یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

واکاوی علل مخالفت بازاریان با حکومت پهلوی


واکاوی علل مخالفت بازاریان با حکومت پهلوی

بازار و بازاریان و نقش آنان در سیر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران یکی از موضوعات حائز اهمیت جامعه شناسی سیاسی ــ طبقاتی است که متأسفانه محققان ایرانی و خارجی در بررسی های تاریخی و جامعه شناختی خود کمتر به آن توجه کرده اند

روی آوردن اختیاری و اجباری به سازمان‌دهی سیاسی در قالب دولت مدرن در ایران معاصر، خواسته و ناخواسته بر تاثیرگذاری نظام‌های اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در کلّیت ساختار قدرت سیاسی افزود. از این رو، اهمیت هماهنگی و هم‌سنخی این نظام‌ها با قدرت سیاسی افزایش یافت. این بدان معنا بود که چنانچه قدرت سیاسی نوین نتواند نظام‌های تحت حاکمیت را با خود همراه کند، با تهدیدات امنیتی روبرو خواهد شد. شکافی که بر اثر برنامه‌های اقتصادی و فرهنگی پهلوی دوم میان حکومت محمدرضاشاه با بازار، به مثابه نهادی اقتصادی ــ فرهنگی، به وجود آمد، زمینه‌ساز مخالفت این قدرت سنتی با حکومت پهلوی دوم گردید؛ به گونه‌ای که این نهاد به صورت تهدیدی امنیتی، در بخشی از سیر تکوین انقلاب اسلامی در جهت سقوط نظامی شاهنشاهی فعالیت نمود. مقاله پیش رو، کالبدشکافی این موضوع را مدنظر داشته است.

● طرح مساله:

بازار و بازاریان و نقش آنان در سیر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران یکی از موضوعات حائز اهمیت جامعه‌شناسی سیاسی ــ طبقاتی است که متأسفانه محققان ایرانی و خارجی در بررسی‌های تاریخی و جامعه‌شناختی خود کمتر به آن توجه کرده‌اند. اهمیت و اعتبار سرنوشت‌ساز تاریخی بازار سنتی در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و بخصوص انقلاب اسلامی نه فقط به خاطر این است که اساس و ستون فقرات ساخت اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران را تشکیل می‌داده، بلکه همچنین به خاطر داشتن ارتباط تنگاتنگ تاریخی و سازمانی با مراکز و موسسات مذهبی است. به عبارت دیگر، بازار با خصوصیات شرقی خود در حکم قلب اقتصادی شهر، و مساجد و مدارس مذهبی در حکم پایگاه‌های فرهنگی و ایدئولوژیک بوده‌اند.

همبستگی عمیق بازار و مسجد در ایران، همزیستی آن دو در تحولات اقتصادی و اجتماعی، رشد منابع مالی و انسانی آنان و تاثیری که در همهٔ جنبش‌های سیاسی یک قرن اخیر داشته‌اند وزنهٔ سیاسی و اجتماعی آنان را به مراتب سنگین‌تر از همتایشان در دیگر کشورهای اسلامی کرده است. به‌رغم اینکه تحولات نوین اقتصادی، بازارهای سنتی کشورهای همسایهٔ ایران را به ضعف و نابودی دچار کرده است، این نهاد سنتی در ایران نه تنها به چنین سرنوشتی دچار نشده است، بلکه «بازار شهرهای بزرگ غالباً رونق گرفته‌اند و بازار تهران نیز روز به روز بر حجم فعالیتش افزوده شده است»[۱] و البته وابستگی مسجد و بازار در ایران در این امر بی‌تاثیر نبوده است.

بازاریان، که از لایه‌های اجتماعی قدیمی ایران محسوب می‌شوند، در اتحاد سازمانی و تاریخی با روحانیت شیعه در طی تاریخ ایران در هر نوع حرکت اجتماعی و سیاسی شرکت داشته‌اند. وقتی در شهر شایع می‌شد: «دکان‌ها را بستند» یا «بازار به حال تعطیل درآمده»، مردم حتی ناآگا‌هان هم، می‌فهمیدند که اعتراضی در بین است و ماجرایی در حال وقوع.[۲] در واقع اعتصاب بازار به مانند یک شبکهٔ خبری در دوران فقدان وسایل ارتباط‌جمعی عمل می‌نمود؛ چرا که بسته شدن بازار به مفهوم رسیدن خبر آن از طریق هزاران مغازه سطح شهر به مردم عادی بود. تعطیلی بازار در کار غیرسیاسی‌ترین مردم نیز اختلال ایجاد می‌نمود و آن‌ها را نسبت به کم و کیف موضوع کنجکاو می‌کرد. در دوران وجود وسایل ارتباط جمعی نیز «اعتراض بازار اغلب پرده از روی بعضی جریانات برمی‌داشت، چون در شرایط اختناق، جراید، رادیو و تلویزیون سانسور شده بودند».[۳]

تلاش سازمان‌یافته بازاریان برای تشکیل مجلس وکلای تجار، مشارکت مؤثر بازاریان، به ویژه کسبه و تجار در پیروزی نهضت تنباکو و جنبش مشروطیت، حضور در مجلس موسسسان و نقش سرنوشت‌ساز و سازمان‌یافته همراه روحانیون در تاسیس مجلس شورای ملی، نقش کاسب‌کاران و پیشه‌وران در تولید «امتعه عمومی» و تقویت بورژوازی ملی در سال‌های آخر سلطنت رضاشاه، مشارکت بازاریان همراه عده‌ای از روحانیان در به قدرت رسیدن دکتر مصدق و نهضت ملی کردن صنعت نفت، در سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی ضد استبدادی چون جبهه ملی، نهضت مقاومت ملی و نهضت آزادی، هیأت‌های مؤتلفه اسلامی، مشارکت همه‌جانبه بازاریان در مخالفت با لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و نیز حضور در قیام خرداد ۱۳۴۲ در حمایت از روحانیان و بالاخره نقش بسیار موثر بازاریان از طریق اعتصابات عمومی در تهران و شهرستان‌ها علیه دستگاه حکومتی و نهضت ضد استبدادی در سال‌های ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ که به استقرار جمهوری اسلامی منجر گردید، نشان می‌دهد که بازار در فاصله بین دو انقلاب در هر اعتراضی علیه دولت نقش مهمی داشته است.[۴] طبیعی است که نه فقط همبستگی تاریخی و سازمانی مسجد و بازار، روحانیان و بازاریان، زمینه‌ساز حضور و مشارکت پیشه‌وران، تجار و کاسبکاران در رویدادهای سیاسی بود، بلکه عامل اساسی قدرت آنان را باید همچنین در تداوم توان و نقش مالی و اقتصادی بازار جستجو کرد.

در این نوشتار ضمن بهره‌گیری از جامعه‌شناسی تاریخی ــ سازمانی در بررسی بازار و بازاریان تلاش شده است نشان داده شود که بازار سنتی و بازاریان نه به یک علت و دلیل واحد، بلکه به علل مختلف، به انقلاب اسلامی روی آوردند و این درست بر خلاف نظریه افرادی چون رابرت لونی و منصور معدل است که تلاش می‌کنند با بهره‌گیری از نظریات نظریه‌پردازان توسعه وابسته نشان دهند که عکس‌العمل انقلابی طبقه متوسط سنتی ــ اقتصادی (بازار سنتی) ناشی از هجوم سرمایه‌های خارجی و داخلی و فقط به دلیل ضدیت اقتصادی رژیم با آنان بوده است.[۵] به بیانی دیگر اصلی‌ترین فرضیه این پژوهش این است که ضدیت بازار با رژیم پهلوی دوم و حضور همه‌جانبه در انقلاب اسلامی، حاوی «مجموعه علل و دلایل تاریخی، مذهبی، سیاسی و اقتصادی» بود. جنبه اقتصادی آن نیز به گونه‌ای که در پژوهش گفته شده است، با بسیاری از نظریه‌ها تفاوت دارد. در حالی‌که بسیاری از نظریه‌پردازان بر ضرر مالی بازار و سایر طبقات اقتصادی سنتی در دهه۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ تاکید دارند، تاکید این نوشتار بر یک نوع پیش‌بینی و پیشگیری بوده است. به عبارتی دیگر بازار نه بدان خاطر که از سیر اصلاحات اقتصادی رژیم ضرر دیده باشد، بلکه بدان خاطر که در آینده‌ای نزدیک یا دور از ادامه این سیر ــ که کاملا به سمت حذف اقتصاد سنتی و بومی می‌رفت ــ ضرر خواهد دید، به انقلاب روی آوردند، وگرنه سود بسیاری را از نظر مالی در دو دهه آخر حیات رژیم پهلوی دوم عاید خویش ساخته بود؛[۶] بنابراین هدف اقتصادی بازار، مبتنی بر نوعی پیش‌گیری و آینده‌نگری بود.

● تعریف مفاهیم

در مورد اینکه بازار و بازاریان دارای چه معانی و مفاهیمی می‌باشند، هیچ اتفاق نظری میان علمای علوم اجتماعی وجود ندارد؛ چراکه بازار در طی تاریخ اجتماعی ایران تحت تاثیر عوامل و متغیرهای متعدد داخلی و خارجی، چه از بابت سرشت و ماهیت و چه از جنبه کارکرد، دستخوش دگرگونی و تحول گردیده است، و معمولاً هر کسی واژه بازار را برای آمیزه‌ای از مفاهیم، آن هم با مسامحه به کار می‌برد. در دیدگاه سنتی، بازار همراه مسجد و ارگ شاهی اسکلت جامعه شهری را تشکیل می‌داده است که عموماً به صورت دالان‌های سرپوشیده و گنبدی متشکل از قیصریه‌ها، سراها، تیمچه‌ها، کارگاه‌های کوچک، سازماندهی امور اقتصادی و مالی و تامین مایحتاج عمومی را بر عهده داشتند؛ به مانند جان اگنیف که در کتاب «فضا و سیاست» (Place & Politics) معتقد است فضا سه بعد دارد: یکی «محله»، دیگری «هویت براساس مکان» و سوم «موقعیت». محله همان فضای فیزیکی است که عمل و عکس‌العمل در آن انجام می‏شود و هر مکان در برابر یک مکان و فضا یا فرآیند دیگری قرار می‏گیرد و توانایی تولید و بازتولید یک هویت را دارد. احمد توکلی و محسن رنانی نیز بر این اعتقادند که بازار در ایران، علاوه بر دادوستد، وظایف متفاوت دیگری را نیز بر عهده داشته است. در واقع چند حالت مرتبط با یکدیگر را می‌توان بازار نامید: بازار یعنی؛ ۱ــ مکان خرید و فروش کالا؛ ۲ــ مجموعه شرایطی که دادوستد یا مبادله کالا را امکان‌پذیر می‌سازد؛ ۳ــ سازوکارهای درونی بازار که معاملات را شکل می‌دهند؛ ۴ــ عواملی که دادوستد به دست و به نفع طرفین انجام می‌شود.[۷]

در این نوشتار، بازار به مثابه یک نهاد به کار رفته است. در واقع مجموع سه مفهوم بازار به عنوان مکان دادوستد، بازار به عنوان مجموعه شرایط و ساختارهای دادوستد و بازار به عنوان سازوکارهای تنظیم‌کننده دادوستد، نهاد بازار را تشکیل می‌دهند. یکی از ویژگی‌های بسیار مهمی که از قدیم‌الایام در بازار حاکم بوده است، شرایط تعامل‌آمیز حاکمی می‌باشد که بین مصرف‌کننده ــ خریدار ــ و تولیدکننده ــ فروشنده ــ وجود داشته است که تصمیمات خویش را به صورت مستقل اتخاذ می‌کردند.[۸] حال که دانستیم بازار دارای چه مشخصاتی است، این مسأله نیز باید کاملاً مشخص شود که بازاریان در چه گروه‌ها و لایه‌های اجتماعی جای می‌گیرند و جزء چه طبقات و قشرهایی از جامعه ایران محسوب می‌شوند؟

اگر بپذیریم که به طور کلی جوامع سنتی و نیمه مدرن از سه طبقه فرادستان، فرودستان و طبقه متوسط تشکیل شده‌اند، باید بدانیم که بازاریان در اینجا جزء کدام یک از این سه گروه اجتماعی می‌باشند. در این باره که بازاریان همراه روحانیان از لایه‌های اصلی شکل‌دهنده طبقه متوسط سنتی می‌باشند میان جامعه‌شناسان و تاریخ‌نگاران اجتماعی اجماع نظر است. طبقه متوسط در هر جامعه‌ای قشرهای مختلفی را دربرمی‌گیرد که دارای منشأ اجتماعی، خواسته‌ها و گرایشات سیاسی متفاوتی هستند. این طبقه به دو گروه سنتی و جدید تقسیم می‌شود. طبقات متوسط جدید دربرگیرنده کارمندان، تحصیل‌کردگان، مدیران، صاحبان مشاغل آزاد، مانند پزشکان، حقوق‌دانان می‌باشند و طبقه متوسطه سنتی را روحانیان و خرده‌بورژوازی شهری تشکیل می‌دهند.[۹] «بورژوازی سنتی قدیمی‌ترین و اصیل‌ترین لایه بورژوازی ایران را تشکیل می‌دهد که پایگاه عمده آن در بازار است... . در میان لایه‌های بورژوازی تنها بورژوازی سنتی به علت قدمت تاریخی، پایگاه گسترده طبقاتی، ایدئولوژی ریشه‌دار و سنن صنفی از استحکام و اعتبار مادی و اجتماعی برخوردار بوده است.»[۱۰]

هر چند که به موازات گسترش تجارت ایران با کشورها و شرکت‌های خارجی در اواخر قرن نوزدهم، نقش بورژوازی سنتی در زندگی اقتصادی و مالی کشور بیشتر گردید، این نوع بورژوازی به تدریج وضعیت سنتی ــ ملی خود را از دست داد، به نحوی که از آن تاریخ به بعد «تشخیص و تمایز میان سرمایه‌داری وابسته و ملی به علت نبود تخصص در فعالیت‌های اقتصادی» بسیار دشوار گردید.[۱۱] در هر حال هرگاه در اینجا از بازاریان صحبت به میان آید، تجار، اعم از خرد و کلان، پیشه‌وران و کاسبکارانی مطمح نظر است که با یاری جستن از تعدادی همکاران به سازماندهی امور اقتصادی و تامین مایحتاج مردم مشغول هستند.[۱۲]

اکثر علما و جامعه‌شناسان تحولات سیاسی ــ اجتماعی ایران، از جمله جان فوران، سلسله‌مراتب اجتماعی اصناف و گروه‌های فعال تولیدی و خدماتی نهاد بازار را به ترتیب ذیل مشخص کرده‌اند:

گروه اول را پیشه‌وران و کسبه معتبر مانند بنکداران، فرش‌فروشان، عطاران، زرگران و منبت‌کاران، چینی و بلورفروشان، صاحبان مشاغل خدماتی معتبر مانند معماری و صاحبان صنایع فلزی و نساجی تشکیل می‌دهند؛ گروه دوم شامل کسبه و پیشه‌وران معمولی مانند نجار، آهنگر، مسگر، سراج، کفاش، بقال، قصاب و میوه‌فروش می‌شوند؛ در درجه سوم مراتب اجتماعی، کسبه و پیشه‌وران جزء مانند سمسار، نعل‌بند، پالان‌دوز، سنباده‌کار، زهتاب، پیله‌ور، شیرینی‌پز قرار دارند؛ در مرحله آخر کارگران ساختمانی، حمالان، طبق‌کش‌ها، هیزم‌شکن‌ها و... قرار می‌گیرند.

همچنین می‌توان سلسله‌مراتب بازاریان یا نیروهای فعال در بازار را نه از جنبه مالکیت و نیروی کار و تولید، بلکه از جنبه شأن، مدیریت و قدرت، به ریش سفیدان، استادان، شاگردان و پادوها تقسیم نمود.[۱۳]

ویلم فلور از میان پنج گروه فعال درون بازار، یعنی تاجر، بنکدار، صراف، دلال و فروشنده، فقط تاجر و بنکدار را جز تجار می‌داند. او می‌نویسد: «بازرگانان تجار واقعی محسوب می‌شوند که خودشان را به صدور و ورود کالا برای سود مشخصی مشغول می‌دارند. عمده‌فروشانی که مانند واسطه‌ها میان تجار و خرده‌فروشان عمل می‌کنند، بنکدار نامیده می‌شوند. آن‌ها نیز در زمره تجار به حساب می‌آیند، در حالی که خرده‌فروشان مانند صنعتگران بر طبق شغلی که دارند در شمار اصناف هستند. بنابراین تجار عمده‌فروشان‌اند و حال آنکه بقیه گروه‌ها خرده‌فروش‌اند.»[۱۴]

البته به موازات رشد کمی و کیفی اقتصادی و اجتماعی تعاریف و مفاهیم سنتی بازار و بازاریان برای جامعه امروزی ایران نمی‌تواند کاربرد داشته باشد. به عبارت دیگر بعد از گذشت بیش از ربع قرن از انقلاب شکوهمند اسلامی به علل مختلف ذیل، سرشت و نقش سنتی بازار و بازاریان مورد سوال قرار گرفته است:

۱) تهاجم و نفوذ گسترده کالا و سرمایه خارجی؛

۲) افزایش حرفه‌ها و تنوع کالاها؛

۳) افزایش جمعیت و گستردگی نیازمندی‌های عمومی؛

۴) فعالیت‌های سودجویانه و بلند‌پروازانه گروه‌های اجتماعی نو رسیده؛

۵) و بالاخره با تأسیس فروشگاه‌های زنجیره‌ای، بوتیک‌ها، سوپرمارکت‌ها و پاساژها، بازار تا حدودی خصوصیات سنتی خود را به مثابه کانون اصلی اقتصاد شهری از دست داده است، به نحوی که امروز شهروندان قادر هستند نیازمندی‌های عمومی خود را خارج از بازار سنتی در هر نقطه از شهر تأمین نمایند.[۱۵]

علاوه بر این، در جامعه سنتی ایران قبل از پهلوی تفاوت و تمایزی میان طبقات و قشرها و مراتب اجتماعی چه از جنبه بهره‌مندی از مواهب مادی و چه از بابت شأن اجتماعی وجود نداشت و پایین بودن ثروت عمومی، ساده زیستن و هماهنگی میان تمامی شهروندان ــ بدون در نظر گرفتن جایگاه طبقاتی ــ در اجرای مراسم مذهبی و وجود ارتباط و تماس روزانه میان آنان به خاطر کوچک بودن و کم‌جمعیت بودن شهرها پیدایش نوعی همگنی اجتماعی و تداوم آن میان قشرها و طبقات مختلف جامعه را موجب شده بود. در حالی که در گذر جامعه از صورت‌بندی اجتماعی ارباب ــ رعیتی به شبه‌بورژوازی، گسترش اختلاف طبقاتی و بروز شکاف‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی متعددی را شاهد هستیم که هر یک از آن‌ها به نحوی به جابجایی قشرها و مراتب اجتماعی و بی‌اعتباری نقش سنتی طبقات و قائل شدن نقش جدیدی برای آنان کمک نموده است.[۱۶]

● بازار از نگاه تحلیلگران انقلاب اسلامی

بدون شک و با یقین می‌توان گفت همه تحلیلگران انقلاب اسلامی، چه پژوهشگران ایرانی مثل یرواند آبراهامیان، علیرضا ازغندی، صادق زیباکلام، میثاق پارسا، محمدهاشم پسران، علی بنوعزیزی، و چه پژوهشگران غیرایرانی همچون نیکی کدی، فرد هالیدی، جان فوران، اسکاچپول و ...، اتفاق نظر دارند که بازار جزء ائتلاف نخست انقلابیون مذهبی بوده و نقش آن در سرنگونی رژیم پهلوی حیاتی و انکارناشدنی است.

از دیدگاه صادق زیباکلام، نقش بازار در نهضت مشروطه و در قضیه ملی شدن صنعت نفت و نیز انقلاب اسلامی، آنقدر آشکار است که نیازی به اثبات ندارد. نام بازار با این مبارزات گره خورده است. بازاری‌ها با گروه‌ها و دستجات اسلامی نظیر «فدائیان اسلام» و «هیأت‌های مؤتلفه» در بحبوحه انقلاب یا رابطه نزدیک داشته یا خود از بنیان‌گذاران آن حرکت‌ها بوده‌اند. در مبارزات ۱۳۴۱ ــ ۱۳۴۲ و قیام ۱۵ خرداد، بازاری‌های مبارز پشت سر امام خمینی (ره) قرار داشتند. در سال‌های تبعید ایشان جدا از آنکه بسیاری از بازاری‌ها با او ارتباط داشتند، با مجاهدین خلق هم همکاری می‌کردند. در سال‌های بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بازار عملاً جلودار اعتراض به رژیم کودتا بود و همراه دانشگاه در راس حرکت‌های اسلامی و سیاسی مخالف قرار داشت. اعتصاب و باز و بسته شدن بازار در آن سال‌ها تنها اثری بود که از مبارزه با استبداد و اختناق بر جای مانده بود.[۱۷]

میثاق پارسا نیز شبکه‌های بازار را دارای پیوندهای قوی با مساجد می‌بیند که از طریق وجوهات مذهبی از آن حمایت می‌کرد. در نتیجه مسجد به صورت پایگاه حمایت از طبقهٔ متوسط سنتی در مقابل شاه درآمد؛ به ویژه در زمانی که عده‌ای از روحانیان به پیروی از آیت‌الله خمینی به مخالفت با شاه برخاستند. در پاییز سال ۱۹۷۷.م، طبقهٔ متوسط سنتی به بسیج منابع خود علیه دولت دست زد. اعضای این طبقه با بستن بازار، شرکت در تظاهرات و برگزاری مراسم عزاداری در مساجد به اعتراض پرداختند و پس از چند ماه مبارزه پی‌درپی، سرانجام موفق شدند طبقات و گروه‌های دیگری را که به اشکال متفاوت از این سیاست‌ها تأثیر پذیرفته بودند، به ائتلاف با خود وارد کنند.[۱۸]

به گفته علی میرسپاسی آشتیانی در مقاله «بحران سیاست غیردینی و ظهور اسلام سیاسی ایران»، در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، فضای سیاسی سنتی، در مساجد، حسینیه‌ها، مدارس مذهبی و بازارها حاکم گردید که پیآمد آن، تغییر جهت فرهنگ سیاسی جامعه در این دو دهه به سمت مبارزه جدی علیه فعالیت‌های سیاسی غیردینی بود. فرهنگ سیاسی نوینی که به این ترتیب شکل گرفت، بیشتر جنبهٔ مذهبی داشت و به همین علت درصدد برآمد تا نمادهای معنوی شیعی (به خصوص واقعه کربلا) را معرفی کند و ایدئولوژی شیعه را در مقابل سیاست‌های مخالفان غیردینی قرار دهد. نتیجهٔ این وضعیت، قرار گرفتن کنترل فضای فرهنگی و اجتماعی جامعه در دست روحانیان شیعه و شدت گرفتن جناح‌بندی‌های جدید و فعالیت‌های سیاسی مخالف بود.[۱۹]

بعضی از تحلیلگران نیز همچون محمدهاشم پسران، از اتحاد میان علما و بازاریان در طی انقلاب سخن به میان می‌آورند. او پس از ذکر عوامل نارضایتی اقتصادی بازار سنتی از رژیم، نقش آن‌ها را در کنار روحانیت بررسی می‌کند. بازار از نگاه پسران دارای قدرت مالی و شبکهٔ اطلاعاتی بسیار وسیعی بوده است. شبکه و سازمانی که به مدت چندین سده در بازارها و مساجد برای گردهمایی و مراسم مذهبی برای گرامی‌داشت شهادت امامان، به‌ویژه امام حسین(ع)، سرور شهدا وجود داشت، عملاً در اختیار اتحاد روحانیان ــ بازار بود. اینان از طریق سازمان دادن به روضه‌خوانی، تعزیه، دسته‌های عزاداری، سفرهٔ حضرت ابوالفضل و اشکال دیگر مناسک مذهبی، موفق شدند خیل ناراضیان را بر ضد حکومت بسیج کنند و از پایان ماه رمضان سال ۱۳۵۶، این اتحاد به رهبری روحانیت، میلیون‌ها نفر ساکن تهران را برای شرکت در عزاداری‌ها و اجتماعات مردمی فراخواند. این آغاز مجموعه‌ای از تظاهرات توده‌ای خیابانی، اعتصاب کارکنان بخش‌های خصوصی و عمومی، به‌ویژه اعتصاب کارگران شرکت نفت در استان‌های جنوبی، بود که صنایع را فلج، و زندگی در همهٔ مراکز شهری را سخت کرد و نهایتا، ابزاری برای خروج شاه و سرنگونی حکومت در بهمن ۱۳۵۷ فراهم آورد. بدینسان بازاریان متحد با روحانیت، بودجهٔ بسیاری از فعالیت‌های مذهبی، حوزه‌های علمیه و محل‌های تجمع همچون حسینیه‌ها، مساجد، مدارس مذهبی، مراسم سوگواری و مهم‌تر از همه برگزاری مراسم محرم و سفرهای زیارتی تامین می‌کردند. آن‌ها نه تنها تأمین‌کننده مالی برای روحانیان طی انقلاب بودند، بلکه محل جلسات و اماکن اختفا از پلیس شاه را نیز برای آن‌ها مهیا می‌کردند.[۲۰]

از دیدگاه بنو عزیزی نیز بازاریان تأمین‌کنندهٔ خرج زندگانی اعتصاب‌کنندگان کارگر و کارمند بودند که همین امر، آن‌ها را از وحشت از دست دادن وضعیت معیشتی خویش بازمی‌داشت و به اعتصاب و تداوم آن تشویق می‌نمود. بازاریان از نظرگاه وی، ۶۴ درصد از تعداد ۲۴۸۳ تظاهرات را در طی انقلاب سازماندهی کردند. مطلب مهم اینکه منابع مالی بازار، جنبش‌های مذهبی را قادر ساخت که خود را فراتر از مرزهای سنتی‌شان گسترش دهند.[۲۱]

همچنین اسکاچپول علاوه بر این‌ها بر نقش تعیین‌کنندهٔ اجتماعات سنتی شهری ایران تأکید می‌کند و می‌گوید این اجتماعات، نه تنها مجموعه‌ای بی‌شکل، منزوی و فاقد سازمان و جهت‌گیری نبودند، بلکه بر عکس، مراکز سازمان‌یافته فعالیت‌های اقتصادی و اجتماعی محسوب می‌شدند. بازار، که هستهٔ اصلی این اجتماعات شهری بود، به دلیل موقعیت تاریخی و رابطه‌اش با دولت، به هسته مرکزی جنبش مقاومت شهری تبدیل شد. بازار، قشرهای وسیعی از عمده‌فروشان تا خرده‌فروشان را در سرتاسر شهرهای ایران در بر می‌گرفت و با یکدیگر پیوند می‌داد. بازار همچنین از طریق اقتصادی و مذهبی با دیگر قشرها و طبقات ناراضی شهری نظیر روحانیان، کارگران، و دانشجویان مرتبط بود.[۲۲] او نقش بازار را در بسیج دیگر نیروهای اجتماعی این گونه توصیف می‌کند: «در جنبش توده‌ای سال‌های ۱۹۷۷ ــ ۱۹۷۸ علیه شاه، اجتماعات سنتی شهرنشین ایران نقش غیرقابل انکاری را در بسیج و تداوم مرکز مقاومت مردمی ایفا کردند. کارگران صنعتی مدرن که دست به اعتصاب می‌زدند به کمک‌های اقتصادی بازار وابسته بودند. طبقات متوسط حرفه‌ای و غیر مذهبی مخالف شاه به ائتلاف با رهبران روحانی و غیر روحانی بازار، که توانایی بسیج توده‌ها از طریق شبکه‌های اقتصادی و اجتماعی را داشتند، وابسته بودند.»[۲۳]

به اعتقاد فرد هالیدی یکی از طرف‌های عمده ائتلاف گسترده علیه رژیم پهلوی، بازاریان بودند که تاثیر مهمی در انقلاب مشروطه و اسلامی بر جای گذاشتند. ورود کالاهای خارجی مرغوب در مقابل کالاهای غیرمرغوب و گران‌تر ساخت داخل، قدرت مالی سرمایه‌داران خارجی، حمایت گسترده حکومت از این سرمایه‌ها، قدرت مالی حکومت، اقدامات عمرانی شهرداری تهران مانند کشیدن اتوبان که از وسط بازار تهران می‌گذشت و ...، همگی نارضایتی بازار را از رژیم شاه سبب شد. علاوه بر این میان بازار و روحانیت از ابتدا پیوند وجود داشت و اقدامات ضد مذهبی رژیم نیز تاثیر مهمی در مخالفت آن‌ها با رژیم داشت.[۲۴]

آبراهامیان نیز بازار را از مخالفان عمدهٔ رژیم شاه می خواند که با وجود تحولات عمیق در قشربندی اجتماعی ایران اهمیت خود را همچنان حفظ نموده است. وی علل تداوم حیات و اهمیت بازار را در این موارد می‌داند:

۱) بازاری‌ها بر خلاف طبقات جدید توانسته بودند بخشی از سازمان‌های صنفی خود را حفظ کنند که کاملاً مستقل از دولت بود؛

۲) بازاری‌ها نه فقط بر کارگران و دستیاران خود، بلکه بر هزاران دست‌فروش، خرده‌فروش و دلال جزء نیز نفوذ درخور ملاحظه‌ای داشتند، چرا که حیات اقتصادی این افراد کاملاً وابسته به بازاری‌ها بود؛

۳) دامنه نفوذ بازار، ‌مناطق غیر شهری نظیر مزارع تجاری و کارگاه‌های کوچک روستایی را نیز در برمی‌گرفت. این نفوذ و دسترسی از راه مغازه‌داران روستایی، دست‌فروشان دوره‌گرد، مزارع تجاری ایجادشده پس از اصلاحات ارضی و کارخانه‌های صنعتی کوچکی انجام می‌شد که به منظور برآوردن نیاز روزافزون به کالاهای مصرفی مانند کفش، کاغذ، لوازم منزل و فرش در اواخر دهه ۱۳۴۰ در مناطق روستایی ایجاد شده بود؛ ۴ــ یکی از ابزار مهم قدرت بازار، پیوندهای عمیق اجتماعی، مالی، سیاسی، ایدئولوژیک و تاریخی با تشکلات مذهبی و روحانیان بود که هر لحظه با فشارهای رژیم بیشتر می‌شد.[۲۵]

از نظر آبراهامیان آنچه موجب شد بیگانگی بازار با رژیم شاه تشدید گردد، تغییر سیاست رژیم در مواجهه با بازار، از سال ۱۳۵۴ به بعد بود. سیاست جدید شامل انحلال اصناف سنتی و ایجاد تشکلات جدید تحت نظارت دولت و بورژوازی غرب‌گرای خارج از بازار (اتاق اصناف)، ایجاد تنگناهای اعتباری برای بازاریان با خیابان‌کشی، اتوبان و ... و به‌ویژه اجرای طرح مبارزه با گران‌فروشی بین سال‌های ۱۳۵۴ــ۱۳۵۶ ــ که جریمه و زندانی شدن صدها بازاری، تاجر و مغازه‌دار جزء را سبب گردید ــ بود که مبارزه با بازار را جدی‌تر ساختند.[۲۶]

جان فوران نیز همچون سایر تحلیلگران، نقش اساسی برای بازاریان در پیروزی انقلاب قائل است. وی بازاریان را ستون فقرات جنبش طرفدار امام خمینی‌(ره) می‌پندارد. به اعتقاد او بازاریان در مقابل عملکرد ضد بازاری رژیم، شبکه‌های اطلاعاتی، نظام بانکی، گروه‌های بحث و مناظرهٔ دینی و سنت‌های همبستگی اجتماعی خاص خود را تقویت نمودند. آن‌ها نقش عظیمی در تامین منابع مالی و تشکلاتی انقلاب داشتند و پرشورترین طرفداران امام خمینی(ره) بودند.[۲۷]

● بازار و بازاریان در فاصله بین دو انقلاب

جامعه ایران در دوره قاجار متاثر از شرایط بیرونی و درونی با تغییرات جزئی در شیوه تولید، ابزار تولید و ترکیب طبقاتی روبرو شد. تولید شبانکارگی نسبت به دوره‌های قبل از جنبه کمّی به طرز چشمگیری، حدود ۵۰ درصد کاهش یافت، در حالی که شیوه تولید بورژوازی و خرده‌کالایی به دو برابر افزایش یافت.[۲۸] همچنین در آغاز قرن بیستم، ساختار طبقاتی ایران شکل جدیدی به خود گرفت و در کنار طبقات سنتی (زمین‌داران، دهقانان، روحانیان و بازاریان) با شکل‌گیری طبقه کارگر، دیوانیان و روشنفکران با تمایلات و خواسته‌های جدید روبرو می‌باشیم و البته سیر این تغییرات جزئی در ساختار تولید و ترکیب طبقاتی در سال‌های بین انقلاب مشروطیت و کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ (۲۱ فوریه ۱۹۲۱) به خاطر بی‌ثباتی‌های سیاسی و اجتماعی ناشی از انقلاب مشروطیت، خرابی‌های ناشی از اشغال ایران توسط چهار دولت قدرتمند روسیه، انگلستان، عثمانی و آلمان در جنگ جهانی اول، کارا نبودن دولت‌های مشروطه در تامین ثبات، حضور و فعال شدن نهضت‌های ضد استبدادی و ضد خارجی، تا اندازه‌ای و به نحوی متوقف گردید. بنابراین طبیعی بود که تمام قشرها، طبقات و لایه‌های پایین جامعه از بی‌ثباتی سیاسی مستمر حاکم بر جامعه رنج می‌بردند و از اقداماتی سیاسی یا حتی کودتا، که هدف اصلی آن تامین ثبات باشد، نمی‌توانستند ابراز نارضایتی نمایند. در چهار سال کودتا (۱۳۰۰ــ۱۳۰۴) به خاطر وجود امکانات فعالیت، نهادهای مشارکت قانونی همچون مجلس، سندیکا، احزاب، و بازاریان در انتخابات مجلس موسسان شرکت کردند و در سقوط قاجاریه و روی کار آمدن پهلوی به نوعی دست داشتند.[۲۹]

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ به تاریخ چندین قرنی حکومت ایلاتی ــ ملوک‌الطوایفی خاتمه بخشید. رضاشاه با تحولات بنیادی که در ساختار اقتصادی، نظام آموزشی، اداری و نظامی ایجاد کرد، شکل و محتوای زندگی جامعه و روابط اجتماعی را دگرگون ساخت. از جنبه اجتماعی شانزده سال سلطنت رضاشاه دوره کلیدی گذار جامعه ایران از تولید شبانکارگی ایلاتی به دوره کامل تولید بورژوازی و خرده‌کالایی است. زمین‌داران قدرت سیاسی خود را به نحوی از دست دادند و به خاطر گسترش شهرها تعداد روستاییان با مهاجرت به شهر کاهش یافت.[۳۰] هر اندازه که دولت از روحانیت فاصله می‌گرفت به بازار و بازاریان وابسته‌تر می‌شد. ریچارد کاتم در این زمینه می‌نویسد: «رضاشاه می‌خواست ایران را یکپارچه صنعتی و مدرن سازد و در این رهگذر، مخالفان طبیعی او روحانیت و زمین‌داران بودند، پس متحدان طبیعی رضاشاه بازاریان و روشنفکران بودند.»[۳۱]

در سال‌های سلطنت رضاشاه، به خاطر گسترش بوروکراسی‌های اداری، هشت وزارتخانه با حدود بیست‌هزار کارمند به چهارده وزارتخانه با حدود ۲۵۰ هزار کارمند افزایش یافت[۳۲] و با توجه به سرمایه‌گذاری‌های پرحجم دستگاه حکومتی و بخش خصوصی در ایجاد صنایع، به ویژه صنایع نظامی، بافندگی، غذایی، سیمان و کبریت، و گسترش زیرساخت‌های اجتماعی، از جمله راه آهن و راه‌های شوسه، طبقه کارگر شکل سازمانی و حرفه‌ای جدیدی به دست آورد. بدون تردید دولت «یک استراتژی صنعتی شدن جایگزینی واردات را دنبال می‌کرد تا صنایعی احداث کند که نیازمندی‌های داخلی کشور را تامین نمایند و نیازی به واردات نباشد.»[۳۳]

در سال‌های سلطنت رضاشاه اکثر پیشه‌وران و کاسب‌کاران همانند گذشته، بدون تأثیرپذیری از سیاست‌های دولت و دگرگونی‌های اقتصادی، در بازار ماندند و به کسب و کار خود ادامه دادند، ضمن اینکه کالاهایی که عرضه می‌کردند با نیازهای جامعه شهری هماهنگ شده بود. به گفته دکتر علیرضا ازغندی، این گروه از بازاریان به خاطر سیاست‌های حمایتی دولت در تولید کالاهای داخلی از رونق کمّی و کیفی نسبتاً خوبی برخوردار شدند. گروهی از بازرگانان با پشتوانه مالی زیاد، محیط بازار را ترک کردند و به تنهایی یا با همکاری و مشارکت سرمایه‌ای و مدیریتی دیگران به ایجاد صنایع و تولید سرمایه‌داری روی آوردند. عده‌ای دیگر از بازاریان که توان مقاومت در مقابل هجوم سرمایه و کالا را نداشتند و اصولاً آماده نبودند که خود را از لحاظ فکری و ابزار با وضع به‌وجودآمده هماهنگ سازند، مشاغل بازاری را کاملاً رها کردند.[۳۴] روی‌هم‌رفته می‌توان گفت دستگاه حکومتی رضاشاه به دو علت سیاسی نتوانست با بازاریان، اعم از بازرگانان، تجار، پیشه‌وران و کاسبان خرده‌پا، همانند گذشته ارتباط برقرار سازد: اولا در این امر بین تاریخ‌نگاران اجماع نظر است که بازار سنگر سنتی اسلام بوده است. بنابراین بازار به خاطر ایجاد محدودیت فعالیت‌های مساجد و روحانیان، کانون نارضایتی از دولت محسوب می‌شد، هر چند که نارضایتی‌ها هیچ‌گاه به صورت علنی ابراز نگردید و هیچ مخالفتی به شکل سازمانی در این مقطع تاریخی انجام نشد. ثانیاً، به رغم اینکه بازاریان در امور دادوستد و تجارت آزادی عمل داشتند و در بسیاری مواقع از حمایت‌های دولت بهره می‌گرفتند، به هیچ وجه امکان فعالیت سیاسی نداشتند. در واقع دولت به طرق مختلف فعالیت بازاریان و رؤسای اصناف را زیر نظر داشت و هر گونه فعالیت در جهت تشکیل جلسه و انجمن بدون اطلاع پلیس محلی از آنان سلب شده بود.[۳۵]

گرایش همه‌جانبه نظامی، امنیتی، تجاری و فرهنگی رضاشاه به رایش سوم و آلمانی‌ها، از یک سو، و اولویت قائل شدن او به تامین امنیت نظامی و توسعه صنعتی به قیمت قربانی کردن توسعه سیاسی، از سوی دیگر، به اشغال ایران توسط قوای روسیه و انگلستان در ۳ شهریور ۱۳۲۰/ ۲۵ اوت ۱۹۴۱ و سقوط رضاشاه کمک کرد. با کناره‌گیری رضاشاه از قدرت، جمعیت پانزده‌میلیونی ایران و قشرها و طبقاتی که طی شانزده سال سلطنت رضاشاه تحت فشار قرار گرفته بودند، فرصت پیدا کردند با استفاده از فضای باز سیاسی به‌وجودآمده و با بهره‌گیری از نهادهای مشارکت قانونی چون مجلس، مطبوعات، احزاب و سندیکاها، فعالیت‌های تشکیلاتی و سیاسی خود را دوباره شروع نمایند. صف‌آرایی قشرها و طبقات در نهادهای مشارکتی، به‌ویژه در مطبوعات و مجلس چهاردهم شورای ملی، گسترده و بسیار چشمگیر بود.

بخش‌های کشاورزی، خدمات، بازرگانی خارجی، صنایع، و بودجه دولت از رهگذر جنگ و حضور نظامیان روسی، انگلیسی و امریکایی به شدت آسیب دیده بودند. «تنها فعالیت شهری که در خلال جنگ رونق یافت، بخش تجاری و سفته‌بازی و دلالی بود. بازرگانان کوچک و متوسط در مجموع از وضعیت نابسامان اقتصادی آسیب دیدند، اما بازرگانان عمده در موقعیتی قرار داشتند که سود سرشار و بادآورده‌ای به چنگ آوردند... . جامعه بازرگانی ایران در مجموع به دلیل ایفای نقش واسطه‌گی بازارهای محلی و نیازهای زمان جنگ سود برد، هر چند سایر بخش‌های اقتصادی دستخوش نابسامانی و پریشانی بود.»[۳۶]

دکتر مسعود مطلبی

پی‌نوشت‌ها

[۱]ــ احمد اشرف، «نظام صنفی، جامعه مدنی و دموکراسی در ایران»، مجله گفتگو، ش۱۴، (زمستان ۱۳۷۵)، ص۳۳

[۲]ــ محمد عقیق‌پور، نقش بازار و بازاری در انقلاب اسلامی، تهران، بی‌نا، ۱۳۸۵، ص۷

[۳]ــ همانجا.

[۴]ــ علیرضا ازغندی، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران، تهران، قومس، ۱۳۸۵، صص۱۵۳ــ۱۳۴

[۵]ــ مهدی رهبری، اقتصاد و انقلاب اسلامی ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۳، صص۲۸۶ــ۲۸۰

[۶]ــ مهدی رهبری، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی انقلاب اسلامی ایران، بابلسر، دانشگاه مازندران، ۱۳۸۴، صص۲۰۷ــ۱۹۶

[۷]ــ احمد توکلی، کامیابی‌ها و ناکامی‌های بازار ــ دولت، تهران، سمت، ۱۳۸۰، ص۱۷؛ نیز رک: محسن رنانی، بازار و یا نابازار، تهران، سازمان برنامه و بودجه، ۱۳۷۶، ص۷۱ به بعد.

[۸]ــ علیرضا ازغندی، همان، ص۱۳۷؛ نیز رک: دانشنامه اسلام، «مقاله بازار»، تهران، انتشارات دانشنامه اسلام، ۱۳۷۲، ص۳۰۶

[۹]ــ علیرضا ازغندی، نخبگان سیاسی ایران بین دو انقلاب، چاپ سوم، تهران، قومس، ۱۳۸۵، ص۴۹

[۱۰]ــ محمدرضا سوداگر، رشد روابط سرمایه‌داری در ایران (مرحله گسترش)، تهران، شعله اندیشه، ۱۳۶۹، ص۲۲۴

[۱۱]ــ احمد اشرف، موانع تاریخی رشد سرمایه‌داری در ایران: دوره قاجاریه، تهران، زمینه، ۱۳۵۹، صص۳۱ــ۳۰

[۱۲]ــ علیرضا ازغندی، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران، همان، ص۱۳۸؛ نیز رک: محمدرضا فشاهی، تکوین سرمایه‌داری در ایران، تهران، گوتنبرگ، ۱۳۶۰، ص۲۰۲ به بعد.

[۱۳]ــ جان فوران، تاریخ تحولات اجتماعی ایران (مقاومت شکننده)، ترجمه احمد تدین، تهران، موسسات خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۸، ص۴۹۶

[۱۴]ــ ویلم فلور، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجاریه، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، طوس، ۱۳۶۵، ج۲، ص۵۲ به بعد.

[۱۵]ــ علیرضا ازغندی، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران، همان، ص۱۳۹

[۱۶]ــ همان، ص۱۳۹

[۱۷]ــ صادق زیباکلام، مقدمه‌ای بر انقلاب اسلامی، تهران، روزنه، ۱۳۷۲، ص۹۸

[۱۸]- Misagh Parsa, "Economic Development and politicial Transformation: A Comparative Analysis of the United States, Russia, Nicaragoa and Iran", Theory and society, ۱۹۸۵, PP.۶۲۳-۶۷۵

[۱۹]ــ علی میرسپاسی، «بحران سیاست غیر دینی و ظهور اسلام سیاسی ایران»، ترجمه معصومه خالقی، فصلنامه نامۀ پژوهش، ش۱۱ــ۱۰، ۱۳۷۷، ص۱۱۰؛ نیز رک: مهدی رهبری، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی انقلاب اسلامی ایران، همان، صص۲۰۹ــ۲۰۸

[۲۰]- M. H. Pesaran, Economic Development and Revolutionary Upheavals in Iran, in Haleh Afshar (ed), Iran, Revolution in Turmoil, The Macmillan press LTD, ۱۹۸۹, P. ۱۵

[۲۱]ــ مهدی رهبری، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی انقلاب اسلامی ایران، همان، ص۲۱۰

[۲۲]- Skockpol, Revtier State and Shi۰۳۹;s Islam in the Iranian Revolution, Theory and society, vol. ۱۱, PP۲۶۵J۲۷۲

[۲۳]- Ibid, P.۲۷۲

[۲۴]ــ مهدی رهبری، اقتصاد و انقلاب اسلامی ایران، همان، صص۸۵ــ۸۴

[۲۵]ــ همان، صص۱۰۰ــ۹۸

[۲۶]ــ همان، ص۱۰۰

[۲۷]ــ جان فوران، همان، صص۵۶۸ــ۵۵۴

[۲۸]ــ علیرضا ازغندی، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران، همان، ص۱۴۳

[۲۹]ــ حسین مکی، تاریخ بیست‌ساله ایران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷، ج۳، ص۴۹۳ به بعد.

[۳۰]ــ علیرضا ازغندی، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران، همان، ص۱۴۴

[۳۱]ــ ریچارد کاتم، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، کویر، ۱۳۷۱، صص۴۲ــ۴۱

[۳۲]ــ جان فوران، همان، ص۳۵۱

[۳۳]ــ علیرضا ازغندی، «جایگاه و نقش طبقه متوسط جدید در عصر مشروطیت»، مجله علمی و پژوهشی دانشنامه، ش۲۹ــ۲۸، ۱۳۷۷، ص۵۵

[۳۴]ــ علیرضا ازغندی، درآمدی بر جامعه‌شناسی ایران، همان، ص۱۴۵

[۳۵]ــ همانجا.

[۳۶]- J. Vpten, the History of Modern Iran, Cambridge, Harvard university, ۱۹۸۸, PP.۷۰-۷۷

[۳۷]ــ علیرضا ازغندی، درآمدی بر جامعه‌شناسی ایران، همان، ص۱۴۶

[۳۸]ــ همانجا.

[۳۹]ــ همانجا.

[۴۰]ــ همان، ص۱۴۷

[۴۱]ــ فرد هالیدی، دیکتاتوری و توسعه سرمایه‌داران در ایران، ترجمه فضل‌الله نیک‌آیین، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۸، ص۲۳۱

[۴۲]ــ علیرضا ازغندی، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران، همان، ص۱۴۷

[۴۳]ــ همان، ص۱۴۸

[۴۴]ــ فرد هالیدی، همان، ص۲۳۱

[۴۵]ــ نیکی کدی، ریشه‌های انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، قلم، ۱۳۶۹، ص۳۶۲

[۴۶]ــ محمدرضا سوداگر، همان، ص۲۳۱

[۴۷]ــ فرد هالیدی، همان، ص۲۳۱

[۴۸]ــ علیرضا ازغندی، درآمدی بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران، همان، ص۱۴۹

[۴۹]ــ همان، ص۱۵۰؛ نیز رک: ویلم فلور، همان، ص۱۱۱

[۵۰]ــ نیکی کدی، همان، ص۳۶۲

[۵۱]ــ احمد اشرف و علی بنو عزیزی، «طبقات اجتماعی در دوره پهلوی»، ترجمه عماد افروغ، فصلنامه راهبرد، ش۲، (پاییز ۱۳۷۲)، ص۱۱۰

[۵۲]- E. Abrahamian, "The structuran Causes in the Iranian Revolution", in Middle East Research and Information Pagects Reporsts. NO. ۸۷, may ۱۹۸۰, P. ۲۴

[۵۳]ــ مهدی رهبری، اقتصاد و انقلاب اسلامی ایران، ص۲۸۰

[۵۴]- Robert Graham, "Iran: The Iluusion of power", New York, St. martin۰۳۹;s, ۱۹۸۰, P. ۲۲۴

[۵۵]ــ مهدی رهبری، اقتصاد و انقلاب اسلامی ایران، همان، ص۲۸۰

[۵۶]ــ همان، ص۲۸۱

[۵۷]ــ فرد هالیدی، همان، صص۲۳۱ــ۲۰۷

[۵۸]ــ مهدی رهبری، اقتصاد و انقلاب اسلامی ایران، همان، صص۲۸۲ــ۲۸۱

[۵۹]ــ همان، ص۲۸۲

[۶۰]ــ هـ . شامبیاتی، «مخالفت با دولت تحصیلدار و مقایسه جنبش‌های اسلامی ایران و الجزایر»، ترجمه عبدالقیوم شکاری، پانزده خرداد، سال ششم، ش۲۷، (زمستان ۱۳۷۶)

[۶۱]ــ مهدی رهبری، اقتصاد و انقلاب اسلامی ایران، همان، ص۲۸۳

[۶۲]ــ مهدی رهبری، اقتصاد و انقلاب اسلامی ایران، همان، ص۲۸۴

[۶۳]ــ همان، ص۲۸۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید