یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

در مسیر تندباد غربی


در مسیر تندباد غربی

دوران صنعتی شدن غرب, مقطعی حساس در تاریخ جهان است در این دوره غرب خود را به سرعت به عنوان ابرقدرت در جهان مطرح کرد این قدرت نمایی از سوی کشورهایی صورت گرفت که پیشتاز صنعت جدید بودند مانند انگلستان و آلمان

دوران صنعتی شدن غرب، مقطعی حساس در تاریخ جهان است. در این دوره غرب خود را به سرعت به‌عنوان ابرقدرت در جهان مطرح کرد. این قدرت نمایی از سوی کشورهایی صورت گرفت که پیشتاز صنعت جدید بودند مانند انگلستان و آلمان.

حاصل این قدرت نمایی، پدیده ای بود به نام استعمارگری. در برابر این پدیده، مقاومت هایی از سوی کشورهای استعمار شده صورت گرفت. این مقاومت ها را به دو دسته می توان تقسیم کرد؛ مقاومت هایی که بیشتر به انگیزه های اقتصادی صورت گرفت و مقاومت هایی که به انگیزه های فرهنگی اتفاق افتاد. مقاومت های دسته دوم بیشتر از سوی کشورها و ملت هایی صورت گرفت که خود داعیه دار فرهنگ غنی و دارای پیشینه تاریخی بودند. این مقاومت ها به شکل گیری ایده ای منجر شد که جلال آل احمد آن را «غرب زدگی» نامید.

بنابراین پدیده استعمارگری به خودی خود، معلول عوامل اقتصادی برخی کشورهای غربی بود؛ اما تبعات این پدیده، اعم از نتایج اقتصادی بود. غرب در دوره ای از حیات اقتصادی خود، میل و قدرت بالایی برای گسترش و بسط مرزهای اقتصادی ـ و نه لزوما سیاسی ـ خود پیدا کرد و این گسترش مرزهای اقتصادی به مواجهه های فرهنگی انجامید.

● زمینه اقتصادی مواجهه با غرب

پدیده استعمارگری در غرب محصول دوره ای از تاریخ «سرمایه داری» و «صنعتی شدن» است. غرب در ابتدای حیات صنعتی خود، به فعالیت اقتصادی و صنعتی درون مرزهای سیاسی خود می پرداخت. در این دوره کارگران صنعتی بسختی و با ساعات کار بسیار زیاد مشغول کار بودند تا صاحبان صنایع بیشترین محصول را از کارخانه ها بیرون بکشند. رقابت بین صاحبان صنایع آن ها را به پایین آوردن قیمت کالا ترغیب می کرد تا با پایین آمدن قیمت محصول، بازار را در برابر رقبای خود هر چه بیشتر تسخیر کنند؛ چرا که هرچقدر میزان تولید افزایش می یافت، قیمت تمام شده هر کالا برای صاحب کارخانه پایین تر می آمد (به واسطه تقسیم شدن مزد کارگران بین تعداد بیشتری از کالا) و در نتیجه این کالا در بازار در برابر کالای مشابه کارخانه رقیب راحت تر به فروش می رسید.

همین رقابت بین شرکت های صنعتی غربی آنها را به آنجا کشاند که مجبور باشند برای شکستن نخوردن از رقبا، بیشترین محصول را از کمترین تعداد کارگران مطالبه کنند و همین به دو نتیجه منجر شد: اولا افزایش فقر و فلاکت بین کارگران و ثانیا انباشت کالا. محصولات بسیاری در این دوره از حیات صنعتی غرب حاصل شد، اما کارگران از وضع معیشتی خود ناراضی بودند و جنبش های اعتراضی کارگری در غرب برای بالا رفتن دستمزد کارگران به وقوع پیوست.

صاحبان صنایع در مقابل این دو نتیجه (یعنی فلاکت و نارضایتی کارگران از یک سو و انباشت محصول از سوی دیگر) یک تدبیر اندیشیدند، آنها باید به دنبال کارگران ارزان و مشتریان بیشتر می گشتند و هر دو این اهداف را در آن سوی مرزهای کشورهای غربی پیدا کردند. صاحبان صنایع و کشورهای صنعتی در شرق به جستجوی مشتری برای کالاهای انباشته شده و نیز به دنبال کارگر ارزان گشتند. همچنین شرق یک نیاز دیگر کشورهای صنعتی غربی را نیز بر آورده می کرد: منابع و معادن طبیعی. این دوره از حیات صنعتی غرب همان چیزی است که از آن با عنوان «استعمارگری» یاد می شود.

پدیده استعمار در ابتدا از سوی برخی کشورهای شرقی با استقبال مواجه شد، چرا که برای اولین بار با صنعت غربی و جذابیت های آن آشنا می شدند. همچنین این امکان فراهم شده بود که از معادن و منابع طبیعی که خود شرقی ها مالک آن بودند، ولی توانایی استخراج از آنها را نداشتند، درآمدی ـ ولو اندک ـ کسب کنند. اما برخی کشورهای شرقی در برابر این پدیده مقاومت می کردند و نمی توانستند حضور فعال و تاثیرگذار اجنبی را براحتی در کشور خود بپذیرند. ایران، عثمانی، مصر و... از جمله این کشورها بودند. این کشورها و ملت های آنها بیشتر دارای پیشینه تاریخی طولانی بودند و خود را دارای جایگاه والایی در مقایسه با کشورهای غربی می دانستند؛ اما مقاومت برخی دولت ها و حکومت ها در این کشورها چندان طولانی نبود، چرا که این مقاومت ها به برخورد نظامی غرب با این کشورها منجر می شد و از آنجا که غرب به صنعت جدید مجهز بود، مقاومت نظامی در برابر آن به شکست کشورهای شرقی و پرداخت هزینه های سنگین ـ و گاه ننگین ـ می انجامید. به این صورت غرب حضور اقتصادی خود را به هر حال به کشورهای شرقی تحمیل می کرد و استعمارگری محقق می شد.

● شرق صنعتی در برابر غرب

پس از ورود استعمارگران به کشورهای شرقی، رفته رفته ملت های شرقی با فنون و رموز صنعت غربی آشنا شدند و دریافتند که خود می توانند از منابع طبیعی و معادن خودشان استخراج کنند و همه درآمد آن را متعلق به خود کنند. همچنین دریافتند که می توانند کارخانه های صنعتی در کشور خود تاسیس کنند و ارتش های خود را تا حدی به ابزار جدید نظامی مسلح کنند. در این مرحله برخی کشورهای شرقی به این نتیجه رسیدند که باید استعمارگران را از مرزهای خودشان بیرون کنند تا منافع اقتصادی بیشتری عاید ملت های شرقی شود.

این مقاومت جدید با مقاومت اولیه متفاوت بود، چرا که در ابتدای شکل گیری پدیده استعمارگری، ملت ها و دولت های شرقی از توان صنعتی محروم بودند و توانایی ضربه زدن به ارتش های مجهز به صلاح های پیشرفته غربی را نیز چندان واجد نبودند؛ اما مقاومت بعدی کشورهای شرقی با در دست داشتن صنعت صورت گرفت و در این مقطع تاریخی قادر بودند ضربات هزینه بری را به استعمارگران غربی وارد کنند و این مقاومت ها تا حد زیادی نیز سودمند بود.

● مواجهه فرهنگی شرق و غرب

آنچه بیان شد صرفا روی اقتصادی سکه مواجهه شرق و غرب بود. روی دیگر این مواجهه، روی فرهنگی آن است. استعمارگران در شرق نه تنها حامل صنعت غربی، بلکه حامل فرهنگ و سبک زندگی غربی بودند.

از سوی دیگر دولت مردان و متنفذان شرقی در ابتدای شکل گیری فرآیند استعمار، سفرهایی را به اروپا انجام دادند و با شکل زندگی غربی آشنا شدند. برخی از این دولتمردان رمز صنعتی شدن و توسعه صنعتی غرب را غربی زیستن دانستند و به این شکل به این نتیجه گیری سوق پیدا کردند که برای پیشرفت، باید فرهنگ غرب را نیز پذیرفت. رضا خان و آتاترک مثال های آشکاری از جمله این دولتمردان بودند. در بین متنفذان و صاحبان تفکر نیز می توان تقی زاده در ایران و طاها حسین در مصر را مثال زد. تقی زاده، نسخه از سر تا پا غربی شدن را برای تحقق پیشرفت در ایران ارائه کرد. طاها حسین نیز پیروی از فرهنگ غرب را در جامعه مصر تجویز کرد.

این گرایش ها با پاسخ هایی از سوی روشنفکران و سنت گرایان جوامع شرقی مواجه شد و در ایران این گرایش ها به پیروی از نامگذاری جلال آل احمد، غرب زدگی نام گرفت. یکی از مهم ترین دلیل های مخالفت این دسته از متفکران با غرب زدگی این بود که غرب زده ها بین عوامل و زمینه های اقتصادی پیشرفت غرب و فرهنگ غرب تمایز نمی گذارند. آنچه موجب پیشرفت غرب شده، ربطی به فرهنگ غرب ندارد. دلیل دیگر مخالفت با غرب زدگی این بود که پیروی از فرهنگ غرب، برای کشورهای شرقی جز خود بیگانگی و گیجی هیچ سرانجامی ندارد. یک غرب زده، یک غربی نیست، او نه متعلق به شرق و نه غربی است. او نه متعلق به فرهنگ کشور خود و نه متعلق به فرهنگ غرب است. او صرفا از مظاهر فرهنگی پیروی می کند، بدون این که به آنها تعلق داشته باشد و بدون این که آنها را درک کند. او به هیچ چیز غربی نمی تواند اعتقاد داشته باشد، چرا که آن را از درون درک نکرده است، بلکه صرفا با پشت کردن به فرهنگ خود از غرب تقلید می کند.

از چهره های مهم این مواجهه با غرب زدگی می توان سیدجمال اسدآبادی، جلال آل احمد و حسن البنا را نام برد. این متفکران حتی شکل و صورت توسعه و پیشرفت در سیاست جامعه غربی را می پذیرفتند. برای مثال یکی از دستاوردهای پیشرفت غربی را در ملزم بودن مسئولان آنها به پاسخگو بودن در برابر مردم می دانستند، اما بر این باور بودند که همین مدل را شرقی ها باید به وسیله مردم و مسئولان هموطن خود پیاده کنند و نه این که زیر استیلای حاکمان غربی بروند. حسن البنا بر این باور بود که مسلمانان مصر می توانند از بین هموطنان خود فردی را به عنوان رئیس دولت به شرط پاسخگو بودن به مردم و مطابق انتخاب کنند و این هیچ منافاتی با موازین فرهنگ بومی و دستورات اسلامی ندارد؛ اما آنچه نباید به آن تن داد، زیر استیلای حاکمان غربی رفتن است. همین منش و گرایش در ایران از سوی برخی روشن اندیشان و عالمان دینی مطرح شد.

ساعد عالمی