پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مهدی باور, مهدی یاور, مهدی زیست


مهدی باور, مهدی یاور, مهدی زیست

قافله سالار کاروان انقلاب, دلداده و شیدای امامش مهدی عج بود

قافله سالار کاروان انقلاب، دلداده و شیدای امامش مهدی (عج) بود . این دلدادگی برخاسته از باوری عمیق بود که در تمام وجود او موج می‏زد; تا آن جا که خود و زندگی‏اش را وقف مهدی (عج) و آرمان‏های بلند او کرد و از میان همه شکل‏های زندگی، مهدی‏زیستی را برگزید .

«روح الله‏» ، الگوی مهدی‏زیستان و معیار مهدی‏یاوران است . او به حق، نایب امام است . در این بهار که هنوز با رفتن او برای عاشقانش رنگ خزان دارد و تداعی‏گر خزان در بهار است، با جلوه هایی از «مهدی باوری‏» ، «مهدی‏یاوری‏» و «مهدی‏زیستی‏» او، خود و امام‏مان مهدی (عج) را تسلیت می‏دهیم .

▪ یکم . مهدی باوری

مهدی باوری، برخاسته از بنیان‏های فکری و مبانی عقیدتی عمیقی است که بدون آنان، نمی‏توان به یک باور ژرف دست‏یافت . این مبانی، ریشه در درک اندازه‏های وجودی انسان و عجز و نارسایی حس، عقل و تجربه او در فهم بایدها و نبایدهای راه بلند او تا قرب خدا دارد . اندازه‏های وجودی انسان و استمرار و ارتباط او با همه عوالم از یک طرف، و نارسایی علم‏گرایی و عقل‏گرایی از طرف دیگر، آدمی را به اضطرار به وحی و اضطرار به حجت و انسان کامل می‏رساند .

«می‏گویند: «والعصر ان الانسان لفی خسر» عصر، انسان کامل است; امام زمان (عج) است; یعنی عصاره همه موجودات . قسم به عصاره همه موجودات; یعنی قسم به انسان کامل .» (۱)

«قسم به عصاره موجودات عصر، فشرده موجودات، آن که فشرده همه عوالم است; یک نسخه است; نسخه تمام عالم . همه عالم در این موجود، در این انسان کامل، عصاره شده است و خدا به این عصاره قسم می‏خورد .» (۲)

«اگر بعثت هیچ ثمره‏ای نداشت، الا وجود علی‏بن‏ابی‏طالب علیه السلام و وجود امام زمان (عج)، این هم توفیق بسیار بزرگی بود . اگر خدای تبارک و تعالی، پیغمبر را مبعوث می‏کرد برای ساختن یک چنین انسان‏های کامل، سزاوار بود» . (۳)

«همان طوری که رسول اکرم (ص) به حسب واقع، حاکم بر جمیع موجودات است، حضرت مهدی (عج) نیز، همان طور حاکم بر جمیع موجودات است . آن، خاتم رسل است و این، خاتم ولایت . آن، خاتم ولایت کلی بالاصالة است و این، خاتم ولایت کلی به تبعیت است‏» . (۴)

«مقام مقدس ولی الله اعظم و بقیة الله فی ارضه - اروحنا لمقدمه الفداء - که واسطه فیض و عنایات حق تعالی است‏» . (۵)

«من خیلی ناراحت می‏شوم از این که مثلا امام عصر (عج) را می‏گویند: سلطان السلاطین; [او] خلیفة الله است‏» . (۶)

«ذوات مطهره معصومین از رسول خدا (ص) تا حجت عصر (عج)، مفاتیح وجود و مخازن کبریا و معادن حکمت و وحی و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفصیل‏اند» . (۷)

«با سلام و درود به پیشگاه مقدس مولود نیمه شعبان و آخرین ذخیره امامت، حضرت بقیة الله - ارواحنا فداه - و یگانه دادگستر ابدی و بزرگ پرچم‏دار رهایی انسان از قیود ظلم و ستم استکبار . سلام بر او و سلام بر منتظران واقعی او . سلام بر غیبت و ظهور او و سلام بر آنان که ظهورش را با حقیقت درک می‏کنند و از جام هدایت و معرفت او لبریز می‏شوند» . (۸)

▪ دوم . مهدی یاوری

تجلی باور مهدی در یاری او است . یاری مهدی، زمینه‏های قیام او را فراهم کردن و خود را مهیای پذیرش او کردن است: «اعینونی بورع و اجتهاد و عفة و سداد» ; «من سره ان یکون من اصحاب القائم، فلیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر» .

حقیقت انتظار نیز هم همین است: «افضل الاعمال انتظار الفرج‏» . انتظار، عمل است و آن هم بهترین عمل .

امام راحل (ره) به اعتراف همه، در خودسازی و مبارزه با نفس سرآمد همگان بود و در فراهم ساختن زمینه‏های ظهور حضرت تا آن‏جا پیش رفت که قافله سالار «ظهور صغرا» شد و توانست‏با دستان پرتوان و مبارکش، نهال انقلاب را به عنوان پیش‏درآمدی بر «ظهور کبرای‏» حضرت مهدی (عج) غرس کند .

«انقلاب مردم ایران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم‏داری حضرت حجت - ارواحنا فداه - است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد» . (۹)

«این کشوری که کشور ائمه هدی و کشور صاحب الزمان علیه السلام است، باید کشوری باشد که تا ظهور موعود ایشان، به استقلال خودش ادامه دهد; قدرت خودش را در خدمت آن بزرگوار قرار بدهد که عالم را - ان شاء الله - به عدل و داد بکشد و از این جورهایی که بر مستضعفان می‏گذرد، جلوگیری کند» . (۱۰)

«اگر این جمهوری اسلامی از بین برود، اسلام آن‏چنان منزوی خواهد شد که تا آخر ابد - مگر در زمان حضور حضرت - نتواند سرش را بلند کند» . (۱۱)

«ما باید در این طور روزها و در این طور ایام الله، توجه کنیم که خودمان را مهیا کنیم از برای آمدن آن حضرت . . . ; ما باید خودمان را مهیا کنیم از برای این که اگر چنان چه موفق شدیم - ان شاء الله - به زیارت ایشان، طوری باشد که روسفید باشیم پیش ایشان . . . . باید توجه به این معنا داشته باشند که خودشان را مهیا کنند برای ملاقات حضرت مهدی علیه السلام‏» . (۱۲)

«فراهم کردن اسباب، این است که کار را نزدیک بکنیم; کار را هم‏چو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت (عج)» . (۱۳)

«رهبر همه شما و همه ما، وجود مبارک بقیة‏الله (عج) است و باید ماها و شماها طوری رفتار کنیم که رضایت آن بزرگوار را - که رضایت‏خدا است - به دست‏بیاوریم‏» . (۱۴)

«ما در یک مملکتی هستیم که مملکت ولی عصر (عج) است، و وظیفه آن‏هایی که در مملکت ولی عصر (عج) زندگی می‏کنند، یک وظیفه سنگین است . نمی‏توانیم ما لفظا بگوییم: ما زیر پرچم ولی عصر (عج) هستیم، و عملا توی آن مسیر نباشیم . چنان‏که نمی‏توانیم بگوییم که، ما جمهوری اسلامی داریم، و عملا آن طور نباشیم; اسلامی نباشیم‏» . (۱۵)

«نامه اعمال ما - به حسب روایات - ، به امام وقت عرضه می‏شود . امام زمان (عج) مراقب ما هستند» . (۱۶)

«اگر یک وقت نامه عمل یک روحانی را بردند و به امام زمان (عج) دادند و آن ملائکة اللهی که بردند و نامه را دادند، بگویند: این هم روحانی شما، این‏ها پاسداران اسلام شما هستند؟ ! و امام زمان (عج) خجالت‏بکشد، نعوذ بالله . او علاقه دارد به شما . شما ببینید، اگر این آقا که خودشان خیلی منزه است، از پسرشان یک چیزی صادر بشود، خودشان سرافکنده می‏شوند; اگر از خادم‏شان یک چیزی صادر بشود، خودشان سرافکنده می‏شوند . ما همه خادم هستیم . از ما توقع هست; از شما توقع هست‏» . (۱۷)

● سوم . مهدی زیستی

مهم‏ترین ویژگی امام راحل (ره)، «مهدی زیستی‏» او بود، و این همان چیزی است که امروز جامعه ما به شدت محتاج به آن است . شاید بتوان گفت مهدی زیستی، خود از بهترین راه‏های مهدی یاوری و حقیقت آن است . به فرازهایی از سیره این مرید و مراد، نایب و امام، ولی فقیه و ولی‏الله مرور می‏کنیم .

▪ «فوالله ما لباسه الا الغلیظ ولا طعامه الا الجشب;

به خدا سوگند که لباس مهدی (عج) جز پوشاکی درشت، و خوراک او جز غذایی سخت و بی‏خورش نیست‏» .

● ساده‏زیستی امام

سطح زندگی امام از نظر تغذیه، اسکان، استفاده از وسایل شخصی و دیگر امور زندگی، از افراد طبقه سه جامعه هم پایین‏تر بود . با این که ایشان رهبر یک حکومت‏بودند و یک شخصیت‏سیاسی و جهانی داشتند، اما حاضر نبودند حتی کوچک‏ترین قدمی در جهت‏بسط زندگی شخصی‏شان بردارند . ما همواره در تامین نیازهای زندگی امام این ترس را داشتیم که مبادا کالایی تهیه کنیم که از نظر قیمت‏بالای آن بر ما اشکال گرفته و مورد عتاب ایشان واقع شویم . بارها اتفاق می‏افتاد که امام به جهت‏برخی از امور، از جمله رنگ‏آمیزی منزلشان، زیادی مصرف آب و برق و استفاده نامناسب از وسایل منزل، از ما بازخواست می‏کردند .

▪ این افزایش برای چیست؟

امام، مسؤولان دفترشان را موظف کرده بودند که کارهای عمومی و بیت‏المال را از امور شخصی زندگی جدا کنند . تمام مخارج زندگی شخصی منزل امام از غیر سهم امام و بیت‏المال تامین می‏شد .

ایشان برای امور زندگی خویش، جدولی تهیه کرده بودند که مسؤولان دفتر، طبق آن جدول، هر روز موظف به ارائه گزارش کلیه خریدها و وسایل شخصی بودند .

بارها پیش می‏آمد که امام ما را می‏خواستند، و به عنوان مثال می‏فرمودند: «این افزایش ۱۰ یا ۲۰ تومانی که در جدول دیده می‏شود برای چیست؟» یک روز مرا خواستند و فرمودند: «در منزل من روزانه سه قرص نان مصرف می‏شود، این‏جا در جدول و صورت‏حساب، یک قرص نان اضافه خریداری شده; برای چیست؟ !»

● با فروشنده طی کنید

هر موقع می‏خواستیم برای حضرت امام وسیله‏ای بخریم، به ما می‏فرمودند: «هنگام خرید، با فروشنده جنس، طی کنید که ما حق پس دادن آن را داشته باشیم‏» ; چون بارها اتفاق می‏افتاد که ما وسیله‏ای را برای امام می‏خریدیم و خدمتشان می‏بردیم و ایشان می‏فرمودند: «گران قیمت است‏» ، ما آن را پس می‏دادیم . (۱۸)

● سخت‏گیری امام

سال ۱۳۵۲ بود که به همراه حاج سید احمد آقا و فرزندمان حاج حسن آقا - که بیش از یکی دو سال نداشتند - به نجف رفتیم . طبیعی است که در آن دوران غربت و تبعید، حضور ما باعث دلگرمی امام و همسر مکرمه‏شان باشد . قرار بود دوماهی را در نجف باشیم، و سپس به ایران مراجعت کنیم . در آن زمان‏ها سازمان اوقاف نظام طاغوتی، مسؤول کارهای حج‏بود، و خیلی‏ها از جمله حاج سید احمد آقا، رفتن به سفر حج در آن شرایط از ایران را قبول نداشتند; بنابراین مناسب‏ترین موقعیت‏برای این سفر، از عراق بود که چند حسن داشت; از جمله، خارج از حیطه عمل سازمان اوقاف انجام می‏شد، و علاوه بر آن، هزینه سفر بسیار کمتر بود، و نیز همسر حضرت امام هم که بسیار مایل به این سفر بود، می‏توانست‏به همراهی فرزندش حاج احمد آقا به زیارت بیاید، و شاید مهم‏تر از همه [این بود که] مدت اقامت ما در نجف، حدود ۷ تا ۸ ماه طول می‏کشید که این خود برای آن دوران امام و همسرشان می‏توانست‏بسیار وضع مطلوبی باشد .

زمانی که صحبت از سفر به میان آمد، تنها مشکل موجود، نبود «پول‏» هزینه سفر بود، که حاج خانم پیشنهاد کردند از آقا قرض بگیرید . کاری که نه من و نه حاج سید احمد آقا، هیچ‏کدام به خود اجازه این درخواست را از آقا نمی‏دادیم .

روزی دور هم نشسته بودیم . خانم گفتند: آقا، احمد و همسرش می‏خواهند به مکه بروند . آقا فرمودند: خوب بروند . خانم گفتند: آقا، مکه رفتن پول می‏خواهد . آقا در جواب گفتند: هر کسی که مکه می‏خواهد برود، پول می‏خواهد; اگر پول داشته باشد، می‏رود و اگر نداشته باشد، نمی‏رود . خانم گفتند: خوب شما قرض‏شان بدهید . آقا گفتند: من قرض نمی‏دهم! این جمله، یکی دوبار تکرار شد . در آخر، خانم پرسیدند: چرا قرض نمی‏دهید؟ آقا گفتند: پول خودم که نیست; من به کسی قرض می‏دهم که بدانم برمی‏گرداند; این‏ها از کجا برمی‏گردانند؟

ـ مجددا خانم گفتند: برمی‏گردانند . آقا گفتند: از کجا؟ خانم گفتند: خوب، اگر مهریه فاطمه را بدهید، می‏توانند بروند .

راستش این گفت‏وگو، به ویژه این جمله آخری، برای من بسیار سنگین بود; خصوصا زمانی که امام گفتند: مهریه‏اش را مطالبه می‏کند؟ خوب اگر مطالبه باشد، بحث دیگری است; که من به ناچار گفتم: نه، اصلا این بحث‏ها نیست; صحبت این است که اگر رفتن به حج‏برای ما واجب باشد، الان بهترین فرصت است (من به نظر خودم خواستم از زاویه وجوب حج وارد شوم) . آقا گفتند: اگر پول ندارید، مستطیع نیستید و برای‏تان واجب نمی‏باشد . گفتم: بله، همین طور است . و قضیه تمام شد .

دو - سه روز بعد، حاج احمد آقا به مادرشان گفت: خانم، ما می‏خواهیم برگردیم و باید مقدمات سفر را فراهم کنیم . خانم با ناراحتی گفتند: عیب ندارد .

برای انجام مقدمات سفر و تنظیم کارهای لازم، گذرنامه‏مان را به آقای «شیخ عبدالعلی قرهی‏» تحویل دادیم .

روز بعد، سر سفره، خانم با ناراحتی گفتند: هفته آخر است که این‏ها اینجا هستند; از هفته بعد، دوباره تنهایی ما شروع می‏شود . امام فرمودند: چرا; هستند!

خانم با ناراحتی و تعجب گفتند: شما که حاضر نشدید به اینها قرض بدهید و اینها گذرنامه‏شان راهم به «آشیخ‏» تحویل داده‏اند که . . . . آقا با لبخندی گفتند: به حاج شیخ گفتم، دست نگه دارد . ما متوجه شدیم برای آقا انصرافی پیش آمده; حالا از کجا، نمی‏دانم; ولی یادم می‏آید که حاج احمدآقا برایم نقل کردند که آقا گفته‏اند: «اگر اطمینان کنم شما قرض‏تان را پس می‏دهید، من حرفی ندارم به شما قرض بدهم‏» . خوب، حالا چگونه قرضمان را پرداخت می‏کنیم؟ من گفتم: به محض برگشتن به ایران، طلاهایم را می‏فروشم و پول آقا را به آقای پسندیده تحویل می‏دهم .

خلاصه، پول را گرفتم و به همراهی حاج خانم، به مکه مشرف شدیم . آنچه در سفر بر ما گذشت، داستان طولانی دارد; ولی به محض برگشتن به قم، طلاهایم را فروختم و قرض آقا را به آقای پسندیده پرداخت کردم . (۱۹)

▪ بدهید وصله کنند

الان هم امام، جوراب وصله‏دار می‏پوشند . می‏گویند: «این جوراب را بدهید وصله کنند» . (۲۰)

▪ فقط نان و پنیر و خربزه

بعد از مراجعت امام از کویت‏به عراق - که مسؤولان عراقی امام را در «صفوان‏» برای کسب اجازه از بغداد برای ورود مجدد ایشان نگه داشته بودند - دو نفر از همراهان امام، به بهانه گرفتن شام به بصره رفتند و به نجف تلفن زده و قضایا را به اطلاع دوستان رساندند، سپس قدری غذا خریده و بازگشتند . شام عبارت بود از غذای گرم رستوران و مقداری هم پنیر و خربزه . امام، شروع به خوردن نان و پنیر کردند . البته ایشان بعد از صبحانه، دیگر چیزی نخورده بودند; لذا خیلی برای ما ناگوار بود که غذای گرم بخوریم و امام فقط به نان و پنیر اکتفا کنند . احمد آقا به من گفت: «امام، نان و پنیر و خربزه می‏خورند .» (۲۱)

▪ «الجحجاح المجاهد المجتهد»;

او شتابنده به سوی نیکی‏ها و بزرگواری‏ها، مبارز و سخت‏کوش است‏» . (۲۲)

● سخت‏کوشی

ـ سؤال: برنامه روزانه زندگی شما چیست و چگونه است؟

ـ جواب: بیشتر از ۱۶ ساعت کار می‏کنم . در این‏جا نوع کارم با نجف فرق کرده است . مصاحبات، مذاکرات و گاهی سخنرانی، خواندن گزارشاتی که توسط عده‏ای تهیه می‏شود، بررسی نامه‏ها و تلگرافاتی که می‏رسد و گاهی جواب به آن‏ها کار روزانه‏ام را تقریبا تشکیل می‏دهد .

ـ سؤال: پیام‏های خود را چگونه به ایران می‏فرستید؟

ـ جواب: فعلا توسط تلفن و اشخاص .

ـ سؤال: آیا به همه نامه‏های خود هر روز پاسخ می‏دهید؟

ـ جواب: اگر لازم باشد جواب می‏دهم .

ـ سؤال: آیا شما تماس‏هایی با مردم شهر نوفل‏لوشاتو دارید که بدانید در این شهر کوچک چه می‏گذرد؟

ـ جواب: بعضی از آنان به این‏جا آمده‏اند .

ـ سؤال: سال‏های عمر شما که دور از ایران بودید، چگونه گذشت؟

ـ جواب: مدتی در ترکیه تبعید بودم - حدود یک سال - و بعد به نجف تبعید شدم و چهارده سال در عراق بودم و فعلا هم آمده‏ام این‏جا . در این مدت علاوه بر تدریس مسائل مذهبی; هر چند گاهی مردم را از جنایات شاه به وسیله پیام و یا سخنرانی آگاه می‏کردم . من در این مدت یک لحظه ساکت نبوده‏ام . (۲۳)

▪ «خاشع لله کخشوع النسر لجناحه;

مهدی (عج) در برابر خداوند فروتن است، همچون عقاب در برابر بالش‏» . (۲۴)

▪ «یکون اشد الناس تواضعا لله - عزوجل - ;

مهدی (عج)، در برابر خداوند، از همه متواضع‏تر است‏» . (۲۵)

▪ ما همه سرباز خدا هستیم

ـ حضار: ما همه سرباز توییم خمینی، گوش به فرمان توییم خمینی .

ـ امام: ما همه سرباز خدا هستیم انشاءالله نه تو سرباز منی و نه من سرباز تو، و ما با هم قیام کردیم که اسلام را در این‏جا زنده کنیم . (۲۶)

▪ خدمتگزار

خداوند همه ما را موفق کند که خدمتگزار این ملت‏باشیم، خدمتگزار اسلام باشیم، خدمتگزار مستضعفان جهان باشیم . (۲۷)

▪ من طلبه هستم

ـ سؤال: ممکن است درباره زندگی خصوصی خود از سال ۴۳ به بعد توضیحی بدهید؟

ـ جواب: زندگی خصوصی من مثل زندگی خصوصی همه مردم عادی است . من طلبه‏ای هستم مثل سایر طلبه‏ها . (۲۸)

▪ زیر منت‏شماها هستم

من منت از شما می‏کشم من زیر منت‏شما ملت ایران و شما اهالی محترم قم، زیر منت‏شماها هستم شماها بودید که نهضت اسلامی را به ثمر رساندید . (۲۹)

▪ بانوان رهبر ما هستند

شما رهبر نهضت هستید، بانوان رهبر ما هستند و ما پیرو آنهاییم . من شما را به رهبری قبول دارم و خدمتگزار شما هستم . خداوند شما را حفظ کند . (۳۰)

● روح الله کیست؟

شعار یکی از حضار: توطئه چپ و راست کوبنده‏اش روح‏الله است .

امام: صبر کن، کوبنده‏اش شما هستید، روح‏الله کی هست! (۳۱)

عکس کشاورز را به جای عکس من چاپ کنید

یک روز به اتفاق نمایندگان امام در روزنامه کیهان و اطلاعات، شهید شاهچراغی و آقای دعایی خدمت امام رسیدیم . آقای خاتمی وزیر وقت ارشاد هم حضور داشتند . ایشان ضمن ملاطفتی که به ما داشتند فرمودند: «روزنامه‏ها این‏طور نباشد که چیزهای مربوط به مرا چاپ کنند، و مرتب عکس از من در صفحه اول بیاورند، و تیترهای بزرگی از من بزنند .» بعد فرمودند: «اگر یک کشاورز خوب کار کرد عکس او را بیاورید در صفحه اول به جای عکس من چاپ کنید .» (۳۲)

▪ «شدید علی العمال، رحیم بالمساکین;

مهدی (عج) بر کارگزاران و مسؤولان دولت‏خویش، بسیار سخت‏گیر و بر بی‏نوایان، بسیار رؤوف و مهربان است‏» . (۳۳)

● بلافاصله به سوی او شلیک کنند!

در سال ۱۳۵۹ آن روز که بنی‏صدر کودتای خزنده‏ای را علیه نظام جمهوری اسلامی دنبال می‏کرد، یکی از عزیزترین وابستگان به امام در سفری به مشهد در پشتیبانی از بنی‏صدر سخنرانی کرد و از شهید رجایی انتقاداتی به عمل آورد . در این مراسم شماری از مردم حزب‏اللهی و وفادار به اسلام و انقلاب بر سخنران شوریدند و مراسم به تشنج کشیده شد . نیروهای امنیتی سخنران را برای دور داشتن از خطر حمله و هجوم، به کمیته هدایت کردند و طی تماس تلفنی با دفتر امام اعلام کردند که سخنران مزبور مسلح است و هم‏اکنون دست روی سلاح کمری خود دارد و ممکن است روی عصبانیت‏به سوی تظاهرکنندگان آتش کند .

وقتی که خبر به امام رسید از مرحوم آیة‏الله اشراقی که در نزدشان حضور داشت، خواستند به برادران حاضر در دفتر دستور دهد که بی‏درنگ با مشهد تماس بگیرند و پیام امام را این‏گونه ابلاغ کنند:

«نامبرده تحت‏الحفظ به تهران اعزام شود و مراقب باشند اگر بر آن بود که به سوی کسی تیراندازی کند به او مهلت ندهند و بلافاصله به سوی او شلیک کنند و او را از پای درآورند .»

آقای اشراقی به دفتر آمدند و به حجة‏الاسلام و المسلمین آقای رحمانی - رییس عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی - که در آن ساعت، شیفت کاری ایشان در دفتر بود، بخش نخست پیام امام را رساندند اما از ابلاغ بخش دوم پیام خودداری کردند و به حضور امام بازگشتند .

امام از آقای اشراقی پرسیدند: «پیام را رساندید؟»

آقای اشراقی پاسخ مثبت دادند .

امام سؤال کردند: «آیا گفتید که اگر خواست‏به سوی کسی تیراندازی کند به او مهلت ندهند . . . ؟»

آقای اشراقی نتوانستند دروغ بگویند; ناگزیر گفتند: نه .

امام به ایشان دستور دادند که بار دیگر به دفتر بروند و عین پیام امام را برسانند . (۳۴)

● شاگردپروری و غریب‏نوازی امام

امام اگر احراز می‏کردند طلبه‏ای زحمتکش است و درس می‏خواند خیلی برای او احترام قایل بودند . در ایام طلبگی در قم به بیماری سختی دچار شدم . آن مقدار که امام در مدت بیماری به من مهربانی کردند و از من مراقبت فرمودند، به جد اطهرم سوگند اگر پدرم در قم بود، این مقدار از من مراقبت نمی‏کرد . این تنها به لحاظ این بود که من طلبه‏ای بودم غریب و در قم درس می‏خواندم . روحیه شاگردپروری و غریب‏نوازی ایشان موجب شده بود که از من مراقبت کنند . (۳۵)

● هر هفته از من عیادت می‏کردند

یک وقتی در دوران طلبگی‏ام مدت یک ماه مریض شده و در مدرسه حجتیه در حجره‏ام بستری بودم . در طول این مدت روزهای چهارشنبه به اتفاق یکی از دوستان دانشمند ما در حجره مدرسه از من عیادت می‏کرد، در صورتی که من یک طلبه گمنامی بیش نبودم .

یکی دیگر از آقایان می‏گفت: از آن روزی که من توی خانه افتاده‏ام، همه مرا فراموش کردند، جز امام که معمولا از من احوال‏پرسی می‏نمودند . (۳۶)

● شبانه پیاده به دنبال طبیب رفتند

در آن زمان که درس اسفار امام می‏رفتم، مبتلا به حصبه شدم . از قضا فصل زمستان بود . در آن موقع حصبه، بیماری خطرناکی به شمار می‏آمد . منزل ما گذر جدا بود . از قضا منزل امام در حوالی آن گذر بود . ایشان، پس از آن‏که اطلاع از بیماری من پیدا کردند، هر صبح و شب به عیادت من می‏آمدند . یادم هست ایشان، یک شب به عیادت من آمده بودند . دکتری قبل از ایشان آمده و دوای اشتباهی داده بود، حال من بسیار بد بود . امام، این مرد ربانی و بزرگوار، در آن زمستان سرد، پیاده به دنبال طبیبی که بر طرز قدیم معالجه می‏کرد، رفته و او را آوردند . و پس از بهبودی نسبی حال من منزل را ترک فرمودند . آن‏گاه وسایل انتقال مرا به بیمارستان، فراهم ساختند . اینها فراموش‏شدنی نیست . دیگران هم بودند که در درسشان شرکت می‏کردم، اما یک مرتبه هم به عیادت من نیامدند . حتی یک نفر را نفرستادند که چرا در درس شرکت نمی‏کنم . (۳۷)

● دهانم نرسید به دست او

یک شب که خدمت امام بودیم، می‏فرمودند: «پیرمردی آمده بود پیش من و با کمال اعتماد می‏گفت: من دو تا فرزندم را در راه اسلام داده‏ام، امروز هم جنازه پسر سومم را - که آخرین پسرم هم بود، ۱۸ ساله بود و در والفجر ۸ شهید شده بود - آوردم و دفن کردم، چون خودم عازم میدان هستم، آمدم از شما خداحافظی کنم . امام می‏فرمود: «از شهامت و شجاعت این مرد حالی به من دست داد، من اراده کردم که دست این مرد را ببوسم، اما چون در کف حیاط بود و من بالا بودم دهانم نرسید به دست او . (۳۸) »

● با مردم درست رفتار کنید

امام به مردم بسیار علاقه‏مند بودند و همیشه مراعات حال آنها را می‏کردند . روزی یکی از ملاقات کننده‏ها، از طرف یکی از افراد حسینیه مورد بازخواست واقع شده بود . وقتی که ایشان ماجرا را متوجه شدند، با تندی به آن فرد فرمودند: «با مردم درست رفتار کنید . با مردم خوش رفتار باشید .» (۳۹)

● اهل کجایی؟ شغلت چیست؟

پس از بازگشت امام به قم در سال ۴۳، سیل ارادتمندان و مشتاقان از سراسر کشور به سوی قم و منزل امام سرازیر شد . یک روز حضور امام بودیم . یک روستایی از یکی از شهرهای خراسان آمده بود که با امام ملاقات کند . خیلی مشتاق امام بود و اشک شوق می‏ریخت . امام متوجه حال او که شد، با عنایت‏خاصی وی را کنار خود نشانید و به او اظهار محبت کرد . بعد دستور دادند که برایش چای بیاورند و مثل یک برادر که با برادر دیگر گرم می‏گیرد، با او احوال‏پرسی کردند که اهل کجایی؟ شغلت چیست؟ تا حال او را عادی کند . ما که آن‏جا بودیم بسیار تحت تاثیر واقع شدیم . (۴۰)

● لباس‏ها را شستند

مرحوم آقای اسلامی تربتی که همسایه امام در قم بود، نقل می‏کرد: روزی با امام در حال رفتن به درس مرحوم آقای شاه‏آبادی بودیم . فصل زمستان بسیار سردی بود، از کنار مدرسه حجتیه عبور می‏کردیم، دیدیم خانمی کنار رودخانه نشسته و دارد پارچه‏ها و کهنه‏هایی را می‏شوید . نمی‏دانم مال خودش بود یا کلفت‏بود . می‏دیدیم که یخ‏های رودخانه را می‏شکست و کهنه می‏شست، بعد دستش را از آب بیرون می‏آورد و مقداری با دمای بدنش گرم می‏کرد و دوباره لباس می‏شست . امام قدری به او نگاه کرد . بعد به من فرمود: شما بروید . بعد من می‏آیم . عرض کردم چه کاری دارید؟ اگر امری هست‏بفرمایید، گفتند نه، شما بروید . و خودشان ایستادند و به کمک آن خانم لباس‏ها را شستند و کنار گذاشتند و چیزی هم یادداشت کردند که بعد معلوم شد، آدرس آن خانم مستمند را از او گرفته بودند . هر چه از ایشان پرسیدم: قضیه چه بود؟ فرمودند: «چیزی نبود .» بعد معلوم شد به آن خانم گفته‏اند: «شما بیایید منزل، من دستور می‏دهم آب گرم کنند و دیگر شما این‏جا نیایید، با آب گرم لباس بشویید و خود من هم کمک‏تان می‏کنم .» (۴۱)

● توجه به طلاب مستمند

امام در نجف قبل از این‏که جلسه درس شروع شود و ایشان وارد اتاق گردند، با درنگی کوتاه، نگاهی به اطراف محل درس می‏انداختند . یک روز در میان کفش‏ها متوجه کفشی شدند که نیمه سالم بود و به هیچ وجه قابل استفاده نبود . امام از این موضوع ناراحت‏شده، بعد از درس به یکی از آقایان فرمودند: «فردا صبح می‏روی در میان کفش‏ها، آن کفش را پیدا می‏کنی و بعد آن جا می‏ایستی تا صاحبش را ببینی . آن وقت منزل او را پیدا کن و به من بگو .» آن شخص می‏گفت: فردای آن روز من به فرمایش آقا عمل کردم و منزل آن شخص را که یک طلبه یزدی بود پیدا کردم . موضوع را به عرض آقا رساندم . ایشان ترتیبی دادند که او صاحب یک دست لباس کامل و کفش شد . (۴۲)

● تا این مادر شهید را نیاورید ...

مادر شهیدی از اهواز برای ملاقات آمده بود، نامه‏ای نیز نوشته، ولی موفق به دیدار امام نشده بود . دو سه روزی در همان حوالی مانده و سپس به اهواز برگشته و نامه‏ای نوشته بود که ای امام! من به تهران آمدم، ولی موفق به دیدار و ملاقات شما نشدم . امام با دست‏خط خود روی این نامه نوشته بودند: «تا این مادر شهید را به ملاقات من نیاورید، من به ملاقات کسی نمی‏آیم .» (۴۳)

▪ «علیه کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب;

او دارای کمال موسی، شکوه عیسی و شکیبایی ایوب است‏» . (۴۴)

▪ «تعرفون المهدی بالسکینة و الوقار;

مهدی (عج) را با سکینه و وقار، خواهید شناخت‏» . (۴۵)

● ابهت امام

ابهتی عجیب در مجلس ایشان حکم‏فرما است . در اتاق کوچکی که می‏نشینند تخت کوتاهی وجود دارد و من تا به حال ندیده‏ام که غیر از آقای پسندیده که برادر بزرگ ایشان است و آقای لواسانی، کس دیگری جرات کند، بر روی آن خت‏بنشیند; یعنی ابهت امام اجازه نمی‏دهد، و الا اگر کسی بنشیند فکر نمی‏کنم که امام به او چیزی بفرمایند . در حالی که وقتی بزرگانی مانند شهدای محراب، به محضر ایشان می‏رسیدند، روی زمین می‏نشستند و به خودشان اجازه نمی‏دادند که روی تخت‏بنشینند . حتی یک بار مشاهده کردم، شهید محراب آقای اشرفی اصفهانی، رو به روی امام و روی زمین نشسته‏اند . (۴۶)

● ابهت من شاه را گرفته بود!

امام قبلا به دستور آیة‏الله بروجردی دو مرتبه با شاه ملاقات کردند، یک بار که از ملاقات برگشتند، فرمودند: «نمی‏خواهم از خودم تعریف کنم، ولی ابهت من شاه را گرفته بود و شاه مسلط بر زبان و گفتارش نبود . !» (۴۷)

● از ایشان حساب می‏بردیم

حضرت امام آن‏چنان جذبه‏ای داشتند که ما خود به خود، از ایشان حساب می‏بردیم و مواظب رفتارمان بودیم; در صورتی که ایشان تغیر نداشتند و کتکی نمی‏زدند . گاهی اوقات یک تشر می‏زدند، یا تندی می‏کردند و همان برای چندین روز کافی بود . (۴۸)

● جوانمردی در نوجوانی

یکی از هم‏بازی‏های نوجوانی‏های امام می‏گفت: در محله سبزی‏کاران خمین، بچه‏های محل جرات این‏که حرف بزنند و فحش بدهند و لات‏گری انجام بدهند (از ترس امام که گاهی از آن محل رد می‏شدند) را نداشتند . (۴۹)

● امانتی بود از جانب خدا که خودش پس گرفت

از یکی از دوستان خانوادگی (امام) خمینی، صفت مشخصه او را پرسیدم; صحنه‏ای را برایم تعریف کرد که سی و پنج‏سال قبل اتفاق افتاده بود . کوچک‏ترین فرزند خانواده در حوض غرق شده بود، مادر مویه‏کنان گریه می‏کرد، مجتهدی مشغول نماز خواندن بر جنازه بود که (امام) خمینی وارد شد . با تمام عشق و علاقه‏ای که به این دخترش داشت، در قیافه او اثری از تغییر مشاهده نشد . چند لحظه مکث کرد و گفت: «امانتی بود از جانب خدا که خودش پس گرفت .» و سپس شروع به نماز کرد .(امام) خمینی عقیده دارد که خدا همیشه در کنار او است . (۵۰)

● رادیو را بگذارید سر جای خود

شبی که خبر شهادت دکتر بهشتی و یارانش به دفتر امام رسید، نمی‏دانستیم این خبر را چگونه به گوش امام برسانیم، چون امام، شهید بهشتی را از جان و دل دوست داشتند . به رادیو و تلویزیون اطلاع داده شد که خبر را شب پخش نکنند، چون امام آخر شب اخبار را گوش می‏کنند . قرار شد فردای آن روز حاج احمد آقا و آقای هاشمی بیایند، به نحوی خبر را به امام اطلاع دهند که برای امام سکته‏ای پیش نیاید . در خانه هم سفارش شد که رادیو را از بالای سر امام بردارند; چون ممکن بود خبر ساعت هفت‏یا هشت صبح پخش شود . جالب این‏جا است که وقتی خانم‏ها قبل از ساعت هفت می‏رفتند که رادیو را بردارند، امام به آنها می‏فرمایند: «رادیو را بگذارید سر جای خود، من جریان را از رادیوهای خارجی شنیدم.» و جالب‏تر این که وقتی حاج احمد آقا و آقای هاشمی خدمت ایشان رفتند، امام به آنها دلداری دادند و فورا دستور تشکیل جلسه و ترمیم کابینه و انتخاب رییس دیوان عالی را صادر فرمودند . (۵۱)

▪ «لا یضع حجرا علی حجر;

[مهدی (عج]) سنگی روی سنگ نگذارد [از متاع دنیا چیزی برنگیرد]» .

● بزرگ‏ترین انسان در کوچک‏ترین خانه!

حضرت امام در طول مدتی که در نجف اشرف اقامت داشتند، در خانه‏ای محقر و فرسوده در یکی از کوچه‏های «شارع الرسول‏» هم‏چون صدها طلبه معمولی، اجاره‏نشین بودند . در بعد از پیروزی انقلاب نیز چه در ایامی که در قم بودند و چه در مدت نزدیک به ده سالی که در جماران اقامت داشتند، هم‏چون بسیاری از مستضعفان، به صورت مستاجر زندگی می‏کردند و در منزل بسیار قدیمی آقای جمارانی اقامت داشتند . این خانه بعد از فوت مرحوم پدر آقای جمارانی به چند قطعه کوچک تقسیم شده بود و ساختمان قدیمی آن در اختیار خانواده آقای امام جمارانی قرار داشت . بخش دیگری از آن که منزل کوچکی بود، با مساحت‏حدود ۱۲۰ متر مربع و ۷۰ متر زیر بنا، متعلق به آقای سید حسن حسینی، داماد آقای جمارانی بود و در اجاره حضرت امام قرار گرفت . این منزل کوچک و ساده که همه از نزدیک یا از تلویزیون آن را دیده‏اند، طی یک دهه، جایگاه انسانی بود که بر اریکه دل‏های مشتاق صدها میلیون مسلمان و مستضعف جهان، حکومت می‏راند . انسانی که با تکیه بر قدرت ایمان و نفوذ الهی‏اش، تمام کاخ‏های ابرقدرت‏های شیطانی را به لرزه درآورد . (۵۲)

● قناعت و زهد در عین مکنت

به هر حال، حضرت امام در طول زمان مرجعیت و زعامت‏خویش، به صدها میلیارد ریال پول از بابت وجوه شرعیه دست‏یافت . علاوه بر آن، در مقام ولایت امر و رهبری امت اسلامی، تمام مخازن و منابع ثروت و میلیاردها میلیارد از دارایی‏های گوناگون در حیطه تصرف و ولایتشان قرار گرفت . با این همه، این انسان متکامل و سالک وارسته و به خدا پیوسته، نه تنها به موازات برخورداری از اختیارات الهی و قدرت فعلی در دخل و تصرف در امور، کمترین بهره‏گیری شخصی از همه آن‏چه در اختیار داشت، نکرد; بلکه همواره و تا آخر عمر، در کمال سادگی و صرفه‏جویی و قناعت، زندگی پاک و پاکیزه و الهی خویش را سر کرد . (۵۳)

● از همان آجرها استفاده کنند

وقتی آجرهای حیاط امام ساییده شده بود . بنا گفته بود تعدادی آجر تهیه شود تا آن آجرهای ساییده شده را عوض کند . حضرت امام فرمودند: «همان آجرهای ساییده شده را پشت و رو کنید و کار بگذارید .» (۵۴)

«یحذو فیها علی مثال الصالحین;

او بر روش نیکان، رفتار می‏کند» . (۵۵)

● تلویزیون را خاموش کردند

من شاهد بوده‏ام که رفتار امام در مواقعی که تلویزیون از ایشان تعریف می‏کرده و ایشان می‏شنیده است‏به این صورت بود که صدای تلویزیون را خاموش می‏کردند تا این که صحبت طرف تمام می‏شد . امام اصولا از تعریف کردن دلخور می‏شدند . (۵۶)

● باید این القاب برداشته شود

وقتی کتاب «تحریرالوسیله‏» در نجف اشرف چاپ شد، مطابق رسوم نجف پشت جلد آن القابی از قبیل «آیة‏الله العظمی‏» و «زعیم الحوزات العلمیة‏» ، و از این قبیل عبارات نوشته شد . این چیز تازه‏ای نبود و کسی هم تقصیری نداشت و همان‏طور که برای سایر مراجع عمل می‏شد، چاپخانه و متصدیان چاپ عمل کرده بودند . وقتی امام متوجه مطلب شدند، با کمال قاطعیت از توزیع آن منع کردند و فرمودند: «باید این القاب برداشته شود .» تا بالاخره دست‏اندرکاران مجبور شدند که چیزی روی این القاب بزنند که هیچ خوانده نشود . (۵۷)

● کتاب‏ها را به خانه من نیاورید

کتاب «طهارت‏» امام چهار جلد بود; یکی از آن‏ها «دماء ثلاثه‏» نام داشت . به ایشان عرض کردم: آقا شما اجازه می‏دهید که این دماء ثلاثه را چاپ کنیم؟

امام فرمودند: «به من ربطی ندارد . می‏خواهید چاپ کنید، می‏خواهید چاپ نکنید . در هر صورت به من مربوط نیست .»

عرض کردم: آقا! شما لطفا پولی به من قرض بدهید . در آن موقع اوضاع مالی طلبه‏ها خیلی بد بود . فرمودند: «من پول این چنینی ندارم .»

خلاصه هر چه اصرار کردم که لطفا شما پولی برای این کار بدهید، فرمودند: «خیر .»

بالاخره رفتم و از اخوی ایشان، آیة‏الله پسندیده، پنج‏هزار تومان قرض کردم و کتاب دماء ثلاثه را به شکل خیلی جالب چاپ کردم . پس از چاپ کتاب، به امام گفتم: من پنج‏هزار تومان از اخوی شما قرض کرده‏ام . لطف کنید و شما قرض مرا ادا کنید . فرمودند: «نخیر! من پول این‏چنینی ندارم‏» .

بالاخره با فروختن یک قالی و برخی چیزهای دیگر، کم‏کم قرض را به آیة‏الله پسندیده پس دادم . پس از چاپ، کتاب را به خدمت ایشان آوردم و گفتم: آقا! حالا که من چاپ کردم و پولش را هم دادم، اجازه می‏دهید در خانه شما به آقایان بدهم؟ فرمودند: «نخیر! به خانه من نیاورید . نباید به خانه من بیاید .» (۵۸)

▪ «یعتاده مع سمرته صفرة من سهر اللیل، بابی من لیله یرعی النجوم ساجد

ا و راکعا بابی من لایاخذه لومة لائم، مصباح الدجی بابی القائم با

مرالله; (۵۹)

مهدی (عج)، بر اثر تهجد و شب زنده داری، رنگش به زردی متمایل است . پدرم فدای کسی باد که شب‏ها در حال سجده در رکوع، طلوع و غروب ستارگان را نظاره می‏کند! پدرم فدای کسی که در راه خدا، ملامت ملامت گران در او تاثیر نمی‏گذارد! او چراغ هدایت در تاریکی‏ها است . پدرم فدای کسی که به امر خدا قیام می‏کند» !

● رعایت‏حال دیگران

در دل شب، هنگامی که امام برای نماز شب بر می‏خاستند، لامپ را روشن نمی‏کردند; بلکه از یک چراغ قوه بسیار کوچک استفاده می‏کردند که تنها جلوی پای ایشان را روشن می‏نمود . ایشان به آرامی راه می‏رفتند تا دیگران بیدار نشوند . (۶۰)

● تا آخرین لحظه ذکر می‏گفتند

امام تا آخرین لحظات هم، ذکر و نماز و دعا را از دست ندادند، همان ساعتی که ما آن‏جا ساعت‏سخت و و غیرقابل تصور را می‏گذراندیم، از ساعت‏سه و چهار بعدازظهر تا ساعت ده و بیست دقیقه شب در همین ساعات آقای حاج احمد آقا، فرزند عزیز حضرت امام گفتند: پیش از ظهری که امام روی تخت‏شروع کردند به نماز خواندن و مرتب نماز می‏خواندند، بعد پرسیدند: «ظهر شده؟» گفتیم: بله، آن وقت‏شروع کردند به خواندن نماز با نوافلش، نماز ظهر و عصرشان تمام شد . بعد شروع کردند به ذکر گفتن و ایشان گفتند: تا آن لحظه‏ای که این عارضه در ایشان پیدا شد و در حالت کما رفتند مرتب پشت‏سر هم «سبحان الله و الحمدلله و لااله‏الاالله و الله‏اکبر» می‏گفتند و تا آخرین لحظه ایشان ذکر خدا را می‏گفت، بنابراین ما که رهبرمان را دوست داریم، کارهای او باید برایمان درس باشد و این کارها و روحیات او را باید ادامه بدهیم . (۶۱)

● انیس قرآن

حضرت امام عنایت‏خاصی به قرائت قرآن داشتند، به طوری که در هر ماه سه بار قرآن را ختم می‏کردند و البته این قرائت در ماه مبارک رمضان بیشتر می‏شد .

در طول سال‏هایی که من در خدمت امام بودم همواره می‏دیدم که امام عنایت‏خاصی به قرآن داشتند . یک بخش از عنایت ایشان مربوط به قرائت قرآن بود . ایشان یکی از وظایف خودش را مانند نمازهای واجب قرائت قرآن قرار داده بودند و بر آن مراقبت داشتند که گاه به پنج نوبت می‏رسید و این اهتمام ایشان باعث‏شده بود که در هر ماه سه بار قرآن را ختم کنند که البته این قرائت در ماه مبارک رمضان بیشتر می‏شد . در سالی که ایشان در ماه مبارک رمضان به محلات تشریف آورده بودند، هر وقت‏خدمت ایشان می‏رسیدم، می‏دیدم که اشتغال به قرائت قرآن دارند و ماه مبارک رمضان که درس‏های حوزه تعطیل می‏شد و طلاب از امام می‏خواستند در این ماه درس را شروع کنند، امام می‏گفتند ماه رمضان خود یک کار است; و منظورشان خواندن قرآن و ادعیه و عبادت بود . در خانه هم مرتب به اهل منزل سفارش می‏کردند که قرآن را فراموش نکنند و استمرار بر قرائت داشته باشند .

از سوی دیگر قرائت امام همراه با تدبر در آن بود . گاهی وارد اتاق می‏شدم، می‏دیدم ایشان هنگام قرائت توقف می‏کردند و به فکر فرو می‏رفتند و به افرادی که خدمت ایشان بودند نکات لطیفی را از قرآن با زبانی ساده بیان می‏کردند . خیلی از اوقات آن‏قدر جالب و جذاب بود که ما را از این عالم به عالم دیگری می‏برد .

امام قرآن را کتاب هدایت در همه زمینه‏ها می‏دانستند و تاسف می‏خوردند که قرآن در بین مسلمانان محجور شده است . لذا به مناسبت‏های مختلف از قرآن سخن می‏گفتند که هم اکنون چهارصد مورد آن توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام جمع آوری شده است .

نکته آخر این‏که من، هم در سفارش‏های امام به حاج احمد آقا و هم در بیانات ایشان دیدم که می‏فرمودند: استادم مرحوم شاه‏آبادی به من سفارش می‏کرد که سوره حشر را زیاد بخوان; مخصوصا آیات آخر سوره حشر: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و التنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون‏» ; «ای کسانی که ایمان آورده‏اید! از خدا پروا کنید، و هرکس باید بنگرد که برای فردا (روز رستاخیز) چه پیش فرستاده است . و از خدا پروا داشته باشید، که خدا به آن‏چه می‏کنید آگاه است‏» . (۶۲)

«فیستشیر المهدی اصحابه;

▪ مهدی (عج) با یاران خود، مشورت می‏کند» . (۶۳)

اگر من بودم ناو آمریکایی را هدف قرار می‏دادم

یک روز حاج احمد آقا نقل می‏کرد، امام فرموده‏اند: «اگر من بودم، با ورود اولین ناو آمریکایی به خلیج‏فارس، آن را هدف قرار می‏دادم .»

با این نظر قاطع ایشان، مسؤولیت‏سران کشور بسیار سنگین شده بود و در عین حال که عنوان می‏داشتند نظر امام باید تامین شود و به این موضوع همه اعتقاد داشتند، ولی به منظور صحبت‏بیشتر در مورد تبعات این برخورد، نزد امام رفتند .

امام فرمودند: «اگر چه من گفتم که اگر من بودم اولین ناو آمریکایی را هدف قرار می‏دادم، لیکن شما سران کشور بحث‏بیشتری کنید و پس از مشورت با کارشناسان نظامی، تصمیم آخری را که مصلحت نظام و مسلمانان در آن باشد، اتخاذ کنید .» (۶۴)

«و یشترط علی نفسه لهم، ان یمشی حیث‏یمشون و یلبس کما یلبسون و یرک

▪ ب کما یرکبون و یکون من حیث‏یریدون و یرضی بالقلیل;

مهدی (عج) در حق خود تعهد می‏کند که از راه آنها برود، جامه‏ای مثل جامه آن‏ها بپوشد، مرکبی همانند مرکب آن‏ها سوار شود، آن‏گونه باشد که مردم می‏خواهند و به کم راضی و قانع باشد» .

به راستی که امام راحل (ره)، همین‏گونه بود و به عهدی که با مردم بسته بود عمل کرد . تمامی زندگی او عشق به مهدی (عج) بود و زیستنش مهدی گونه . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .

پی‏نوشت‏ها:

۱) صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۱۰۷ .

۲) همان، ج ۱۲، ص ۱۷۰ .

۳) همان، ، ج ۱۲، ص ۱۷۱ .

۴) همان، ج ۲، ص ۲۴۹ .

۵) همان، ج ۱۷، ص ۱۹۹ .

۶) همان، ج‏۸، ص ۱۴۹ .

۷) آداب الصلوة، ص ۲۳۰ .

۸) صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۱۰۷ .

۹) همان، ج ۲۱، ص ۱۰۸ .

۱۰) همان، ج ۱۴، ص ۱۹۵ .

۱۱) همان، ج ۱۶، ص ۹۳ .

۱۲) همان، ج ۱۲، ص ۲۰۸ .

۱۳) همان، ج ۲۰، ص ۱۹۹ .

۱۴) همان، ج ۱۴، ص ۹۴ .

۱۵) همان، ج ۸، ص ۶۱ .

۱۶) همان، ج ۱۸، ص ۱۷ .

۱۷) همان، ج ۷، ص ۲۵۲ .

۱۸) محمد علی انصاری، به نقل از: ضمیمه روزنامه اطلاعات، چهارشنبه ۱۱ خرداد ۷۹ .

۱۹) فاطمه طباطبایی، پیشین .

۲۰) زهرا مصطفوی، به نقل از: روزنامه ایران، پنجشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۷۹ .

۲۱) حجة‏الاسلام و المسلمین سید محمد سجادی اصفهانی، به نقل از: پیشین .

۲۲) امام رضا علیه السلام: جمال الاسبوع، ص ۳۱۰ .

۲۳) مصاحبه روزنامه «جمعه، شنبه، یکشنبه‏» ، ۷/۱۰/۵۷، صحیفه نور، ج ۴; به نقل از: رهبری انقلاب اسلامی، صص ۳۹- ۳۸ .

۲۴) امام رضا علیه السلام: عقد الدرر، ص ۱۵۸ .

۲۵) امام رضا علیه السلام: الزام الناصب، ص ۱۰ .

۲۶) سخنرانی در جمع وعاظ، ۱۵/۸/۵۹، رهبری انقلاب اسلامی، ص ۶۲ .

۲۷) سخنرانی در جمع گروهی از دانشجویان و مسؤولین دانشکده افسری ۱۲/۷/۶۱، رهبری انقلاب اسلامی، ص ۶۶ .

۲۸) مصاحبه روزنامه «جمعه، شنبه، یکشنبه‏» ، ۷/۱۰/۵۷، صحیفه نور، ج ۴ . همان .

۲۹) سخنرانی در قم، ۱۸/۱۲/۵۷، همان، ص ۸۳ .

۳۰) سخنرانی در جمع زنان محله چهارمردان قم، روزنامه کیهان، ۸/۲/۵۸; به نقل از: همان، ص ۸۴ .

۳۱) سخنرانی در جمع روحانیون تهران و شهرستان‏ها، ۲۰/۴/۵۹، همان، ص ۹۲ .

۳۲) حجة‏الاسلام‏والمسلمین مسیح مهاجری، برداشت‏هایی از سیره امام خمینی، ج ۱، ص ۱۱۹; به نقل از قهرومهر، ص‏۱۱۲ .

۳۳) امام صادق علیه السلام، الملاحم و الفتن، ص ۱۳۷ .

۳۴) حجة‏الاسلام و المسلمین سید حمید روحانی، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۰/۶/۷۸ ص ۱۳; به نقل از مهر و قهر، صص ۳۶۳- ۳۶۲ .

۳۵) آیة‏الله سید عزالدین زنجانی، برداشت‏هایی از سیره امام خمینی، ج‏۱، ص ۲۴۸; به نقل از مهر و قهر، ص ۷۴ .

۳۶) آیة‏الله ابراهیم امینی، همان، ج ۱، ص ۲۴۹; به نقل از مهر و قهر، ص ۷۴ .

۳۷) آیة‏الله سیدعزالدین زنجانی، همان، ج ۱، ص ۲۵۱; به نقل از مهر و قهر، ص ۷۵ .

۳۸) آیة‏الله موسوی اردبیلی، همان، ج ۱، ص ۱۳۵; به نقل از مهر و قهر، ص ۱۱۱ .

۳۹) حجة‏الاسلام و المسلمین توسلی، پابه‏پای آفتاب، ج ۲، ص ۱۸۰; به نقل از مهر و قهر، ص ۱۲۳ .

۴۰) حجة‏الاسلام و المسلمین کروبی، برداشت‏هایی از سیره امام خمینی، ج ۱، ص ۱۵۱; به نقل از مهر و قهر، ص ۱۲۳ .

۴۱) حجة‏الاسلام و المسلمین برهانی، برداشت‏هایی از سیره امام خمینی، ج ۱، ص ۲۱۵; به نقل از: مهر و قهر، ص ۱۳۲ .

۴۲) یکی از خدمتگزاران بیت امام، همان، ج ۱، ص ۲۱۶; به نقل از: مهر و قهر، ص ۱۳۳ .

۴۳) حجة‏الاسلام و المسلمین کروبی، همان، ج ۱، ص ۱۹۳; به نقل از: مهر و قهر، ص ۱۴۴ . برای آگاهی از دیگر موارد ر . ک: همان، ص ۱۲۵، ۱۲۶، ۱۳۳، ۱۳۴، ۱۳۵، ۳۱۲، ۳۲۷، ۳۲۸، ۳۳۰ .

۴۴) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۳۶ .

۴۵) امام حسین علیه السلام، الغیبة، نعمانی، ص ۱۲۷ .

۴۶) حجة‏الاسلام و المسلمین ثقفی، برداشت‏هایی از سیره امام خمینی، ج ۱، ص ۶۵; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۵۵ .

۴۷) صادق خلخالی، همان، ج ۲، ص ۳۱۶; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۵۵ .

۴۸) خانم فریده مصطفوی، پابه‏پای آفتاب، ج ۱، ص ۹۹; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۵۷ .

۴۹) مرحوم آیة‏الله پسندیده، برداشت‏هایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۳۱۶; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۶۱ .

۵۰) روزنامه کیهان، به نقل از مجله تایم آمریکا - ۴/۵/۱۳۵۸، برداشت‏هایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۲۸۸; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۵۴ .

۵۱) حجة‏الاسلام و المسلمین انصاری کرمانی، همان، ج ۲، ص ۲۷۲; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۵۳- ۳۵۲ .

۵۲) در سایه آفتاب، ص ۸۲ .

۵۳) در سایه آفتاب، صص ۸۵- ۸۴ .

۵۴) آیت الله بنی فضل، روزنامه کیهان، دوشنبه ۲۴، مرداد ۷۹ .

۵۵) نهج‏البلاغه، ص ۱۵۰ .

۵۶) خانم زهرا مصطفوی، برداشت‏هایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۲۳۴; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۵۹ .

۵۷) آیة‏الله قدیری، همان، ج ۳، ص ۲۳۷; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۵۹ .

۵۸) حجة‏الاسلام و المسلمین مسعودی، همان، ج ۳، ص ۲۳۵; به نقل از مهر و قهر، صص ۳۶۰- ۳۵۹ .

۵۹) امام کاظم علیه السلام، بحارالانوار، ج ۸۶، ص ۸۱ .

۶۰) دکتر محمود بروجردی، سرگذشت‏های ویژه از زندگی امام خمینی، ج ۳; به نقل از: روزنامه ایران، ۱۲ خرداد ۱۳۷۹ .

۶۱) مقام معظم رهبری، روزنامه کیهان، یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۷۹ .

۶۲) آیت‏الله توسلی، روزنامه اطلاعات، پنج‏شنبه ۲۱ خرداد ۱۳۷۷ .

۶۳) امام صادق علیه السلام، الزام الناصب، ص ۲۰۱ .

۶۴) حجة‏الاسلام و المسلمین آشتیانی، برداشت‏هایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۳۰۶; به نقل از: مهر و قهر، صص ۲۵۷- ۲۵۶ .