چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

شاعر دوران پایان اعجازها


شاعر دوران پایان اعجازها

نگاهی به زندگی و اشعار محمد شمس لنگرودی

شمس‌لنگرودی شاید سرباز وطن نبوده باشد، ‌اما یکی از شاعران بزرگ این وطن است. شعر‌هایش همچون بدنش کشتزار تله‌های انفجاری است که هر لحظه یکی از آنها منفجر می‌شود تا برای لحظاتی هر چند کوتاه صدای انفجارش ما را از خواب این زندگی کسالت‌بار بیدار کند و نورش بر سیاهی این شب‌ها درخششی هر چند کوتاه بتاباند. شاید در هیچ جبهه‌ای نجنگیده باشد اما هر لحظه در کنار بسیاران دیگری کشته شده است. اما از او نه‌تنها یک تکه چوب که هزاران کلمه باقی مانده است؛ هزاران کلمه‌ای که اکنون پرچم آزادی و انسانیت شده است. اشعار شمس‌لنگرودی اکثراً از همین دست است؛ اشعاری که انسان را وادار به اندیشیدن می‌کند. اشعاری که از دل همین زندگی روزمره کسالت‌بار بیرون می‌آید اما همچون تلنگری سخت ما را به خودمان می‌آورد تا بیشتر از گذشته بیندیشیم. تا شاید دیگرگونه به این زندگی نگاه کنیم. اشعاری که هر چند در لحظه اول برای ما تلخ به نظر آید اما همچنان که بیشتر به آنها دقت می‌کنیم و در ژرفای کلامتش فرو می‌رویم لبخندی بر لبان ما نقش می‌بندد. شمس‌لنگرودی شاعر‌ امید‌ها و بیم‌هاست، شاعر عشق و نفرت‌ها و شاعر زندگی و مرگ!

● زندگینامه

محمد شمس‌لنگرودی در ۲۶ آبان ۱۳۲۹ در محله آسید عبدالله لنگرود به دنیا آمد. دوره‌های دبستان و دبیرستان را در لنگرود و دوره دانشگاه را در رشت طی کرد. تساهل و فضای فرهنگی رشت از جمله کتابفروشی‌ها، جوانان روشنفکر و بحث‌های ادبی فراوان، فضای ذهنی بازتر و وسیع‌تری به او بخشید. تاثیر دانشگاه را نیز که آدم‌های گوناگون در آن گرد آمده بودند و به قول خودش یکی اهل سینما، دیگری اهل موسیقی و سومی اهل شعر بود، نیز نمی‌توان نادیده گرفت. شمس در خانواده‌ای مذهبی بزرگ شد. پدرش از روحانیون و امام جمعه لنگرود بود. شمس از سال‌های دهه ۵۰ به سرودن شعر آغاز کرد، اما نام او از سال ۱۳۶۵ بر سر زبان‌ها افتاد که شعر بلند «خاکستر و بانو» منتشر شد. این شعری است که از زبان مادری درباره فرزند شهیدش سخن می‌گوید و اشک هر خواننده‌ای را درمی‌آورد. «حدیث نفس زنی است که با خاکستر پسرش حرف می‌زند. زنی که نمی‌تواند باور کند پسرش را کشته‌اند.» شمس به روایت زندگینامه‌اش که از سوی نشر ثالث منتشر شده، تحت تاثیر شاعرانی چون بودلر و شاملو قرار دارد. «... تحت تاثیر فضاهای عصیانی، توفان‌زده و مه‌آلود شاملو و بودلر بودم.» خودش می‌گوید: «این دو شاعر تاثیر عجیبی بر من داشتند.

انگار که تمام وقت در توفان پربرگ پاییزی سردی به سر می‌بردم.» شمس اکنون یکی از شعرای مطرح زمانه ماست اما بیش از آنکه شاعر پخته‌ای باشد، آدم پخته‌ای است و از گذشت روزگار بسیار‌ آموخته و در کوره حوادث پخته شده است. گذشت ایام بر او تاثیر فراوان گذاشته و سانتی‌مانتالیسم دوره جوانی او را در رویدادهای بی‌شمار روزگار ما از رنگ انداخته و دید واقع‌بینانه‌ای به او بخشیده‌ است. در زمینه رابطه شاعر با مردم عقیده دارد که این شعاری بیش نیست؛ شعاری که گنگ و نامشخص است و در آن نوعی عوام‌فریبی نهفته‌ است. با آنکه شمس کم و بیش یک آدم سیاسی بوده، اما به شعر سیاسی اعتقادی ندارد. می‌گوید: «شاعری مثل نیما یوشیج که همیشه با مردم بود، شعرش هیچ ربطی به مردم ندارد و فقط روشنفکرها می‌فهمند. او چه نیازی دارد که شعار مردم‌گرایی بدهد. در عوض ما چقدر شاعران تشکیلاتی داشتیم که مردم شعرشان را نپذیرفتند. اگر هم شهرتی دارند، به سبب حمایت بعضی از روشنفکران و در حوزه خیلی محدود است.» او که سال‌های درازی از عمر خود را بر سر تحقیق درباره شعر نو سپری کرده، در مورد سیاست‌‌زدگی شعر، به ویژه دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ می‌گوید: «نیما یوشیج آدمی بود سیاسی.

در نتیجه بنیاد شعر نو ما بر سیاست گذاشته شد؛ مثل بنیاد روشنفکری ما که از مشروطیت، بر سیاست گذاشته شده‌ است. هر چیزی با یک چیز دیگر، بی‌مورد قاطی شده، هر دو هم یکدیگر را تضعیف کردند.» شمس که خود در دهه ۱۳۵۰ بالیده و تفکرش در آن سال‌ها شکل گرفته است، ادبیات و شعر آن دوره را ادبیات سال‌های رخوت تعبیر می‌کند و عقیده دارد دهه ۱۳۵۰ برخلاف دهه ۱۳۴۰ از حیث شعر و ادبیات سال‌های پرباری نبوده‌ است: «شاملویی که در دهه ۱۳۴۰ هر سال یک کتاب درمی‌آورد، در دهه ۱۳۵۰ به شدت کم‌کار شد.

از اخوان ثالث خبری نیست، یا از سهراب سپهری. حتی در مورد بیشتر نویسنده‌ها هم همین طور بود. مثلاً بهرام صادقی. و اگر خبری بود، بیشتر در حوزه جامعه‌شناسی و تاریخ به‌خصوص فلسفه مارکسیستی بود. اگر جنبش و شوری در آن سال‌ها دیده می‌شد، در این حوزه بود که مستقیم به جنبش چریکی منتهی می‌شد. در دهه ۱۳۵۰ در حوزه هنر و ادبیات خبری نبود. مثل بعد از ظهر چرت‌آلود تابستانی رخوت‌انگیز.»شمس به غیر از شعر، در زمینه تاریخ شعر دست به تحقیقات جانداری زده است. «گردباد شور و جنون» درباره سبک هندی و شعر کلیم کاشانی و «تاریخ تحلیلی شعر نو» درباره شعر نو ایران از کارهای باارزش اوست.

● شاعری که زندگی‌اش را می‌نویسد

شمس‌لنگرودی همچنین چندی پیش از نگارش کتاب زندگی خود با نام «آنچه من از زندگی فهمیدم» سخن گفت. این شاعر و پژوهشگر که در آستانه ۶۰ سالگی است، در این باره ادامه می‌دهد: در این کتاب تحولات فکری‌ام را بر اساس اتفاقاتی که برایم افتاده، بررسی می‌کنم و اینکه چه چیز‌هایی باعث شد به این طرز تفکر برسم.

او درباره چگونگی شکل‌گیری این کتاب یادآور می‌شود: حدود یک سال است که به نوشتن زندگی خود مشغولم. به نیت نوشتن بخشی از زندگینامه و با تصور اینکه تا روز تولد ۶۰ سالگی‌ام (۲۶ آبان‌ماه) آماده شود، کار را شروع کردم اما عملاً به زندگینامه‌نویسی کشیده شد و این نوشتن برای خود درازنامه‌ای شد.

شمس‌لنگرودی تصور می‌کرده این کتاب تا قبل از ورود به ۶۰ سالگی‌اش در ۲۶ آبان‌ماه آماده شود که این طور نشده و کار نوشتن آن همچنان ادامه دارد. شمس‌لنگرودی شاعر دورانی است که مردم بیش از آنکه به دنبال عصای موسی باشند می‌خواهند به عصای چارلی چاپلین بخندند. دوران اعجاز‌ها به پایان رسیده است و انسان‌ها تنها کمی خنده می‌خواهند. شاعر خود این گونه می‌سراید:

موسی! زمان اعجاز‌ها گذشته است

عصایت را / به چارلی چاپلین ببخش

تا کمی بخندیم...

فواد شمس