پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

مشروطه و تحصن در سفارت انگلیس


مشروطه و تحصن در سفارت انگلیس

حرکت ها و جنبش های اجتماعی در معنای عام آن همواره از جوانب مختلف داخلی و خارجی در معرض آسیب و انحراف قرار دارند اینکه چرا حرکت خودجوش عدالت خواهی ملّت ایران در اثر تحصن جمعی از مردم تهران در سفارت انگلیس در صدر مشروطه به حرکت وارداتی «مشروطه» بدل گردید , پرسشی است که تأمل در آن می تواند الگویی از ناکامی و کامیابی این قبیل حرکت ها را فراهم سازد

حرکت‌ها و جنبش‌های اجتماعی در معنای عام آن همواره از جوانب مختلف داخلی و خارجی در معرض آسیب و انحراف قرار دارند. اینکه چرا حرکت خودجوش عدالت‌خواهی ملّت ایران در اثر تحصن جمعی از مردم تهران در سفارت انگلیس در صدر مشروطه به حرکت وارداتی «مشروطه» بدل گردید؟، پرسشی است که تأمل در آن می‌تواند الگویی از ناکامی و کامیابی این قبیل حرکت‌ها را فراهم سازد. بررسی عوامل ذی‌نفوذ، الگوهای ارتباطی و زمان مقرر و مورد نیاز آن و نهایتاً تأثیرات و نتایج خواسته و ناخواستۀ برنامه‌های اجراشده مجموعاً درکی عمیق‌تر از فراز و فرودهای نیازهای اصیل ملّت ایران پدید می‌آورد. در این نوشتار با اشاره به گزارش منتشرنشده از پشت پردۀ تحصن در سفارت انگلیس، چنین بستری فراهم آمده است.

تحصن‌ جمعی‌ از مردم‌ تهران‌ در سفارت‌ انگلیس‌ در صدر مشروطه، یکی‌ از حوادث‌ مرموز و پیچیدهٔ‌ تاریخ‌ کشورمان‌ در قرن‌ اخیر است‌ که‌ شرح‌ چگونگی‌ آن، با اشاره‌ به‌ تأثیر تعیین‌‌کننده‌ای‌ که‌ بر اوضاع‌ و وقایع‌ کشورمان‌ داشت، به‌ اجمال‌ یا تفصیل‌ در خلال‌ تواریخ‌ مشروطه‌ و اسناد و گزارش‌های‌ منتشر شدهٔ‌ داخلی‌ و خارجی‌ آمده‌ است.[۱]

مطالعه‌ و بررسی‌ دقیق‌ این‌ صحنهٔ‌ شگفت‌ تاریخی‌ (یعنی، تحصن‌ جمعی‌ از مردم‌ تهران‌ در سفارت‌ انگلیس‌ در پگاه‌ مشروطه) برای‌ آشنایی‌ محققان‌ با حقیقت‌ وقایع آن‌ عصر، به‌ویژه‌ زد و بندها و تحرکات‌ سیاست‌های‌ خارجی، بسیار مفید و ضروری‌ است.

آنچه‌‌ در تواریخ‌ مشروطه‌ دربارۀ داستان‌ تحصن‌ آمده‌، بیشتر ناظر به‌ لایهٔ‌ ظاهری‌ قضایا بوده‌ و از شرح‌ مقدمات‌ این‌ نمایش‌ حساب‌شده‌ و حوادث‌ پشت‌ صحنهٔ‌ آن‌ خالی‌ است. فقط در بعضی از‌ مآخذ، به‌ پاره‌ای‌ از این‌ مقدمات‌ آن هم به صورت مجمل اشارتی گشته، که‌ در ذیل‌ بدان‌ اشاره‌ شده است.

۱) محمدمهدی‌ شریف‌ کاشانی، از فعالان‌ و سردمداران‌ مشروطه، که‌ در ماجرای‌ تحصن‌ سفارت‌ انگلیس، رابط‌ بین‌ سفارت‌ با انگلوفیل‌هایی‌ بود که‌ در هجرت‌ کبرای‌ علما به‌ قم‌ (در صدر مشروطه)، خود را میان‌ مهاجران‌ جا زده‌ بودند، نوشته است: «من‌ بنده‌ هم، به‌ واسطهٔ‌ سابقهٔ‌ بستگی‌ به‌ سفارت‌ بهیه‌ [= سفارت‌ انگلیس‌ در تهران]، یک‌ روز رفتم‌ قلهک، جناب‌ وزیرمختار و شارژدافر و چرچیل‌ صاحب‌ را ملاقات‌ کرده، مذاکرات‌ لازمه‌ نموده، عود به‌ شهر نمودم.»[۲] او در ملاقاتش‌ با علما در قم، «از اقدامات‌ کارکن‌های‌ سر‌ی...» سخن‌ گفته است.[۳]

۲) میرزا محمدخان‌ وکیل‌الدوله، منشی‌ مظفرالدین‌شاه،‌ نیز در گزارش‌های‌ زباندار خویش‌ در مورد‌ وقایع‌ صدر مشروطه، به‌ ماجرای‌ پناهندگی‌ تجار، کسبه‌ و...‌ به‌ سفارت‌ انگلیس، پذیرایی‌ خدام‌ سفارت‌ از آن‌ها، القائات‌ شارژدافر (= کاردار) سفارت‌ به‌ متحصنان، و منشأ پول‌ها و مخارج‌ تحصن‌ اشاره‌ ‌کرده و از تغییر عنوانِ‌ مجلس‌ شورای‌ «اسلامی» به‌ مجلس‌ شورای‌ «ملی» با پادرمیانی‌ و اصرار کاردار سفارت، پرده‌ برداشته است.[۴]

۳) مهدیقلی‌ هدایت‌ (مخبرالسلطنه)، که‌ خود و برادرش‌ (صنیع‌‌الدوله) از صحنه‌‌گردانان‌ مشروطه‌ بود، نوشته است: «راهی‌ که‌ مردم‌ جستند توسل‌ به‌ سفارت‌ انگلیس‌ بود. از سفارت، منع‌ و تشویق‌ توأماً‌ می‌شد. کاشف‌ به‌ عمل‌ آمد که‌ قبلاً‌ عده‌ای‌ مبال‌ [ = مستراح] در سفارت‌ تدارک‌ شده‌ بود. حاج‌ محمدتقی‌ بنکدار با مقداری‌ دیگ‌ و دیگ‌بر و ملزومات‌ دیگر و اسباب‌ پخت‌ و پز ــ به‌ دو معنی‌ ــ وارد سفارت‌ شد. خیمه‌ها برپا کردند و دیگ‌ها را بار؛ از طبقات‌ مختلفه، معتکف‌ سفارت‌ شدند. امتیاز درستی‌ هم‌ بین‌ متحصن‌ و تماشاچی‌ داده‌ نمی‌شد. عنوان، تقاضای‌ عدالتخانه‌ است؛ باغ‌ مصفا، آش‌ و پلو مهیا، مشتری‌ بسیار، انگشت‌ها در کار. شبی‌ صنیع‌الدوله، حاجی‌ محمدتقی‌ شاهرودی‌ و نگارنده‌ به‌ سفارت‌ رفتیم. در زاویهٔ‌ پلهٔ‌ جنوبی‌ درویشی‌ پردهٔ‌ فقر کشیده‌ بود و عنکبوت‌مانند پشت‌ پرده‌ خزیده، برخاست‌ و از پشت‌ پرده‌ بیرون‌ آمد. مردی‌ مسن‌ بود، سیه‌چرده، ریش‌‌سفید و گیسوی‌ پریشان، با خاطری‌ مجموع، گفت‌ این‌ها حرف‌ می‌زنند، ما مشروطه‌ می‌خواهیم؟ باقی‌ معلوم‌ است. مخارج‌ آن‌ بساط‌ از کجا می‌رسید معلوم‌ نشد. همه‌ قسم‌ حدس‌ می‌شود زد؛ دم‌ خروس‌ هم‌ پیداست.»[۵]

۴) مرحوم‌ استاد محیط‌ طباطبایی، در مجلهٔ‌ وزین‌ «محیط»[۶] تحت‌ عنوان‌ «فرمان‌ مشروطه‌ از کیست؟» اظهارات‌ مهم‌ و تکان‌دهنده‌ای‌ دارد. وی‌ نوشته است: «مرحوم‌ پدرم‌ (سید ابراهیم‌ فنأ طباطبایی) که‌ یکی‌ از متحصنان‌ آن‌ زمان‌ بود نقل‌ می‌کرد که‌ نخستین‌بار کلمهٔ‌ ”شرط“ و ”مشروطه“ در مقابل‌ فرمان‌ عدالت‌خانه، از بستگان‌ سفارت‌ به‌ خصوص‌ شارژدافر [= کاردار] شنیده‌ شد و پیش‌ از آن‌ در گفتن‌ و نوشتن‌ ابداً‌ کسی‌ این‌ لفظ‌ را به‌ کار نمی‌برد و پیدایش‌ آن‌ مربوط‌ به‌ همان‌ ایام‌ تحصن‌ سفارت‌ انگلیس‌ است. باز همان‌ مرحوم‌ در وجیزه‌ای‌ که‌ به‌ سال‌ ۱۳۵۰ (ق) راجع‌ به‌ سرگذشت‌ زندگانی‌ خود برای‌ این‌ جانب‌ نوشته‌ اظهار می‌دارد: ”...مخفی‌ نماناد که‌ در اول‌ ورود ملّت‌ ایران‌ به‌ سفارت، همه‌ بی‌خبر از عنوان‌ مشروطیت‌ بودیم؛ فقط‌ معدلتخانهٔ‌ عُظمی‌ یا عدالت‌خانهٔ‌ کُبری‌ و شبه‌ ذلک‌ از دولت، خواهان‌ بودیم. رفته‌رفته‌ به‌ واسطهٔ‌ شب‌نامه‌های‌ بسیار که‌ نفوس‌ مطلعه‌ در سفارتخانه‌ انداختند و خوانده‌ شد، دانسته‌ و فهمیده‌ شد که‌ عنوان، مرام‌ مشروطه‌ است. گرچه‌ از شب‌نامه‌ها معلوم‌ می‌شد، ولی‌ صراحتاً‌ از شارژدافر و نایب‌ سفارت‌ به‌ ملّت، سر‌اً‌ تلقین‌ و تفهیم‌ گردید... .“»[۷]

مرحوم‌ محیط‌ پس‌ از نقل‌ عبارت‌ فوق‌ چنین بیان کرده است: «این‌ شهادت‌ کسی‌ است‌ که‌ در دورهٔ‌ عمر خویش‌ حتی‌ برای‌ مصلحت‌ هم‌ حاضر به‌ گفتن‌ یک‌ کلمه‌ خلاف‌ واقع‌ نشد و در نتیجه‌ مجبور به‌ گوشه‌نشینی‌ و انزوا در روستای‌ زواره‌ گشت... .»

۵) آقای‌ شمس‌‌الدین‌ رشدیه، فرزند میرزا حسن‌ رشدیهٔ‌ مشهور، با اشاره‌ به‌ تحولات‌ صدر مشروطه، سخن‌ جالبی‌ دارد که‌ دریغ‌ است‌ از ذکر آن‌ درگذریم: «در اواخر سال‌ ۱۳۲۲.ق، در قسمت‌ شمال‌ باغ‌ سفارت‌ انگلیس، نزدیک‌ دیوار، دو سه‌ چاهی‌ زدند و رها کردند. پس‌ از شش‌ ماه، مجاور دیوار شمالی، دالانی‌ به‌ عرض‌ دو متر و نیم‌ ساختند و به‌ فاصلهٔ‌ یک‌ متر چاله‌هایی‌ کندند، و به‌ چاه‌ بزرگ‌ مربوط‌ کردند و رها کردند. شش‌ ماه‌ بعد، بین‌ چاله‌ها دیوار کشیدند. آن‌ دالان‌ به‌ اتاق‌های‌ کوچک‌ چاله‌دار تقسیم‌ شد. درهایی‌ هم‌ در جنوب‌ شهر، بازار نجّاران،‌ ساخته‌ و پرداخته‌ شد. روزی‌ هم‌ درها را به‌ آنجا انتقال‌ داده‌ به‌ اتاق‌ها گذاشتند. البته‌ بناها هر دفعه‌ هم‌ غیر از بناهای‌ دفعهٔ‌ پیش‌ بودند. در روزهای‌ تحصن‌ مردم‌ در سفارت، این‌ اتاق‌ها مستراح‌های‌ حضرات‌ شد. چنین‌ کنند بزرگان‌ چو کرد باید کار! فاعتبروا یا اولی‌الالباب.»[۸]

۶)حسین‌ امید، از دموکرات‌های‌ صدر مشروطه‌ و از مؤ‌سسان‌ اولیهٔ‌ حزب‌ کمونیست‌ در ایران، زمان‌ تحصن‌ دوازده سال‌ داشته‌ و همراه‌ پدرش‌ کراراً‌ به‌ میان‌ متحصنان‌ رفته‌ است. وی، که‌ ‌کوشیده تا حدودی‌ به‌ لایه‌های‌ زیرین‌ ماجرا نزدیک‌ شود، خاطر نشان‌ ساخته است: «در باغ‌ بزرگ‌ سفارت‌ برای‌ هر یک‌ از اصناف، خیمه‌ و خرگاه‌ اختصاصی‌ برپا شده‌ بود و نام‌ صنف‌ و غرض‌ از تجمع‌ و تحصن‌ را در اشعاری‌ شیوا گنجانده‌ در مقام‌ خیام‌ خود نصب‌ کرده‌ بودند، اشعار هر صنف‌ را با علاقه‌مندی‌ در جنگی‌ جمع‌‌آوری‌ کرده‌ بودم‌ متأسفانه‌ از دست‌ دادم. جمعیت‌ متحصنین‌ سفارت‌ انگلیس‌ را تا ۲۵ هزار هم‌ گفته‌اند، ولی‌ این‌ جمعیت‌ شب‌ها تقلیل‌ پیدا می‌کرد و کسانی‌ که‌ سرپرست‌ مردی‌ در خانه‌ نداشتند به‌ منازل‌ خود می‌رفتند. دیگ‌های‌ پلو شب‌ و روز در سفارت‌ سر بار، و چای‌ و غلیان‌ در گردش، و از متحصنان‌ و همراهان‌ آن‌ها با نظم‌ و ترتیبی‌ که‌ از توانایی‌ ایرانی‌ خارج‌ بود پذیرایی‌ گرم‌ و شایان‌ به‌ عمل‌ می‌آمد.»

محل‌ تأمین‌ مخارج‌ تاکنون‌ جزء اسرار مانده‌ است. آن‌هایی‌ که‌ تصور می‌کنند حاج‌ محمدتقی‌ معروف‌ به‌ سفارتی‌ و حاج‌ محمدحسین‌ بنکدار که‌ ناظر خرج‌ بودند یا حاج‌ امین‌الضرب‌ و سایر تجار یا رجالی‌ که‌ با عین‌الدوله‌ مخالفت‌ داشتند به ویژه‌ میرزا علی‌اصغرخان‌ امین‌السلطان،‌ که‌ داعیهٔ‌ تجدید صدارت‌ خود را داشت،‌ و طرفداران‌ او، تحمل‌ این‌ مخارج‌ گزاف‌ را می‌کردند، تصور می‌کنم‌ در اشتباه‌ باشند. درست‌ است‌ که‌ در آن‌ تاریخ‌ جامعهٔ‌ ما به‌ درجهٔ‌ امروز آلوده‌ به‌ فساد نبوده‌ و مردم‌ خیرّی‌ وجود داشتند، ولی‌ چنانچه‌ خرجی‌ کرده‌ بودند اختفای‌ آن‌ علت‌ نداشت‌ و برای‌ کسب‌ افتخار و بزرگداشت‌ خود افشا می‌نمودند و استبعادی‌ هم‌ نداشت‌ در مقام‌ مطالبه‌ برآیند. شادروان‌ دولت‌آبادی‌ کتاب‌ «حیات‌ یحیی»، محل‌ خرج‌ را مجهول‌ دانسته‌ و متذکر شده‌ است: «بعضی‌ معتقدند دست‌ سیاست‌ خارجی‌ کمک‌های‌ مادی‌ می‌نماید، تا چه‌ اندازه‌ صحیح‌ باشد.» با این‌ حال‌ در حاشیه‌ آمده است: «تحقیقات‌ بعد نگارنده، محقق‌ داشت‌ هیچ‌ گونه‌ کمک‌ مادی‌ از خارج‌ نشده‌ و قسمت‌ عمدهٔ‌ این‌ مخارج‌ را رؤ‌سا و تجار، طرفداران‌ و کارکنان‌ امین‌السلطان‌ برای‌ سرکار آوردن‌ او می‌داده‌اند و شاید از پول‌ خود امین‌‌السلطان‌ هم‌ بوده‌ است؛ دیگران‌ هم‌ به‌ مقاصد مختلف، کمک‌هایی‌ می‌کرده‌اند.»[۹]

حسین‌ امید درخصوص این حاشیه نوشته است: «برای‌ نویسنده‌ قبول‌ اینکه‌ این‌ حاشیه‌ را شخصاً‌ در زمان‌ حیات‌ اضافه‌ کرده‌ باشند مقدور نیست؛ زیرا علت‌ نداشت‌ چنانچه‌ به‌ این‌ حقیقت‌ پی‌ برده‌ باشند متن‌ را اصلاح‌ نکرده‌ به‌ حاشیه‌ رفته‌ باشند و به‌ فرض‌ اینکه‌ حاشیه‌ از ایشان‌ باشد ممکن‌ است‌ بر ایشان‌ تحمیل‌ شده‌ یا قید پرداخت‌ مخارج‌ تحصن‌ را به‌ وسیلهٔ‌ اجانب‌ اهانتی‌ دانسته‌ و مِن‌ بابِ‌ جریحه‌دار نشدن‌ غرور ملی، به‌ اضافه‌ کردن‌ آن‌ مبادرت‌ کرده‌ باشند. به‌ علاوه، عبارت‌ ناظر به‌ قسمت‌ عمدهٔ‌ مخارج‌ می‌باشد و نسبت‌ به‌ بقیه‌ ساکت، و حساب‌ و کتابی‌ هم‌ در کار نبوده‌ است. به‌ علاوه، مجلدات‌ ”حیات‌ یحیی“‌ نشان‌ می‌دهد در تمام‌ جزئیات‌ وارد و در هر دفعه‌ اسامی‌ را ذکر، و اگر از طرف‌ طبقات‌ مذکور در حاشیه، مخارج‌ متحصنین‌ که‌ امر مهمی‌ است‌ پرداخت‌ شده‌ بود بی‌اطلاع‌ نمی‌ماند و لااقل‌ چند نفری‌ را به‌ اسم‌ و رسم‌ معرفی‌ می‌کرد و وهنی‌ برای‌ آنان‌ متصور نبود که‌ خواسته‌ باشند احتراز جویند، بلکه‌ مایهٔ‌ افتخار بود. این‌ نکته‌ نیز قابل‌ توجه‌ است:‌ با آنکه‌ در ”حیات‌ یحیی“، همه‌‌جا امین‌السلطان‌ از طرفداران‌ سیاست‌ دولت‌ روسیه‌ معرفی‌ شده‌ و در صحت‌ آن‌ هم‌ تردید نیست.‌ چگونه‌ ممکن‌ است‌ سفارت‌ انگلیس‌ به‌ کسانی‌ راه‌ داده‌ باشد که‌ می‌خواسته‌اند مخالف‌ سیاست‌ دولت،‌ خود را سرکار آورند و تمسک‌ به‌ بی‌اطلاعی‌ سفارت‌ انگلیس‌ هم‌ از محل‌ پرداخت‌ مخارج، امری‌ غیر قابل‌ قبول‌ است.

همچنین‌ در صفحه‌ ۱۲۴ جلد اول‌ حیات‌ یحیی‌ مندرج‌ است‌ که‌ انجمن‌ اتحاد اسلامی‌ اسلامبول‌ که‌ علیه‌ دستگاه‌ استبدادی‌ تجهیز و فعالیت‌ می‌کرد، نامه‌های‌ سر‌ی‌ خود را توسط‌ برادر میرزا شیخ‌ علی،‌ منشی‌ اول‌ سفارت‌ انگلیس‌ در تهران‌ که‌ در سلک‌ تجار بود جزو مکاتبات‌ رسمی‌ سفارت‌ به‌ وسیلهٔ‌ غلام‌ مخصوص‌ سفارت‌ می‌فرستاده، بی‌ آنکه‌ انگلیسیان‌ دخالت‌ یا اطلاع‌ داشته‌ باشند. البته‌ سیاست‌ اقتضا داشته‌ چنین‌ وانمود شود انگلیس‌ها اطلاع‌ نداشته‌اند، ولی‌ واقعیت‌ آن‌ قابل‌ تصدیق‌ نیست.»[۱۰]

آنچه‌ گفتیم‌ اشاراتی‌ نوعاً‌ کوتاه‌ و فشرده‌ دربارهٔ‌ پشت‌ صحنهٔ‌ تحصن‌ در سفارت انگلیس از زبان‌ شاهدان‌ عینی‌ بود. تأیید این‌ امر را در منابع‌ خارجی‌ (روسی) نیز می‌توان‌ دریافت. مسیو ب. نیکیتین، عضو کنسولگری‌ روسیه‌ در رشت‌، تبریز و... (در مشروطهٔ‌ دوم) دربارهٔ‌ تحصن‌ کلام‌ جالبی‌ دارد: «انقلابیون‌ ایران،‌ یعنی‌ کسانی‌ که‌ بر ضد‌ سلطنت‌ استبدادی‌ قاجار نهضت‌ کرده‌ بودند، موقتاً‌ در این‌ پارک‌ [پارک‌ ”قشنگ‌ سفارت‌ انگلیس“] پناهنده‌ شده... بودند و با دیگ‌های‌ پلو پذیرایی‌ می‌شدند و ماژورS [= ظاهراً کلنل اسمارت بعدی است]، آتاشهٔ‌ نظامی‌ سفارت،‌ هم‌ در میان‌ پناهندگان‌ می‌گردید و از آن‌ها می‌پرسید: آیا شما مشروطه‌ می‌خواهید؟ چنین‌ نیست؟ خلاصه‌ اسم‌ شب‌ این‌ طور بود و به زودی‌ هواخواهان‌ مشروطیت‌ را به‌ دور آن‌ جمع‌ کرد.»[۱۱] حتی‌ در منابع‌ انگلیسی‌ نیز (به‌ رغم‌ تلاشی‌ که‌ برای‌ سرپوش‌ نهادن‌ بر تحرکات‌ پشت‌ صحنهٔ‌ تحصن‌ وجود دارد) جای‌ جای‌ اشاراتی‌ تأمل‌برانگیز به‌ این‌ امر شده است که پژوهندگان‌ تیزبین‌ را به‌ تأمل‌ فرامی‌خواند.

عبارت‌ طنزآمیز سِر ادوارد گری‌ (وزیرخارجهٔ‌ لندن‌ در عصر مشروطه، و عاقد قرارداد ۱۹۰۷ تجزیهٔ‌ ایران‌ به‌ مناطق‌ نفوذ روس‌ و انگلیس) به‌ اسپرینگ‌ رایس، سفیر انگلیس‌ در ایران، از این‌ جمله‌ بوده‌ و برای‌ آشنایانِ‌ با زبان‌ دیپلماسیِ‌ پیچیده‌ و پُرمکرِ‌ بریتانیا (آن‌ هم‌ بریتانیای‌ مقتدر و جهان‌خوار آن‌ روز) گویای‌ بسی‌ نکته‌‌ها و معانی‌ است. به درستی‌ گفته‌اند که «فرهنگ‌ و زبان‌ دیپلماسی‌ در میان‌ هاله‌ای‌ از ابهام‌ و لفاظی‌ و تظاهر و تعارف‌ پیچیده‌ شده‌ و درک‌ نیات‌ تهیه‌‌کنندگان‌ اسناد و مدارک‌ و نامه‌های‌ سیاسی، مستلزم‌ تخصص‌ در درک‌ زبان‌ و فرهنگ‌ خاص‌ دیپلماتیک‌ است.»[۱۲] اسپرینگ‌ رایس، آن‌ زمان‌ به‌ عنوان‌ «مرخصی» در انگلستان‌ به‌ سر می‌برد و کارها به‌ دست‌ شارژدافر یا کاردار سفارت‌ (مستر گرانت‌ داف) می‌چرخید. مستر داف‌ نیز دو تن‌ از کارمندان‌ ورزیدهٔ‌ خود: سرهنگ‌ داگلاس‌ و والتر اسمارت‌ را از قلهک‌ به‌ ساختمان‌ سفارت‌ فرستاده‌ بود تا امور را‌ رتق‌ و فتق‌ نمایند.[۱۳] جالب‌ است‌ بدانیم‌ جناب‌ اسمارت‌ (ماژور آن‌ روزی‌ و کلنل‌ بعدی)، سال‌ها بعد در زمان‌ احمدشاه‌ مستشار سفارت‌ شد و با همدستی‌ ژنرال‌ آیرونساید، کمیتهٔ‌ آهن‌ را به‌ ریاست‌ سید ضیاالدین‌ طباطبایی‌ بر‌پا کرد که‌ حاصل‌ آن‌ طرح‌ و اجرای‌ کودتای‌ ۱۲۹۹ بود.[۱۴] زمانی‌ هم‌ که‌ تاریخ‌ مصرفِ‌ سید ضیا به‌ پایان‌ رسید (یا مأ‌موریت‌ وی‌ تغییر کرد) و تبانی‌ احمدشاه‌ و رضاخان، جان‌ وی‌ را به‌ خطر افکند، همین‌ جناب‌ اسمارت‌ بود که‌ پادرمیانی‌ کرد و با وساطت کردن‌ نزد شاه، امنیت‌ سید را تا لحظهٔ‌ خروج‌ وی‌ از ایران‌ تضمین‌ کرد.[۱۵] وی‌ همچنین‌ مسئولیت‌ مترجم‌ را در گفت‌وگوهای‌ خصوصیِ‌ رضاخان‌ با سِر پرسی‌ لورین‌ (سفیر وقت‌ انگلیس) بر‌ عهده‌ داشت.[۱۶]

به‌ هر روی، ادوارد گری‌ در ۸ اوت‌ ۱۹۰۶.م به‌ اسپرینگ‌ رایس‌ خبر داد: «در حال‌ حاضر، طبق‌ گزارشی‌ که‌ به‌ من‌ رسیده، نزدیک‌ به‌ چهارده‌هزار نفر در باغ‌ تابستانی‌ سفارت‌ ما در قلهک‌ بست‌ نشسته‌اند و عقیدهٔ‌ شخصی‌ام‌ این‌ است‌ که‌ خود شاه‌ نیز، دیر یا زود، به‌ جمع‌ بست‌‌نشینان‌ خواهد پیوست!... .»[۱۷] و چهار روز بعد باز به‌ همو نوشت: «عدهٔ‌ بست‌نشینان‌ در قلهک، به‌ طور ناگهانی‌ تقلیل‌ یافته‌ و از چهارده‌‌هزار نفر به‌ دویست‌ نفر رسیده‌ است. گرانت‌ داف‌ [کاردار سفارت] خیلی‌ به‌ این‌ موضوع‌ (حمایت‌ از چهارده‌هزار نفر مشروطه‌‌خواه‌ ایرانی) می‌نازد و شاید به‌ این‌ دلیل‌ است‌ که‌ این‌ دویست‌ نفر را به‌ عنوان‌ نمونه‌ نگاه‌ داشته‌ است‌ و در توجیه‌ عمل‌ خود (نگاه‌ داشتن‌ این‌ عده) دلیل‌ می‌آورد که‌ اینان‌ ”شکایت‌ رسمی“ دارند.» سپس‌ افزود: «در قبال‌ این‌ وضع، هر لحظه‌ انتظار دارم‌ از تهران‌ خبر برسد که‌ ملت‌ ایران‌ گرانت‌ داف‌ را به‌ عنوان‌ شاه‌ جدید خود برگزیده‌ است... تمام‌ امکانات‌ خزانه‌داری‌ بریتانیا، و اگر آن‌ نشد، تمام‌ بودجهٔ‌ سر‌ی‌ دستگاه‌های‌ اطلاعاتی‌ ما، قرار است‌ تحت‌ اختیار شما گذاشته‌ شود که‌ باغ‌ وسیع‌ سفارت‌ را به‌ حال‌ سابقش‌ برگردانید. تصور نمی‌کنم‌ دیگر مسأله‌ای‌ به‌ نام‌ ”کمبود کود“ برای‌ سال‌ آینده‌ داشته‌ باشیم. باروری‌ درختان‌ و گل‌های‌ محوطهٔ‌ سفارت، بعد از قضایای‌ اخیر چنان‌ غنی‌ شده‌ است‌ که‌ واقعاً‌ ارزش‌ پول‌ خرج‌ کردن‌ را دارد. دوست‌ عزیزم، چه‌ گل‌های‌ سرخ‌ قشنگی‌ در عرض‌ یکی‌ دو سال‌ آینده‌ در باغ‌ سفارت‌ خواهی‌ داشت!»[۱۸]

پی‌نوشت‌ها

علی ابوالحسنی (منذر)

[۱]ــ رک: ناظم‌الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی‌اکبر سعیدی سیرجانی، تهران، آگاه، ۱۳۵۷؛ محمدمهدی شریف کاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۲؛ کتاب آبی (گزارش‌های محرمانۀ وزارت امور خارجۀ انگلیس دربارۀ انقلاب مشروطیۀ ایران)، به کوشش و ویرایش احمد بشیری، تهران، نشر نو، ۱۳۶۲

[۲]ــ محمدمهدی شریف‌کاشانی، همان، ج۱، ص۷۴

[۳]ــ همان، ص۸۲ و نیز صص ۷۳، ۱۶۸، ۱۷۳ و ۱۷۴

[۴]ــ رک: ابراهیم صفایی، اسناد مشروطه، تهران، نشر بابک، ۱۳۵۵، صص۴۴ــ۴۲، ۵۹ــ۵۷، ۸۰ــ۷۸، ۱۰۱ــ۱۰۰، ۱۰۸ــ۱۰۶ و ۱۱۳ و ۱۲۰

[۵]ــ مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، زوّار، ۱۳۶۱، چ۳، ص۴۱

[۶]ــ محیط، سال اول، شمارۀ اول (رجب ۱۳۶۱.ق/ شهریور ۱۳۲۱.ش)، صص۱۵ــ۱۲

[۷]ــ تأیید کلام محیط را می‌توان در گفتۀ مشهور تقی‌زاده (از پیشوایان مشروطه) بازجست که با اشاره به بست‌نشینی کوتاه جمعی از مردم در کنسولگری انگلیس در تبریز، نوشته است: «در آن یک هفته، مردم تبریز به قدر ده سال پیش آمده و در مدرسۀ قنسولخانه تربیت شدند.»! رک: تاریخ انقلاب ایران، منسوب به تقی‌زاده (مندرج در: یغما، سال ۱۴، ش۲ به بعد، ص۲۴).

دکتر احسان نراقی به مناسبت حرف تقی‌زاده (تربیت سریع و یک هفتۀ مردم در مدرسۀ قنسولخانه!) نکته‌ای نغز دارد: «به همین آسانی؟! اگر بتوان در عرض یک هفته به اندازۀ ده سال به سوی آزادی پیش رفت، لابد باید بتوان، از طرف دیگر، آنچه را که در طول ده سال در این راه به‌دست آمده است از دست داد. و در حقیقت، همین‌طور هم شد.»! (آزادی، حق و عدالت (گفت‌وگوی اسماعیل خویی با احسان نراقی)، تهران، جاویدان، صص۲۱۳ــ۲۱۲).

[۸]ــ شمس‌الدین رشدیه، سوانح عمر، صص۱۱۰ــ۱۰۹

[۹]ــ یحیی دولت‌آبادی، حیات یحیی، چ۲، تهران، عطار و فردوسی، ۱۳۶۱ ، ص۷۲

[۱۰]ــ خاطرات امید، مندرج در: خاطرات و اسناد (مجموعه‌ای از خاطرات خاطره‌نویسان نخبه و عکس‌های معتبر و منحصر)، به کوشش سیف‌الله وحیدنیا، تهران، وحید، ۱۳۶۷

[۱۱]ــ خاطرات و سفرنامۀ مسیو ب، نیکیتین، ص۳۸

[۱۲]ــ واقف شریفی، وقتی که مارکسیستها تاریخ می‌نویسند، ص۲۲

[۱۳]ــ ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمۀ کریم امامی، ص۳۷۸

[۱۴]ــ حسین مکی، تاریخ بیست‌سالۀ ایران، ج۱، ص۱۸۹

[۱۵]ــ دکتر جواد شیخ‌الاسلامی، افزایش نفوذ روس و انگلیس...، ص۳۴

[۱۶]ــ ماجرای شیخ خزعل و پادشاهی رضاخان، ترجمۀ رفیعی مهرآبادی، ص۵

[۱۷]ــ نامه‌های خصوصی سِر سسیل اسپرینگ رایس وزیرمختار انگلیس در دربار ایران (در عهد سلطنت مظفرالدین‌شاه و محمدعلی‌شاه قاجار)، ترجمۀ دکتر شیخ‌الاسلامی، تهران، اطلاعات، ۱۳۷۵، ص۱۳۳

[۱۸]ــ همان، صص۱۳۴ــ۱۳۳؛ جناب وزیرخارجه، در این نامه، ظاهراً شوخی‌ کرده است. ولی‌ می‌دانیم‌ که هر شوخی‌ای‌ «چیزی‌ از حقیقت» را با خود دارد! به علاوه، گاه‌ خیلی‌ از حرف‌های‌ جد‌ی‌ را در کپسول‌ «طنز و شوخی» می‌ریزند، تا هنگام‌ لزوم، بتوانند آن‌ها را «حاشا» یا «توجیه» کنند. همان‌‌طور که، به‌ نظر می‌رسد «غیبتِ» جناب‌ سفیر از ایران‌ (به‌ بهانهٔ‌ «مرخصی»!) در روزهایِ‌ بسیار حساس، و سپردن‌ کار به‌ دست‌ عناصرِ‌ (ظاهراً) درجهٔ‌ ۲ ولی‌ عملاً‌ «همه‌کارهٔ» سفارت‌ (نظیر چرچیل‌ و گرانت‌ داف)، می‌تواند برای‌ این‌ باشد که‌ اگر به‌ هر دلیل، سناریوی‌ تحصن‌ در سفارت، توفیق‌ لازم‌ را کسب‌ نکرد و محاسبات‌ و برنامه‌‌ریزی‌های‌ ازپیش‌‌تعیین‌شده، غلط‌ از آب‌ در آمد و حتی‌ «سرکنگبین، صفرا فزود»، بتوانند به‌ نوعی‌ سر و ته‌ قضیه‌ را هم‌ آورند‌ و مثلاً‌ آن‌ را «تمردِ»! افراد غیر مسئول‌ از سیاست‌ «رسمیِ» دولت‌ فخیمهٔ‌ بریتانیا جلوه‌ دهند و ماجرا را «ماستمالی‌ کنند»!...

کسی‌ چه‌ می‌داند؟! این‌ احتمال‌ هم‌ می‌رود که‌ جناب‌ سفیر، اطلاع‌ یا آمادگی‌ لازم‌ برای‌ اجرا و کارگردانی‌ این‌ سناریو را نداشته است، و لذا دست‌های‌ پشت‌ پرده، زمان‌ اجرای‌ نمایش‌ را هنگام‌ غیبت‌ و مرخصی‌ او قرار داده‌اند. تعجب‌ هم‌ نکنید! این‌ نوع‌ کارها در حوزهٔ‌ دیپلماسیِ‌ لندن‌ سابقه‌ و لاحقه‌ دارد، که‌ بحث‌ آن‌ فرصتی‌ دیگر می‌طلبد.

[۱۹]ــ مخبرالسلطنه‌ نوشته است: سفیر انگلیس‌ در مقابل‌ درخواست‌ عده‌ای‌ از مردم‌ که‌ خواهان‌ تحصن‌ بودند «در ظاهر‌ اظهار عدم‌ موافقت‌ کرده، باطناً‌ مساعدت‌ داشت» (رک: مخبرالسلطنه هدایت، گزارش‌ ایران، به اهتمام محمدعلی صوتی، چ۲، تهران، نقره، ۱۳۶۲، ص‌ ۱۷۱). دولت‌ آبادی‌ نیز که‌ خود از فعالان‌ و صحنه‌گردانان‌ مشروطه‌ بوده‌ و به‌ افشای‌ اسرار هم رغبت چندانی نداشته، نوشته است: «اینجا لازم‌ است‌ به‌ یک‌ مطلب‌ مهم‌ اشاره‌ نمایم، و آن، نظریات‌ سیاسی‌ انگلیسان‌ است‌ در این‌ درجه‌ همراهی‌ با متحصنین‌ و دادن‌ دستورات‌ خصوصی‌ به‌ آن‌ها، مخصوصاً‌ در این‌ موضوع‌ که‌ اختیارات‌ شاه‌ باید محدود گردد... .» (یحیی دولت‌آبادی، همان، ج۲، ص۸۱).

[۲۰]ــ خان ملک ساسانی، دست پنهان سیاست انگلیس در ایران، ص۸۰

[۲۱]ــ محمود محمود، تاریخ‌ روابط‌ سیاسی‌ ایران‌ و انگلیس در قرن ۱۹، چ۴، تهران، اقبال، بی‌تا، ج ۷، ص۴۰؛ سال‌ها پیش‌ از این‌ تاریخ‌ نیز، در ایام‌ محرم‌ «یک‌ شب، تمام‌ لباسش‌ را ایرانی‌ کرده، یک‌ عبا هم‌ دوش‌ کرده، به‌ تکیهٔ‌ دولتی‌ آمده‌ بود. در میان‌ ده‌‌هزار نفر»، فقط ظهیرالدوله‌ (که‌ به‌ اقتضای‌ شغلش‌ در دربار، با او مراوداتی‌ داشت، قادر به‌ شناسایی‌ وی‌ شده‌ بود (رک، سفرنامهٔ‌ ظهیرالدوله، به کوشش دکتر محمداسماعیل رضوانی، تهران، مستوفی، ۱۳۷۱، ص‌ ۱۷۴).

[۲۲]ــ بقیۀ ماجرا کاملاً نشان می‌دهد که فرد یاد شده، به‌رغم ظاهر «روحانیِ» خویش، عنصری ضد دین و روحانیت بوده است؛ گرگی در لباس میش آمده، و فردی از قماش شیخ‌ ابراهیم زنجانی...

[۲۳]ــ مکار و حیله‌گر.

[۲۴]ــ محمد حسن‌ خراسانی‌ (ادیب‌ هروی)، تاریخ‌ انقلاب‌ طوس‌ یا پیدایش‌ مشروطیت‌ ایران، چ۲، مشهد، شرکت چاپخانۀ خراسان، صص‌ ۱۳۷ــ۱۳۶؛ برای‌ آشنایی‌ با تحرکات‌ کارگزاران‌ سفارت‌ انگلیس‌ و ایادی‌ داخلی‌ آن‌ در بین‌ مردم‌ هنگام‌ تحصن‌ یادشده، و اهداف‌ بریتانیا از طرح‌ و کارگردانیِ‌ این‌ سناریوی‌ استعماری، مطالعهٔ‌ دو کتاب‌ زیر توصیه‌ می‌شود: رسول جعفریان، بست‌نشینی‌ مشروطه‌خواهان‌ در سفارت‌ انگلیس؛ علی ابوالحسنی (منذر)، تحلیلی‌ سیاسی‌ ــ اجتماعی‌ از فلسفه‌ و ضرورت‌ ولایت‌ فقیه‌ و دموکراسی‌ ارشادشده، (فصل‌ «مشروطه‌‌بازها و مشروعه‌‌خواه‌ها»)؛ نیز رک: امین‌ الشرع‌ خویی، تاریخ مشروطیت، مندرج‌ در: میراث‌ اسلامی‌ ایران، ج ۹، صص۱۱۲ــ۱۱۱؛ ابراهیم صفایی، همان، صص‌ ۴۴ــ۴۲، ۵۹ــ۵۷، ۸۰ــ۷۸، ۱۰۱ــ۱۰۰، ۱۰۸ــ۱۰۶، ۱۱۳ و ۱۲۰؛ ابراهیم صفایی، اسناد سیاسی، تهران، بابک، ۱۳۵۵، ص‌ ۳۳۲؛ پنجاه‌ نامهٔ‌ تاریخی، صص‌ ۱۶۰ــ۱۵۹؛ مخبرالسلطنه هدایت، خاطرات‌ و خطرات، همان، ص‌ ۱۴۱؛ مخبرالسلطنه هدایت، گزارش‌ ایران، همان، صص‌ ۱۷۲ــ۱۷۱؛ ناظم‌الاسلام کرمانی، همان، بخش‌ اول، ج۳، صص ۵۰۲ــ۵۰۱ و ۵۰۷ به‌ بعد؛ محیط طباطبایی، فرمان‌ مشروطه‌ از کیست؟، مندرج‌ در: محیط،‌ سال‌ ۱، ش‌ ۱ (رجب‌ ۱۳۶۱.ق/ ۱۳۲۱.ش)، صص‌۱۵ــ۱۲؛ خاطرات‌ و اسناد ظهیرالدوله، به کوشش ایرج افشار، تهران، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی با همکاری مؤسسه فرانکلین، ۱۳۵۱، صص‌ ۱۰۸ و ۱۲۶ــ۱۲۴؛ محمدمهدی شریف کاشانی، همان، ج۱، صص ۷۴ــ۷۳، ۸۲، ۱۶۸ و ۱۷۴ــ۱۷۳؛ شمس‌‌الدین‌ رشدیه، همان، صص‌ ۱۱۰ــ۱۰۹؛ روزنامهٔ‌ اخبار مشروطیت‌ و انقلاب‌ ایران...، صص‌ ۲۷ــ۲۶ و ۴۱؛ یحیی دولت‌آبادی، همان، ج۲، صص۷۲ و ۸۱ ؛ محمدمهدی شریف‌کاشانی، همان، مقدمهٔ‌ سعیدی‌ سیرجانی، ص‌ هفت؛ تفرشی، تاریخ‌ انقلاب‌ ایران، صص‌۱۸ــ۱۷ و ۳۱ــ۳۰؛ خاطرات‌ حاج‌ سیاح، به کوشش حمید سیاح و تصحیح سیف‌الله گُلکار، چ۲، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۶، صص‌ ۵۶۰ــ۵۵۸؛ فاجعهٔ‌ قرن...، ص‌ ۴۴؛ اسماعیل رائین، انجمنهای‌ سر‌ی‌ در انقلاب‌ مشروطیت، چ۲، تهران، جاویدان، ۱۳۵۵، صص‌ ۱۰۹ــ۹۸؛ حیدر خان‌ عمواوغلی، چکیدۀ انقلاب، ص‌ ۳۷؛ ابراهیم فخرایی، گیلان‌ در جنبش‌ مشروطیت، چ۳، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی با همکاری موسسه فرانکلین، تهران، ۱۳۵۶، صص‌ ۶ــ۵؛ رحیم نامور، برخی‌ ملاحظات‌ پیرامون‌ تاریخ‌ انقلاب‌ مشروطیت، صص‌ ۷۷ــ۷۶ و ۸۷ــ۸۶؛ خاطرات‌ عبدالله بهرامی، چ۲، تهران، علمی، بی‌تا، صص‌ ۷۹ــ۶۹ و...

[۲۵]ــ راجع‌ به‌ معنی‌ لفظ‌ مشروطه‌ و اقوال‌ مختلف‌ در ریشه‌ و مفهوم‌ این‌ واژه، رک: محمداسماعیل رضوانی، «معنی‌ لغت‌ مشروطه‌ و ریشهٔ‌ آن»، مندرج‌ در: سالنامهٔ‌ کشوری‌ ایران، سال‌ ۲۰، ۱۳۴۴.ش، صص‌ ۳۳۸ــ۳۳۵؛ عبدالهادی حائری، تشیع‌ و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، چ۲، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۴، صص‌ ۲۵۴ــ۲۵۳؛ عبدالهادی حائری، ایران‌ و جهان‌ اسلام...، صص‌ ۲۲۲ــ۲۱۳؛ دکتر شفق، خاطرات‌ مجلس‌ و دمکراسی‌ چیست، ص‌ ۱۴۱؛ مهدی انصاری، شیخ‌ فضل‌ الله نوری‌ و مشروطیت‌ (رویارویی‌ دو اندیشه)، صص‌ ۴۳ــ۴۱؛ فیروز منصوری، «اندر معنی‌ مشروطه»، مندرج‌ در: نهضت‌ مشروطیت‌ ایران، مجموعهٔ‌ مقالات، ج۱، صص۳۴۵ــ۳۲۱

[۲۶]ــ رک: ناظم‌الاسلام کرمانی، همان، بخش اول، ج۳، صص۵۵۸، ۵۶۲ و ۵۶۷؛ مهدی ملک‌زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، چ۲، تهران، علمی، ۱۳۶۳، ج۲، صص۳۸۰ـــ۳۷۹؛ احمد کسروی، تاریخ مشروطۀ ایران، چ۵، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۰، صص۱۲۰ــ۱۱۹

[۲۷]ــ محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه‌ها، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۶۲، صص۲۶۲ـــ۲۶۱

[۲۸]ــ گفتنی است که مرحوم بدلا فشرده‌ای از این داستان را در کتاب خاطراتی نیز که مرکز اسناد انقلاب اسلامی اخیراً از ایشان منتشر ساخته آورده است، که البته آنچه در اینجا می‌خوانید تفصیل آن قضیه است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.