دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

زندگی کن


زندگی کن

هنوز هم بعد از این همه سال چهره ویلان را از یاد نمی‌برم. در واقع در طول ۳۰ سال گذشته همیشه روز اول ماه که حقوق بازنشستگی را دریافت می‌کنم به یاد ویلان می‌افتم. ویلان پتی‌اف کارمند …

هنوز هم بعد از این همه سال چهره ویلان را از یاد نمی‌برم. در واقع در طول ۳۰ سال گذشته همیشه روز اول ماه که حقوق بازنشستگی را دریافت می‌کنم به یاد ویلان می‌افتم. ویلان پتی‌اف کارمند دبیرخانه اداره بود، از مال دنیا جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی نداشت. ویلان اول ماه که حقوق می‌گرفت و جیبش پر می‌شد، شروع می‌کرد به حرف زدن. روز اول ماه و هنگامیکه از بانک به اداره برمی‌گشت به راحتی می‌شد برآمدگی جیب سمت چپ‌اش را تشخیص داد که تمامی حقوق‌اش را در آن چپانده بود. ویلان از روزی که حقوق می‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته می‌کشید نیمی از ماه سیگار برگ می‌کشید. من یازده سال با ویلان همکار بودم. بعد‌ها شنیدم او ۳۰ سال به همین نحو گذران روزگار کرده است روز آخر که من از اداره منتقل می‌شدم، ویلان روی سکوی جلوی دبیرخانه نشسته بود و سیگار برگ می‌کشید. به سراغش رفتم تا از او خداحافظی کنم. کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی‌کند زندگی‌اش را سر و سامان دهد تا از این وضع نجات پیدا کند. هیچ وقت یادم نمی‌رود، همین که سوال را پرسیدم به سمت من برگشت و با چهره‌ای متعجب آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: « کدام وضع؟»

بهت زده شدم. همین‌طور که به او زل زده بودم، بدون این که حرکتی کنم ادامه دادم. همین زندگی نصف اشرافی نصف گدایی. ویلان با شنیدن این جمله همان‌طور که زل زده بود به من ادامه داد: « تا حالا سیگار برگ اصل کشیدی؟»

گفتم: نه. گفت: « تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟»گفتم: نه. گفت: « تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟» گفتم: «نه». گفت: « تا حالا یه هفته مسکو موندی خوش‌بگذرونی؟». گفتم: نه. گفت: « خاک برسرت، تا حالا زندگی کردی؟». گفتم: «آره.... نه.... نمی‌دونم...» ویلان همین‌طور نگاهم می‌کرد، نگاهی تحقیرآمیز و سنگین، به نظر حالا که خوب نگاهش می‌کردم مردی جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم ویلان جلوی من ایستاده و تاکسی رسیده بود. ویلان سیگار برگی تعارفم کرد و بعد جمله‌ای را گفت که مسیر زندگی‌ام را به کلی عوض کرد. ویلان پرسید: « می‌دونی تا کی زنده‌ای؟ جواب دادم: « نه» ویلان گفت: « پس سعی کن دست‌کم نصف ماه رو زندگی کنی».