دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
غول های ادب دو آلمان
در ماه مارس آن سال عزادار و اندوه گینی که طی آن یکیشان در ژوئه، اندکی پس از هفتادمین زاد روزش و دیگری در ماه اوت در آستانهٔ شصتسالگی درگذشت و به تبع آن جهان از منظر من متروک و صحنهٔ تئاتر تهی مینمود، من، دانشجوی ادبیات آلمانی(۱) ـ که این دو غول عالم ادب بر تلاشهای ساعیانهاش در سرایش شعر سایه افکنده بودند ـ آنها را کنار آرامگاه کلاسیت(۲) دیدم، همان محل دورافتاده با چشماندازی به دریاچهٔ «وان» که در کنارهاش دیدارهایی باور نکردنی(۳)، چه تصادفی چه با قرار قبلی، انجام شده بود.
به گمان من محل و ساعت این ملاقات را پنهانی، احتمالاً به یاری زنهای رابط، تعیین کرده بودند. من کمترین کاملاً اتفاقی آنجا بودم. من دانشجوی در حاشیهای که اولی را ـ با سری بیمو چون بودا(۴) ـ و دیگری را ـ شکننده و با نشانههایی از بیماری(۵) تنها در نگاه دوم بود که شناخته بودم، دلم نمیخواست از آنها فاصله بگیرم. و اما از آنجا که در آن روز آفتابی و خنک ماه مارس باد از وزش ایستاده بود، صدای یکی نرم و بم(۶) و صدای دیگری روشن و اندکی زیر(۷) به گوشم میرسید. زیاد صحبت نمیکردند، گاه مکث میکردند.
گاه کیپ هم ـ گویی بر پایهٔ تندیسی دو نفره(۸) میایستادند و پس از آن باز فاصلهٔ (۹) [قانون] نانوشته را رعایت میکردند. یکی در قسمت غربی شهر سلطان ادبیات ـ و به همین دلیل بیتاج و تخت ـ محسوب میشد و دیگری در بخش شرقی مرجعی بود که سخنانش [برای اثبات هر باوری به کرات و] به دلخواه نقل میشد. از آنجا در آن سالها میان شرق و غرب جنگ ـ گیرم از نوع «سرد»ش ـ جریان داشت این دو را در برابر یکدیگر علم کرده بودند. دیدار آنها با ترفندی دو سویه، خارج از این نظم جنگی، امکانپذیر شده بود. بتهای من احتمالاً خشنود بودند که ساعتی از نقش خود رهایی یافتهاند.
آری چنین به نظر میآمد، با هم بودنشان چنین به گوش میرسید. مفاهیمی که از جملهها و نیمجملههایشان برای خود میساختم معنایی دشمنانه علیه یکدیگر نداشت. از خود چیزی نقل نمیکردند. کلام دیگری را به زبان میآوردند. انتخابشان لذت [هنری] ایهام را به انسان میداد. یکی شعر کوتاه «آن که پس از ما میآید»(۱۰) را توانست از بر بخواند و آخرین بندش را با چنان لذتی دکلمه میکرد که گویی شعر را خودش سروده است.خطاهامان(۱۱) که پایان یابد، آن گاه
عدم چون واپسین همدم
نشیند روی در رومان
آن دیگری آخرین بند یکی از نخستین سرودههای آن یکی را با عنوان «مرد و زن از کلبهٔ سرطان عبور میکند» بیتکلف بازگو میکرد:
گور اینجا گرد هر تختی میآماسد.
گوشت میگردد بدل با خاک و گرما دور خواهد شد.
خون سر جاری شدن دارد
خاک می خواند به خود تن را.
فرهیختگان اینگونه با لذت آثار یکی دیگر را نقل میکردند. میان نقل قولها یکدیگر را میستودند و در میان ستایشها واژهپرانیهای طعنهآمیزی میکردند که برای ما دانشجویان زیاده از حد آشنا بود:«از دیدگاه غیرتوارثی موفق به بیگانهسازی شدین» یکی گفت و آن دیگری با صدای زیر پاسخ داد:«سردخانهٔ اجساد شما که مربوط به سرزمینهای غربه از تئاتر داستانی(۱۲) من چه در زمینهٔ تک گفتار و چه در زمینهٔ دیالکتیک کم نمیآره» و با لذتی دوسویه به نیشهایشان ادامه میدادند.
سپس از توماس مان که سال پیش در گذشته بود با اشاره به «درونمایههای محوری بس استوار»ش مضحکه ساختند. پس از آن نوبت به بشر(۱۳) و برونن(۱۴) رسید که اسامیشان بازیهای زبانی را امکانپذیر میساخت(۱۵). آنچه به خطاهای فردی هر کدامشان مربوط میشد از سوی دیگری تنها با کنایهای کوتاه مورد اشاره قرار گرفت. یکی با لودگی دو ـ سه سطر از سرود حزبی دیگری را نقل کرد(۱۶):
...از کود گفت و ارزن و از باد خشک سال
آن رهبر کبیر کشاورزی و
محصول خلق روس: ژوزف استالین.
پاسخ به آن، ذوق زدگی کوتاه مدت آن یکی از دولت پیشوا بود که در نوشتهٔ تبلیغیاش به نام جهان در یک(۱۷) و سخنرانیاش در ستایش فوتوریست فاشیست مارینتی(۱۸) عرضه شده بود. آن یکی «اقدام(۱۹)» دیگری را به گونهای کنایی و به مثابهٔ «جهان بیان یک بطلمیوسی تمام عیار»(۲۰) ستیاش کرد تا بلافاصله این هردو گناه کار گرد آمده بر مزار کلاسیت با [ترفند] نقل مصراعهایی از شعر کمنظیر «به آنان که پس از ما میآیند» تطهیر شوند.
ای شمایان! که سر، فراز آرید
از دل موج ــ موج طوفانی
که فروخورد هستی ما راــ
کاستی های ما چو بر شمرید
هم از آن روزگار ظلمت نیز
یاد آرید، یاد از دوران
که شما ــ بخت یارــ از آن رستید.
از «شما» منظور لابد من هم بودم: از پس آمدهای، گوش ایستاده در کنارهای. این اخطار احتمالاً برایم کافی بود، هرچند از بتهایم توقع داشتم که به لغزشهای لغزانندهٔ خود وقوف روشنتری داشته باشند. اما بیش از این در پی نیامد. حال هر دو تن، فرهیخته در مسکوت گذاشتن، تنها به سلامتی یک دیگر پرداختند.
این یکی در هیأت پزشک نگران آن یکی بود که چندی پیش پروفسوری بروگش(۲۱) نام، اقامتی طولانی در Charite (۲۲) را به او توصیه کرده بود و از این رو من باب توضیح به سینهٔ خود کوفت(۲۳). حالا آن یکی نگران «جنجال همگانی»ای بود که این یکی به مناسبت هفتادمین زاد روزش پیش رو داشت. ـ«یه آبجوی تگری کافیه یه»ـ آن دیگری با لحنی که گویی بر آن است که پیشبینانه در وصیتنامهای از خود احقاق حق کند گفت:«هیچ کس، دولت هم، حق نداره جنازهام رو برای خداحافظی در ملا عام به نمایش بذاره». هیچکس نمیبایست بر مزارش سخنرانی کند. این یکی، البته، تأیید کرد اما پس از آن نگرانی خود را نیز به زبان آورد:«پیشگیری البته خوبه، اما کی از ما در مقابل مقلدینمون محافظت می کنه؟»
کلامی دربارهٔ وضعیت سیاسی به زبان نیامد. کلامی دربارهٔ تسلیح مجدد دولت غربی و شرقی گفته نشد. خندان از واپسین مزاحها دربارهٔ مردگان و زندگان، آرامگاه کلایست را ترک کردند بی آن که نام شاعری را که در «جا محکوم به جاودانگی شده بود به زبان آورند یا مصراعی از او نقل کنند. در ایستگاه راه آهن دریاچهٔ وان این یکی که ساکن شونه برگ(۲۴) ـ نزدیک میدان بایر ـ بود سوار قطار شهری شد؛ اتومبیل و رانندهای در انتظار آنیکی بود که او را ـ میشد حدس زد ـ به بوکوو(۲۵) یا شیفت باوردام(۲۶) میبرد. هنگامی که تابستان فرا رسید و این دو تن با فاصلهای کوتاه از یکدیگر در گذشتند بر آن شدم که سرودههایم را بسوزانم، ادبیات آلمانی را رها کنم و از آن پس در دانشگاه صنعتی با جدیت به تحصیل در رشتهٔ مکانیک بپردازم.
پی نوشت:
۱. دانشجوی ادبیات در این داستان «گونترگراس» است.
۲. «هاینریش فن کلایست» Heinrich von kleist (۱۷۷۷-۱۸۱۱) شاعر، داستانسرا، نمایشنامهنویس و روزنامهنگار آلمانی، در سال ۱۸۱۱ در سن ۲۴ سالگی خودکشی کرد.
۳. یکی از این دیدارهای باورنکردنی کنفرانسی است که تحت عنوان «کنفرانس دریاچهٔ وان» (وان دریاچهای است واقع در برلین) در تاریخ ثبت شده است. در سال ۱۹۴۲ در این محل نازیها در یک گردهمآیی، نسل کشی سازمان یافتهٔ یهودیان اروپا را تصویب کردند. پروندهٔ این گردهمآیی پس از جنگ جهانی اخیر به دست متفقین افتاد.
۴. برتولت برشت.
۵. گوتفرید بن ر.ک. داستان ۱۹۰۱ پی نوشت ۳.
۶. گوتفرید بن (نوار کاست).
۷. برتولت برشت (نوار کاست).
۸. اشاره دارد به تندیسهای دو نفره از شیلر و گوته در شهرهای مختلف آلمان.
۹. منظور فاصلهای است که دو ایدئولوژی متضاد دو آلمان اقتضا میکرد.
۱۰. اثر برشت.
۱۱. یکی از دو معنی «به پایان رسیدن خطاها» به پایان رسیدن زندگی است.
۱۲.تئاتر داستانی در برابر تئاتر نمایشی شیوهٔ ابداعی «برشت» بوده است که «بیگانه سازی» “Verfremdung” از ویژگیهای آن است. رک. دربارهٔ تئاتر اثر «برشت» ترجمهٔ «فرامرز بهزاد» صفحه های ۱۳۰ تا ۱۴۳ و یا پیش گفتار ترجمهٔ «زندگانی گالیله» به قلم «عبدالرحیم احمدی».
۱۳. «بشر» Johanes Robert Becher (۱۹۵۸-۱۸۹۱) داستاننویسی آلمانی که در دههٔ پیش از پایان جنگ در مسکو به سمت سردبیری اشتغال داشت و پس از جنگ به آلمان بازگشت.
۱۴. «برونن» Arnold Brunen (۱۹۵۹-۱۸۹۵) نمایشنامهنویس و منتقد تئاتر. ساکن آلمان شرقی.
۱۵. نخستین نام لیوان، پیاله... و نام دیگر فواره، حوض... معنا میدهد.
۱۶. «برشت» علاوه بر آن که برترین نمایشنامهنویس قرن بیستم جهان محسوب میشود شماری از مشهورترین اشعار معاصر آلمان و جهان را نیز سروده است. در کنار آن شعرها، سرودههای تبلیغی و در نتیجه، غیر ارتجالی نیز تحریر کرده است. مصراع های متن بخشی از یکی از بدترین نوع این «نظمهای» مقفی است.
۱۷. «درر»ها قومی بودند که در قرن دوازدهم پیش از میلاد با تصرف بخش هایی از یونان دولت «اسپارت» را تشکیل دادند. ما به مقالهٔ «گوتفریدبن» دست رسی نیافتیم. اما به نظر میرسد که «بن» در این سخن رانی هیتلر را با رهبر «درر»ها برابر نهاده باشد و رایش سوم را با «اسپارت» شاید هم چنین نباشد.
۱۸. «امیلیو فیلپو مارینتی» Emilio philippo marinetti (۱۹۴۴-۱۸۷۶) یکی از ارکان مکتب ادبی «فوتوریسم» که گرایشی به حزب فاشیستی «موسولینی» داشت.
۱۹. نمایشنامهای آموزشی از «برشت».
۲۰. «بطلمیوس» معلم و جغرافی دان یونانی،از سرداران «اسکندر مقدونی» و فاتح مصر، پس از مرگ «اسکندر» «بطلیموس» کشور مصر را مستقلاً اداره می کرد. سلسلهٔ «بطلمیوسیان» تا زمان «کلئوپاترا» و مدت کوتاهی پس از آن، تا زمان بطلمیوس«۱۶»، فرزند «کلئوپاترا و سزار»، ادامه داشت. «اوکتاویوس» امپراتور رم (ممدوح ویرژیل) این سلسله را منقرض ومصر را به خاک رم منضم کرد.
۲۱. Brugsch.
۲۲. charite : بیمارستانی در برلین.
۲۳. اشاره به بیماری برشت دارد.
۲۴ Schoneberg.: محل سکونت «گوتفرید بن» در بخش غربی برلین.
۲۵.Buckow: محل سکونت برشت در بخش شرقی برلین.
۲۶.”Schiffbauerdamm” محلی که تئاتر «برشت» در آن جا قرار داشت. در صحنهٔ این تئاتر فقط نمایشنامهٔهای «برشت» به اجرا در میآمد. گویا این محل امروزه هم فقط به نمایشنامههای بی شمار او اختصاص دارد.
گنتر گراس
برگردان: کامران جمالی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست