پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

هویت ملی پس از ورود اسلام تا ظهور صفویه


هویت ملی پس از ورود اسلام تا ظهور صفویه

اگر چه اعراب هنگام حمله به ایران در یک دست قرآن و در دست دیگر شمشیر داشتند, اما استقبال ایرانیان از دین جدید اسلام نیز در تحول هویتی آنان موثر بود

اگرچه اعراب هنگام حمله به ایران در یک دست قرآن و در دست دیگر شمشیر داشتند، اما استقبال ایرانیان از دین جدید اسلام نیز در تحول هویتی آنان موثر بود. بدین سان که اعراب پس از پیروزی نظامی بر سپاه ساسانی، به تعلیم قرآن در میان مردم پرداختند و کتاب خدا که دارای محتوای زیبا و جذابی بود، و ندای دفاع از پابرهنگان، ضعفا را فارغ از تبار، نژاد، ثروت، نیاکان و سنن عشیره ای و غیره می داد و تنها ملاک تمایز، تفاخر پارسایی و پرهیزکاری بود، از سوی ایرانیان با استقبال روبرو شد. اگرچه آیین زرتشتی از میان نرفت و از سوی اعراب مسلمان به رسمیت شناخته شد. به نظر می رسد، علاوه بر حضور اعراب وساکن شدن آنها در ایران و تبلیغ و ترویج دین اسلام در آن و دلبستگی لایه های زیرین جامعه پیام های رهایی بخش و برابری گرایانه اسلام، عامل مهم دیگر در توسعه دین اسلام در ایران و تحول هویت مذهبی آنان، طبقه دهقانان و اشراف زمینداری بودند که چون دولت ساسانی را از دست رفته می دیدند برای حفظ موقعیت خود، می بایست شرایط جدید را به راحتی می پذیرفتند. لذا با سران اسلام دست همکاری دادند و با تسلیم شدن این طبقه عظیم و موثر اجتماعی و تغییر عقیده آنها، عاملی مهم در روند اسلام پذیری میان سایر مردم شد.(جعفریان[۱]،۱۳۸۶: ۱۹۲). البته باید رفتار احترام آمیز برخی از حاکمان و فرماندهان عرب در ایران -که از اصحاب صدیق پیامبر بودند- به ویژه در ابتدای ورود اسلام -که هنوز از اشرافیت عربی و تمسخر ایرانیان خبری نبود- را در استقبال مردم بی تاثیر ندانست(نصری،۱۳۸۷: ۴۱) اما این رفتار با انتقال قدرت سیاسی از مدینه به دمشق در دورۀ امویان چهرۀ دگرگونی به خود گرفت. بدین سان نگاه های تحقیرآمیز، ایرانیان را به سوی حرکت های مقاومت گرایانه و هویت جویانه سوق داد. به عبارتی نقطه شروع بازگشت به هویت ایرانی با همسازی با عناصر اسلامی و نه عربی، در قرون اولیه اسلامی در ایران شکل گرفت و منشأ نهضت های بیداری و مقاومتی ایرانیان شد.

با بررسی تاریخ ایران پس از اسلام می توان اذعان کرد که کشور ایران ا زمان ورود اسلام تا تا قرن نهم هجری که صفویان ظهور می کنند، از وحدت ملی و سیاسی سراسرزمینی محروم می شود و یا حکومت ها و امرای محلی ایرانی قدرت را در دست دارند یا امرا و حکومت های خارجی و انیرانی(عرب، مغول وترک).در دو قرن نخستین اسلامی، سرزمین ایران، زیر نظر نظر خلافت بزرگ اسلامی است و والیان و حکام آن از مدینه و کوفه و دمشق بغداد منصوب می شدند و این حاکمان همراه خود جمع کثیری از مردمان عرب را به ایران کوچانده بودند تا هم در مواقع ضروری یاورشان باشند و هم اسلام و آداب عربی را در ایران منشر کنند(اقبال آشتیانی و عاقلی[۲]،۱۳۷۸ :۱۰۱).این موضوع نشان می دهد که اعراب می خواستند، هویت عربی و اسلامی به تدریج در پهنه ایران بگسترانند.اگر چه پس از ورود اعراب به ایران قوانین عربی بر بخش های اشغال شده حاکم فرما شد اما برای اداره این سرزمین ناچاراً به تقلید از آنچه که نزد ایرانیان عهد ساسانیان؛ دیوان خوانده می شد، روی آوردند و در این دیوان برای محاسبه دریافت ها و پرداخت ها و تعیین تاریخ مکاتبات، هجرت رسول خدا از مکه به مدینه(۶۲۲ میلادی) مقرر گردید و در داد و ستدهای جاری سکه های ضرب یزگرد همچنان رواج ماند. بدین سان علیرغم سقوط حکومت ساسانی، دستگاه دیوانی شان، فعالیت های دخلو خرج را به همان خط و زبان رایج پهلوی، عصر خسروان ادامه پیدا کرد تا اینکه در دوران خلافت اموی ضرورت عربی کردن دیوان قوت گرفت و البته این کار نیز به دست خود ایرانیان انجام شد(زرین کوب[۳]،۱۳۸۱: ۳۱۲-۳۱۱ ).

ایرانیان بستوه آمده از فساد و جور شاهان و موبدان مذهبی در اواخر حکومت ساسانیان، زمینه مساعدی را برای دولت فروپاشی فرتوت چهارصد سالۀ ساسانی و استقبال ایرانیان از اسلام فراهم کرده بود و به گفتل زرین کوب، هرجا آتشگاه و آتشخانه بود، به محراب و مناره تبدیل شد و ایرانیانی که عادت کرده بودند که چهارصد سال بر دین ملوک خویش باشند، دین اسلام را پذیرفتند. اگرچه در این میان جز به ندرت جایی برای حفظ مرده ریگ اساطیر و سنت های قدیم وجود نداشت(همان: ۳۱۳).

بعد از خلفای راشدین، بنی امیه یا امویان به دلیل تعصب نژادی و فرهنگی، غیرعرب ها به ویژه ایرانی های را با عرب مساوی نمی دانستند و حق سیادت برای آنها قایل نبودند.در مقابل این تعصب عربی،عنصر ایرانی،که همه وقت به ملیت و گذشته خود افتخار می کرد، به امویان به چشم عاضب و دشمن و انیرانی می نگریستند و در پی فرصتی می گشت که خود را از زیر بارتسلط ایشان بیرون بیاورد و دوباره هویت ایرانی خویش را تجدید کند.(اقبال آشتیانی و عاقلی،۱۳۷۸: ۸۰). صد سال اول سلطۀ اعراب بر ایران را می توان دوران فترت هویت ایرانی دانست، چنانچه ایرانیان به صرف مسلمان بودن از کشتار و اسیری در امان نمی ماندند و کوچکترین بهانه ای کافی بود تا سرداران اموی با لشکریان انبوه ایرانیان را از دم تیغ بگذرانند و عشیره های کوچک را به جای ایشان بنشانند. در این شرایط ایرانیان نیز از کمترین فرصت بهره می جستند و در اکثر قیام های ضداموی پیشقراول بودند چنانکه سپاهیان مختار را که به خونخواهی امام حسین برخاسته بود، ایرانیان بصره و کوفه و جزیره بودند.(زرین کوب[۴]،۱۳۷۹: ۹۴) به عبارتی می توان گفت رفتار هژ مونیک سیاسی و فرهنگی هویت عربی در دورۀ امویان ، ایران را به سوی شکل گیری نهضت های هویت جویانه ملی، شعوبیگری[۵] و مقاومت گرایانه سوق داد. تحقیر ملت های غیر عرب، خصوصاً ایرانی و نگاه «موالی گونه»[۶] به ایرانیان از سوی بنی امیه، نطفۀ عقاید هویت جویانه ایرانی در اواخر عهد اموی در میان ایرانیان کاشت و با ظهور بنی عباس سربرآورد و در قرن سوم هجری به نهایت رشد و قدرت خود رسید.

گروهی از ایرانیان به رهبری ابومسلم خراسانی در پی همدستی و هماهنگی با آل عباس در کوفه و در راستای مخالفت با عربی گرایی امویان و جور حکام ستمگر مروانی در خراسان، قدعلم کردند ودر اولین رستاخیز ملی علیه امویان، به طرفداری از عباسیان، طومار امویان را درهم پیچیدند (صفا،۱۳۷۶ :۸۱ ). ایرانیان نقش مهمتری از دیگر اقوام عرب مخالف امویان در به قدرت رساندن عباسیان در سال ۱۳۲ هجری داشتند. به عبارتی خلافت عباسیان حاصل تلاش ها و مبارزات ایرانیان بود.

در دورۀ بنی عباس اگرچه ایرانیان، در دستگاه دولتی بسیار نفوذ یافتند ولی چون از جانبی گاه گرفتار ظلم و ستم عرب برخود می بودند و از جانب دیگر عذر ومکرهای خلفا آنان را خشمگین می ساخت،با قوم عرب شروع به کشاکش شدید کردند (صفا[۷]،۱۳۸۰،ج۱: ۲۷). از آغاز تشکیل حکومت عباسیان تا دورۀ خلافت معتصم عباسی(۲۱۸-۲۲۷ هجری) سیادت و قدرت در اختیار ایرانیان بود، هیچگاه از فکر استقلال سیاسی و ادبی خود غافل نبودند و قیام هایی ادبی، سیاسی،دینی ونظامی همچون، قیام سنبادگبر ، استادسیس، بابک خرمدین، مازیار بن قارن طاهریان، یعقوب لیث صفار را صورت دادند.

نفوذ ایرانیان در دستگاه خلافت عباسیان موجب شد تا به تدریج عناصر فرهنگ و تمدن ایرانی نقش تعیین کننده ای را در نظام سیاسی جهان اسلام ایفا کند. تا جایی که خلفای عباسی از دربار ساسانیان به شدت تقلید می کردند و خاندانهای بزرگی از ایرانیان نخبه از جمله برمکیان،در خدمت آنها بودند.

شاید بتوان برآمدن طاهر ذوالیمینین و برپایی سلسله طاهریان در خراسان را مسالمت آمیزترین مقاومت رسمی و هویتی ایرانیان در مقابل دستگاه عباسیان دانست، هر چند طاهر در خراسان، به خواست و به نام مأمون حکومت می کرد، اما رفته رفته در قبال دستگاه خلافت عصیان نمود و مولفه هایی از هویت ایرانی در این خطّه از ایران برزو کرد.به عبارتی، با واگزاری خراسان به طاهر، اولین حوکت ایرانی بعد از ایسلام به وجود آمد و به دو قرن فترت سیاسی ایران بعد از مرگ یزگرد پایان داد(زرین کوب،۱۳۸۱: ۳۶۰ ) طاهر اولین امیر مستقل ایرانی بود که از شوکت ایرانیان سخن گفت و زمینه را برای حرکت های هویت طلبانه مهیّا کرد.(نصری،۱۳۸۷:۱۳۶) پس از طاهریان، صفاریان به رهبری یعقوب لیث صفار علم استقلال برافراشتند و آشکارا به مقابله با نظام عباسی پرداختند. قیام صفاریان باعث استقلال نظامی و سیاسی ایرانیان از دربار خلافت عباسی شد و از طرف دیگر با زمینه استقلال ادبی ایران را فراهم کرد به طوری که در دربار خود،شاعران و نویسندگان را به سرودن اشعار پارسی به جای اشعار تازی تشویق می کردند.بدین سان آنها رسمیت زبان عربی را در ایران از میان بردند(صفا،۱۳۶۷: ۸۳).

دوره ای که از شکل گیری حکومت های محلی طاهری، صفاری و سامانی آغاز و با انقراض سامانیان،علویان، آل زیار وآل بویه ختم می شود، در تاریخ ایران بعد از اسلام، دوره حکومت های ایرانی بوده است.بدین سان در این دوره ملت ایران با مبازراتی که از اواخر قرن اول هجری آغاز کرده و در قرن های دوم وسوم شدت بخشیده بود، توانست استقلال از دست رفته ایرانی را تجدید کند و زبان فارسی را چون زبانی مستقل و با ادبیاتی کم نظیر بشناساند و آداب و رسوم ایرانی را از خطر فراموشی رهایی بخشد. نیز در این دوره بود که پایه حماسه ها و داستان های ملی ایرانی نهاده شد(همان: ۹۹). شایان بحث است که با حمله اعراب به ایران وبرافتادن دولت ساسانیان،ضربه ای سخت بر رسمیت زبان پهلوی وارد آمد و به همان میزانی که زبان عربی در مراکز سیاسی و دینی نفوذ می یافت، و ایرانیان سعی در فراگرفتن آن داشتند،اما هیچگاه زبان عربی، زبان عموم مردم نشد وبر لهجه مردمان و اقوام ایرانی(لهجه ها و زبان های آذری، خوزی،فارسی، کردی وغیره ) وادب ایرانی شکستی وارد نیامد و به عبارتی از میان همه ملل تابعه جهان اسلام، ایرانیان تنها ملتی بودند که زبان خود را حفظ کرد و از استقلال ادبی محروم نماند( همان: ۱۷۷)

پس از ورود اسلام به ایران، زبان عربی، زبان رسمی حکام و مکاتبات اداری شد، و دبیران برای مکاتبه با دارالخلافه و امرای دیگر آن را به کار می بردند اما ساکنین بومی ایران با وجود پذیرش و استقبال از دین اسلام، هیچ وقت از تکلّم به زبان فارسی دست برنداشته و درحفظ آن و عمل به آداب و سنن ایرانی و تکرار سرگدشت وشاهنامه سلاطین عجم مداوم کوشیدند، مخصوصا در سیستان و پشت کوه های البرز وماوراء النهر در کمترین فرصت ها زنده بودن فرهن گ هویت ایرانی را به همه نشان می دادند(اقبال آشتیانی و عاقلی،۱۳۷۸: ۱۰۲) بدین سان علیرغم اینکه ایرانی ها، مسلمان بودند اما تاریخ و زبان دیگری داشتند و در قرن چهارم هجری، به زبان خود شعر می گفتند و می نوشتند، به عنوان قوم یا ملت، خود را مردمی جدا از دیگران و مستقل می دانستند. احساس ایرانی بودن و ارجاع نسب خود به سلسله های قبل از اسلام در بین حکومت هایی نیمه مستقل مانند سامیانیان ، صفاریان و طاهریان، زمینه را برای حفظ و تقویت نماد های هویتی به ویژه زبان فارسی به عنوان نگهدارنده و حامل هویت ایرانی مساعد ساخت. به طوری که این حکومت های ایرانی نیمه مستقل، با تشویق و دعوت شاعران و نویسندگان برای سرودن و نوشتن به زبان فارسی، نقش مهمی را در پاسداشت میراث فرهنگی و وهویت ایرانیان ایفا کردند.(مسکوب[۸]، ۱۳۸۷: ۱۶- ۱۳)

ایرانی شدن خلاف عباسی همراه با رشد شهر ها و رونق تجارت و توسعه بازارها، موجب ظهور اهل قلم و صاحبان فکرو اندیشه و برخورد عقاید وظهور آراء مختلف علمی،فلسفی و تساهل فکری، و شکوفایی علم، ادب، هنر و فلسفه و تاریخ نگاری در قرن های سوم و چهارم شد(اشرف، ۱۳۸۶: ۱۵۳). تا جایی که افرادی اندیشمندی مانند، محمد بن جریر، محمد بن ذکریا، ابونصر فارابی و ابوعلی سینا و اوریحان بیرونی و ابن مسکویه و در ادبیات کسانی چون، رودکی و فردوسی وهمچنین دولتمردان و سیاستمدارانی همچون، یعقوب لیث، مرداویج، جیهانیان، بلعمیان و نظایر آن از مفاخرملی ایرانی این دوره هستند. در این دوره ها اگرچه زبان رسمی مکاتبات و روابط درباری طاهریان، سامانیان و آل بویه، عربی بود(اشپولر[۹]،۱۳۴۹: ۴۳۴) اما با زبان شفاهی و ادبی مردم پارسی دری بود. یکی از عناصر رشد فرهنگ در قرون سوم و چهارم، تحول وتکامل زبان فارسی دری است که از زبان محاوره فراتر می رود و با پذیرش الفبای عربی به گشترس سواد مدد رساند. به عبارتی زبان در که زبان علمی،ادبی و دبوانی می شود، با خلق آثار ارزندۀ فراوان، مهم ترین عنصر هویت ایرانی می گردد.(اشرف: ۱۵۳).استعداد ترکیب وپیوند زبان دری با زبانهای عربی و بعدها ترکی ومغولی، موجب افزایش توسعه فرهنگ ایرانی و گنجایش بین المللی شدن زبان فارسی را فراهم ساخته بود.(ثلاثی،۱۳۷۹: ۲۸۷ ).و به تعبیر «ریچارد فرای» محقق امریکایی تاریخ ایران در دوره عباسیان، دیگر مسئله اسلام و ایران در میان نبود، بلکه اسلام ایرانی شدۀ بین المللی در برابر اسلام محدود عرب قرار گرفته بود. و این ثمره ورود زبان و فرهنگ و اندیشه و سازمان ایرانی به فرهنگ اسلامی بود.(فرای،۱۳۷۷: ۳۸۹).گرچه از نظر مذهبی حکومت های محلی و نیمه مستقل طاهریان، صفاریان، و سامانیان سنی مذهب و علویان، زیاریان و آل بویه گرایش های شیعی داشتند، ولی همۀ آنها دغدغه های هویت ایرانی داشته و به ویژه بر احیا و توسعه و ترویج زبان فارسی دری و تشویق شاعران وکاتبان برای سرودن و نوشتن به این زبان تاکید می کردند.

سامانیان در قرن چهارم هجری، زمینه مساعدی برای تقویت هویت ایرانی بر مبنای زبان فارسی فراهم کردند. این خاندان در احترام میهن و برزگداشت مراسم ملی و احیای زبان، سنن قدیم و تاریخ ایران کوشیدند که تدوین منظوم فارسی کتاب کلیله و دمنه وتدوین شاهنامه ابومنصوری، شاهنامه ابوالمویّد بلخی، شاهنامه ابوعلی بلخیرا می توان نام برد.(صفا،۱۳۷۶: ۱۰ تا ۱۸۱)

در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم و سالهای پایانی عمر سامانیان، به علت تسلط غلامان ترک نژاد در دستگاه دولتی و کودکی شاهان سامانی و بروزاختلاف در بین سران کشوری و لشکری، موجب سربرآوردن سلسلۀ غزنویان به رهبری آلبتکین از سپهسالاران سامانی شد.(بیات[۱۰]،۱۳۷۷: ۱۷۰)ترکان غزنوی به دلیل اینکه پروردۀ دستگاه سامانیان بودند وبا آداب و عادات وزبان و ادب ایرانی خو گرفته بودند، یک دولت ترکبه معنای خاص نبود(صفا،۱۳۷۶ : ۱۰۴)،بلکه برخاسته از دربار سامانیان و ادامه دهندۀ سیاست های فرهنگی دولت سامانی بودند و زبانشان فارسی و سنتهایشان، همان رسوم باستانی ایران بود و به داستانها و سرگذشت های پهلوانان و فرمانروایان باستانی ایران دلبستگی داشتند. در واقع در این ایام غزنویان با وجود ترک نژاد بودن، درراه احیای هویت ایرانی نقش زیادی داشتند. در این رابطه زرین کوب می نویسد:« شاهنامه فردوسی که هویت ایرانی را از ظلمت بیرون می آورد و به عرصه شعور و شهود حسی می کشاند، در همین ایام به وجود آمد. جستجوی این هویت، در عهد سامانیان، تاریخ بلعمی را در بخارا و شاهنامۀ ابومنصوری را در طوس به وجود آورد، دقیقی اقدام به نظم درآوردن گشتاسب نامه کرد و داستان ظهور زرتشت را وسیله ای برای بیدارکردن شعور هویتی در بین فارسی زبانان عصر یافت. مرحله نهایی این جستجو با اتمام حماسه عظیم فردوسی انجام پذیرفت.»(زرین کوب،۱۳۸۱: ۴۲۳)

می توان گفت که در میان اکثر سلسله های ایرانی بعد از اسلام نوعی حس نوستالوژیک وگرایش قلبی به گذشته سرزمین درخشان باستانی ایرانی آشکار است. با این حال با برافتادن خاندان های ایرانی و ظهور سلسله های ترک تباری همچون غزنویان و سلجوقیان و اعقاب نیز برای مشروعیت حکومتشان بر مردمان ایرانی به ناچار در پی جعل نسب و شجره نامه تاریخی برآمدند و برای خود قبالۀ تاریخی می ساختند. و به تعبیر شاهرخ مسکوب، محقق ایرانی، از بس پیوند با گذشته نشان مشروعیت و حقانیت حکومت بود که غلامان ترک و عزنویان و سلجوقیان، نژادشان را به یزدگرد ساسانی می رساندند و بدین تمهید، نژاده وبزرگ زاده می شدند(مسکوب،۱۳۸۷: ۱۵).

پس از فروپاشی غزنویان به دست ترک های زردپوست اورال و آلتایی سلجوقی، طغرل بیگ سلجوقی، نخستین دولت موثر و ترک بنیاد به معنای اخص را در سال ۴۲۹ هجری قمری در ایران بنا نهاد. می توان گفت که دولت سلجوقی و دورۀ سلجوقیان، یکی از بزرگترین دولت ها و دوره های ایرانی و اسلام در ایران است. سلجوقیان به منظور تثبیت قدرت و موقعیت خود و ایجاد یک امپراتوری قدرتمند، اقدام به نابودی بازمانده های حکومت های غزنویان،آل زیار، خوارزمیان، دیلمیان و آل بویه در سراسر ایران پرداختند. علاوه بر این، ممالک اسلامی را بار دیگر تحت حکومت و امپراتوری مقتدری و واحدی درآوردند که از ترکستان تا دریای مدیترانه دامنۀ آن گسترده بود( سایکس[۱۱]،۱۳۶۲: ۴۲).

دولت سلجوقیان از نظر نظامی ماهیتی ترکی اما از نظر اداری و سیاسی، همچون غزنویان، ماهیتی ایرانی داشت و میراث دار آداب و رسوم و شعایر دوره سامانی بود (زرین کوب،۱۳۸۱: ۴۶۱). از آنجا که دولت ترک تبار سلجوقی برای ادارۀ امور ناگزیر به بزرگان خراسانی بازمانده از دورۀ سامانی و غزنوی از قبیل عمیدالملک کندری و نظام الملک طوسی بودند، زبان،آداب و رسوم ملی و اداری ایرانی از خطر نابودی رهایی یافت(صفا،۱۳۷۶: ۱۰۹ و جعفریان،۱۳۸۶: ۲۶۷). به لحاظ مذهبی سلجوقیان سنی مذهب(پیرو مذهب حنفی) بودند و به دلیل تعصب مذهبی شان، به دربار خلافت عباسیان نزدیک شدند وخلفا را منبع مشروعیت بخشی حکومت خود می دانستند. اسلام گرایی متعصبانۀ آنها با سیاست زخم شمشیر و کشتار و محدودیت برای مخالفان دیگر مذاهب داخل ایران(از جمله معتزله،شیعیان نصیریه،زیدیه، اسماعیلیه و امامیه) پیش می رفت ( کمال الدین حلمی[۱۲]،۱۳۸۴: ۵۲- ۱۵۱ ) در مقابل به اشعریان و فرق اهل سنت میدان داده شد تا جایی سیاست تعصب مذهبی مبتنی بر محدودیت و سختگیری سلجوقیان، جایگزین آزادی فکر و اندیشه ای شد که در دوره های قبل و در دوران حکومت های ایرانی تبار جریان داشت.در واقع می توان گفت، در طول قرن پنجم و ششم هجری، دخالت و حمایت ترکان از یک مذهب خاص(اهل سنت و به ویژه حنفیان) باعث اختلاف و عصبیت و مناقشۀ فرق و مذاهب اسلامی با یکدیگرشد.

یکی حوادث مهم این دوره سلجوقیان، توسعه فرقه شیعه مذهب اسماعیلیه[۱۳] - که به آنها باطنیه یا قرامطه نیز می گفتند- از هواخواهان دولت فاطمی مصر، در برخی مناطق ایران است که ناصرخسرو قبادیانی شاعر معروف ایرانی نماینده تفکر اسماعیلیه در ایران است. حس صباح رهبر این فرقه در ایران در قلعه الموت نزدیک رودبار قزوین، دولت اسماعیلیه را تاسیس کرد و با راه اندازی سیاست ترور مقابله برای براندازی سلجوقیان پرداخت. به تعبیر زرین کوب «شبح مرموز و تا حدی مخوف اسماعیلیه» از همان دوران اولیه قرون اسلامی و در دورۀ سامانیان شکل گرفتند(زرین کوب،۱۳۸۱: ۵۰۴). که با ترویج اندیشه دینی خود در ایران وشام ویمن و شمال افریقا و مصر خلافت فاطمی را در قاهره بنیان نهادند اوج فعالیت آنها در دوران سلجوقیان و جنبشی نه ملی ایرانی بلکه ضددینی وضد تعصب گرایی مذهبی سلجوقیان بود که چالش ها و هرج و مرج های سیاسی بسیاری را در ایران ایجاد کردند که نهایتاً به دست به دست هلاکوخان مغول سرکوب شد.

سلجوقیان با وجود پایه ریزی یک حکومت مقتدر در ابتدای کارشان، در اواخر حکومتشان به ویژه پس از مرگ ملکشاه، به سبب کارشکنی ها و جنگهای داخلی حکام سلجوقی با همدیگر برسر تصاحب قدرت، اوضاع سیاسی و اجتماعی آشفته شد. شکاف طبقاتی وتشدید فاصله فقیر وغنی به ویژه میان درباریان و توده های مردم به دلیل نظام اقطاعی[۱۴] روز به روز فزونی می گرفت و علیرغم ظلم و فسادشان، خود را از جانب خداوند مکلّف به یاری دین می دانستند. اما ایرانی ها در برب این بی عدالتی ها وبیدادگری ها به مقاومت هویتی جویانه در برابر سلجوقیان پرداختند و« با گردآوری و بهره گیری از آثار پراکندۀ مکتوب قرن چهارم هجری و نقل قصه های قدیمی، به ترویج داستانهایی در برتری ایرانیان بر ترکها پرداختند»(همان:۱۴۸).

دورۀ سلجوقیان عصر شکل گیری و شکوفایی مدارس و کتابخانه ها(به همت نظام الملک طوسی)، در اکثر شهرهای ایران و عراق است و ادبیات و زبان فارسی در قالب اشعار درباری مورد تشویق و توجه پادشاهان قرار می گیرد. کثرت نسبی تولید آثار علمی، ادبی به دو زبان عربی و فارسی و رنسانس هنری و معماری به ویژه نقش موثر ایرانیان در این عرصه از نکات برجسته این عصر است. شاعرانی همچون، امیر معزی،سنایی غزنوی، اوحدالدین انوری،رشید وطواط،قوامی رازی ابولمفاخر رازی، و مفسران و علمی بزرگ دین اسلام از جمله زمخشری، فخر رازی،ابواسحاق شیرازی، ابوحامد غزالی، عبدالکریم شهرستانی، عمر خیام، سید اسماعیل جرجانی وسهروردی، و علمای شیعه مذهبی نظیر ابوجعفر طوسی و ابوعلی طبرسی از اندشمندان ایرانی بودند که علاوه بر تسلط به زبان عربی و تولید آثار گرانبهایی به این زبان، خدمات بسیاری را برای پاسداشت، زبان و ادب فارسی در این دورۀ انجام داده اند.( زرین کوب، ۱۳۸۱: ۴۹۳، جعفریان، ۱۳۸۶: ۳۴۰ تا ۳۴۱) در واقع می توان گفت در این دوره با کمک اندیشمندان ایرانی، نوعی پیوند بین هویت ایرانی با هویت اسلامی از سوی اندیشمندان و رهبران افکار و نخبگان سیاسی و اجتماعی و ادبی ایجاد شده بود. این همسازی بین هویت ایرانی و اسلامی به ارتقای تمدن و فرهنگ ایرانی- اسلامی و توسعه دانش و علوم و فنون آن زمان کمک شایانی کرد.

در اواخر دورۀ سلجوقیان، براثر ضعف پادشاهان و جنگ و رقابت برای تصاحب قدرت سیاسی، اتابیک ها یا اتابکان - شاهزادگانی که حاکم ولایات مختلف بودند- و خوارزمشاهیان در آذربایجان و خراسان برای خود دولتی تشکیل دادند که این سلسله ها جزو آخرین حلقه های بازمانده های سلجوقی هستند که از میان اقوام ایرانی وترک برآمدند. اتابکان در غرب و خوارزمشاهیان در شرق بر بخش هایی از سرزمین ایران فرمان می رانند که با حمله مغول شیرازه حکومتشان در هم ریخت و سرزمین ایران با دیگر با هجوم قومی انیرانی مواجه شد.

سدۀ هفتم سرآغاز گسست هویتی دیگری برای ایرانیان بودکه با حملۀ مغول رنگ واقعیت به خودگرفت و برای مدت دو قرن ادامه داشت. اقوام غیرمتمدن و بیابانی مغول با قدم گذاشتن به سرزمینی که هزاران سال تمدن و مدنیت و شش قرن هویت و تمدن ایرانی – اسلامی را پشت سرگذاشته بود، ضربات جبران ناپذیری بر پیکرۀ علم ، هنر و تمدن ایرانی – اسلامی وارد ساختند. کتاب سوزی ها، کشتارمردمان، ویرانی شهرها و مراکز علمی و تمدنی، رواج خرافات و اعتقاد به سحر وجادو، رواج فساد و رذایل اخلاقی، بنیان و زنجیره علقه های هویت و فرهنگ ایرانی در محاق فرو برد. قتل عام مغول در ماوراء النهر به حدی بود که در شهر مرو نزدیک ۷۰۰ هزار نفر و در نیشابور یک میلیون و ۷۴۸هزار نفر را از دم تیغ گذراندند.(صفا،۳۷۶: ۲۱۷). یورش چنگیز و جانشینانش به غرب، تنها به ایران محدود نماند، بلکه پس از فتح تمامی سرزمینها ایران و برچیدن حکومت خوازمشاهیان و برخی جنبش های افراطی مذهبی همچون اسماعیلیه، آهنگ فتح بغداد کردند و در دورۀ هولاکو خان مغول و بانی حکومت ایلخانان ، خلافت ۵۲۴ سالۀ عباسیان را برچیدند.

مغولان در ابتدای حملات خود به ایران، نوعی نسل کشی و ژنوساید آن هم نه تنها نوع انسانی آن بلکه نوعی ژنوساید فرهنگی و هویتی ایرانیان را شروع کردند. اگرچه به گفتۀ عبدالحسین زرین کوب، بعدها در دروان هولاکوخان نوادۀ چنگیز و بانی سلسله ایلخانان، مغول های مهاجم به تدریج به دلیل آشنایی با دنیای اسلام و فرهنگ ایرانی معتدل تر شدند(زرین کوب،۱۳۸۱: ۵۲۴). به ویژه با مرگ هولاکوخان مغول(در سال ۶۶۳ هجری قمری) و تاسیس سلسله مغولی معروف به ایلخانان و به قدرت رسیدن آباقان بزرگترین پسر وی، بتدریج مغولان، از زندگی شبانی و بیابانگردی خود دست برداشته و با امتزاج با فرهنگ ایرانی و اسلامی، راه تمدن و زندگی شهری را برگزیدند. از این رو برای ادارۀ مملکت پهناور ایران زمین، نیازمند کاردانی و وزارت دانشمندان لایق ایرانی همچون، خواجه محمد جوینی و عطا ملک جوینی بودند که این امر سرآغاز نفوذ سیاسی و فرهنگی ایرانیان در بین مغولان بود و سازماهای اداری و کشوری سرزمین ایران با روش ایرانی(بازگشت به هویت ایرانی) اداره گشت(نوذری[۱۵]،۱۳۸۲: ۱۷۲). به عبارتی میوان گفت، مغولان تا حد زیادی رنگ فرهنگ ایرانی و اسلامی به خود گرفتند و حتی آیین و اسامی اسلامی و ایرانی برای خود انتخاب کردند. مصداق این موضوع هم این است که اگرچه در ابتدای امر یاسای(قواعد و مقررات) چنگیزی بر امور اداری و نظامی ایران حاکم بود و آیین آنها همان آیین های متداول در آسیای مرکزی و ترکستان و مغولستان بود، اما پس از اقامت در ایران بتدریج دین عمومی ایرانیان یعنی اسلام و آداب و رسوم ایرانی را پذیرفتند تا آنجا که ایلخانان کم کم ادیان اجدادی خود را رها کرده و پس از به تخت نشستن سلطان محمود غازان خان، دین رسمی مغولان اسلام شد و حتی یاسای چنگیزی به یاسای غازانی تغییریافت و این سنت تا انقراض سلسلۀ ایلخانان ادامه یافت.(صفا، ۱۳۷۶: ۲۲۶)

سقوط بغداد به دست هولاکوخان و فروپاشی هژمونی سیاسی و دینی عباسیان سنی مذهب، راه را برای تقویت و شیوع آزادانۀ فرهنگ ایرانی و مذهب تشیع فراهم ساخت. برهمین اساس ذبیح الله صفا نوشته است که از دورۀ تشکیل حکومت ایلخانان به بعد مذهب تشیع بتدریج در ایران غلبه پیدا می کند و دیگر وضع دشوار پیش از حمله مغول برای شیعیان وجود نداشت .(صفا: ۲۲۵)

با مرگ ابوسعید بهادر خان آخرین ایلخان بززرگ مغول در سال ۷۳۶ هجری قمری و اختلاف بین سرداران و امرای مغول بر سرجانشینی ایلخانان، زمینه تضعیف و تجزیه حکومت مرکزی ایلخانان و تشکیل حکومت های محلی فراهم شد که با حمله امیرتیمور در سال ۷۲۸ ه.ق به ایران این حکومت های محلی مستعجل(آل کرت،آل مظفر، چوپانیان،آل جلایر، سربداران و خاندان اینجو)، به تدریج منکوب ومقهور حملات تیموریان شدند.

در پایان دوران ایلخانان و با ظهور حکومت های محلی یا ملوک الطوایفی، قیام های هویت جویانۀ سیاسی و فرهنگی و مذهبی همچون نضهت سربداران سبزوار علیه سلطۀ متجاوزان شکل گرفت. نهضت سربداران که رنگ و بوی مذهبی و شیعی داشت، با شعار مبارزه بر علیه ستمگران دولت ایلخانی وقدرت غیرشرعی ملوک الطوایفی و براندازی قواعد یاساهای نامشروع مغولی آغاز شد، توانست مردمان شهرو روستای خراسان را با هدف مغول ستیزی گردهم بیاورد که شعله های آتش این قیام به کرمان، سمرقند و مازندران نیز زبانه کشید. ( کابلی[۱۶]، ۱۳۸۱: ۷۴، زرین کوب، ۱۳۸۱: ۵۳۶).

در دوران یورش و حکومت مغول و ایلخانان، با وجود محدودیت ها، کتاب سوزی ها وکشتار علما و ادبا، حفظ و بالندگی فرهنگ و هویت ایرانی مرهون تلاش های اندیشمندانی چون «خواجه نصیرالدین طوسی از بازماندگان دورۀ خوارزمشاهی بود که در دورۀ هولاکو در کنار تاسیس رصدخانه ای درمراغه، کتابخانۀ بزرگی شامل ۴۰۰ هزار مجلد کتاب ایجاد کرد که به مرکز تربیت اندیشمندانی چون علامه قطب الدین شیرازی تبدیل شد.»(صفا: ۲۲۹) اگرچه بسیاری از علما و دانشمندان از هراس مغول به سرزمین هایی مانند غور در سند و فارس و آسیای صغیر پناه بردند و در آنجا به تربیت و پرورش شاگردان پرداختند. از جمله دانش هایی که در دورۀ مغول بیش از دیگر دوران توسعه یافت، تاریخ نویسی بودکه شامل تاریخ عمومی و سلسله های بزرگ ایرانی و تاریخ ولایات و تاریخ حوادث دوران مغول و برچیده شدن عباسیان و تغییرات عظیم عالم اسلام بود.

از نظر بعد هویت فرهنگی، زبانی و ادبی، وضع ایران در عهد مغول با وجود همه مصیبت ها و ورود مقدار زیادی واژه های ترکی مغولی به زبان فارسی، وجود نویسندگان وشاعران بزرگ ایرانی یعنی سعدی و مولوی، عطار، حافظ، عبدالزاق اصفهانی، عبید زاکانی و دیگران روز به روز ریشه های زبان فارسی- یعنی مهمترین ابزار انتقال هویت فرهنگی و ارزش ها و سنت های ایرانی به نسلهای بعد- را مستحکم تر کرد و زمینه رشد و بالندگی آن را فراهم کردند(صفا: ۲۳۰ تا ۲۵۲).

در اواخر زوال دولت ایلخانی و هنگامی که هنوز زخم فتنه مغولان برتن ایرانیان التیام نیافته بود که ایران عرصه تاخت و تاز «انیرانی» دیگری از قوم تاتار بنام تیمور گورکانی - از نواحی شمال خراسان وآسیای میانه- شد. تیمور لنگ موسس سلسله گورکانی، در سه مرحله و سه جنگ خانمان برانداز سراسر سرزمین ایران، سند و گنگ هندوستان وآسیای صغیر(عثمانی) و قسمتی از اروپا را تصرف کرد و امپراتوری خود را ظرف ۳۶ سال سلطنت(از ۷۷۱ تا ۸۰۷ هجری قمری) با یورش های متمادی، جنگهای پیاپی و بردباری و استقامت بی نظیر فراهم کرد. تیمورنیز همچون چنگیز هنگام یورش به سرزمین ایران ازجمله آذربایجان،گرجستان و شروان و اصفهان به کشتار ایرانیان پرداخت تا جایی در اصفهان، ۷۰ هزار از سکنه بی دفاع راکشت و از سر آنان مناره ساخت(شعبانی[۱۷]، ۱۳۸۱: ۲۳۴).

پس ازمرگ تیمور در سال ۸۰۷ ه.ق ، برسر جانشینی وی اختلاف و آشفتگی را بین نوادگان به همراه داشت و و وحدت این امپراتوری معرض فروپاشی قرار گرفت. در این مبارزات داخلی بر سر تصاحب قدرت، شاهرخ پسر کوچک تیمور، پس از پیروزی و سرکوب مخالفین پرداخت ۴۳ سال حکومت کرد.( ابن[۱۸]،۱۳۷۰: ۲۳ ) دوره حکومت جانشینان تیمور از ۸۰۷ تا ۹۱۳ هجری قمری به درازا کشید.

تیموریان از جمله خود تیمور لنگ موسس سلسله مذکور، پس از فتح ایران و دیگر سرزمین ها اقدام به بازسازی ویرانگری های خود در شهرها و وروستاها کرد و به ایجاد امنیت و نظام ارتباطات پستی کارآمد پرداخت. در واقع تیمور با تشکیل، حفظ و توسعۀ امپراتوری خود بار دیگر رویای ایران بزرگ به لحاظ فرهنگی و جغرافیایی را درخاطره ها زنده کرد اگرچه در این راه خون ریخت ، ولی یک کل فرهنگی را در ایران مستقر ساخت که از ماوراء النهر تا شرق دریاچه آناتولی و از دریاچه ارال تا بین النهرین و از قفقاز تا سند گسترده بود.وی در راه احیای فرهنگ ایرانی، به تشویق تولید آثار هنری و تاسیس ابنیه با تاکید بر بکارگیری ذائقه و چیره دستی ایرانی پرداخت.( رویمر: ۱۰۶) (رویمر[۱۹]،۱۳۷۹: ۱۰۵) در این دوره در حوزه حیات فرهنگی ایرانیان، با وجود تشدید نفوذ زبان ترکی و مغولی در زبان فارسی وتداوم انحطاط آن از دورۀ مغول و همچنین از میان رفتن پایگاه های حکومتی و سیاسی حامی شعر و ادب و تضعیف تخصص گرایی و رواج عام گرایی در ادبیات ، نهضت فارسی نویسی[۲۰](به ویژه در موضوعات علمی) که در عهد مغول قوت گرفته بود در این دوره استمرار پیدا کرد(صفا،۱۳۷۶: ۲۶۷ و ۲۷۱)

یکی از مسایل قابل توجه دوره تیموریان، خوش ذوقی و شعردوستی وادب پروری شاهزادگان وتکریم دانشمندان از سوی نوادگان تیمور و علاقه وافر آنان به فرهنگ ایرانی است. افرادی مانند پیر محمد، بایسنقرمیرزا،الغ بیک و سلطان حسین بایقرا ونظایر آن افرادی ادیب وشاعر و عالم بودند. رویمر محقق دانشگاه کمبریج در این زمینه نوشته است که در دوران سلطنت شاهرخ پسر تیمور، پیشرفت های مهمی در راستای تقویت هویت فرهنگی به ویژه درحوزه هنرها و تحقیقات فکری ایران انجام گرفت. این پیشرفت ها شامل، نقاشی، نگارگری،خوشنویسی، معماری، موسیقی، تاریخنگاری وفقه و کلام اسلامی بود.(رویمر: ۱۱۴). جالب است که شاهرخ و فرزندش بایسنقر از خطاطان بنام روزگار خود بودند و قریحۀ شعری داشتند و به فرمان آنها کتابخانۀ های بزرگی تاسیس شدند. قرآن و کتیبۀ مسجد گوهرشاد به جای مانده به خط بایسنقر چیره دستی او را در هنر خطاطی نشان می دهد، حتی نسخۀ منحصربفردی از شاهنامه فردوسی به دستور بایسنقر به وسیله خطاطان بزرگ نگاشته شد و وی مقدمه ای بر آن نوشت(طاهری[۲۱]،۱۱۳۵۴: ۲۳). از شخصیت ها، ادیبان، شعرا و عالمان و عرفای برجسته این دوره که نقش اساسی را در حفظ، تقویت و تثبیت هویت زبانی، ادبی و فرهنگی، علمی و تاریخی ایران زمین ایفا کردند می توان، عبدالرحمن جامی،سلطان حسین بایقرا،کمال الدین واعظ کاشفی سبزواری، مکتبی شیرازی، شاه نعمت الله ولی و امثالهم نام برد(صفا:۲۶۹ تا ۲۷۶).

در اواخر دورۀ تیموریان، یعنی یک قرن بعد ازمرگ تیمور لنگ، بر اثر بی ثباتی کشور و هرج و مرج های های ناشی از رقابت و جنگ شاهزادگان وامرا و سرکرده های طوایف مناطق کشور با یکدیگر برسرکسب قدرت، ایران از طرف شرق به عرصه تاخت و تاز و حملات ازبک ها با بقایای تیموریان و از طرف غرب صحنۀ درگیری های ترکمانان سیاه گوسفند و سپید گوسفند با یکدیگر و با بقایای تیموریان و ایلخانان بود(صفا،۱۳۷۶: ۲۸۲ و زرین کوب، ۱۳۷۴: ۶۳۹).به عبارتی می توان گفت که در فاصلۀ مرگ تیمور تا اواخر دورۀ تیموریان و روی کارآمدن صفویان، نوعی فترت و گسست سیاسی بر ایران حاکم بود و قدریافتن ملوک الطوایف و لشکر کشی های مداوم میان حاکمان محلی ونوادگان تیمور و همچنین نبود حکومتی متمرکز و مقتدر هر زور آتش بیداد وناامنی و اضطراب را در ایران شعله ورتر می کرد.در این گیرو دار مشوش و ناملایم، صفویان سربرآوردند.

از آغاز ورود اسلام به ایران تا قرن نهم هجری یعنی همزمان با ظهور صفویه، نزدیک به ۹۰۰ سال ایرانشهر از وحدت فرهنگی و ملی، یکپارچکی سرزمینی و دولت واحد محروم بود. با هجوم اعراب ضربه ای کاری بر پیکر هویت ملی ایرانیان، از جمله بر سرزمین، زبان و آداب و رسومشان وارد آمد و هنوز قامت راست نکرده بود که حملۀ اقوام دیگری همچون ترکان و مغولان ژنوساید فرهنگی و انسانی دیگری بر قامت این فرهنگ کهنسال اعمال کرد. این حوادث زمینه ساز مقاومت های هویتی ایرانیان بود که طی آن نه قرن مبارزه جویی و مقاومت گرایی و هویت گرایی ملی و قومی ایرانی بر علیه اقوام مهاجم و متعرض در جای جای قلمرو جغرافیایی و فرهنگی ایران زمین به اشکال سیاسی و اجتماعی نمود پیدا کرد. با مسلمان شدن ایرانیان طی یک قرن اول هجری قمری، مقاومت های هویتگرایانه ایرانیان از همان سالهای آغازین سدۀ دوم هجری با قیام های گوناگون دینی و غیر دینی برضد دستگاه خلافت عربی و نهضت اصلاح دینی وشعوبیگری شروع شد. مبارزه مردم خراسان به رهبری ابوملسم خراسانی و برانداختن سلسلۀ امویان،سپس مرگ ابومسلم خراسانی و خونخواهی او از سوی دیگر ایرانیان و ریشه دواندن وتداوم قیام ها به منظور بازتولید هویت جمعی خود، اجرای آداب و رسوم و سنت های ایرانی و باستانی همچون نوروز و اعیاد ملی ایرانیان – هر چند با رنگ و بوی اسلامی- از رویدادهای مرتبط با مقاومت هویتی در مقابله با اعراب مهاجم و مسلط بود.بدین معنی ایرانیان به تدریج با پذیرش روح دین اسلام و نه فرهنگ عربیت وخلافت عربی، در کنار بازآفرینی هویت فرهنگی، زبانی، سیاسی و ملی خود در قالب تولیدات ادبی و علمی و نفوذ به ارکان سیاسی و اداری به عنوان یکی از سیاست های بازتولید هویت ایرانی، هواخواه جنبش های اصلاح دینی همانند شعوبیه بودند.

از قرن دوم تا قرن پنجم هجری قمری، پس از ظهور وغروب حکومت های محلی ایرانی یعنی، طاهریان، سامانیان، صفاریان،آل بویه، زیاریان و غیره دورۀ تلاش در جهت احیای فرهنگ و هویت ایرانی در مقیاس مناطق تحت تسلط بود. پس از آن از قرن پنجم تا قرن نهم هجری در دورۀ سلطه اقوم انیرانی و غیر ایرانی ترکان غزنوی، سلجوقی، ترکمانان خوارزمشاهی، مغولان و درنهایت تیموریان و حکومت های ملوک الطوایفی، دورۀ ریشه کنی، سرکوب، اضمحلال و استحالۀ هویت فرهنگی، زبانی وسیاسی ایرانیان بود.طی این مدت ایرانیان با نام عجم، تاجیک، فارس، و با عناصری از یک فرهنگ خاص و زبان جداگانه و قومیت متفاوت از دیگر همسایگان شناخته می شدند، اما هرگز از یک دولت واحد ملی و نظام سیاسی فراگیر ایرانی و سیاست فرهنگی ایرانی برخوردار نبود.

در اواخر قرن نهم هجری و آغاز قرن دهم همزمان با آغاز قرن شانزدهم و رنسانس در اروپا ، در هر گوشه و کنار سرزمین پهناور ایران، حکومت های محلی قدرت را در دست داشتند. درمنطقه شمال و خراسان هنوز بقایای شاهان تیموری و در مازندران ده سلسۀ محلی، در گیلان، لاهیجان، رشت و تالش سه حکومت محلی و در اراک، ارمنستان و آذربایجان شاهان آقویونلو و در خوزستان خاندان مشعشعی قدرت نمایی می کردند.از طرف دیگر بر این مدعیان داخلی قدرت ایران، باید از تهدیدهای خارجی یعنی تاتاران شیبانی و نوادگان جوجی خان پسر چنگیز در شمال ایران وترکان عثمانی درغرب نیز سخن گفت که چشم طمع به سرزمین ایران داشتند. در چنین شرایطی که وضع سیاسی، دفاعی و نظامی ایران درهم شکسته بود، جوانی پنزده ساله به نام اسماعیل صفوی، به کمک گروهی از جان نثاران شیعه مذهبش به نام «قزلباش» پس از شکست دادن سلسلۀ آق قویونلو(سپیدگوسفندان) در تبریز تاجگذاری کرد و پس ار نه قرن خود را شاهنشاه ایران خواند(گودرزی[۲۲]،۱۳۸۷: ۳۷ و ۳۸ ) و توانست بر تمام مخالفان و قدرتمندان محلی پیروز شده و ایران را یکپارچه و زیر نفوذ قدرت خود قرار دهد(هینتس[۲۳]، ۱۳۶۱: ۵). اسماعیل صفوی در عرض ده سال(۹۱۷ ه.ق، ۱۵۱۰ م.) قلمرو ایران را را از رود آمودریا در شمال شرقی خراسان- مرز باستانی ایرن و توران- تا خلیج فارس و از عراق عرب در غرب تا مکران در شرق گسترده بود(پارسادوست،۱۳۸۱: ۳۲۴). به عبارتی با رسانیدن سرزمین های ایرانی به سرحدّات دورۀ ساسانیان، در جهت احیای هویت باستانی و تجدید شکوه و عظمت ایران برآمد.

با ظهور صفویه(۹۰۵ تا ۱۱۴۴ هجری قمری)، برای نخستین بار دولتی متمرکز و فراگیر در تمام محدودۀ فرهنگی و جغرافیایی ایران به وجود آمد و توانست با تکیه بر عناصر هویت ایرانی به یک دورۀ نهصدساله فترت هویت سیاسی و احتماعی پایان دهد. خاندان «ترک تبار و ایرانیزه شده» یا «ایرانی وکردتبار صفویه»[۲۴] پایه های حکومت متمرکز و یکپارچه ای در سراسر ایران زمین برافراشتند که آغاز تشکیل دولت ملی فراگیر در ایران است(زرین کوب،۱۳۸۱: ۴۳۹، کولایی، ۱۳۸۳: ۵۶ ،سیدامامی، ۱۳۸۳: ۱۶۴، بیگدلی، ۱۳۸۳: ۱۸۱، باوند، ۱۳۸۳: ۲۵۳، هینتس، ۱۳۴۶: ۸۹، هاشمی زرآباد و زارعی، ۱۳۸۴: ۹۷۹ ، بنائی،۱۳۸۱:۴۵، اشرف،۱۳۸۶: ۱۵۵ و...).اسماعیل صفوی پس از اعلام رسمی حکومت و تاجگذاری، مذهب شیعه[۲۵] اثنی عشری را دین رسمی ایران اعلام کرد وزبان پارسی را رسمیت بخشید.(بنائی، ۱۳۸۱: ۴۶) بنابراین با تشکیل دولت صفوی سه اقدام مهم برای تقویت هویت ملی ایرانیان صورت گرفت یعنی، تشکیل دولت ملی فراگیر، ایدئولوژی مذهبی یکسان با رسمی کردن مذهب شیعه و به رسمیت شناختن زبان فارسی.

[۱] - جعفریان، رسول. تاریخ ایران اسلامی؛ از طلوع طاهریان تا غروب خوارزمشاهیان. دفتر دوم.تهران: کانون اندیشۀ جوان، چاپ پنجم، ۱۳۸۶.

[۲] - اقبال آشتیانی عباس و باقر علی، تاریخ ایران پس از اسلام؛ از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه و دوره پهلوی،تهران:نامک، ۱۳۷۸

[۳] - زرین کوب، عبدالحسین. روزگاران؛تاریخ ایران ازآغاز تا سقوط سلطنت پهلوی.تهران: سخن.۱۳۸۱ .

[۴] - زرین کوب، عبدالحسین، دوقرن سکوت. تهران: سخن، چاپ سیزدهم،۱۳۷۹

[۵] - شعوبیه منسوب به شعوب جمع شعب به معنی قبیله بزرگ است. وجه تسمیه این گروه به شعوبیه به علت تمسّک آنها به آیه شریفۀ ۱۳ سوره حجرات است. در این آیه تقوا و پرهیزکاری عامل برتری قبائل و جوامع مختلف شمرده شده است:«یا ایّها الناس انّا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا انَّ اکرمکم عندالله اتقیکم انًّ الله علیمُ خبیر»

[۶] - «موالی» از نظر اعراب ، بردگان و بندگانی بودند که خریداری شده و آزاد شده بودند.

[۷] - صفا،ذبیح الله.تاریخ ادبیات در ایران.ج۱، تهران: فردوسی،۱۳۸۰.

[۸] - مسکوب، شاهرخ. هویت ایرانی و زبان فارسی. چاپ چهارم. تهران: نشر فرزان روز. ۱۳۸۷

[۹] - اشپولر، برتولد. تاریخ ایران در قرون وسطی، جواد فلاطوری،تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹.

[۱۰] - عزالله، بیات. کلیات تاریخ تطبیقی ایران.تهران: انتاشرات امیرکبیر،۱۳۷۷.

[۱۱] - سایکس، ژنرال سرپرسی. تاریخ ایران. ترجمۀ محمد تقی فخر داعی گیلانی،جلد دوم. تهران: انتشارات علمی، چاپ چهارم، ۱۳۶۲.

[۱۲] - کمال الدین حلمی، احمد. دولت سلجوقیان. ترجمۀ عبدالله ناصری و همکاران.تهران:پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، چاپ دوم،۱۳۸۴.

[۱۳] - در سال ۱۴۸ هجری قمری و به هنگام خلافت ابوجعفرمنصور(دومین خلیفه عباسیان) امام جعفرصادق،ششمین امام شیعیان درگذشت وبرسرجانشینی وی اختلاف درگرفت.گروهی از مسلمانان فرزند ارشد وی اسماعیل را جانشین اما گماردند و گروهی دیگر فرزند دیگر امام صادق یعنی موسی کاظم را به جانشینی برگزیدند.اسماعیل سه سال پس از فوت پدرش درکشت وبه امامت نرسید. با وجود این عده ای از پیروان وی معتقد بودند که امامت به اسماعیل ختم می شود و پسر او یعنی محمد بن اسماعیل امام است و به همین دلیل آنان را اسماعیلی یاهفت امامی و یا سبعیه نامیده اند. اندیشه آنان این بود که مردم فقط به صرف داشتن عقل و از راه استدلال نمی توانند به شناخت حقّ و راز آفرینش و کائنات برسند، نیازمند معلم و رهبری برای ارشاد و تعلیم و تعلم هستند. همچنین برای مفاهیم قرآن، معانی غیر از آنچه به ظاهر در آن مستفاد می گردد، قایل بودند.

[۱۴] - نظام اقطاعی، نظامی است که سلطان به نیابت از مردم خود را مالک سرزمین و زمین های مردم می دانست وآنها اختیار داشتند آن زمینها را میان نزدیکان و یاران و سربازان و غلامان خود تقسیم کنند.

[۱۵] - نوذری، عزت الله، ایران و تاریخ.شیراز: انتشارات نوید شیراز، ۱۳۸۲.

[۱۶] - کابلی، عبدالحسین. تاریخ از نگاهی دیگر؛ بررسی تحلیل تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان انقلاب مشروطیت.تهران: انتشرات دلشدگان، ۱۳۸۱.

[۱۷] - شعبانی، رضا.کتاب ایرانی؛ گزیده تاریخ ایران. تهران: انتشارات بین المللی الهدی، ۱۳۸۱.

[۱۸] - ابن عربشاه. زندگی شگفت آورتیمور، ترجمۀ محمدعلی نجاتی،تهران: انتشارات عملی و فرهنگی، ۱۳۷۰.

[۱۹] - رویمر،ه.ر. تیمور در ایران؛ مجموعه مقالات «تاریخ ایران در دروۀ تیموریان»،به کوشش دانشگاه کمبریج. ترجمه یعقوب آژند، تهران: انتشارات جامی، ۱۳۷۹.

[۲۰] - علت آن بود که هر چه از سقوط بغداد بیشتر می گذشت و نفوذ زبان و ادبیات عربی در ایران کمتر می شد، نیاز به تالیف کتب علمی به زبان فارسی زیادتر محسوس می شد.(صفا،۱۳۷۶: ۲۷۲)

[۲۱] - طاهری، ابوالقاسم. تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران.تهران: انتشارات کتاب های جیبی، ۱۳۵۴.

[۲۲] - گودرزی، حسین. تکوین جامعه شناختی هویت ملی در ایران؛ با تاکید بر دوره صفویه.تهران: انتشارات تمدن ایرانی، ۱۳۸۷.

[۲۳] - هینتس، والتر. تشکیل دولت ملی در ایران. ترجمۀ کیکاوس جهانداری، تهران: انتشارات خوارزمی،۱۳۶۱.

[۲۴] - در مورد تبار خاندان شیخ صفی، روایت های متعدی وجود دارد: احمدکسروی پس از بررسی دقیق شواهد بر این باور است که شیخ صفی ایرانی، سنی مذهب و کرد زبان و آریایی بوده اما فرزندان او شیعه وبازماندگانش ترک زبان شده اند.(کسروی،۱۳۰۶: ۸۶ و۴۷۹ و ۴۹۸). البته منشا اختلاف در باب تبارنژادی آنان از شخصی به نام فیروزشاه زرین کلاه جد هفتم شیخ صفی شروع می شود که برخی وی را عرب و مهاجر یمنی می دانند در حالی که برخی نیز او را از اکراد سنجابی مهاجر به اردبیل و اصالتاً ایرانی به حساب می آورند که اجداد صفویان هنگام فتح اردبیل، مغان و داربوم در سال۴۱۵ هجری توسط امیر روادی کرد مملان بن وهسودان همراه وی بوده اند.(سیوری،۱۳۷۸: ۲)

[۲۵] - صفویه نام خود را از جدّ خانواده خود شیخ صفی الدین اردبیلی گرفته اند که از بزرگان طریقت صوفیه بود. صفویان در ابتدای کار سنی مذهب و دارای طریقت عرفانی و صوفی مسلک بودند اما

توسط منصور ساعی

msaei.blogfa.com