یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا

درباره صد سال به این سال ها


درباره صد سال به این سال ها

فیلم «صد سال به این سال ها» بعد از وقفه ای چند ساله بالاخره در جشنواره امسال در بخش خارج از مسابقه به نمایش درآمد بعد از فیلمی مثل «کافه ستاره» انتظار دیدن اثری خوب از مقدم نمی تواند بیجا باشد اما فیلم جدید او در رویکردی که برای خود انتخاب می کند به نقطه روشنی نمی رسد

فیلم «صد سال به این سال‌ها» بعد از وقفه‌ای چند ساله بالاخره در جشنواره امسال در بخش خارج از مسابقه به نمایش درآمد. بعد از فیلمی مثل «کافه ستاره» انتظار دیدن اثری خوب از مقدم نمی‌تواند بیجا باشد. اما فیلم جدید او در رویکردی که برای خود انتخاب می‌کند به نقطه روشنی نمی‌رسد.

فیلم در میانه تبدیل به یک ملودرام بزرگ به سختی به زمین می‌خورد. صد سال به این سال‌ها نه تنها وجه سیاسی خود را به خطابه پایانی امین با بازی پرویز پرستویی تقلیل می‌دهد، بلکه با حفره‌های بی‌شمار روایی خود رسما با دستانی خالی تماشاگر را به بیرون هدایت می‌کند. درواقع انتخاب چنین دستمایه حساسی از توان مقدم فراتر بوده است. اینکه مانند بسیاری از ملودرام‌های بزرگ تاریخ سینما، با محور قرار دادن یک موضوع خانوادگی در بازه‌های مختلف تاریخی به‌تغییرات اجتماعی، انسانی و سیاسی یک سرزمین و حتی جهان اشاره کرد.

تمام تلاش سامان مقدم نویسنده برای رسیدن به فیلمنامه‌ای فراتاریخی با رویکردی جدید در سینمای ایران بوده است اما مشکل از آنجایی شروع می‌شود که فیلمنامه با برش‌های عجولانه‌ای که به زندگی ایران (فاطمه معتمدآریا) بعد از انقلاب می‌زند، عملا بسیارسطحی و خالی به نظر می‌رسد.

فصل ابتدایی فیلم گرچه از نظر فضاسازی مهمانی تا حدودی تصنعی و باسمه‌ای به نظر می‌رسد اما انرژی خوبی را به بیننده منتقل می‌کند.

بازی پرطراوت کیانیان هم یکی از عوامل پررنگ انتقال این انرژی نهفته است. او توانسته رهایی وآزادمنشی شخصیت رفیع را با شل کردن عضلات و سبک راه رفتن و شیوه بیانش نشان دهد.

در نیمه اول شخصیت‌ها به خوبی معرفی می‌شوند و با نشانه‌های تصویری درست به وجود خطر محتمل در آینده پی می‌بریم. مثل صحنه‌ای که آرش در تابوت می‌خوابد که قرینه‌ای از مرگ او در جوانی است.

سرخوشی و بی‌خبری ایران و رفیع با آتش گرفتن کافه خاطرات از بین می‌رود و حوادث تلخ یکی یکی از راه می‌رسند. مثلث ایران- رفیع- امین هم با وجوه مختلف خود از همان ابتدا، وقوع تغییرهای آینده را پیش‌بینی می‌کند. اوج این تناقض هم در دیالوگ دو نفره امین و رفیع راجع به مرگ ماهیگیر نمود پیدا می‌کند.

اما یکدستی موضوعی و ساختاری فیلم در نیمه اول در نیمه دوم با برش‌های زمانی پی‌‌درپی شکسته می‌شود. فیلمنامه کار عملا از مصالح داستانی تهی می‌شود و فیلمساز به شعارهای رو و مستقیم متوسل می‌شود.

فیدهای متعددی که در کارهای قبلی مویینی مثل «بوتیک» تلخی فضا را تشدید می‌کرد، در اینجا کارکرد معکوس پیدا می‌کند. به خاطر اینکه مقدم به جای تعریف داستان در پی دست یافتن به نگاهی تاریخ نگارانه و بزرگ به اجتماع ایرانی بوده است. فیلم عوامل بیرونی را بر داستان تحمیل می‌کند و در نهایت نه می‌تواند پازل‌های مختلف زمانی را درست در کنار هم بچیند و نه به نگاه کلان خود دست یابد.

دلیل اشاره به سه فصل از سال ۸۴ مشخص نمی‌شود. بسیاری از کنش‌ها بی‌گذشته و دلیل از راه می‌رسند و پا در هوا باقی می‌مانند. مثلا علت سیاسی بودن علی مشخص نمی‌شود. اگر هم به جای دلایل قصد نشان دادن نگاه ریشه‌ای بوده عملا فیلم به این عمق موردنظر دست پیدا نمی‌کند. همینجاست که پی می‌بریم اهمیت یک داستان خوب چقدر ضروری است. تنها در آن صورت است که می‌توانیم به ریشه‌ها و تغییرها و تحولات و ایدئولوژی خالق یک فیلم پی ببریم.

تنها عامل قابل تحمل فیلم بازی خوب معتمد‌آریا و بازی نسبتا خوب ولی تکراری پرستویی است.

معتمدآریا با یک بازی درونی توانسته بسیاری از خلأهای روایتی را با چشمان غمبارش پر کند.

بد نیست که به گریم هم اشاره‌ای شود. نویدی با گریم خوبی که انجام داده تا حدودی پرسونای همیشگی سه بازیگر اصلی را در هم شکسته است. به خصوص در مورد پرستویی که بسیار به نفع نقش تمام شده است.

بازی بازیگرانی مثل قربان‌زاده و جواهریان هم بسیار بد و تصنعی است. معلوم نیست چرا جواهریان که در این سال‌ها گزیده کار بوده چنین نقش ماکت گونه‌ای را قبول کرده است.

در پایان باید گفت چرا فیلمی که می‌توانسته به نمونه‌ای قابل قبول در ژانر خود تبدیل شود به چنین ورطه‌ای می‌افتد؟

در پاسخ به این سوال باید توجه کرد که یک داستان بزرگ همه چیز را درون خود مستتر کرده است. همان حرف‌هایی که مقدم کاملا به صورت رو و شعاری تحویلمان داده است در تار وپود یک فیلمنامه خوب به ارزش تبدیل می‌شود. اما نکته دیگری هم که باید به آن توجه داشت، این است که وقتی کارگردانی حیطه خود و جهان پیرامونش را بشناسد مسلما حرف‌های شخصی‌اش به اندازه جهانی ارزش خواهد داشت.

به نظر می‌رسد که این حرف‌های دهان پرکن به خوبی در دهان آقای مقدم ننشسته تا در تار و پود مخاطب ریشه بدواند. «صد سال به این سال‌ها» نمونه تباه کردن اندیشه‌های بزرگ به دست اجراهای کوچک است. چیزی که در این سال‌ها بزرگ‌ترین معضل اجتماعی همه ما بوده است.

بهنام شریفی