ازدواج در آنها کور شده و باید گفت بدون عاطفه ازدواج کردن، مطلوب هیچ کس نیست. عدم هیجانات درونی و عاطفی یکی از چالش های ازدواج سن بالاهاست. باز هم تأکید می کنم خدای نکرده همه مردان سن بالا که ازدواج نکرده اند، را نباید به این دید نگاه کرد.»

این مشاور یکی از عوارض بالا رفتن سن را ایده آل گرایی عنوان کرده و می گوید: «خیلی ها دائماً تکرار می کنند تا به این سقف از دارایی، تحصیلات و موقعیت اجتماعی نرسیده ایم، ازدواج نمی کنیم. درحالی که به تجربه ثابت شده متأهلین از زمانشان بهتر استفاده می کنند و در عرصه های مختلف موفق تر هستند.»

وی به سختگیری خانواده ها اشاره کرده و می گوید: «گاه خانواده مانع ازدواج پسرشان است: مادر آنقدر پسرش را کامل می بیند که همه دختران را کمتر و پایین تر انگاشته و دائماً می گوید عروس مناسب پیدا نمی کنیم!!»

حجت الاسلام فاطمی پیرامون شایع ترین دلایل دیر ازدواج کردن خانم ها نیز این گونه توضیح می دهد: «خانواده ها در ایران معمولا تا سن ۲۵ سالگی شرایط سختی را برای خواستگاران دخترشان می گذارند، اما از این سن به بعد از بیم این که دخترشان هرگز ازدواج نکند، رها می کنند. یعنی زمانی آسان می گیرند که دیگر فرصت ها گذشته است. توجه داشته باشید که پسران سی به بالا تقریبا یک چهارم دختران سی به بالا هستند.

الآن افرادی دائما به خانم ها توصیه می کنند با همسن ها و یا کوچکتر از خودتان ازدواج کنید، تا به دلیل برابری آمار جمعیت آماده ازدواج در دختران و پسران شانس شما افزایش پیدا کند. بنده چنین توصیه ای ندارم. زن ایرانی همواره می خواهد به مردش تکیه کند. با توجه به این که سن رشد عقلی زن چند سال بیشتر از مرد است، چطور می توان در چنین شرایطی تفاهم را برقرار کرد؟

من معتقدم باید به راهکارهای دیگری با پشتوانه پژوهش های کارشناسانه برسیم.»

● ازدواج، اسارت نیست!

علی اکبر حاج قاسم که در کوچه برلن سی سال است لباس عروس می فروشد، مشکل پسند شدن و ترس از مشکلات اقتصادی را دلایل اصلی ازدواج نکردن مردان سن بالا می داند.

وی می گوید: «خودم ۳۵ سالگی ازدواج کردم، چون خیلی مشکل پسند بودم. دنبال زن نجیب و خانه دار می گشتم. الآن جوان های خوب زیاد داریم. همه که مثل هم نمی شوند، اگر به اطرافمان دقت کنیم، نیمه گمشده مان را پیدا می کنیم. مشکل ما این است که در دوردست ها به دنبال همسر خوب هستیم، شاید در همین نزدیکی ها باشد و ما غافلیم!»

محسن اسکندری روانشناس خانواده که به قول خودش در روز ده ها مورد ازدواج نکرده های سن بالا را که دچار افسردگی در درجات مختلف هستند، مشاوره می دهد، می گوید: «عوامل مختلفی در ازدواج دخالت دارند. تغییر فرهنگ باعث شده که با تأخیر در ازدواج جوانان روبرو شویم. در گذشته خانواده ها مسئول ازدواج جوانان بودند، اما امروزه خود جوانان اقدام می کنند. در صورتی که مهارت انتخاب به جوان آموزش داده نشود، پس از شکست های متعدد هر چه سن وی بالاتر رود، نمی تواند از لابه لای سردرگمی ها انتخابی داشته باشد.»

وی در ادامه می گوید: «این روزها دائما از جوانان می شنوم که می گویند تا یک نفر به دلمان ننشیند، ازدواج نمی کنیم! این قبیل افراد انتخاب را اتفاقی می پندارند که باید بدون برنامه و آموزش خودبه خود رخ دهد.

بنابراین در میان آشنایان و فامیل پیدایش نمی کنند. در دانشگاه و محل کار پیدایش نمی کنند. در خیابان هم پیدایش نمی کنند! چون اساسا نمی دانند دنبال چه می گردند و چه می خواهند؟! مشکل دیگر جوانان امروزی عدم مسئولیت پذیری شان است. به ویژه پسرها به اهمیت و ضرورت ازدواج بی اعتقاد شده اند. آنها ازدواج را مساوی با اسارت می پندارند، درحالی که انسان با ازدواج آزادی فکری پیدا کرده و فعالیت هایش جهت پیدا می کند.»

وی صراحتا می گوید: «وقتی سن بالا می رود، تب و تاب و انگیزه ازدواج کم می شود.»

این روانشناس خانم های هرگز ازدواج نکرده را به سه دسته تقسیم می کند:

«خانم هایی که در پی دوستی های مد روز به صورت دوره ای شکست های متعددی را متحمل شده اند و نسبت به جنس مرد بدگمان هستند.

خانم هایی که در خانواده سنتی زندگی می کنند و منتظرند خواستگاری زنگ را بزند. و خانم هایی که معتقدند انتخاب یک اتفاق است و باید شخصی به دلشان بنشیند که ممکن است تا پایان عمر هم یک چنین اتفاقی رخ ندهد. بنابراین همه مشکلات از این جا نشأت می گیرد که نقش وساطت برای ازدواج جوانان را نادیده گرفته ایم. قبلا برای سروسامان دادن جوان ها ارزش قائل بودند و سرودست می شکستند، اما حالا همه شانه بالا می اندازند و می گویند: «به ما چه ربطی دارد؟ بدوخوبش پای ماست!»

● به معیارهای صحیح برسیم

بگذارید صادق باشیم. گاه برای عیب های خودمان رونماهایی درنظر می گیریم تا مبادا کسی متوجه نقص خودمان بشود! مثلا یک مشکل سد راهمان است، ولی در منظر عمومی سنبل توقعات فانتزی را بر دوش گرفته و ادای پرنس ها و ملکه ها را درمی آوریم. چرا با خودمان صادق نیستیم و یک بار برای همیشه در مورد داشته ها و نداشته هایمان منصفانه قضاوت نمی کنیم.

مریم روزبهانی یک دانشجو می گوید: «همه دوستانم خواهان فردی خوش تیپ، باتحصیلات بالا، صاحب شغل، متعهد و سن مناسب هستند. اما آیا ما خودمان همه این فاکتورها را توأمان داریم؟ خوشبینانه ترین حالت این است که ما با فردی زندگی کنیم که وقتی روی ترازو معیارها می ایستیم، دو کفه روبروی هم قرار بگیرد.

این حرف یعنی وزن کل داشته های طرف مقابل را با وزن ارزش های خود مقایسه کنیم. نباید روی یکی دو معیار خاص زوم کرد. شاید تحصیلات بالای مردی مثلا نقص کم درآمد بودنش را بپوشاند و این امید باشد که در آینده شغلی مناسب تر دست و پا کند. و یا اخلاق خوب و منحصر به فرد خانمی، چهره معمولی اش را زیباتر نشان دهد. مشکل ما این است که می خواهیم در ازدواج به چیزهایی که خود نداریم برسیم، درحالی که هدف ازدواج کمال معنوی و رسیدن به تکامل انسانی است.»

وی ادامه می دهد: «معمولا در جامعه می خندند و می گویند فردی را که همه چیز با هم داشته باشد، هیچ کمپانی ای نساخته است. این واقعیتی است که هرگز با آن لبخندها پذیرایش نشده ایم. به این فکر کنید که دوران پیری با چه تنهایی عظیمی روبرو خواهید بود و آن روزها دوستان نیستند که با آنها مسافرت، مهمانی و یا خرید بروید.

معیارهایتان را جایگزین کنید، نه این که اصل مسئله را خط بزنید.»

گالیا توانگر