چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مهدی باور, مهدی یاور, مهدی زیست
قافله سالار کاروان انقلاب، دلداده و شیدای امامش مهدی (عج) بود . این دلدادگی برخاسته از باوری عمیق بود که در تمام وجود او موج میزد; تا آن جا که خود و زندگیاش را وقف مهدی (عج) و آرمانهای بلند او کرد و از میان همه شکلهای زندگی، مهدیزیستی را برگزید .
«روح الله» ، الگوی مهدیزیستان و معیار مهدییاوران است . او به حق، نایب امام است . در این بهار که هنوز با رفتن او برای عاشقانش رنگ خزان دارد و تداعیگر خزان در بهار است، با جلوه هایی از «مهدی باوری» ، «مهدییاوری» و «مهدیزیستی» او، خود و اماممان مهدی (عج) را تسلیت میدهیم .
▪ یکم . مهدی باوری
مهدی باوری، برخاسته از بنیانهای فکری و مبانی عقیدتی عمیقی است که بدون آنان، نمیتوان به یک باور ژرف دستیافت . این مبانی، ریشه در درک اندازههای وجودی انسان و عجز و نارسایی حس، عقل و تجربه او در فهم بایدها و نبایدهای راه بلند او تا قرب خدا دارد . اندازههای وجودی انسان و استمرار و ارتباط او با همه عوالم از یک طرف، و نارسایی علمگرایی و عقلگرایی از طرف دیگر، آدمی را به اضطرار به وحی و اضطرار به حجت و انسان کامل میرساند .
«میگویند: «والعصر ان الانسان لفی خسر» عصر، انسان کامل است; امام زمان (عج) است; یعنی عصاره همه موجودات . قسم به عصاره همه موجودات; یعنی قسم به انسان کامل .» (۱)
«قسم به عصاره موجودات عصر، فشرده موجودات، آن که فشرده همه عوالم است; یک نسخه است; نسخه تمام عالم . همه عالم در این موجود، در این انسان کامل، عصاره شده است و خدا به این عصاره قسم میخورد .» (۲)
«اگر بعثت هیچ ثمرهای نداشت، الا وجود علیبنابیطالب علیه السلام و وجود امام زمان (عج)، این هم توفیق بسیار بزرگی بود . اگر خدای تبارک و تعالی، پیغمبر را مبعوث میکرد برای ساختن یک چنین انسانهای کامل، سزاوار بود» . (۳)
«همان طوری که رسول اکرم (ص) به حسب واقع، حاکم بر جمیع موجودات است، حضرت مهدی (عج) نیز، همان طور حاکم بر جمیع موجودات است . آن، خاتم رسل است و این، خاتم ولایت . آن، خاتم ولایت کلی بالاصالة است و این، خاتم ولایت کلی به تبعیت است» . (۴)
«مقام مقدس ولی الله اعظم و بقیة الله فی ارضه - اروحنا لمقدمه الفداء - که واسطه فیض و عنایات حق تعالی است» . (۵)
«من خیلی ناراحت میشوم از این که مثلا امام عصر (عج) را میگویند: سلطان السلاطین; [او] خلیفة الله است» . (۶)
«ذوات مطهره معصومین از رسول خدا (ص) تا حجت عصر (عج)، مفاتیح وجود و مخازن کبریا و معادن حکمت و وحی و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفصیلاند» . (۷)
«با سلام و درود به پیشگاه مقدس مولود نیمه شعبان و آخرین ذخیره امامت، حضرت بقیة الله - ارواحنا فداه - و یگانه دادگستر ابدی و بزرگ پرچمدار رهایی انسان از قیود ظلم و ستم استکبار . سلام بر او و سلام بر منتظران واقعی او . سلام بر غیبت و ظهور او و سلام بر آنان که ظهورش را با حقیقت درک میکنند و از جام هدایت و معرفت او لبریز میشوند» . (۸)
▪ دوم . مهدی یاوری
تجلی باور مهدی در یاری او است . یاری مهدی، زمینههای قیام او را فراهم کردن و خود را مهیای پذیرش او کردن است: «اعینونی بورع و اجتهاد و عفة و سداد» ; «من سره ان یکون من اصحاب القائم، فلیعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هو منتظر» .
حقیقت انتظار نیز هم همین است: «افضل الاعمال انتظار الفرج» . انتظار، عمل است و آن هم بهترین عمل .
امام راحل (ره) به اعتراف همه، در خودسازی و مبارزه با نفس سرآمد همگان بود و در فراهم ساختن زمینههای ظهور حضرت تا آنجا پیش رفت که قافله سالار «ظهور صغرا» شد و توانستبا دستان پرتوان و مبارکش، نهال انقلاب را به عنوان پیشدرآمدی بر «ظهور کبرای» حضرت مهدی (عج) غرس کند .
«انقلاب مردم ایران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت - ارواحنا فداه - است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد» . (۹)
«این کشوری که کشور ائمه هدی و کشور صاحب الزمان علیه السلام است، باید کشوری باشد که تا ظهور موعود ایشان، به استقلال خودش ادامه دهد; قدرت خودش را در خدمت آن بزرگوار قرار بدهد که عالم را - ان شاء الله - به عدل و داد بکشد و از این جورهایی که بر مستضعفان میگذرد، جلوگیری کند» . (۱۰)
«اگر این جمهوری اسلامی از بین برود، اسلام آنچنان منزوی خواهد شد که تا آخر ابد - مگر در زمان حضور حضرت - نتواند سرش را بلند کند» . (۱۱)
«ما باید در این طور روزها و در این طور ایام الله، توجه کنیم که خودمان را مهیا کنیم از برای آمدن آن حضرت . . . ; ما باید خودمان را مهیا کنیم از برای این که اگر چنان چه موفق شدیم - ان شاء الله - به زیارت ایشان، طوری باشد که روسفید باشیم پیش ایشان . . . . باید توجه به این معنا داشته باشند که خودشان را مهیا کنند برای ملاقات حضرت مهدی علیه السلام» . (۱۲)
«فراهم کردن اسباب، این است که کار را نزدیک بکنیم; کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت (عج)» . (۱۳)
«رهبر همه شما و همه ما، وجود مبارک بقیةالله (عج) است و باید ماها و شماها طوری رفتار کنیم که رضایت آن بزرگوار را - که رضایتخدا است - به دستبیاوریم» . (۱۴)
«ما در یک مملکتی هستیم که مملکت ولی عصر (عج) است، و وظیفه آنهایی که در مملکت ولی عصر (عج) زندگی میکنند، یک وظیفه سنگین است . نمیتوانیم ما لفظا بگوییم: ما زیر پرچم ولی عصر (عج) هستیم، و عملا توی آن مسیر نباشیم . چنانکه نمیتوانیم بگوییم که، ما جمهوری اسلامی داریم، و عملا آن طور نباشیم; اسلامی نباشیم» . (۱۵)
«نامه اعمال ما - به حسب روایات - ، به امام وقت عرضه میشود . امام زمان (عج) مراقب ما هستند» . (۱۶)
«اگر یک وقت نامه عمل یک روحانی را بردند و به امام زمان (عج) دادند و آن ملائکة اللهی که بردند و نامه را دادند، بگویند: این هم روحانی شما، اینها پاسداران اسلام شما هستند؟ ! و امام زمان (عج) خجالتبکشد، نعوذ بالله . او علاقه دارد به شما . شما ببینید، اگر این آقا که خودشان خیلی منزه است، از پسرشان یک چیزی صادر بشود، خودشان سرافکنده میشوند; اگر از خادمشان یک چیزی صادر بشود، خودشان سرافکنده میشوند . ما همه خادم هستیم . از ما توقع هست; از شما توقع هست» . (۱۷)
● سوم . مهدی زیستی
مهمترین ویژگی امام راحل (ره)، «مهدی زیستی» او بود، و این همان چیزی است که امروز جامعه ما به شدت محتاج به آن است . شاید بتوان گفت مهدی زیستی، خود از بهترین راههای مهدی یاوری و حقیقت آن است . به فرازهایی از سیره این مرید و مراد، نایب و امام، ولی فقیه و ولیالله مرور میکنیم .
▪ «فوالله ما لباسه الا الغلیظ ولا طعامه الا الجشب;
به خدا سوگند که لباس مهدی (عج) جز پوشاکی درشت، و خوراک او جز غذایی سخت و بیخورش نیست» .
● سادهزیستی امام
سطح زندگی امام از نظر تغذیه، اسکان، استفاده از وسایل شخصی و دیگر امور زندگی، از افراد طبقه سه جامعه هم پایینتر بود . با این که ایشان رهبر یک حکومتبودند و یک شخصیتسیاسی و جهانی داشتند، اما حاضر نبودند حتی کوچکترین قدمی در جهتبسط زندگی شخصیشان بردارند . ما همواره در تامین نیازهای زندگی امام این ترس را داشتیم که مبادا کالایی تهیه کنیم که از نظر قیمتبالای آن بر ما اشکال گرفته و مورد عتاب ایشان واقع شویم . بارها اتفاق میافتاد که امام به جهتبرخی از امور، از جمله رنگآمیزی منزلشان، زیادی مصرف آب و برق و استفاده نامناسب از وسایل منزل، از ما بازخواست میکردند .
▪ این افزایش برای چیست؟
امام، مسؤولان دفترشان را موظف کرده بودند که کارهای عمومی و بیتالمال را از امور شخصی زندگی جدا کنند . تمام مخارج زندگی شخصی منزل امام از غیر سهم امام و بیتالمال تامین میشد .
ایشان برای امور زندگی خویش، جدولی تهیه کرده بودند که مسؤولان دفتر، طبق آن جدول، هر روز موظف به ارائه گزارش کلیه خریدها و وسایل شخصی بودند .
بارها پیش میآمد که امام ما را میخواستند، و به عنوان مثال میفرمودند: «این افزایش ۱۰ یا ۲۰ تومانی که در جدول دیده میشود برای چیست؟» یک روز مرا خواستند و فرمودند: «در منزل من روزانه سه قرص نان مصرف میشود، اینجا در جدول و صورتحساب، یک قرص نان اضافه خریداری شده; برای چیست؟ !»
● با فروشنده طی کنید
هر موقع میخواستیم برای حضرت امام وسیلهای بخریم، به ما میفرمودند: «هنگام خرید، با فروشنده جنس، طی کنید که ما حق پس دادن آن را داشته باشیم» ; چون بارها اتفاق میافتاد که ما وسیلهای را برای امام میخریدیم و خدمتشان میبردیم و ایشان میفرمودند: «گران قیمت است» ، ما آن را پس میدادیم . (۱۸)
● سختگیری امام
سال ۱۳۵۲ بود که به همراه حاج سید احمد آقا و فرزندمان حاج حسن آقا - که بیش از یکی دو سال نداشتند - به نجف رفتیم . طبیعی است که در آن دوران غربت و تبعید، حضور ما باعث دلگرمی امام و همسر مکرمهشان باشد . قرار بود دوماهی را در نجف باشیم، و سپس به ایران مراجعت کنیم . در آن زمانها سازمان اوقاف نظام طاغوتی، مسؤول کارهای حجبود، و خیلیها از جمله حاج سید احمد آقا، رفتن به سفر حج در آن شرایط از ایران را قبول نداشتند; بنابراین مناسبترین موقعیتبرای این سفر، از عراق بود که چند حسن داشت; از جمله، خارج از حیطه عمل سازمان اوقاف انجام میشد، و علاوه بر آن، هزینه سفر بسیار کمتر بود، و نیز همسر حضرت امام هم که بسیار مایل به این سفر بود، میتوانستبه همراهی فرزندش حاج احمد آقا به زیارت بیاید، و شاید مهمتر از همه [این بود که] مدت اقامت ما در نجف، حدود ۷ تا ۸ ماه طول میکشید که این خود برای آن دوران امام و همسرشان میتوانستبسیار وضع مطلوبی باشد .
زمانی که صحبت از سفر به میان آمد، تنها مشکل موجود، نبود «پول» هزینه سفر بود، که حاج خانم پیشنهاد کردند از آقا قرض بگیرید . کاری که نه من و نه حاج سید احمد آقا، هیچکدام به خود اجازه این درخواست را از آقا نمیدادیم .
روزی دور هم نشسته بودیم . خانم گفتند: آقا، احمد و همسرش میخواهند به مکه بروند . آقا فرمودند: خوب بروند . خانم گفتند: آقا، مکه رفتن پول میخواهد . آقا در جواب گفتند: هر کسی که مکه میخواهد برود، پول میخواهد; اگر پول داشته باشد، میرود و اگر نداشته باشد، نمیرود . خانم گفتند: خوب شما قرضشان بدهید . آقا گفتند: من قرض نمیدهم! این جمله، یکی دوبار تکرار شد . در آخر، خانم پرسیدند: چرا قرض نمیدهید؟ آقا گفتند: پول خودم که نیست; من به کسی قرض میدهم که بدانم برمیگرداند; اینها از کجا برمیگردانند؟
ـ مجددا خانم گفتند: برمیگردانند . آقا گفتند: از کجا؟ خانم گفتند: خوب، اگر مهریه فاطمه را بدهید، میتوانند بروند .
راستش این گفتوگو، به ویژه این جمله آخری، برای من بسیار سنگین بود; خصوصا زمانی که امام گفتند: مهریهاش را مطالبه میکند؟ خوب اگر مطالبه باشد، بحث دیگری است; که من به ناچار گفتم: نه، اصلا این بحثها نیست; صحبت این است که اگر رفتن به حجبرای ما واجب باشد، الان بهترین فرصت است (من به نظر خودم خواستم از زاویه وجوب حج وارد شوم) . آقا گفتند: اگر پول ندارید، مستطیع نیستید و برایتان واجب نمیباشد . گفتم: بله، همین طور است . و قضیه تمام شد .
دو - سه روز بعد، حاج احمد آقا به مادرشان گفت: خانم، ما میخواهیم برگردیم و باید مقدمات سفر را فراهم کنیم . خانم با ناراحتی گفتند: عیب ندارد .
برای انجام مقدمات سفر و تنظیم کارهای لازم، گذرنامهمان را به آقای «شیخ عبدالعلی قرهی» تحویل دادیم .
روز بعد، سر سفره، خانم با ناراحتی گفتند: هفته آخر است که اینها اینجا هستند; از هفته بعد، دوباره تنهایی ما شروع میشود . امام فرمودند: چرا; هستند!
خانم با ناراحتی و تعجب گفتند: شما که حاضر نشدید به اینها قرض بدهید و اینها گذرنامهشان راهم به «آشیخ» تحویل دادهاند که . . . . آقا با لبخندی گفتند: به حاج شیخ گفتم، دست نگه دارد . ما متوجه شدیم برای آقا انصرافی پیش آمده; حالا از کجا، نمیدانم; ولی یادم میآید که حاج احمدآقا برایم نقل کردند که آقا گفتهاند: «اگر اطمینان کنم شما قرضتان را پس میدهید، من حرفی ندارم به شما قرض بدهم» . خوب، حالا چگونه قرضمان را پرداخت میکنیم؟ من گفتم: به محض برگشتن به ایران، طلاهایم را میفروشم و پول آقا را به آقای پسندیده تحویل میدهم .
خلاصه، پول را گرفتم و به همراهی حاج خانم، به مکه مشرف شدیم . آنچه در سفر بر ما گذشت، داستان طولانی دارد; ولی به محض برگشتن به قم، طلاهایم را فروختم و قرض آقا را به آقای پسندیده پرداخت کردم . (۱۹)
▪ بدهید وصله کنند
الان هم امام، جوراب وصلهدار میپوشند . میگویند: «این جوراب را بدهید وصله کنند» . (۲۰)
▪ فقط نان و پنیر و خربزه
بعد از مراجعت امام از کویتبه عراق - که مسؤولان عراقی امام را در «صفوان» برای کسب اجازه از بغداد برای ورود مجدد ایشان نگه داشته بودند - دو نفر از همراهان امام، به بهانه گرفتن شام به بصره رفتند و به نجف تلفن زده و قضایا را به اطلاع دوستان رساندند، سپس قدری غذا خریده و بازگشتند . شام عبارت بود از غذای گرم رستوران و مقداری هم پنیر و خربزه . امام، شروع به خوردن نان و پنیر کردند . البته ایشان بعد از صبحانه، دیگر چیزی نخورده بودند; لذا خیلی برای ما ناگوار بود که غذای گرم بخوریم و امام فقط به نان و پنیر اکتفا کنند . احمد آقا به من گفت: «امام، نان و پنیر و خربزه میخورند .» (۲۱)
▪ «الجحجاح المجاهد المجتهد»;
او شتابنده به سوی نیکیها و بزرگواریها، مبارز و سختکوش است» . (۲۲)
● سختکوشی
ـ سؤال: برنامه روزانه زندگی شما چیست و چگونه است؟
ـ جواب: بیشتر از ۱۶ ساعت کار میکنم . در اینجا نوع کارم با نجف فرق کرده است . مصاحبات، مذاکرات و گاهی سخنرانی، خواندن گزارشاتی که توسط عدهای تهیه میشود، بررسی نامهها و تلگرافاتی که میرسد و گاهی جواب به آنها کار روزانهام را تقریبا تشکیل میدهد .
ـ سؤال: پیامهای خود را چگونه به ایران میفرستید؟
ـ جواب: فعلا توسط تلفن و اشخاص .
ـ سؤال: آیا به همه نامههای خود هر روز پاسخ میدهید؟
ـ جواب: اگر لازم باشد جواب میدهم .
ـ سؤال: آیا شما تماسهایی با مردم شهر نوفللوشاتو دارید که بدانید در این شهر کوچک چه میگذرد؟
ـ جواب: بعضی از آنان به اینجا آمدهاند .
ـ سؤال: سالهای عمر شما که دور از ایران بودید، چگونه گذشت؟
ـ جواب: مدتی در ترکیه تبعید بودم - حدود یک سال - و بعد به نجف تبعید شدم و چهارده سال در عراق بودم و فعلا هم آمدهام اینجا . در این مدت علاوه بر تدریس مسائل مذهبی; هر چند گاهی مردم را از جنایات شاه به وسیله پیام و یا سخنرانی آگاه میکردم . من در این مدت یک لحظه ساکت نبودهام . (۲۳)
▪ «خاشع لله کخشوع النسر لجناحه;
مهدی (عج) در برابر خداوند فروتن است، همچون عقاب در برابر بالش» . (۲۴)
▪ «یکون اشد الناس تواضعا لله - عزوجل - ;
مهدی (عج)، در برابر خداوند، از همه متواضعتر است» . (۲۵)
▪ ما همه سرباز خدا هستیم
ـ حضار: ما همه سرباز توییم خمینی، گوش به فرمان توییم خمینی .
ـ امام: ما همه سرباز خدا هستیم انشاءالله نه تو سرباز منی و نه من سرباز تو، و ما با هم قیام کردیم که اسلام را در اینجا زنده کنیم . (۲۶)
▪ خدمتگزار
خداوند همه ما را موفق کند که خدمتگزار این ملتباشیم، خدمتگزار اسلام باشیم، خدمتگزار مستضعفان جهان باشیم . (۲۷)
▪ من طلبه هستم
ـ سؤال: ممکن است درباره زندگی خصوصی خود از سال ۴۳ به بعد توضیحی بدهید؟
ـ جواب: زندگی خصوصی من مثل زندگی خصوصی همه مردم عادی است . من طلبهای هستم مثل سایر طلبهها . (۲۸)
▪ زیر منتشماها هستم
من منت از شما میکشم من زیر منتشما ملت ایران و شما اهالی محترم قم، زیر منتشماها هستم شماها بودید که نهضت اسلامی را به ثمر رساندید . (۲۹)
▪ بانوان رهبر ما هستند
شما رهبر نهضت هستید، بانوان رهبر ما هستند و ما پیرو آنهاییم . من شما را به رهبری قبول دارم و خدمتگزار شما هستم . خداوند شما را حفظ کند . (۳۰)
● روح الله کیست؟
شعار یکی از حضار: توطئه چپ و راست کوبندهاش روحالله است .
امام: صبر کن، کوبندهاش شما هستید، روحالله کی هست! (۳۱)
عکس کشاورز را به جای عکس من چاپ کنید
یک روز به اتفاق نمایندگان امام در روزنامه کیهان و اطلاعات، شهید شاهچراغی و آقای دعایی خدمت امام رسیدیم . آقای خاتمی وزیر وقت ارشاد هم حضور داشتند . ایشان ضمن ملاطفتی که به ما داشتند فرمودند: «روزنامهها اینطور نباشد که چیزهای مربوط به مرا چاپ کنند، و مرتب عکس از من در صفحه اول بیاورند، و تیترهای بزرگی از من بزنند .» بعد فرمودند: «اگر یک کشاورز خوب کار کرد عکس او را بیاورید در صفحه اول به جای عکس من چاپ کنید .» (۳۲)
▪ «شدید علی العمال، رحیم بالمساکین;
مهدی (عج) بر کارگزاران و مسؤولان دولتخویش، بسیار سختگیر و بر بینوایان، بسیار رؤوف و مهربان است» . (۳۳)
● بلافاصله به سوی او شلیک کنند!
در سال ۱۳۵۹ آن روز که بنیصدر کودتای خزندهای را علیه نظام جمهوری اسلامی دنبال میکرد، یکی از عزیزترین وابستگان به امام در سفری به مشهد در پشتیبانی از بنیصدر سخنرانی کرد و از شهید رجایی انتقاداتی به عمل آورد . در این مراسم شماری از مردم حزباللهی و وفادار به اسلام و انقلاب بر سخنران شوریدند و مراسم به تشنج کشیده شد . نیروهای امنیتی سخنران را برای دور داشتن از خطر حمله و هجوم، به کمیته هدایت کردند و طی تماس تلفنی با دفتر امام اعلام کردند که سخنران مزبور مسلح است و هماکنون دست روی سلاح کمری خود دارد و ممکن است روی عصبانیتبه سوی تظاهرکنندگان آتش کند .
وقتی که خبر به امام رسید از مرحوم آیةالله اشراقی که در نزدشان حضور داشت، خواستند به برادران حاضر در دفتر دستور دهد که بیدرنگ با مشهد تماس بگیرند و پیام امام را اینگونه ابلاغ کنند:
«نامبرده تحتالحفظ به تهران اعزام شود و مراقب باشند اگر بر آن بود که به سوی کسی تیراندازی کند به او مهلت ندهند و بلافاصله به سوی او شلیک کنند و او را از پای درآورند .»
آقای اشراقی به دفتر آمدند و به حجةالاسلام و المسلمین آقای رحمانی - رییس عقیدتی سیاسی نیروی انتظامی - که در آن ساعت، شیفت کاری ایشان در دفتر بود، بخش نخست پیام امام را رساندند اما از ابلاغ بخش دوم پیام خودداری کردند و به حضور امام بازگشتند .
امام از آقای اشراقی پرسیدند: «پیام را رساندید؟»
آقای اشراقی پاسخ مثبت دادند .
امام سؤال کردند: «آیا گفتید که اگر خواستبه سوی کسی تیراندازی کند به او مهلت ندهند . . . ؟»
آقای اشراقی نتوانستند دروغ بگویند; ناگزیر گفتند: نه .
امام به ایشان دستور دادند که بار دیگر به دفتر بروند و عین پیام امام را برسانند . (۳۴)
● شاگردپروری و غریبنوازی امام
امام اگر احراز میکردند طلبهای زحمتکش است و درس میخواند خیلی برای او احترام قایل بودند . در ایام طلبگی در قم به بیماری سختی دچار شدم . آن مقدار که امام در مدت بیماری به من مهربانی کردند و از من مراقبت فرمودند، به جد اطهرم سوگند اگر پدرم در قم بود، این مقدار از من مراقبت نمیکرد . این تنها به لحاظ این بود که من طلبهای بودم غریب و در قم درس میخواندم . روحیه شاگردپروری و غریبنوازی ایشان موجب شده بود که از من مراقبت کنند . (۳۵)
● هر هفته از من عیادت میکردند
یک وقتی در دوران طلبگیام مدت یک ماه مریض شده و در مدرسه حجتیه در حجرهام بستری بودم . در طول این مدت روزهای چهارشنبه به اتفاق یکی از دوستان دانشمند ما در حجره مدرسه از من عیادت میکرد، در صورتی که من یک طلبه گمنامی بیش نبودم .
یکی دیگر از آقایان میگفت: از آن روزی که من توی خانه افتادهام، همه مرا فراموش کردند، جز امام که معمولا از من احوالپرسی مینمودند . (۳۶)
● شبانه پیاده به دنبال طبیب رفتند
در آن زمان که درس اسفار امام میرفتم، مبتلا به حصبه شدم . از قضا فصل زمستان بود . در آن موقع حصبه، بیماری خطرناکی به شمار میآمد . منزل ما گذر جدا بود . از قضا منزل امام در حوالی آن گذر بود . ایشان، پس از آنکه اطلاع از بیماری من پیدا کردند، هر صبح و شب به عیادت من میآمدند . یادم هست ایشان، یک شب به عیادت من آمده بودند . دکتری قبل از ایشان آمده و دوای اشتباهی داده بود، حال من بسیار بد بود . امام، این مرد ربانی و بزرگوار، در آن زمستان سرد، پیاده به دنبال طبیبی که بر طرز قدیم معالجه میکرد، رفته و او را آوردند . و پس از بهبودی نسبی حال من منزل را ترک فرمودند . آنگاه وسایل انتقال مرا به بیمارستان، فراهم ساختند . اینها فراموششدنی نیست . دیگران هم بودند که در درسشان شرکت میکردم، اما یک مرتبه هم به عیادت من نیامدند . حتی یک نفر را نفرستادند که چرا در درس شرکت نمیکنم . (۳۷)
● دهانم نرسید به دست او
یک شب که خدمت امام بودیم، میفرمودند: «پیرمردی آمده بود پیش من و با کمال اعتماد میگفت: من دو تا فرزندم را در راه اسلام دادهام، امروز هم جنازه پسر سومم را - که آخرین پسرم هم بود، ۱۸ ساله بود و در والفجر ۸ شهید شده بود - آوردم و دفن کردم، چون خودم عازم میدان هستم، آمدم از شما خداحافظی کنم . امام میفرمود: «از شهامت و شجاعت این مرد حالی به من دست داد، من اراده کردم که دست این مرد را ببوسم، اما چون در کف حیاط بود و من بالا بودم دهانم نرسید به دست او . (۳۸) »
● با مردم درست رفتار کنید
امام به مردم بسیار علاقهمند بودند و همیشه مراعات حال آنها را میکردند . روزی یکی از ملاقات کنندهها، از طرف یکی از افراد حسینیه مورد بازخواست واقع شده بود . وقتی که ایشان ماجرا را متوجه شدند، با تندی به آن فرد فرمودند: «با مردم درست رفتار کنید . با مردم خوش رفتار باشید .» (۳۹)
● اهل کجایی؟ شغلت چیست؟
پس از بازگشت امام به قم در سال ۴۳، سیل ارادتمندان و مشتاقان از سراسر کشور به سوی قم و منزل امام سرازیر شد . یک روز حضور امام بودیم . یک روستایی از یکی از شهرهای خراسان آمده بود که با امام ملاقات کند . خیلی مشتاق امام بود و اشک شوق میریخت . امام متوجه حال او که شد، با عنایتخاصی وی را کنار خود نشانید و به او اظهار محبت کرد . بعد دستور دادند که برایش چای بیاورند و مثل یک برادر که با برادر دیگر گرم میگیرد، با او احوالپرسی کردند که اهل کجایی؟ شغلت چیست؟ تا حال او را عادی کند . ما که آنجا بودیم بسیار تحت تاثیر واقع شدیم . (۴۰)
● لباسها را شستند
مرحوم آقای اسلامی تربتی که همسایه امام در قم بود، نقل میکرد: روزی با امام در حال رفتن به درس مرحوم آقای شاهآبادی بودیم . فصل زمستان بسیار سردی بود، از کنار مدرسه حجتیه عبور میکردیم، دیدیم خانمی کنار رودخانه نشسته و دارد پارچهها و کهنههایی را میشوید . نمیدانم مال خودش بود یا کلفتبود . میدیدیم که یخهای رودخانه را میشکست و کهنه میشست، بعد دستش را از آب بیرون میآورد و مقداری با دمای بدنش گرم میکرد و دوباره لباس میشست . امام قدری به او نگاه کرد . بعد به من فرمود: شما بروید . بعد من میآیم . عرض کردم چه کاری دارید؟ اگر امری هستبفرمایید، گفتند نه، شما بروید . و خودشان ایستادند و به کمک آن خانم لباسها را شستند و کنار گذاشتند و چیزی هم یادداشت کردند که بعد معلوم شد، آدرس آن خانم مستمند را از او گرفته بودند . هر چه از ایشان پرسیدم: قضیه چه بود؟ فرمودند: «چیزی نبود .» بعد معلوم شد به آن خانم گفتهاند: «شما بیایید منزل، من دستور میدهم آب گرم کنند و دیگر شما اینجا نیایید، با آب گرم لباس بشویید و خود من هم کمکتان میکنم .» (۴۱)
● توجه به طلاب مستمند
امام در نجف قبل از اینکه جلسه درس شروع شود و ایشان وارد اتاق گردند، با درنگی کوتاه، نگاهی به اطراف محل درس میانداختند . یک روز در میان کفشها متوجه کفشی شدند که نیمه سالم بود و به هیچ وجه قابل استفاده نبود . امام از این موضوع ناراحتشده، بعد از درس به یکی از آقایان فرمودند: «فردا صبح میروی در میان کفشها، آن کفش را پیدا میکنی و بعد آن جا میایستی تا صاحبش را ببینی . آن وقت منزل او را پیدا کن و به من بگو .» آن شخص میگفت: فردای آن روز من به فرمایش آقا عمل کردم و منزل آن شخص را که یک طلبه یزدی بود پیدا کردم . موضوع را به عرض آقا رساندم . ایشان ترتیبی دادند که او صاحب یک دست لباس کامل و کفش شد . (۴۲)
● تا این مادر شهید را نیاورید ...
مادر شهیدی از اهواز برای ملاقات آمده بود، نامهای نیز نوشته، ولی موفق به دیدار امام نشده بود . دو سه روزی در همان حوالی مانده و سپس به اهواز برگشته و نامهای نوشته بود که ای امام! من به تهران آمدم، ولی موفق به دیدار و ملاقات شما نشدم . امام با دستخط خود روی این نامه نوشته بودند: «تا این مادر شهید را به ملاقات من نیاورید، من به ملاقات کسی نمیآیم .» (۴۳)
▪ «علیه کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب;
او دارای کمال موسی، شکوه عیسی و شکیبایی ایوب است» . (۴۴)
▪ «تعرفون المهدی بالسکینة و الوقار;
مهدی (عج) را با سکینه و وقار، خواهید شناخت» . (۴۵)
● ابهت امام
ابهتی عجیب در مجلس ایشان حکمفرما است . در اتاق کوچکی که مینشینند تخت کوتاهی وجود دارد و من تا به حال ندیدهام که غیر از آقای پسندیده که برادر بزرگ ایشان است و آقای لواسانی، کس دیگری جرات کند، بر روی آن ختبنشیند; یعنی ابهت امام اجازه نمیدهد، و الا اگر کسی بنشیند فکر نمیکنم که امام به او چیزی بفرمایند . در حالی که وقتی بزرگانی مانند شهدای محراب، به محضر ایشان میرسیدند، روی زمین مینشستند و به خودشان اجازه نمیدادند که روی تختبنشینند . حتی یک بار مشاهده کردم، شهید محراب آقای اشرفی اصفهانی، رو به روی امام و روی زمین نشستهاند . (۴۶)
● ابهت من شاه را گرفته بود!
امام قبلا به دستور آیةالله بروجردی دو مرتبه با شاه ملاقات کردند، یک بار که از ملاقات برگشتند، فرمودند: «نمیخواهم از خودم تعریف کنم، ولی ابهت من شاه را گرفته بود و شاه مسلط بر زبان و گفتارش نبود . !» (۴۷)
● از ایشان حساب میبردیم
حضرت امام آنچنان جذبهای داشتند که ما خود به خود، از ایشان حساب میبردیم و مواظب رفتارمان بودیم; در صورتی که ایشان تغیر نداشتند و کتکی نمیزدند . گاهی اوقات یک تشر میزدند، یا تندی میکردند و همان برای چندین روز کافی بود . (۴۸)
● جوانمردی در نوجوانی
یکی از همبازیهای نوجوانیهای امام میگفت: در محله سبزیکاران خمین، بچههای محل جرات اینکه حرف بزنند و فحش بدهند و لاتگری انجام بدهند (از ترس امام که گاهی از آن محل رد میشدند) را نداشتند . (۴۹)
● امانتی بود از جانب خدا که خودش پس گرفت
از یکی از دوستان خانوادگی (امام) خمینی، صفت مشخصه او را پرسیدم; صحنهای را برایم تعریف کرد که سی و پنجسال قبل اتفاق افتاده بود . کوچکترین فرزند خانواده در حوض غرق شده بود، مادر مویهکنان گریه میکرد، مجتهدی مشغول نماز خواندن بر جنازه بود که (امام) خمینی وارد شد . با تمام عشق و علاقهای که به این دخترش داشت، در قیافه او اثری از تغییر مشاهده نشد . چند لحظه مکث کرد و گفت: «امانتی بود از جانب خدا که خودش پس گرفت .» و سپس شروع به نماز کرد .(امام) خمینی عقیده دارد که خدا همیشه در کنار او است . (۵۰)
● رادیو را بگذارید سر جای خود
شبی که خبر شهادت دکتر بهشتی و یارانش به دفتر امام رسید، نمیدانستیم این خبر را چگونه به گوش امام برسانیم، چون امام، شهید بهشتی را از جان و دل دوست داشتند . به رادیو و تلویزیون اطلاع داده شد که خبر را شب پخش نکنند، چون امام آخر شب اخبار را گوش میکنند . قرار شد فردای آن روز حاج احمد آقا و آقای هاشمی بیایند، به نحوی خبر را به امام اطلاع دهند که برای امام سکتهای پیش نیاید . در خانه هم سفارش شد که رادیو را از بالای سر امام بردارند; چون ممکن بود خبر ساعت هفتیا هشت صبح پخش شود . جالب اینجا است که وقتی خانمها قبل از ساعت هفت میرفتند که رادیو را بردارند، امام به آنها میفرمایند: «رادیو را بگذارید سر جای خود، من جریان را از رادیوهای خارجی شنیدم.» و جالبتر این که وقتی حاج احمد آقا و آقای هاشمی خدمت ایشان رفتند، امام به آنها دلداری دادند و فورا دستور تشکیل جلسه و ترمیم کابینه و انتخاب رییس دیوان عالی را صادر فرمودند . (۵۱)
▪ «لا یضع حجرا علی حجر;
[مهدی (عج]) سنگی روی سنگ نگذارد [از متاع دنیا چیزی برنگیرد]» .
● بزرگترین انسان در کوچکترین خانه!
حضرت امام در طول مدتی که در نجف اشرف اقامت داشتند، در خانهای محقر و فرسوده در یکی از کوچههای «شارع الرسول» همچون صدها طلبه معمولی، اجارهنشین بودند . در بعد از پیروزی انقلاب نیز چه در ایامی که در قم بودند و چه در مدت نزدیک به ده سالی که در جماران اقامت داشتند، همچون بسیاری از مستضعفان، به صورت مستاجر زندگی میکردند و در منزل بسیار قدیمی آقای جمارانی اقامت داشتند . این خانه بعد از فوت مرحوم پدر آقای جمارانی به چند قطعه کوچک تقسیم شده بود و ساختمان قدیمی آن در اختیار خانواده آقای امام جمارانی قرار داشت . بخش دیگری از آن که منزل کوچکی بود، با مساحتحدود ۱۲۰ متر مربع و ۷۰ متر زیر بنا، متعلق به آقای سید حسن حسینی، داماد آقای جمارانی بود و در اجاره حضرت امام قرار گرفت . این منزل کوچک و ساده که همه از نزدیک یا از تلویزیون آن را دیدهاند، طی یک دهه، جایگاه انسانی بود که بر اریکه دلهای مشتاق صدها میلیون مسلمان و مستضعف جهان، حکومت میراند . انسانی که با تکیه بر قدرت ایمان و نفوذ الهیاش، تمام کاخهای ابرقدرتهای شیطانی را به لرزه درآورد . (۵۲)
● قناعت و زهد در عین مکنت
به هر حال، حضرت امام در طول زمان مرجعیت و زعامتخویش، به صدها میلیارد ریال پول از بابت وجوه شرعیه دستیافت . علاوه بر آن، در مقام ولایت امر و رهبری امت اسلامی، تمام مخازن و منابع ثروت و میلیاردها میلیارد از داراییهای گوناگون در حیطه تصرف و ولایتشان قرار گرفت . با این همه، این انسان متکامل و سالک وارسته و به خدا پیوسته، نه تنها به موازات برخورداری از اختیارات الهی و قدرت فعلی در دخل و تصرف در امور، کمترین بهرهگیری شخصی از همه آنچه در اختیار داشت، نکرد; بلکه همواره و تا آخر عمر، در کمال سادگی و صرفهجویی و قناعت، زندگی پاک و پاکیزه و الهی خویش را سر کرد . (۵۳)
● از همان آجرها استفاده کنند
وقتی آجرهای حیاط امام ساییده شده بود . بنا گفته بود تعدادی آجر تهیه شود تا آن آجرهای ساییده شده را عوض کند . حضرت امام فرمودند: «همان آجرهای ساییده شده را پشت و رو کنید و کار بگذارید .» (۵۴)
«یحذو فیها علی مثال الصالحین;
او بر روش نیکان، رفتار میکند» . (۵۵)
● تلویزیون را خاموش کردند
من شاهد بودهام که رفتار امام در مواقعی که تلویزیون از ایشان تعریف میکرده و ایشان میشنیده استبه این صورت بود که صدای تلویزیون را خاموش میکردند تا این که صحبت طرف تمام میشد . امام اصولا از تعریف کردن دلخور میشدند . (۵۶)
● باید این القاب برداشته شود
وقتی کتاب «تحریرالوسیله» در نجف اشرف چاپ شد، مطابق رسوم نجف پشت جلد آن القابی از قبیل «آیةالله العظمی» و «زعیم الحوزات العلمیة» ، و از این قبیل عبارات نوشته شد . این چیز تازهای نبود و کسی هم تقصیری نداشت و همانطور که برای سایر مراجع عمل میشد، چاپخانه و متصدیان چاپ عمل کرده بودند . وقتی امام متوجه مطلب شدند، با کمال قاطعیت از توزیع آن منع کردند و فرمودند: «باید این القاب برداشته شود .» تا بالاخره دستاندرکاران مجبور شدند که چیزی روی این القاب بزنند که هیچ خوانده نشود . (۵۷)
● کتابها را به خانه من نیاورید
کتاب «طهارت» امام چهار جلد بود; یکی از آنها «دماء ثلاثه» نام داشت . به ایشان عرض کردم: آقا شما اجازه میدهید که این دماء ثلاثه را چاپ کنیم؟
امام فرمودند: «به من ربطی ندارد . میخواهید چاپ کنید، میخواهید چاپ نکنید . در هر صورت به من مربوط نیست .»
عرض کردم: آقا! شما لطفا پولی به من قرض بدهید . در آن موقع اوضاع مالی طلبهها خیلی بد بود . فرمودند: «من پول این چنینی ندارم .»
خلاصه هر چه اصرار کردم که لطفا شما پولی برای این کار بدهید، فرمودند: «خیر .»
بالاخره رفتم و از اخوی ایشان، آیةالله پسندیده، پنجهزار تومان قرض کردم و کتاب دماء ثلاثه را به شکل خیلی جالب چاپ کردم . پس از چاپ کتاب، به امام گفتم: من پنجهزار تومان از اخوی شما قرض کردهام . لطف کنید و شما قرض مرا ادا کنید . فرمودند: «نخیر! من پول اینچنینی ندارم» .
بالاخره با فروختن یک قالی و برخی چیزهای دیگر، کمکم قرض را به آیةالله پسندیده پس دادم . پس از چاپ، کتاب را به خدمت ایشان آوردم و گفتم: آقا! حالا که من چاپ کردم و پولش را هم دادم، اجازه میدهید در خانه شما به آقایان بدهم؟ فرمودند: «نخیر! به خانه من نیاورید . نباید به خانه من بیاید .» (۵۸)
▪ «یعتاده مع سمرته صفرة من سهر اللیل، بابی من لیله یرعی النجوم ساجد
ا و راکعا بابی من لایاخذه لومة لائم، مصباح الدجی بابی القائم با
مرالله; (۵۹)
مهدی (عج)، بر اثر تهجد و شب زنده داری، رنگش به زردی متمایل است . پدرم فدای کسی باد که شبها در حال سجده در رکوع، طلوع و غروب ستارگان را نظاره میکند! پدرم فدای کسی که در راه خدا، ملامت ملامت گران در او تاثیر نمیگذارد! او چراغ هدایت در تاریکیها است . پدرم فدای کسی که به امر خدا قیام میکند» !
● رعایتحال دیگران
در دل شب، هنگامی که امام برای نماز شب بر میخاستند، لامپ را روشن نمیکردند; بلکه از یک چراغ قوه بسیار کوچک استفاده میکردند که تنها جلوی پای ایشان را روشن مینمود . ایشان به آرامی راه میرفتند تا دیگران بیدار نشوند . (۶۰)
● تا آخرین لحظه ذکر میگفتند
امام تا آخرین لحظات هم، ذکر و نماز و دعا را از دست ندادند، همان ساعتی که ما آنجا ساعتسخت و و غیرقابل تصور را میگذراندیم، از ساعتسه و چهار بعدازظهر تا ساعت ده و بیست دقیقه شب در همین ساعات آقای حاج احمد آقا، فرزند عزیز حضرت امام گفتند: پیش از ظهری که امام روی تختشروع کردند به نماز خواندن و مرتب نماز میخواندند، بعد پرسیدند: «ظهر شده؟» گفتیم: بله، آن وقتشروع کردند به خواندن نماز با نوافلش، نماز ظهر و عصرشان تمام شد . بعد شروع کردند به ذکر گفتن و ایشان گفتند: تا آن لحظهای که این عارضه در ایشان پیدا شد و در حالت کما رفتند مرتب پشتسر هم «سبحان الله و الحمدلله و لاالهالاالله و اللهاکبر» میگفتند و تا آخرین لحظه ایشان ذکر خدا را میگفت، بنابراین ما که رهبرمان را دوست داریم، کارهای او باید برایمان درس باشد و این کارها و روحیات او را باید ادامه بدهیم . (۶۱)
● انیس قرآن
حضرت امام عنایتخاصی به قرائت قرآن داشتند، به طوری که در هر ماه سه بار قرآن را ختم میکردند و البته این قرائت در ماه مبارک رمضان بیشتر میشد .
در طول سالهایی که من در خدمت امام بودم همواره میدیدم که امام عنایتخاصی به قرآن داشتند . یک بخش از عنایت ایشان مربوط به قرائت قرآن بود . ایشان یکی از وظایف خودش را مانند نمازهای واجب قرائت قرآن قرار داده بودند و بر آن مراقبت داشتند که گاه به پنج نوبت میرسید و این اهتمام ایشان باعثشده بود که در هر ماه سه بار قرآن را ختم کنند که البته این قرائت در ماه مبارک رمضان بیشتر میشد . در سالی که ایشان در ماه مبارک رمضان به محلات تشریف آورده بودند، هر وقتخدمت ایشان میرسیدم، میدیدم که اشتغال به قرائت قرآن دارند و ماه مبارک رمضان که درسهای حوزه تعطیل میشد و طلاب از امام میخواستند در این ماه درس را شروع کنند، امام میگفتند ماه رمضان خود یک کار است; و منظورشان خواندن قرآن و ادعیه و عبادت بود . در خانه هم مرتب به اهل منزل سفارش میکردند که قرآن را فراموش نکنند و استمرار بر قرائت داشته باشند .
از سوی دیگر قرائت امام همراه با تدبر در آن بود . گاهی وارد اتاق میشدم، میدیدم ایشان هنگام قرائت توقف میکردند و به فکر فرو میرفتند و به افرادی که خدمت ایشان بودند نکات لطیفی را از قرآن با زبانی ساده بیان میکردند . خیلی از اوقات آنقدر جالب و جذاب بود که ما را از این عالم به عالم دیگری میبرد .
امام قرآن را کتاب هدایت در همه زمینهها میدانستند و تاسف میخوردند که قرآن در بین مسلمانان محجور شده است . لذا به مناسبتهای مختلف از قرآن سخن میگفتند که هم اکنون چهارصد مورد آن توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام جمع آوری شده است .
نکته آخر اینکه من، هم در سفارشهای امام به حاج احمد آقا و هم در بیانات ایشان دیدم که میفرمودند: استادم مرحوم شاهآبادی به من سفارش میکرد که سوره حشر را زیاد بخوان; مخصوصا آیات آخر سوره حشر: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و التنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون» ; «ای کسانی که ایمان آوردهاید! از خدا پروا کنید، و هرکس باید بنگرد که برای فردا (روز رستاخیز) چه پیش فرستاده است . و از خدا پروا داشته باشید، که خدا به آنچه میکنید آگاه است» . (۶۲)
«فیستشیر المهدی اصحابه;
▪ مهدی (عج) با یاران خود، مشورت میکند» . (۶۳)
اگر من بودم ناو آمریکایی را هدف قرار میدادم
یک روز حاج احمد آقا نقل میکرد، امام فرمودهاند: «اگر من بودم، با ورود اولین ناو آمریکایی به خلیجفارس، آن را هدف قرار میدادم .»
با این نظر قاطع ایشان، مسؤولیتسران کشور بسیار سنگین شده بود و در عین حال که عنوان میداشتند نظر امام باید تامین شود و به این موضوع همه اعتقاد داشتند، ولی به منظور صحبتبیشتر در مورد تبعات این برخورد، نزد امام رفتند .
امام فرمودند: «اگر چه من گفتم که اگر من بودم اولین ناو آمریکایی را هدف قرار میدادم، لیکن شما سران کشور بحثبیشتری کنید و پس از مشورت با کارشناسان نظامی، تصمیم آخری را که مصلحت نظام و مسلمانان در آن باشد، اتخاذ کنید .» (۶۴)
«و یشترط علی نفسه لهم، ان یمشی حیثیمشون و یلبس کما یلبسون و یرک
▪ ب کما یرکبون و یکون من حیثیریدون و یرضی بالقلیل;
مهدی (عج) در حق خود تعهد میکند که از راه آنها برود، جامهای مثل جامه آنها بپوشد، مرکبی همانند مرکب آنها سوار شود، آنگونه باشد که مردم میخواهند و به کم راضی و قانع باشد» .
به راستی که امام راحل (ره)، همینگونه بود و به عهدی که با مردم بسته بود عمل کرد . تمامی زندگی او عشق به مهدی (عج) بود و زیستنش مهدی گونه . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
پینوشتها:
۱) صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۱۰۷ .
۲) همان، ج ۱۲، ص ۱۷۰ .
۳) همان، ، ج ۱۲، ص ۱۷۱ .
۴) همان، ج ۲، ص ۲۴۹ .
۵) همان، ج ۱۷، ص ۱۹۹ .
۶) همان، ج۸، ص ۱۴۹ .
۷) آداب الصلوة، ص ۲۳۰ .
۸) صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۱۰۷ .
۹) همان، ج ۲۱، ص ۱۰۸ .
۱۰) همان، ج ۱۴، ص ۱۹۵ .
۱۱) همان، ج ۱۶، ص ۹۳ .
۱۲) همان، ج ۱۲، ص ۲۰۸ .
۱۳) همان، ج ۲۰، ص ۱۹۹ .
۱۴) همان، ج ۱۴، ص ۹۴ .
۱۵) همان، ج ۸، ص ۶۱ .
۱۶) همان، ج ۱۸، ص ۱۷ .
۱۷) همان، ج ۷، ص ۲۵۲ .
۱۸) محمد علی انصاری، به نقل از: ضمیمه روزنامه اطلاعات، چهارشنبه ۱۱ خرداد ۷۹ .
۱۹) فاطمه طباطبایی، پیشین .
۲۰) زهرا مصطفوی، به نقل از: روزنامه ایران، پنجشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۷۹ .
۲۱) حجةالاسلام و المسلمین سید محمد سجادی اصفهانی، به نقل از: پیشین .
۲۲) امام رضا علیه السلام: جمال الاسبوع، ص ۳۱۰ .
۲۳) مصاحبه روزنامه «جمعه، شنبه، یکشنبه» ، ۷/۱۰/۵۷، صحیفه نور، ج ۴; به نقل از: رهبری انقلاب اسلامی، صص ۳۹- ۳۸ .
۲۴) امام رضا علیه السلام: عقد الدرر، ص ۱۵۸ .
۲۵) امام رضا علیه السلام: الزام الناصب، ص ۱۰ .
۲۶) سخنرانی در جمع وعاظ، ۱۵/۸/۵۹، رهبری انقلاب اسلامی، ص ۶۲ .
۲۷) سخنرانی در جمع گروهی از دانشجویان و مسؤولین دانشکده افسری ۱۲/۷/۶۱، رهبری انقلاب اسلامی، ص ۶۶ .
۲۸) مصاحبه روزنامه «جمعه، شنبه، یکشنبه» ، ۷/۱۰/۵۷، صحیفه نور، ج ۴ . همان .
۲۹) سخنرانی در قم، ۱۸/۱۲/۵۷، همان، ص ۸۳ .
۳۰) سخنرانی در جمع زنان محله چهارمردان قم، روزنامه کیهان، ۸/۲/۵۸; به نقل از: همان، ص ۸۴ .
۳۱) سخنرانی در جمع روحانیون تهران و شهرستانها، ۲۰/۴/۵۹، همان، ص ۹۲ .
۳۲) حجةالاسلاموالمسلمین مسیح مهاجری، برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۱، ص ۱۱۹; به نقل از قهرومهر، ص۱۱۲ .
۳۳) امام صادق علیه السلام، الملاحم و الفتن، ص ۱۳۷ .
۳۴) حجةالاسلام و المسلمین سید حمید روحانی، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۰/۶/۷۸ ص ۱۳; به نقل از مهر و قهر، صص ۳۶۳- ۳۶۲ .
۳۵) آیةالله سید عزالدین زنجانی، برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج۱، ص ۲۴۸; به نقل از مهر و قهر، ص ۷۴ .
۳۶) آیةالله ابراهیم امینی، همان، ج ۱، ص ۲۴۹; به نقل از مهر و قهر، ص ۷۴ .
۳۷) آیةالله سیدعزالدین زنجانی، همان، ج ۱، ص ۲۵۱; به نقل از مهر و قهر، ص ۷۵ .
۳۸) آیةالله موسوی اردبیلی، همان، ج ۱، ص ۱۳۵; به نقل از مهر و قهر، ص ۱۱۱ .
۳۹) حجةالاسلام و المسلمین توسلی، پابهپای آفتاب، ج ۲، ص ۱۸۰; به نقل از مهر و قهر، ص ۱۲۳ .
۴۰) حجةالاسلام و المسلمین کروبی، برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۱، ص ۱۵۱; به نقل از مهر و قهر، ص ۱۲۳ .
۴۱) حجةالاسلام و المسلمین برهانی، برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۱، ص ۲۱۵; به نقل از: مهر و قهر، ص ۱۳۲ .
۴۲) یکی از خدمتگزاران بیت امام، همان، ج ۱، ص ۲۱۶; به نقل از: مهر و قهر، ص ۱۳۳ .
۴۳) حجةالاسلام و المسلمین کروبی، همان، ج ۱، ص ۱۹۳; به نقل از: مهر و قهر، ص ۱۴۴ . برای آگاهی از دیگر موارد ر . ک: همان، ص ۱۲۵، ۱۲۶، ۱۳۳، ۱۳۴، ۱۳۵، ۳۱۲، ۳۲۷، ۳۲۸، ۳۳۰ .
۴۴) عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج ۱، ص ۳۶ .
۴۵) امام حسین علیه السلام، الغیبة، نعمانی، ص ۱۲۷ .
۴۶) حجةالاسلام و المسلمین ثقفی، برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۱، ص ۶۵; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۵۵ .
۴۷) صادق خلخالی، همان، ج ۲، ص ۳۱۶; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۵۵ .
۴۸) خانم فریده مصطفوی، پابهپای آفتاب، ج ۱، ص ۹۹; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۵۷ .
۴۹) مرحوم آیةالله پسندیده، برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۳۱۶; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۶۱ .
۵۰) روزنامه کیهان، به نقل از مجله تایم آمریکا - ۴/۵/۱۳۵۸، برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۲۸۸; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۵۴ .
۵۱) حجةالاسلام و المسلمین انصاری کرمانی، همان، ج ۲، ص ۲۷۲; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۵۳- ۳۵۲ .
۵۲) در سایه آفتاب، ص ۸۲ .
۵۳) در سایه آفتاب، صص ۸۵- ۸۴ .
۵۴) آیت الله بنی فضل، روزنامه کیهان، دوشنبه ۲۴، مرداد ۷۹ .
۵۵) نهجالبلاغه، ص ۱۵۰ .
۵۶) خانم زهرا مصطفوی، برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۲۳۴; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۵۹ .
۵۷) آیةالله قدیری، همان، ج ۳، ص ۲۳۷; به نقل از مهر و قهر، ص ۳۵۹ .
۵۸) حجةالاسلام و المسلمین مسعودی، همان، ج ۳، ص ۲۳۵; به نقل از مهر و قهر، صص ۳۶۰- ۳۵۹ .
۵۹) امام کاظم علیه السلام، بحارالانوار، ج ۸۶، ص ۸۱ .
۶۰) دکتر محمود بروجردی، سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، ج ۳; به نقل از: روزنامه ایران، ۱۲ خرداد ۱۳۷۹ .
۶۱) مقام معظم رهبری، روزنامه کیهان، یکشنبه ۹ مرداد ۱۳۷۹ .
۶۲) آیتالله توسلی، روزنامه اطلاعات، پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۷۷ .
۶۳) امام صادق علیه السلام، الزام الناصب، ص ۲۰۱ .
۶۴) حجةالاسلام و المسلمین آشتیانی، برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج ۲، ص ۳۰۶; به نقل از: مهر و قهر، صص ۲۵۷- ۲۵۶ .
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست