دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
کانال خُمار
«کانال خُمار» عنوان تازهترین داستان کوتاه طنز از اکبر صحرایی است که درباره دفاع مقدس نوشته شده است.
به گزارش خبرگزاری فارس متن این داستان به این شرح است.
ببین چه بلایی سر پیک اومده! چند ساعته ارتباطش قطع شده!
دارعلی دست روی سر طاسش کشید.
به چشم آقا مرتضی!
از سنگر فرماندهی گردان بیرون آمد تا کاوه پیک گردان را پیدا کند. موتور تریل را سوار شد و زیر آتش توپخانه دشمن به سمت محل درگیری با دشمن پیش رفت. آبگرفتگی سمت راست را که پشت سر گذاشت، توی گرمای ظهر جنوب دو امدادگر بسیجی، هن و هن عرق میریختند و برانکاردی را به عقب منتقل میکردند. تا زخمی روی برانکارد را دید که روی صورت چفیه انداخته، مشکوک شد و موتور را نگه داشت و آن را کنار خاکریز رها کرد. نزدیک شد. صدای زخمی بلند شد: «برادرا، نگه دارید!»
دو امدادگر جوان ایستادند. زخمی چفیه را که از روی صورت برداشت، دارعلی با خود گفت: «خدا لعنت کنه مراد!»
برانکارد را که زمین گذاشتند. مراد خندان زیر نگاه متعجب دو امدادگری که هر چه به سر تا پای او خیره میشدند، اثر از خون و زخم نمیدیدند، ایستاد. امدادگر قد بلند انگشت به دهان پرسید: «برادر، زخمت!؟»
مراد نیشخندی حواله دارعلی کرد. دستی به پشت باسن خیسش زد و گفت: «اِه...این که آبه! گفتم چرا درد ندارم! شرمنده آب قمقمه رو جای خون اشتباه گرفتم. از زحمتتون ممنونم برادرا!»
بعد با انگشت عقبه جبهه را نشان داد.
باید برم گزارش خط رو بدم، عزت زیاد!
و زیر نگاه دو امدادگر دور شد! دارعلی پشت لبی برگرداند و راهش را گرفت و بقیه راه را تا نهر جاسم محل اصلی پاتک عراقیها پیاده رفت.
نفهمید توی اوج پاتک عراقیها و آتش توپخانه چگونه با سر شیرجه رفت داخل کانال کم عرض مقابل. سطح کانال و هوا را لایهای از دود و خاک پوشانده بود. چهار دست و پا از روی زنده و مردههای عبور کرد که نمیدانست دوست هستند یا دشمن! بوی باروت بر بوی ماهی و آب مانده غلبه کرده بود. اوضاع قر و قاطی شده بود و انگار دو طرف جنگ قصد داشتند همه گلولههای سنگین و سبک خود را روی همین یک وجب زمین خدا، خالی کنند! با خود گفت: «تو این بلبشو کاوه رو چه جور پیدا کنم؟!»
آنی ترکیدن گلولههای توپ و خمپاره پشت سر هم، پرده گوشش را لرزاند. دور خودش چرخید. با ترس و لرز سرک کشید تا اطرافش را ببیند. اما لایههای دود و خاک نگذاشت. چشم، حلق و بینی او از دود و باروت میسوخت. جنگ تن به تن همه چیز رو به هم ریخته بود! زمینگیر شد و کمر زد به دیواره کانال سیمانی. روبهروی خود جنازهای از دشمن را دید که عینک به چشم داشت! دست دراز کرد و عینک را از روی چشم جنازه برداشت و به چشم زد. آتش توپخانه دقیق متمرکز بود روی دهانه کانال. دستها را دور سر حلقه کرد و سرش را فرو برد توی شکم. نه راه پس داشت و نه راه پیش! منتظر ماند آتش سبکتر شود. هر چه دعا بلد بود خواند. گاه بین صدای انفجارها ناله میشنید! گاه هم پاهای آدمهایی را حس میکرد که بیتوجه به زنده و مُرده هوای اطراف او را میشکافند و عبور میکنند. گاه هم لگد میخورد و کسی توی کانال میخزید.
خُرد خُرد آتش کم شد. آهسته آهسته که دود و خاک هوا رفت و زمین نشست. مثل مار یخ زده، کمکم از هم باز شد. با عینک واضحتر داخل کانال را دید. «چشمم ضعیف بوده و نمیدونستم!؟» سمت راستش غریبهای را دید که با حالت عجیب سرش را پایین داده و کلاه آهنی خود را جای سر، روی باسن گذاشته. بی اختیار از ته دل خندید و فکر کرد: «بیچاره از ترس، جای سر و باسنش رو اشتباه گرفته!» تا متوجه شد زنده و خودی است، تکانش داد.
برادر!؟
غریبه لولید و صاف شد. چشم در چشم که شدند کاوه پیک گردان را شناخت! داد زد:
خاک بر سرت، کلاه آهنی رو، روی باسن میذارن!
کاوه رندانه لبخند زد.
اگه ترکش بخوره تو سر آدم، راحت میشه، اما اگه خورد تو باسن، یه سال باید مث مراد رو شکم خوابید!
هر دو ریسه رفتند. دارعلی گفت: « کجا بودی تو این مدت؟ آقا مرتضی منتظره گزارشه...»
از این بلبشو بیام بیرون، بهت میگم!
خرد خرد سربازهای دشمن و خودی داخل کانال میلولیدند و از شوک آتش چند لحظه پیش بیرون میآمدند. غیر از آن دو هیچ کس اعتنایی به بغل دستی خود نداشت و همه توی خُماری آتش سنگین بودند. نگاه دارعلی که افتاد به مقابل، تنش لرزید! جنازه عراقی صاحب عینک تکان خورد و کورمال کورمال دنبال عینکش گشت! دوست و دشمن ذره ذره که از خماری آتش بیرون آمدند، اسلحه به دست، بهتزده یک دیگر را نگاه میکردند و انگار انگشت کسی روی ماشه نمیرفت. یک آن انگار که خماری آتش از سر همه پریده باشد، بقیه مثل دارعلی که دست کاوه را میکشید، از هم باز شدند و به سمتی فرار کردند!
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست