چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
هدایت خلق با سیاست
متفکران اسلامی میگویند: سیاست عبارت است از تدبیر جامعه براساس مصالح مادی و معنوی. این تعریف در بحث امامت نیز کاربرد دارد. در منابع اسلامی بر نقش رهبری و امام تاکید شده است و به روشنی میتوان دریافت که در اندیشه اسلامی، امامت محور سیاست است.
<امامت، ریاست عامه مسلمین در امور دنیا و دین بر سبیل خلیفگی و نیابت از پیامبر است.> همچنین <امامت، پیشوایی و زمامداری کلی در امور دینی و دنیوی است.>
دکتر علیشریعتی در تعریف سیاست مینویسد: <سیاست عبارت است از خودآگاهی انسان نسبت به محیط و جامعه و سرنوشت مشترک و زندگی مشترک خود و جامعهای که در آن زندگی میکند و به آن وابسته است.>
سیاست در اندیشه غرب، رهاورد عینیتگرایی مطلق است که بر تفکر معاصر غرب سایه افکنده و توجهی به پرسشهای بنیادین درباره انسان و آرمان او ندارد و با دین و ارزشهای دینی بیگانه است. سیاست در غرب به مفهوم <دولت> است.آنان معتقدند: <امر سیاسی آن چیزی است که به دولت مربوط باشد.>
● دین از دیدگاه اندیشمندان
ماکس مولر مینویسد: <دین قوهای است روحانی که برای درک نامتناهی تحت اسامی مختلفه و رموز متحوله، به انسان قدرت و توانایی میدهد؛ توانایی در تفکر و تعقل.> کانت میگوید: <دین احساس وظیفه در قبال اوامر الهی است.> شهرستانی در <ملل و نحل> مینویسد: <همه انبیا در دین یعنی اصول، مشترک بودند، اما در شریعت، یعنی احکام و عبادات، متفاوت، زیرا هر پیامبری دارای شریعت مخصوص به خود بوده است.>
علامه طباطبایی میگوید: <دین، عقاید و دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خدا برای راهنمایی و هدایت بشر آوردهاند.>
● سیاست از دیدگاه متفکران
۱) برخی سیاست را پیکار افراد، گروهها و دولتها با یکدیگر بر سر قدرت میدانند. نویسندگانی چون ماکس وبر، ماکیاولی، هابز، دیوید اپتر و برخی دیگر، سیاست را تلاش در به دست آوردن قدرت، حفظ و افزایش آن میدانند. طبق این تعریف، انسان موجودی بدسرشت است و به قول <هابز>، انسانها گرگ همدیگرند. این تعریف نشأت گرفته از فرهنگ معاصر غرب است.
۲) عدهای دیگر سیاست را به مفهوم مطالعه دولت میگیرند و یا آن را بهعنوان رشتهای که مربوط به تئوری سازمانها، حکومتها و اعمال دولت است، تعریف میکنند. این تعریف از سیاست، رویکردی ایستا و ساختاری به سیاست دارد، در حالی که سیاست در دولت منحصر نمیشود و دولت یکی از لوازم مهم سیاست شمرده میشود. از سوی دیگر در این تعریف به نقش انسان و تدبیر و هدایت و رهبری او کمتر تاکید و عنایت شده است.
۳) تعریف دیگر از سیاست ناظر به مدیریت؛ تصمیمگیری و فرآیند تدوین و اجرای خطمشی است. این تلقی از سیاست گرچه به تعریف دانشوران اسلامی از سیاست نزدیک است؛ ولی در این تعریف، سیاست صرفا درصدد حفظ وضع موجود و حل و فصل مسائل جامعه است و دارای غایتمندی و هدف و آرمان مقدسی نیست.
۴) تعریف دیگر از سیاست که برگرفته از اندیشه دینی و تفکر اسلامی است، عبارت است از <امامت و رهبری جامعه در جهت مصالح دنیوی و اخروی.> حاکم اسلامی در اندیشه دینی در جستوجوی راهکارهای مناسب و بهینه در جهت وصول به سعادت است. در مفهوم سیاست، آهنگ حرکت به سوی آرمان نهفته است و سیاست در پی آن است تا ضمن ایجاد رابطه با واقعیتهای موجود، چگونگی وصول به هدفنهایی را فراروی ما نهد.
ابونصر فارابی، از فلاسفه بهنام اسلام، سیاست را هدایت خلق به سوی خالق، در مدینه فاضله، توسط رهبر بیان میکند. مدینه فاضله او مدینهای است که بهوسیله بهترین و مستعدترین کسی که هدفش ترقی و سعادت فردی و جمعی است، اداره میشود.
از دیدگاه غزالی، سیاستابزاری است که انسان را به خداوند میرساند و نجاتدهنده او در دنیا و آخرت است.
● جایگاه سیاست در دین
استاد مطهری(ره) میفرماید: <نسبت این دو با هم، نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوست باید به یکدیگر بپیوندند. فلسفه پوست، حفظ مغز است. پوست از مغز نیرو میگیرد و برای حفظ مغز است. اهتمام اسلام به امر سیاست و حکومت و جهاد و قوانین سیاسی برای حفظ مواریث معنوی، عینی توحید و معارف روحی و اخلاقی و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است. اگر این پوست از این مغز جدا باشد، البته مغز گزند میبیند و پوسته خاصیتی ندارد، باید سوخته و ریخته شود.
در حدیث است که پیامبر(ص) فرمود: <اگر سه نفر (حداقل) هم سفر شدید، حتما یکی از سه نفر را امیر و رئیس خود قرار دهید. از اینجا میتوان فهمید که از نظر رسولاکرم(ص)، هرج و مرج و فقدان یک قوه حاکم بر اجتماع که منشا حل اختلافات و پیونددهنده افراد اجتماع با یکدیگر باشد، چه اندازه زیانآور است.>
حکم قرآنی <اطیعوا... و اطیعوالرسول و اولیالامر منکم> و بسیاری از احکام اسلامی و قرآنی دیگر، همچون احکام مربوط به فی و خمس و زکات و جهاد و نظایر آن، هیچیک احکامی نیست که افراد و در خلا و خلوت قابل اعمال باشد. حکومت اسلامی، حکومت قانون است و قانون بدون حکم و رهبر، قابل اجرا نیست؛ یعنی یک مجری قانون برای اجرای قانون ضروری است. در سیره حکومتی پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) و نیز در آیاتقرآن به این موضوع تصریح شده است.
در ساختار نظام سیاسی اسلام، رهبری و حکومت پیشبینی شده است که البته حاکم و رهبر باید خصوصیاتی داشته باشد که بحث آن در این مقال نمیگنجد. از طرفی در نظام سیاسی اسلام، مردم جایگاه خاصخود را دارند؛ به این معنا که اساسا بدون آنان حکومت بهوجود نمیآید و قانون الهی حاکم نمیشود. اگر پیامبر گرامی اسلام(ص) سیزده سال در مکه دین اسلام را تبلیغ میکرد و تشکیل حکومت نمیداد، به این دلیل که جامعه پذیرای حکومت اسلامی نبود و هنگامی که پایههای اولیه چنین پذیرشی در <یثرب> شکل گرفت، پیامبر(ص) بدون درنگ به تشکیل حکومت و استقرار قانون اقدام کرد و نام یثرب را به <مدینه> تغییر داد.
● سیره عملی پیامبران و امامان
به گواه تاریخ، پیامبر اسلام(ص) نخستین پایهگذار حکومت اسلامی بوده است. ایشان والی و استاندار برای شهرها منصوب کرد، به امر قضاوت پرداخت، سفیرانی به کشورهای غیرمسلمان فرستاد، ارتش مجهز کرد و با مشرکین روم به پیکار برخاست که همه این کارها بر تفکیک ناپذیری دین از سیاست دلالت دارد.
امام خمینی(ره) میگوید: <این را که دیانت باید از سیاست جدا باشد و علمای اسلام در امور اجتماعی و سیاسی دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شایع کردهاند؛ این را بیدینها میگویند. مگر زمان پیامبر اکرم سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عدهای روحانی بودند و عدهای دیگر سیاستمدار و زمامدار؟ این حرفها را استعمارگران درست کردهاند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمان برکنار سازند.>
اینکه پیامبر(ص) و به تبع ایشان شاگردان مکتبش و خلفای بعد از حضرتش، استاندار و والی تعین میکردند، سفیرانی رد و بدل میکردند، تعلیم یافتگانی را برای تعلیم اسلام و قرآن و آموزش دین به نواحی گسیل میداشتند، همگی شاهد این مدعاست که آنها سیاست و اداره کشور را به عهده داشتند و عملا در سیاست به معنای صحیح آن دخالت میکردند.
● علما و سیاست
فاضل مقداد: <دین و سیاست، دو همزادند که یکی بدون دیگری سودی ندارد. پس مقتضای حکمت، آن است که این دو در شخص مجتهد عالم جمع باشد وگرنه غرض خداوند حاصل نمیشود، زیرا وقتی مجتهد عالم، حاکم سیاسی نباشد و در همان حال حوادثی پیش آید که هم نیاز به فتوای مجتهد است و هم حکم حاکم را میطلبد، در این صورت دین خدا معطل میماند.>
شیخ مفید: اما اجرای حدود، وظیفه سلطان اسلام است که از جانب خداوند گمارده شده است و آنان همانا ائمه هدی از آلمحمد(ص) و یا کسی است که از سوی آنان به این امر گمارده شدهاند؛ از امیران و حاکمان و فرماندهان وامامان نیز این امر را به فقهای شیعه واگذار کردهاند تا در صورت امکان، مسوولیت اجرایی آن را برعهده بگیرند.>
شهید مصطفی خمینی(ره) دلایلی را برای جدایی ناپذیر بودن دین از حکومت و سیاست مطرح کردهاند که به چند مورد اشاره میشود:
۱) سیره پیامبر گرامی اسلام(ص)
۲) تعیین تکلیف رهبری و حکومت در روزهای نخستین بعثت
۳) جامعیت اسلام
۴) اگر دین دارای نظام و حکومت نباشد، ضامن اجرا ندارد
۵) مخالفت و درگیری مستمر امامان معصوم(ص) با حکومتهای ستمپیشه
آیتا... بروجردی(ره< :)برای آن کس که در حکمها و قانونهای اسلام کندوکاو کند شکی باقی نمیماند که اسلام، دینی سیاسی- اجتماعی است و احکام آن تنها در محور عبادات نیست، بلکه بیشتر آن با سیاست مدرن و تنظیم اجتماع پیوند میخورد.>
● از دینگریزی تا دینستیزی
سکولاریسم در غرب که به مفهوم جداانگاری دین از سیاست و دنیاست، از آنجا شروع شد که <متدینین غربی متوجه شدند آیینی که به نام مسیحیت در دست آنها است، کارایی و قابلیت آن را ندارد که در تمام جنبههای زندگی انسان بهویژه در زندگی اجتماعی نقش داشته باشد و قانونگذاری نماید. از اینرو مشکل را بدینگونه حل کردند که حوزه کاربرد دین و حکمرانی خدا، محدود به زندگی فردی انسان و چگونگی رابطه او با خدا باشد. این تفکر از دو جهت قابلتوجیه بود:
۱) از نظر نارسایی مفاهیم و معارف عرضه شده توسط مسیحیت که بعضا غیرمعقول و احیانا موهن به مقام خداوند و نیز در تعارض با کرامت انسانی است؛
۲) از جهت رفتار غیرانسانی کلیسا در دوره حاکمیت خود بر مردم.
سکولاریسم با استفاده از شرایط پیش آمده، ابتدا مسیحیتزدایی نمود و به تدریج با هرگونه حضور دین در صحنه اجتماع به مقابله برخاست؛ دینی که به زعم آنان دورانش به سرآمده و اینک باید از مسند خویش به زیر کشیده شود و نظارهگر اداره عقلانی جامعه که برخاسته از خود جمعی است، باشد. در حقیقت این رهبران دینی بودند که با ایجاد اختناق و استبداد کلیسایی در ذهنیت جامعه غربی، <دانسته یا ندانسته> چنین القا نمودند که گویا رابطهای میان دین و ایمان به خدا و استبداد و سلب حقوق سیاسی مردم وجود دارد. بزرگترین ضربهها بر پیکر دین در غرب از همین ناحیه وارد گردید که با اوجگیری استبداد متکی به حکومت کلیسا، حاکمان چنین پنداشتند که مردم در قبال حکومت فقط تکلیف دارند و نه حق. در این هنگام بود که <سکولاریسم> متولد گردید.
این اقدام در غرب پایان کار نبود. از آن پس رژیمهای کاپیتالیستی از یک سو و سردمداران نظامهای سوسیالیستی از دیگر سو، با همه تضادهایی که میان آنان حاکم بود، در جبهه <دینستیزی> بهویژه نسبت به اسلام متحد گشتند. غربیها نیز جدایی دین از سیاست را با هدف از بین بردن اقتدار و عظمت دین و نفوذ در کشورهای اسلامی، تحت پوششهای مختلف از قبیل قداست و نزاهت دین و عدم سنخیت آن با سیاست ترویج کردند. مارکسیستها هم اساسا دین را افیون جامعه معرفی کردند که ساخته و پرداخته حاکمان و جباران و توجیهکننده عملکرد آنان بوده است. القای چنین ذهنیتی در جوامع اسلامی تا آنجا پیش رفت که رفته رفته نوعی مرزبندی میان دینداران و سیاستمداران ایجاد گردید و این باور بهوجود آمد که دیندار، سیاستمدار و سیاستمدار، دیندار نخواهد بود. وضعیت رفتار و علل سیاستمداران نیز به این ذهنیت دامن زد و حتی امر بر عالمان دین نیز مشتبه گشت.
اندیشهجدایی دین از سیاست را اولینبار خوارج مطرح کردند، زیرا همچنان که میدانیم شعار آنها <لاحکم الا ا...> بود. این شعار از قرآن مجید اقتباس شده و مفادش این است که فرمان (قانون) تنها از ناحیه خداوند و یا از ناحیه کسانی باید وضع شود که خداوند به آنان اجازه قانونگذاری داده است. امام علی(ع) میفرماید: بلی، من هم میگویم <لا حکم الا ا...>، نه به این معنا که اختیار وضع قانون با خداست، لیکن اینها میگویند: حکومت و زعامت هم با خدا است و این معقول نیست. قانون خدا بایست به وسیله افراد بشر اجرا شود.
● علل گرایش مسلمانان به سکولاریسم
▪ تبلیغات و خلا:
از زمان حضرت آدم(ع) تا غیبت امام زمان(عج)، این واقعیت که عواملی اجازه ندادند سیاست جهان و جامعه اسلامی در دست اهلش قرار گیرد، خلایی را بهوجود آورد که شعار اسلام منهای سیاست، قابل قبول واقع شود و بر افکار مسلمانان عمیقا تاثیر نهاد. امام خمینی(ره) در اینباره میفرماید: <موسسات تبلیغاتی استعماری وسوسه کرده که دین از سیاست جداست... متاسفانه عدهای باور کرده و تحتتاثیر قرار گرفتهاند... > ناگفته نماند که پس از انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران، این تفکر تا حدود بسیار زیادی رنگ و توان خود را از دست داد، باوجود این بر اثر حاکمیت استعمار، تعدادی از کشورهای اسلامی، هنوز عملا بر آن پافشاری میکنند.
▪ عدم آگاهی از تاریخ:
از دیگر عواملی که زمینه را برای تاثیر شعار جدایی دین از سیاست آماده نمود، آگاه نبودن به شرایط تاریخی بوده که علت عدم استقرار فراگیر حکومت اسلامی را در زمان ائمه(ع) به طور کامل معین نکرده است. همین عدم آگاهی از تاریخ، زمینه دیگری را بهوجود آورد تا آنجا که حتی مساله حکومت و سیاست به دست فراموشی سپرده شد.
▪ در خطر بودن منافع استعمار:
این واقعیت برای آنان که مغرضانه به موضوع نمینگرند، روشن است ولی بد نیست بدانیم سیاستی را که استعمارگران دنبال میکنند، با اصل و روح اسلام به طور کلی متضاد است. <اسلام از همان ابتدای خیزش جهانی خود، با اینگونه منافع ضدانسانی مخالف بوده و پرچمدار این خلافت پس از انبیا و ائمه(ع) علما بودهاند. بنابراین برای برداشتن این موانع بزرگ، به جای اینکه علما را در درجه اول مورد هجوم قرار دهند، اسلام را که در قلوب مومنین رسوخ کرده بود، مورد هجوم قرار دادند.>
امام خمینی(ره) میفرماید: <آنان قدرت اسلام را دیدند که بر اروپا سلطه پیدا کرده، دانستند که اسلام واقعی با این بساط مخالف است. نیز به دست آوردند که روحانیون واقعی را نمیتوان تحت نفوذ خود در آورند...، لذا از روز اول کوشیدند این خار را از سر راه سیاست خود بردارند...>
علیاصغر صرفهجو
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست