پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

عرفان مطهری


عرفان مطهری

استاد مطهری در آثار و تألیفات گوناگون خود جابه جا از عرفان و عرفا سخن به میان آورده و جدی ترین و استوارترین دفاع ها را از كسانی چون حافظ, مولوی, محیی الدین عربی و دیگر بزرگان عالم عرفان به عمل آورده است

جامعه ما استاد مطهری را بیشتر به عنوان فیلسوف، فقیه، مفسر و متكلم می شناسد و كمتر با بعد عرفانی این شخصیت كم نظیر روزگار معاصر آشناست، حال آنكه باید به جرأت گفت جنبه عرفانی این متفكر بزرگ و جلیل القدر اگر نه بیشتر، به یقین كمتر از جنبه های دیگر شخصیتی او درخور توجه و عنایت نیست.

نگارنده این سطور بر آن است كه در این مقال، به طور اجمال پرده از چهره عرفانی مطهری بردارد و خطوطی از این سیمای تابناك را از لابه لای آثار وی آشكار سازد.

استاد مطهری به دلیل حشر و نشر و مصاحبت طولانی با استادان گرانقدری همچون حضرت امام خمینی (ره)، حاج میرزا علی آقا شیرازی و علامه طباطبایی (ره) ـ كه هر كدام فحلی از فحول وادی اخلاق و عرفان بوده اند ـ و به بركت استعداد درخشان خویش توانست خوشه هایی چند از خرمن وجود این بزرگان را برگیرد و در عرفان نظری و عملی به مقام های بالایی صعود كند. خود او در این باره می گوید: «اگرچه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از «مقدمات» فارغ نشده بودم و شایستگی ورود در «معقولات» را نداشتم اما درس اخلاقی كه به وسیله شخصیت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته می شد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوك بود نه اخلاق به مفهوم خشك علمی، مرا سرمست می كرد.

بدون هیچ اغراق و مبالغه ای این درس مرا آنچنان به وجد می آورد كه تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد، خود را سخت تحت تأثیر آن می یافتم. بخش مهمی از شخصیت فكری و روحی من در آن درس ـ و سپس در درس های دیگری كه در طول ۱۲ سال از آن استاد الهی فراگرفتم ـ انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می دانم. راستی كه او «روح قدسی الهی بود». (۱) در جای دیگری می گوید: «قلم بی تابی می كند كه به پاس دوازده سال فیض گیری از محضر آن استاد بزرگوار و به شكرانه بهره های روحی و معنوی كه از بركت نزدیك بودن به آن منبع فضیلت و مكرمت كسب كرده ام، اندكی از بسیار را بازگو كنم:

این نفس جان دامنم بر تافته است

بوی پیراهان یوسف یافته است

كز برای حق صحبت سالها

فاش گو رمزی از آن طخوش حالها» (۲)

استاد مطهری در آثار و تألیفات گوناگون خود جابه جا از عرفان و عرفا سخن به میان آورده و جدی ترین و استوارترین دفاع ها را از كسانی چون حافظ، مولوی، محیی الدین عربی و دیگر بزرگان عالم عرفان به عمل آورده است. او در مقدمه كتاب «علل گرایش به مادیگری» به تحریفاتی كه در زمینه شخصیت حافظ و تفسیر مادی از دیوان اشعار او صورت گرفته، می پردازد و با برهان و استدلال، غبار تهمت مادیگرایی را از ساحت لسان الغیب می زداید.

استاد در پاسخ به شاعر نوپردازی كه حافظ را منكر معاد و پیرو فلسفه «خوش باشی» دانسته بود، می گوید: «این كیست كه از یك طرف رستاخیز را انكار می كند و از طرف دیگر «انسان» را به گونه ای دیگر می بیند؛ دل را «جام جم»، «گوهری كه از كان جهانی دگر» است، قطره ای كه «خیال حوصله بحر می پزد»، «پادشاه سدره نشین» می خواند و به «انسان قبل الدنیا» و «انسان بعدالدنیا» معتقد است، دنیا را كشتزار جهانی دیگر معرفی می كند، دغدغه «نامه سیاه» دارد و تن را غباری می داند كه «حجاب چهره جانش» شده است. (۳)

در كتاب «عرفان حافظ» نیز ـ كه كنفرانس های استاد مطهری در دانشكده الهیات و معارف اسلامی بوده است ـ دیدگاه این متفكر صافی ضمیر و پاك سرشت درباره عرفان اسلامی به طور كلی و عرفان حافظ به طور خاص روشن می شود. از منظر استاد، پایه گذار بینش عرفانی یا «عرفان فلسفی» محیی الدین عربی است و بزرگانی چون حافظ،مولوی، شیخ محمود شبستری، جامی و امثال این ها تحت تأثیر این «اعجوبه عجیب روزگار» و درواقع شاگردان مكتب او بوده اند.

از جمله كسانی كه به شدت مورد علاقه و ارادت استاد مطهری است صدرالمتألهین شیرازی را می توان نام برد كه خود را سخت در مقابل محیی الدین خاضع و فروتن و كوچك می داند. (۴) طرفه آن كه محیی الدین عربی با این شخصیت سترگ و تأثیر شگرف در عالم عرفان، از سوی مرتجعان و قشری اندیشان تكفی شده و لقب «ماحی الدین» (محوكننده دین) و «ممیت الدین» (میراننده دین) گرفته است.

در اساس نه تنها محیی الدین، بلكه دیگر عارفان نیز همچون مولوی و حافظ و عطار و ... مورد بی مهری و كم لطفی و گاه تخطئه و تكفیر آن دسته از عالمان قشری اندیش قرار گرفته اند كه اولاً اسلام را در ظاهر و پوسته آن منحصر دانسته اند و ثانیاً تنها تفسیر و تبیین خود را از اسلام، حق مطلق می پندارند و هرگونه تفسیر و تأویل دیگری را عین باطل و كفر می انگارند. این گروه از عالمان، اصولاً با عرفان میانه خوبی ندارند و بر این باورند كه عرفان ریشه مسیحی و بودایی و نوافلاطونی دارد و از این رو از حوزه معارف اسلامی خارج است.

استاد مطهری ضمن نقد و رد این دیدگاه و با استدلال براین موضوع كه عرفان اسلامی درخت تناوری است كه در عمق معارف قرآنی و روایات و ادعیه معصومان (ع) ریشه دارد، به این نكته مهم تفطن می ورزند كه عرفان گذشته از این كه مانند هر علم دیگر اصطلاحاتی مخصوص به خود دارد، زبانش زبان «رمز» است و با آشنایی با كلید رمزها بسیاری از ابهام ها و ایهام ها رفع می شود. (۵) استاد در این باره از اشعار عرفانی اقطاب عرفان و ادب پارسی یاد می كند. به عنوان نمونه شیخ محمود شبستری در منظومه «گلشن راز» ـ كه از عالی ترین قطعات عرفان اسلامی است ـ بسیاری از این رموز و اصطلاحات را توضیح داده است:

هر آن چیزی كه در عالم عیان است

چو عكسی ز آفتاب آن جهان است

جهان چو زلف و خط و خال و ابروست

كه هر چیزی به جای خویش نیكوست

تجلی، گه جمال و گه جلال است

رخ و زلف آن معانی را مثال است

صفات حق تعالی لطف و قهر است

رخ و زلف بتان را زان دو بهر است

شراب و شمع، ذوق و نور عرفان

ببین شاهد كه از كس نیست پنهان

همچنین هاتف اصفهانی در ترجیع بند معروفش، این گونه پرده از حقیقت این رموز برمی دارد:

هاتف ارباب معرفت كه گهی

مست خوانندشان و گه هشیار

از دف و چنگ و مطرب و ساقی

وز می و جام و ساقی و زنار

قصد ایشان نهفته اسراری است

كه به ایما كنند گه اظهار (۶)

بجاست كه در این مقال، از پیر جماران و به تعبیر مریدانه استاد مطهری «جان جانان، قهرمان قهرمانان و آن حسنه ای كه خداوند به قرن ما و روزگار ما عنایت فرموده» (۷) نیز یاد كنیم كه در اوج قله شامخ فقه و فلسفه و تفسیر و كلام، پله های عرفان رایكی پس از دیگری تا ملاقات خدا طی نمود. اشعار ناب عرفانی این عالم ربانی و عارف صمدانی، خود بهترین گواه و دلیل در رد كسانی است كه متحجرانه بر عرفان خط بطلان می كشند و قصور فهم و ناتوانی درك خود را به پای اسلام می گذارند. امام خمینی (ره) در توصیف محبوب ازلی و معشوق لم یزلی چنین می سرایند:

من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم

چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم

فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم

همچو منصور خریدار سر دار شدم

غم دلدار فكنده است به جانم شرری

كه به جان آمدم و شهره بازار شدم

در میخانه گشایید به رویم شب و روز

كه من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم

جامه زهد و ریا كندم و بر تن كردم

خرقه پیر خراباتی و هشیار شدم

واعظ شهر كه از پند خود آزارم داد

از دم رند می آلوده مدد كار شدم

بگذارید كه از بتكده یادی بكنم

من كه با دست بت میكده بیدار شدم

یكی از مفاهیم بلند و متعالی در حوزه عرفان اسلامی كه نقش تعیین كننده و محوری دارد، مفهوم «عشق» است. متأسفانه قشریون به دلیل فهم ظاهری و نداشتن درك عمیق و باطنی، با این مفهوم آسمانی نیز همان برخوردی را كرده اند كه با دیگر مفاهیم عرفانی، به این معنا كه دراساس «عشق» را واژه ای بدعت آمیز و غیرخودی می دانند كه عرفا وارد فرهنگ و قاموس اسلام كرده اند. خوب است در اینجا با نظر استاد مطهری درباب این مفهوم و نقش و جایگاه آن آشنا شویم و با طرح این دیدگاه، مهر خاتمت بر این مقال زنیم:

«عشق مطلقاً اكسیر است و خاصیت كیمیا دارد. عشق است كه دل را دل می كند و اگر عشق نباشد دل نیست آب و گل است. عشق است كه از بخیل، بخشنده و از كم طاقت و ناشكیبا متحمل و شكیبا می سازد. عشق قوای خفته را بیدار و نیروهای بسته و مهار شده را آزاد می كند.

الهام بخش است و قهرمان ساز. چه بسیار شاعران و فیلسوفان و هنرمندان كه مخلوق یك عشق ومحبت نیرومندند.عشق، نفس را تكمیل و استعدادات حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد. از نظر قوای ادراكی، الهام بخش و از نظر قوای احساسی، اراده و همت را تقویت می كند و آنگاه كه در جهت علوی متصاعد شود كرامت و خارق عادت به وجود می آورد.» (۸)

پی نوشت ها:

۱ـ مجموعه آثار، ج ‎/۱ ص ۴۴۱.

۲ـ بررسی اجمالی نهضت های اسلامی در صدساله اخیر، ص ۸۵.

۳ـ مجموعه آثار، ج ۱ ‎/ ص ۴۴۸ و ۴۴۹.

۴ـ همان، ج ۲۳ ‎/ ص ۳۳۱.

۵ـ همان، ج ۱ ‎/ ص ۴۵۱.

۶ ـ همان، ج ۲۳ ‎/ ص ۳۵۷ و ۳۵۹.

۷ـ بررسی اجمالی نهضت های اسلامی درصدساله اخیر، ص ۸۵.

۸ ـ مجموعه آثار، ج ۱۶ ‎/ ص ۲۴۶.

محمدصادق سرمدی