جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

اقتباس, مصورکردن داستان نیست


اقتباس, مصورکردن داستان نیست

چگونه می توان با اقتباس, مخاطب تلویزیون و سینما را جذب کرد

خیلی‌ها می‌گویند داستان بلند مثل فیلم است، اما من کمتر فیلم یا سریالی را دیده‌ام که از روی داستان یک کتاب ساخته شده باشد.

حداقل در این چند وقت اخیر ندیده‌ام. معمولا تا حرف اقتباس پیش می‌آید عده‌ای ضعف ادبیات داستانی را پیش می‌کشند و می‌گویند رمانی که بتواند به فیلمنامه تبدیل شود کمتر پیدا می‌شود، عده‌ای آن را دوباره کاری می‌دانند که پولش توی جیب نویسنده می‌رود (این عده اگر هم بخواهند اقتباس کنند داستان‌های خارجی را انتخاب می‌کنند) عده‌ای هم می‌گویند داستان کتاب‌ها معمولا ناب نیست و اگر هم باشد بیشتر آن موقع تبدیل‌شدن به فیلمنامه بناچار حذف می‌شود. بنابراین در اینجا بر عکس دیگر جاهای دنیا اقتباس از ادبیات داستانی به مذاق کمتر کارگردانی خوش می‌آید. در صورتی که همان تعداد کم فیلم‌ها و سریال‌هایی که تا به حال با اقتباس از داستانی ساخته شده‌اند هنوز که هنوز است در ذهن مخاطبان مانده‌اند.

● ویژگی‌های تصویری یک کتاب

چند وقت پیش داشتم کتاب «گاوخونی» نوشته جعفر مدرس صادقی را ـ که بر اساس آن بهروز افخمی فیلم ساخته است ـ می‌خواندم و فکر می‌کردم چه خوب می‌شد اگر کارگردان‌ها به جای رفتن سراغ فیلمنامه‌های مثل هم که کمتر خلاقیتی در نوشتن‌شان به کار رفته است، سراغ رمان‌ها و داستان‌های کوتاه بروند، آنها را بازنویسی کنند و یک چیز جدیدی نشان بدهند که برای مخاطب جدیدتر و جالب‌تر از سریال‌هایی با داستان‌های تکراری باشد. درست است که اقتباس از داستان‌های خارجی با حذف و اضافات زیادی همراه است که امکان دارد با داستان اولیه تفاوت داشته باشد، اما داستان‌ها و نمایشنامه‌های فارسی زیادی هم هستند که قابلیت تبدیل‌شدن به فیلمنامه را دارند، نمونه‌اش همین کتاب گاوخونی یا دیگر کتاب‌های جعفر مدرس صادقی که هم داستان شان روان و ساده است و هم حرف تازه‌ای برای گفتن دارند.

در گاوخونی داستان از زبان حمید روایت می‌شود که از اصفهان (زادگاه و محل خانه پدری) به تهران آمده و با دو دوست خود در خانه‌ای زندگی می‌کند. حمید خاطرات به هم پیچیده و تلخی را از دوران کودکی و نوجوانی برایمان تعریف می‌کند. از عشق نافرجام و مرگ پدر و مادرش برایمان می‌گوید و بعد سراغ کابوس‌هایی می‌رود که بیشتر آنها درباره پدرش است. پدری که هر روز صبح زود بیرون می‌رفت و در زاینده‌رود شنا می‌کرد و یک بار خواب می‌بیند که وی آنقدر به پایین دست رودخانه رفته که در باتلاق گاوخونی غرق شده و مرده است. پدر مرده تا انتهای داستان حضور دارد. حمید بعد از مرگ پدر به اصفهان برمی‌گردد و با دختر عمه‌اش ازدواج می‌کند، اما وضع روانی، خاطرات دیوانه کننده کودکی و شرایط نابسامان روانی در راوی که منجر به تصمیم سریع او برای ازدواج شده بود در ادامه منجر به نابسامانی زندگی و جدایی سریع از همسرش می‌شود.

● بی‌بی واقعا هست

«گاهی هم اقتباس از داستان یک کتاب آن قدر زنده وملموس است که خواندن آن کتاب یا دیدن فیلمی که از روی آن ساخته شده تفاوتی ندارد. روایت تلویزیونی ـ سینمایی آقای پوراحمد از «قصه‌های مجید» نه‌تنها چیزی از اصل داستان نکاسته است، بلکه اساسا از حد یک داستان مصور فراتر می‌رود. او با نزدیک‌شدن به روح داستان‌ها، مجید و بی‌بی و دیگر شخصیت‌ها، فضاها و وقایع را آن‌ گونه که در وجود خود می‌یافته، باز آفریده است و حاصل کار، یک زندگی است، واقعی‌تر از آن که بتوان در وجود آن تردید کرد. اکنون دیگر هیچ‌کس دوست ندارد باور کند مجید و مادربزرگش وجود خارجی ندارند. آنها وجود دارند، اما نه زیر این آسمان و نه درون این خانه‌های دلگیر.

نمی‌گویم در کجا، اما بی‌بی واقعا هست و هنگامی که مجید ـ که او هم واقعا وجود دارد ـ در سفر دچار مشکلی می‌شود و کلاغ‌ها قارقار می‌کنند، با نگرانی به آسمان نگاه می‌کند.» این قسمتی از حرف‌های شهید آوینی در تعریف و توصیف مجموعه قصه‌های مجید است که کیومرث پوراحمد با اقتباس از داستان هوشنگ مرادی کرمانی برایمان ساخته و پرداخته کرده، اما تصویرها و همه چیز آنقدر زنده و روان است که به قول شهید آوینی انگار نه انگار که از پشت شیشه تلویزیون آن را می‌بینی. قصه‌های مجید نوشته هوشنگ مرادی کرمانی، هم در یک مجلد و هم به صورت پنج جلد جداگانه منتشر شده است. نخستین جلد از این مجموعه سال ۱۳۵۳ و تاکنون ۲۳ بار تجدید چاپ شده است و از بعضی داستان‌های آن هم مجموعه تلویزیونی به کارگردانی کیومرث پوراحمد ساخته شد که یکی از سریال‌های محبوب و ماندگار بخصوص برای آنهایی است که در دهه ۶۰ به دنیا آمده‌اند.

سارا بابایی



همچنین مشاهده کنید