چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

آی عشق, چهره آبی ات پیدا نیست


آی عشق, چهره آبی ات پیدا نیست

درباره آلن رنه و تازه ترین فیلمش «دل ها»

آلن رب گری یه (که رنه براساس فیلمنامه اش، سال گذشته در مارین باد را ساخت) اخیراً در گفت وگویی، آلن رنه را بیشتر یک «تکنسین» توصیف کرده تا یک «مولف». از آنجا که رنه همیشه اقتباس کرده (از مارگاریت دوراس و رب گری یه گرفته تا این آخری، آیکبورن نمایشنامه نویس انگلیسی) و تقریباً هیچ وقت مصالح کار مال خودش نبوده، حرف رب گری یه تا حدودی می تواند درست باشد. ولی از حرف رب گری یه و ایرادی که از آلن رنه گرفته، می توان این نتیجه گیری را هم کرد که رنه برخلاف فرضاً لوئیس بونوئل هیچ وقت داستان یا نمایشنامه های اقتباسی را از آن خود نکرده و همیشه فاصله یی بوده بین آلن رنه فیلمساز و داستانی که تعریف کرده و اتفاقاً همین فاصله یی که رنه- حتماً آگاهانه- بین خود و آثار اقتباسی اش قائل شده، مشکلی است که موقع تماشای فیلم های رنه، گریبان بیننده را هم می گیرد؛ مخاطب، اثری از دوراس، رب گری یه یا آیکبورن را می بیند که با رویکرد فرمالیستی تمام عیار آلن رنه به فیلم درآمده. (حال آنکه در «ویریدیانا»، «تریستانا» یا «بل دوژور»، ما اثری از بونوئل را می بینیم با تمامی ردپاها و اشارات بونوئلی اش و نه اقتباسی ادبی را.)

در «دل ها» (Coeurs) آلن رنه برای دومین بار نمایشنامه یی از آلن آیکبورن را به فیلم درآورده.

(او قبلاً نیز «سیگار کشیدن/ نکشیدن» (۱۹۹۳) را از همین نمایشنامه نویس کار کرده بود.) «دل ها» در واقع همان نمایش ترس های خصوصی در اماکن عمومی است که در اینجا در ۵۲ «تابلو» عرضه شده. یعنی باز به سبک «سیگار کشیدن/ نکشیدن» و موزیکال چند سال پیش اش، ترانه آشنا به صورت اپیزودیک و غیرخطی، برش هایی از زندگی چند آدم را تعریف می کند که بعضی، هیچ وقت در طول داستان با هم برخوردی نیز ندارند؛ مرد و زنی (آندره دوسولیه و سابین آزه ما) در یک دفتر معاملات ملکی کار می کنند. مرد با خواهرش (ایزابل کاره) زندگی می کند که دنبال عشق و رابطه می گردد. یک زن و شوهر (لورا مورانته و لامبر ویلسون) که زندگی زناشویی شان توی سرازیری افتاده و مردی که شب ها در هتلی کار می کند (پی یر آردیتی) و پدر پیری دارد و دنبال کسی می گردد که شب ها از پدرش مراقبت کند و آزه ما را- که دنبال کار دومی می گردد- برای این کار مناسب می یابد.

آلن رنه در مصاحبه اش با کایه دو سینما، آیکبورن را نمایشنامه نویس «بدبین و تلخی» معرفی می کند. ولی به خاطر حضور گروه بازیگران محبوب رنه و نوعی طنز خاص، از سنگینی فضا و در یک کلام، تلخی اثر کاسته شده (بازیگران فیلم همان گروهی اند که ۲۰ سالی است با رنه همکاری دارند و در اینجا فقط ایزابل کاره و مورانته به جمع شان اضافه شده اند.) درونمایه فیلم می تواند همان تنهایی و تک افتادگی آدم ها (و دروغ هایی که به خود و به هم می گویند) باشد؛ آدم هایی که بعد از چهل- پنجاه سالگی به قولی «نامرئی» می شوند و این نامرئی شدن به خصوص در جوامع صنعتی و اهمیت بیش از پیش جوان ها و جوانی، شدید هم توی چشم می زند و مساله ساز است و در اینجا همین آدم های نامرئی اند که به این در و آن در می زنند تا شریکی، رفیقی، همدمی برای خود پیدا کنند. رنه این مقوله را راحت به بیننده منتقل کرده ولی پرسشی که پیش می آید اینکه آیا مخاطب با سبک آلن رنه هم راحت کنار می آید؟ نمایشنامه آیکبورن در انگلستان اتفاق می افتد. آلن رنه ماجراها را حدوداً بی آنکه دستی در آنها ببرد، عیناً در پاریس - البته پاریسی کاملاً استودیویی - در محله برسی (منطقه ۱۲ پاریس) پیاده کرده. تنها نمای عمومی فیلم، نمای افتتاحیه آن است که در واقع قرار بوده یک «هلی شات» باشد. در آسمانی برفی، به طرف این محله و به سوی عمارتی که دوسولیه، آپارتمانی را به مورانته نشان می دهد. این نما، دست آخر، به صورت کامپیوتری ساخته شده. ولی تابلوهای بعدی فیلم نیز همگی استودیویی اند. دفتر معاملات ملکی، هتلی که پی یر آردیتی در آن کار می کند و آپارتمان ها، همگی خیلی آگاهانه، دکور می زنند و با نورهای مصنوعی- آبی، صورتی، قرمز، زرد - فیلمبرداری شده اند. کاملاً پیداست که منبع اصلی فیلم یک نمایشنامه بوده و کوششی هم نشده تا با طراحی صحنه و نور، نوعی واقع گرایی به داستان دمیده شود. به علاوه رنه، خیلی شبیه به «عشق تا سرحد مرگ»، از نماهای گذری برف (که در سراسر داستان، در تمامی صحنه ها، می بارد) به عنوان نوعی تمهید «انتقالی» و برای رفتن به سروقت تابلوی بعدی استفاده کرده. تنها تفاوت اینکه در «عشق تا سرحد مرگ» این میان پرده های برفی، طولانی بود و همراه با موسیقی و در اینجا خیلی کوتاه اند و جلوه یی واقعاً دیزالوگونه دارند، چه برای رساندن گذشت زمان و چه برای جابه جایی مکانی. اما میزان استقبال از این فیلم به شناخت ما از آلن رنه بستگی دارد و اینکه اگر او را می شناسیم به نوع سینمایش علاقه یی داریم یا خیر. سینمای رنه، متفاوت، کنجکاوی برانگیز و خب، «روشنفکرانه» است و خودش در کنار اریک رومر و کریس مارکر یکی از سه غول بازمانده از سینمای خوب چند دهه پیش فرانسه. پیشنهاد ما به علاقه مندان سینمای نامتعارف که احیاناً فیلمی هم از رنه ندیده اند این است که با فیلم های اخیر او شروع کنند و بعداً به سراغ فیلم های دهه ۱۹۶۰ او بروند (که رنه اتفاقاً بیشتر به خاطر همان ها شهرت دارد) چون در این شکی نیست که رنه هر چه پیش تر آمده، حرفش را هم راحت تر به بیننده منتقل کرده است.

کارگردان؛ آلن رنه، فیلمنامه؛ ژان- میشل ریبر براساس نمایشنامه آلن آیکبورن،مدیر فیلمبرداری؛ اریک گوتیه،

موسیقی؛ مارک اسنو،بازیگران؛ سابین آزه ما (شارلوت)، لامبر ویلسون (رن)، آندره دوسولیه (یتری) پی یر آردیتی (لیونل)، لورا مورانته (نیکول)، ایزابل کاره (گائل)،محصول ۲۰۰۶ فرانسه،۱۲۰ دقیقه.

سعید خاموش



همچنین مشاهده کنید