دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا

وقتی که مانتوها هر روز کوتاه تر و آرایش ها هر روز غلیظ تر می شود


وقتی که مانتوها هر روز کوتاه تر و آرایش ها هر روز غلیظ تر می شود

ماجرای مانتوی جهنده

می توان چشم ها را بست و هیچ چیز را ندید یا آن چیزهایی که نباید یا قرار نیست دیده شود را ندید، القصه از قرار معلوم مدت هاست بعضی که اتفاقا هم مسئولیت دارند و هم مدعی هستند خود را به آن کوچه! زده اند و چنان پرده غفلت بر چشم هایشان کشیده اند، و کلاه بر سر خود گذاشته اند که انگار نه انگار! گویی اگر دنیا را آب ببرد آنها را همچنان خواب می برد! یا بهتر این که بگوییم آنها خود را به خواب زده اند و روشن است که آدم های خواب را می توان بیدار کرد اما بیدارکردن کسانی که خود را به خواب زده اند کار هرکسی نیست و شاید بیدارکردن این افراد را به اصطلاح به حضرت فیل باید سپرد.

قصه، قصه تکراری و سوژه سوژه نخ نمای لباس های نامناسب، آب رفتن لحظه به لحظه مانتوهای برخی علیامخدرات جامعه ایرانی است.

کار به جایی رسیده که استفاده از هیچ نخ و الیافی دیگر قادر نیست جلوی آب رفت این مانتوهای خزنده و پرنده را که هر لحظه بالاتر می جهند بگیرد. گفته می شود،البته برخی هم با چشم خود دیده اند و گروهی نیز با چشم مسلح و از طریق صفحه های تلویزیونی که مستظهر به ماهواره های فضایی و غیرفضایی هستند، دیده اند که معمولا آن طرف مرزهای ما مکان ها و سالن هایی وجود دارد که علاقه مندان و شیفتگان «مد» به تماشای انواع و اقسام مدهای جدید با فیگورهای آن چنانی می نشینند و هرکه هر «مدی» دارد آن جا به جمع تقدیم می کند و تماشاکنندگان نیز هریک به فراخور حال خویش بهره لازم را می برند، و «مد» و «مدلی» را که دوست دارند انتخاب می کنند، تا مرحله بعد که نمایش دیگری آغاز شود و ... می گویند سال های سال است که این قطار سریع السیر مد همچنان شتابناک بر ریل بی تابی می تازد و عده ای را به دنبال خود یدک می کشد، اما هرچه هست بالاخره این کورس و نمایش در مکان های مشخص و با حضور افرادی که نشستن و بهره جستن از این نوع نمایش ها را انتخاب کرده اند، برگزار می شود.

اما گویی به خاطر سیاست زدگی و مشغول شدن بیش از حد برخی آقایان و حضرات مسئول در کشور به سیاسی کاری و سیاست بازی و به تبع آن مهجوریت عرصه فرهنگ، و رفتن کلاهی بس گشاد بر سر فرهنگ مظلوم، و نگاه روبنایی به مسائل فرهنگی و اجرای نادرست و مقطعی برخی طرح های بسیار کم بهره از پشتوانه های علمی، امروز بسیاری از کوچه ها و خیابان های برخی از شهرهای کشور به سالن نمایش مد و مدپراکنی تبدیل شده است.

در صورتی که آن سالن های مد بالاخره شاید با فرهنگ کشورهای صاحب آن سالن ها هماهنگی هایی داشته باشد و همان طور که گفته شد آن سالن ها محدود به مکان هایی خاص و تماشاکنندگان آنها نیز با پای خود و انتخاب خود در آن سالن ها حاضر می شوند، اما بیچاره کوی و برزن و خیابان ها، اداره ها و ماشین ها و آدم هایی که خواسته و ناخواسته باید در معرض رژه مانکن های مدپراکن از گل نازک تر خیابان های تهران، برخی شهرهای‌بزرگ‌و‌حتی‌شهرهای مذهبی مثل مشهد قرار گیرند.

القصه ماجرای آب رفت مانتوها از طول و عرض و ارتفاع گویی تمامی ندارد.

مانتوها از روی کفش به ساق پا از آن جا به محدوده زانوها و بالاتر و بالاتر و خلاصه تا امروز که به حدود منطقه کمر برخی مخدرات عقب نشینی کرده، که دیگر به این ها مانتو گفته نمی شود و قصه، قصه کت های مخصوص است که خود ماجراها دارد، حالا البته با توجه به اقدامات و برنامه های غنی فرهنگی و پاسخ های علمی به پرسش های مطرح و غلبه سیاست زدگی بر اذهان برخی مسئولان و به خواب زدگی عده ای دیگر و سرعت مافوق صوت مدزدگی شاید تا برچیده شدن پیش و پس و هر دو آستین این کت ها نیز فاصله چندانی نداشته باشیم!

تازه همین روزها دیگر مانتوی کوتاه و کت و امثال آن موجبات دلزدگی برخی را ایجاد کرده است و پوشیدن مانتو های آستین کوتاه و بی‌آستین ،پیراهن های مردانه و تی شرت ها را جایگزین کرده اند.

● ماجرای مانتوی جهنده

می توان چشم ها را بست و هیچ چیز را ندید یا آن چیزهایی که نباید یا قرار نیست دیده شود را ندید، القصه از قرار معلوم مدت هاست بعضی که اتفاقا هم مسئولیت دارند و هم مدعی هستند خود را به آن کوچه! زده اند و چنان پرده غفلت بر چشم هایشان کشیده اند، و کلاه بر سر خود گذاشته اند که انگار نه انگار! گویی اگر دنیا را آب ببرد آنها را همچنان خواب می برد! یا بهتر این که بگوییم آنها خود را به خواب زده اند و روشن است که آدم های خواب را می توان بیدار کرد اما بیدارکردن کسانی که خود را به خواب زده اند کار هرکسی نیست و شاید بیدارکردن این افراد را به اصطلاح به حضرت فیل باید سپرد.

قصه، قصه تکراری و سوژه سوژه نخ نمای لباس های نامناسب، آب رفتن لحظه به لحظه مانتوهای برخی علیامخدرات جامعه ایرانی است.

کار به جایی رسیده که استفاده از هیچ نخ و الیافی دیگر قادر نیست جلوی آب رفت این مانتوهای خزنده و پرنده را که هر لحظه بالاتر می جهند بگیرد. گفته می شود،البته برخی هم با چشم خود دیده اند و گروهی نیز با چشم مسلح و از طریق صفحه های تلویزیونی که مستظهر به ماهواره های فضایی و غیرفضایی هستند، دیده اند که معمولا آن طرف مرزهای ما مکان ها و سالن هایی وجود دارد که علاقه مندان و شیفتگان «مد» به تماشای انواع و اقسام مدهای جدید با فیگورهای آن چنانی می نشینند و هرکه هر «مدی» دارد آن جا به جمع تقدیم می کند و تماشاکنندگان نیز هریک به فراخور حال خویش بهره لازم را می برند، و «مد» و «مدلی» را که دوست دارند انتخاب می کنند، تا مرحله بعد که نمایش دیگری آغاز شود و ... می گویند سال های سال است که این قطار سریع السیر مد همچنان شتابناک بر ریل بی تابی می تازد و عده ای را به دنبال خود یدک می کشد، اما هرچه هست بالاخره این کورس و نمایش در مکان های مشخص و با حضور افرادی که نشستن و بهره جستن از این نوع نمایش ها را انتخاب کرده اند، برگزار می شود.

اما گویی به خاطر سیاست زدگی و مشغول شدن بیش از حد برخی آقایان و حضرات مسئول در کشور به سیاسی کاری و سیاست بازی و به تبع آن مهجوریت عرصه فرهنگ، و رفتن کلاهی بس گشاد بر سر فرهنگ مظلوم، و نگاه روبنایی به مسائل فرهنگی و اجرای نادرست و مقطعی برخی طرح های بسیار کم بهره از پشتوانه های علمی، امروز بسیاری از کوچه ها و خیابان های برخی از شهرهای کشور به سالن نمایش مد و مدپراکنی تبدیل شده است.

در صورتی که آن سالن های مد بالاخره شاید با فرهنگ کشورهای صاحب آن سالن ها هماهنگی هایی داشته باشد و همان طور که گفته شد آن سالن ها محدود به مکان هایی خاص و تماشاکنندگان آنها نیز با پای خود و انتخاب خود در آن سالن ها حاضر می شوند، اما بیچاره کوی و برزن و خیابان ها، اداره ها و ماشین ها و آدم هایی که خواسته و ناخواسته باید در معرض رژه مانکن های مدپراکن از گل نازک تر خیابان های تهران، برخی شهرهای‌بزرگ‌و‌حتی‌شهرهای مذهبی مثل مشهد قرار گیرند.

القصه ماجرای آب رفت مانتوها از طول و عرض و ارتفاع گویی تمامی ندارد.

مانتوها از روی کفش به ساق پا از آن جا به محدوده زانوها و بالاتر و بالاتر و خلاصه تا امروز که به حدود منطقه کمر برخی مخدرات عقب نشینی کرده، که دیگر به این ها مانتو گفته نمی شود و قصه، قصه کت های مخصوص است که خود ماجراها دارد، حالا البته با توجه به اقدامات و برنامه های غنی فرهنگی و پاسخ های علمی به پرسش های مطرح و غلبه سیاست زدگی بر اذهان برخی مسئولان و به خواب زدگی عده ای دیگر و سرعت مافوق صوت مدزدگی شاید تا برچیده شدن پیش و پس و هر دو آستین این کت ها نیز فاصله چندانی نداشته باشیم!

تازه همین روزها دیگر مانتوی کوتاه و کت و امثال آن موجبات دلزدگی برخی را ایجاد کرده است و پوشیدن مانتو های آستین کوتاه و بی‌آستین ،پیراهن های مردانه و تی شرت ها را جایگزین کرده اند.

● و اما ماجرای سطل رنگ یا بوم های نقاشی

ماجرای طلبکاران

القصه، اما اگر قرار نیست برای این وضعیت چاره ای اندیشیده شود و یا اساسا این ها مسئله و معضل و ناهنجاری برای عده ای محسوب نمی شود که قرار باشد برای آن چاره اندیشی شود! آیا از ترویج آن هم نباید پیش‌گیری کرد؟

آیا سیمای جمهوری اسلامی با مجوزهای خاص یا مطالعه و آسیب شناسی درباره این مسائل، در برخی برنامه ها و سریال های تلویزیونی چهره های بزک کرده با پوشش ها و رفتارهای نه چندان مناسب را به نمایش می گذارد؟

آیا برخی کارمندان بعضی دوایر حتی دولتی با مجوز خاص با لباس نامناسب و صورت های نصفه نیمه نقاشی شده سر کار خود حاضر می شوند؟

خوب بگذریم، قصه پوشش اسلامی که خیلی وقت است برای عده ای فراموش شده، اما انتظار این بود که لااقل با توجه به دیرینه فرهنگی و ارزشی که در فرهنگ ایرانی برای پوشش مناسب وجود دارد لااقل آن عده که چندان میانه ای با آموزه های دینی و حجاب اسلامی ندارند و یا به دلایلی شناخت لازم از این مقوله را ندارند، به اتکای ارزش های ملی، لباس و هنجاری متناسب با شان ملی و ایرانی خود برگزینند، ولی واقعیت ها و نشانه های موجود در جامعه از چیزهای دیگر حکایت می کند! و اساسا از قرار معلوم قصه، قصه دیگری است!

و اما سر و صدای بحث «لباس ملی» و متن و حواشی این مسئله نیز مدتی است که به فراموشی سپرده شده هم از سوی طراحان، هم از سوی نمایندگان مجلس و هم از سوی بخش فرهنگی دولت که این نیز ماجراها دارد!

القصه چشم و ذهن مبارک خوانندگان را خسته نکنیم خصوصا اگر حسب اتفاق یک مسئول فرهنگی دلش هوای خواندن این گونه مطلب ها را کرده باشد، قصه کوتاه و ختم کنیم به این نکته که ظریفی می گفت: عزیزجان گذشت آن زمان که بر دیوارها این جمله علامه شهید مطهری را می نوشتند: کسی که زیبایی اندیشه دارد زیبایی ظاهر خود را به نمایش نمی گذارد.

عزیز پنجاه و هفتی من امروز برخی خیابان های شهرهای ما جولانگاه مانکن های مانتو جهنده، با صورت های هم چون بوم نقاشی بزک کرده است، کار به جایی رسیده که این ها شده اند طلبکاران جامعه و دیگران شده اند بدهکار، مگر می شود خدای ناکرده به این ها گفت بالای چشم شما ابرویی هم وجود دارد، تازه می گویند در برخی جاها کارهای اداری این جور آدم ها زودتر راه می افتد. کجایی عزیز من برخی حتی می گویند این ها «های کلاس» اند و در کلاس A جا می گیرند، خلاصه می گفت این گونه حرف ها امروز مشتری چندانی ندارد، آن ظریف ادامه می داد، فقط خیال ما را راحت کنند و بگویند اگر قرار است همین گونه کم کم و زیاد و زیاد به سمت حذف حجاب و بی تفاوتی چنین آشکار درباره این مسئله و چیزهایی مانند آن که برای خیل کثیری از مردم هنوز که هنوز است بسیار اهمیت دارد حرکت کنند، لااقل یک جوری این قصه را یواشکی اعلام کنند، تا خیال عده ای هنجار شکن حسابی از این که هست تخت تر شود!