سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
زمانی برای فراموشی
هر وقت که قرار بود جشن و مهمانیای برگزار شود غصهاش میشد. ماتم میگرفت که قرار است دوباره ببیندش. باوجود لذتی که از جمعهای خانوادگی میبرد نمیتوانست سنگینی حضورش را تحمل کند. هر بار که میدیدش، کلی انرژی خرج میکرد برای این که نبیندش. برای این که به ردیف آشناها لبخند بزند و تا برسد به او، خنده را از روی لبهایش جمع کند و جدی و سرد شود.
هرچی این پهلو و آن پهلو میکرد، باز قیافهاش میآمد توی ذهنش. تمام حرکات ریز صورتش هم یادش بود. همهی تکانهای دستش و حرکتهای لبش را؛ وقتی داشت از خوبیهای شوهرش تعریف میکرد. وقتی داشت تک تک حرفهایی که زده بودند را، مایه مقایسه زندگیاش با زندگی او میکرد. چشمهایش را بسته بود و داشت از کادوهایی که برایش خریده بود با آب و تاب حرف میزد. میگفت که شوهرش مثل بعضی از شوهرها خسیس نیست که روز تولد برایش یک ساعت پرپرو بگیرد!!
لعنت میکرد خودش را که چهطوری به این آدم اعتماد کرده و از زندگیاش برای او گفته است. چهطوری اجازه داده کادویی را که موقع گرفتنش از خوشحالی بال درآورده مقایسه کند! کلافه شده بود. یادش نمیرفت. هر کار میکرد نمیتوانست جملههایش را از توی ذهنش پاک کند. نمیشد ساعتش را ببیند و یاد نیش و کنایههایش نیفتد. فردا باز مهمانی بود و باز کلافگی، اعصابخردی، ندیدن و بیمحلی و سردیکردن با او. از وقتی این حرفها را شنیده بود انگار همهی مهمانیهای فامیلی تلخ شده بود.
از در که وارد شد، با همه گرم و صمیمی احوالپرسی کرد. از کنار این جمع میرفت کنار آن یکی جمع و از احوال همه میپرسید. میپرسید که شوهر و بچههایشان چهطورند. مادرشوهر یکی حالش بهتر شده یا بچهی آن یکی دندانش درآمده یا نه. به او که رسید، باز داشت خنده را از توی صورتش جمع میکرد و زحمت میکشید تا سرد باشد. اما این بار نشد که خندهاش برود. نیم نگاهی به ساعتش کرد. دستش را گذاشت روی مچش و فشار داد. افتاد توی رودربایستی. مجبور شد گرمتر از همهی فامیل با او سلام و احوالپرسی کند. از تعجب شاخ درآورده بود. فکر نمیکرد همهی نیش و کنایههایی که زده بود این طوری فراموشش شود. آنقدر تند تند احوالپرسی کرد و گرم، که وقت نشد از تعجب درآید تا جوابش را درست بدهد.
از او که رد شد رفت سراغ مادرش. قلبش هم تند تند میتپید. حسابی بوسید و بغلش کرد. انگار که دلش سبک شده بود. راحتتر بود. دستش را هنوز روی مچش فشار میداد. مهمانی چهقدر داشت خوش میگذشت.
فاطمه مرشدی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی سیدابراهیم رئیسی رئیس جمهور سقوط بالگرد رئیسی رئیسی شهدای خدمت ایران شهادت بالگرد تبریز حسین امیرعبداللهیان دولت سیزدهم
تهران کنکور هواشناسی امتحانات نهایی شورای شهر تهران شهرداری تهران هلال احمر سانحه بالگرد رئیسی پلیس سیل قوه قضاییه بارش باران
قیمت دلار قیمت خودرو بورس قیمت طلا خودرو بازار خودرو یارانه دلار حقوق بازنشستگان بازنشستگان ایران خودرو سایپا
شهادت رئیس جمهور سینمای ایران سینما تلویزیون لیلا حاتمی سریال آیت الله سید ابراهیم رئیسی هنرمندان شعر رسانه ملی نمایشگاه کتاب کتاب
کنکور ۱۴۰۳ گوگل دانش بنیان دانشگاه تهران تجهیزات پزشکی تلسکوپ فضایی هابل
رژیم صهیونیستی جنگ غزه ترکیه روسیه امیرعبداللهیان اسرائیل غزه آمریکا فلسطین چین حماس ولادیمیر پوتین
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید لیگ برتر باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ایران لیگ برتر انگلیس فدراسیون فوتبال بازی منچسترسیتی باشگاه استقلال
هوش مصنوعی مایکروسافت اپل تبلیغات سامسونگ ناسا موبایل آیفون فناوری
سرطان سزارین رژیم غذایی آلزایمر طول عمر کاهش وزن شادی فشار خون مغز انسان افسردگی