سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

انسان و ماده



      انسان و ماده
آندره لوروا گوران ترجمه اصغر کریمی

لوروا-گوران،، آ«دره، 1390، انسان و ماده در فرآیند تکامل و فنون،  ترجمه صغر کریمی، تهران: انتشارات سفیر اردهال .
مردم شناسی متشکل از رشته های متعدی است که آمیزه آنها، دست کم در اصول، منجر به خطوطی ارتباطی می شود که افراد را به شکل گروههای قومی گرد هم می آورد. علم مردم شناسی در درجه اول علم گوناگونی انسان است، زمینه پژوهش آن به زمان ومکان محدود نمی شود. اگر این علم، برعکس علم جامعه شناسی، زمینه مطلوب خود را در جمعیت های غیرصنعتی جهان امروز می یابد ناشی از سنت علمی متداولی است که اروپائیها  در جستجوی گوناگونی خارج از فرهنگهای خاص خودشان بوده است،

با 577 طرح از مولف

 

فهرست و مقدمه کتاب را در زیر بخوانید:

 

 

 

 

 

فهرست مطالب

مقدمه                                             

فصل اول : ساختار فنی جوامع انسانی                          

گرایش و عمل                                       

درجات عمل                                         

سلسله مراتب فنون                                  

فصل دوم: وسایل اولیه کنش روی ماده                          

آتش                                           

آب                                            

هوا                                           

نیروی محرکه و انتقال                                  

فصل سوم: حمل و نقل                                     

حمل و نقل توسط انسان                                   

حمل توسط حیوانات                                  

کشیدن و غلطاندن                                   

حمل و نقل آبی (دریا نوردی)                                 

راههای ارتباطی                                         

فصل چهارم: فنون ساخت                              

مواد جامدار پایدار                                     

مواد جامد الیافی                                       

مواد جامد نیمه ژلاستیک                                  

مواد جامد پلاستیک                                 

مواد جامد نرم                                        

مواد سیال                                         

نمایه                                            

 

 

 

 

مقدمه

مردم شناسی متشکل از رشته های متعدی است که آمیزه آنها، دست کم در اصول، منجر به خطوطی ارتباطی می شود که افراد را به شکل گروههای قومی گرد هم می آورد. علم مردم شناسی در درجه اول علم گوناگونی انسان است، زمینه پژوهش آن به زمان ومکان محدود نمی شود. اگر این علم، برعکس علم جامعه شناسی، زمینه مطلوب خود را در جمعیت های غیرصنعتی جهان امروز می یابد ناشی از سنت علمی متداولی است که اروپائیها  در جستجوی گوناگونی خارج از فرهنگهای خاص خودشان بوده است، دغدغه جامعه شناسی به دلایل عملی در درجه اول بر روی جهان جدید متمرکز است. همانطور که انسان پیش از تاریخ سهم ارزشمندی در شناخت شکلهای رسماً ابتدایی سازمان قومی دارد، انسان صنعتی حاضر نیز موضوعاتی را در مورد تحلیل چگونگی متنوع شدن خود به شکل واحدهاهای بزرگ قومی در اختیار علم مردم شناسی می گذارد. در بین رشته های مردم شناختی، فن آوری و فن شناسی شاخه فوق العاده مهمی را تشکیل می دهد، زیرا تنها رشته ای است که درازنای تاریخ مجموعه متشکلی را نشان می دهد، تنها رشته ای است که امکان درک اولین فعالیت های خالصاً انسانی را فراهم می کند و امکان پیگیری آنها را از هزاران سال قبل تا رسیدن به آستانه اعصار کنونی می دهد. مواد گوناگونی که می توانند اطلاعات مردم شناختی را در اختیار بگذارند با برگشت تدریجی به گذشته، کم و بیش از بین می روند: مثلا سنت های شفاهی با گذر  نسل آخر به نسل جدید رنگ می بازند وارد مرحله تبدیل می شوند، هرچه عقبتر رویم کاهش سریع و چشمگیر بازمانده های مکتوب را در می یابیم، مثلا به عنوان نمونه  بازمانده مکتوب قابل توجهی  از مردم قرن هفدهم باقی نمانده است. در این صورت تنها موادی که امکان بازگشت به گذشته های دور را می دهند، محصولات فنی و هنری هستند و آن هم مشروط بر آن که اوضاع و احوال موجود توانسته باشد باز مانده همین هنر را تأمین کند.با بازگشت بیشتر به عمق تاریخ  هنر نیز به سرعت از بین می رود و از منهای 50000 سال عقبتر فقط فنون می توانند امکان بازنمائی جریان انسانی را تا رسیدن به خاستگاههای آن تا یک یا دو میلیون سال قبل از زمان حاضر فراهم کنند.

بنابراین گواهی فنون از گذشتة انسان گواهی  دقیقی است زیرا به اتکای آن می توانیم تفکیکی بین فرضیات خود درباره اولین گام انسانیت و عینیات خود بر اساس مواد به دست آمده قایل شویم. فلسفه دو نوع انسانیت را  که در پی هم بوده، یکی انسانیت انسان اندیشه ورز که انسانیت ما است و دیگری انسانیت انسان سازنده را، که ظاهرا خلاق است و فقط با داشتن ابزار می تواند ویژگی انسان را داشته باشد، از هم تفکیک کرده است. چنین بیانی آسان است ولی فاقد پایه و مایه دیرین شناختی است که در برگیرنده تمام دنباله انسان نمایان از ابتدا تا انسان اندیشه ورز است[1]: بیش از یک میلیون سال از عمر استرال آنتروپها، که قدیمی ترین انسانهای اندیشه ورز هستند، می گذرد، آنها از همان ابتدا وضعیت قائم ما را داشته اند و ابزار های بسیار ابتدائی را می تراشیده و می ساخته اند. از همین نقطه، با حفظ تمام تناسبات، نباید از نقطه مبداء چندان دور شد، رشد  حجمی و سازمانی مغز پیامدهای گوناگونی در  جمجمه و ابزار داشته اند و ابزارها تدریجا بهتر و کاملتر شده اند،  رشته ابزار سازی از این نخستی ها  تا 50000 سال قبل از میلاد بدون انقطاع ادامه یافته  است، ولی چون این رشته محدود به سیاهه ای از ابزار هایی از سنگ تراشیده می شود، رشته ای ظریف است، همین امر دلیلی کافی برای پیشرفت و گویای بخش بسیار ضعیفی از نشانه های فرهنگی است که انسان های قبل از ما آن را توسعه داده اند. از 50000 سال تا 30000 سال، تنوع شواهد به جای مانده بیشتر می شود و از 30000 سال به این طرف، با اولین مراحل انسان اندیشه ورز، وارد انسانیت کنونی می شویم که تا همین زمانهای حاضر را تشکیل می دهد. شناختی که ما از ماقبل تاریخ، دنیای کهن و دنیای جدید داریم، هرچند هنوز بسیار ناقص است، ولی متضمن زمینه فن شناختی قابل توجهی است. عناصر آن را می توان از زمان بنیاد تحول و تکامل فنون و اشیاء، که به حیات خود در حال حاضر ادامه داده اند، ثبت کرد. دوره ماقبل تاریخ انسان اندیشه ورز، که امروزه اندکی در همه جای جهان شناخته شده است، نشان می دهد که از همان ابتدا، فرهنگها در مورد فنون تفاوت بسیاری با هم داشته اند و اروپا و قسمتهای مختلف آسیا و آفریقا و آمریکا یا استرالیا اقوام متنوعی را به خود دیده اند، و تدریجاً که شناخت و اطلاعات ما به تفاهم می رسند، این امر بیش از بیش روشنتر می شود. اگر فرهنگهای ناحیه ای توانسته اند توسعه یابند مستلزم قرنهای طولانی اقامت در همین ناحیه ها است، تنوع تدارکات شاهد بلوغی کند و متضاد با عقاید قدیمی درباره کوچندگی دائمی جماعات ابتدائی است. گروههای شکار کننده ماموتها یا فوکها کوچنده بوده اند، منتها در درون قلمرو خاص خود، ومسلما اهمیت نقش مهاجرتهای دورتر کمتر بوده و چندان تلاشی نیز برای تصور آن نمی کرده اند. برعکس، اشیاء و هچنین باوری که بر وجود آنها وجود داشته است در بین گروهها، حتی گاهی تا حد و مرز قاره ها در حرکت و رفت و آمد بوده است.

 اگر می توانستیم حرکات انسانها و رفتارهای آفرینش های فنی آنها را بطور تسلسل زمانی روی پرده ای نمایش دهیم به این اندیشه می رسیدیم که این مردمان همیشه در حرکت بوده اند و نژادها با تعقیب و با نابود کردن هم، با مواد اولیه اشان جا به جا می شدند.  احتمالا اثری از این حرکت باقی نمانده و آن چه که خواهیم دید چیزی به ناپایداری بازی نور بر روی لایه نازکی از نفت بر سطح آب است. جریان زمان انسانها را مانند لکه های نفت بر سطح آب تغییر شکل می دهد و جا به جا می کند، ولی عواقب نامحسوس جاری بر روی مولکولهای عملاً ساکن، قابل لمس تر خواهد بود. به اروپای غربی این ده قرن اخیر نگاه کنیم: قدرتهای بزرگ در آن جنگهایی به پاکردند که گاهی بطور موقت توده های متراکم بسیاری از مردان را جابه جا کرد، ولی به هیچ وجه تغییری در توزیع انسان شناختی به وجود نیامد؛ ظاهر فرانسه قرن دهم بطور محسوسی همان فرانسه قرن بیستم است و اروپا، با نظر به اسکلتهای میلیونها ساکنان آن، به هیچ وجه تکان نخورده است. ولی همین اروپا را طوفانهایی در تمام جهات تکان داده است! آیا پشت بامهای سفالی، قوانین ناپلئونی، زین انگلیسی، گنبد بیضوی، دردسر مکانیکی و دوچرخه نشانه های مهاجرتها نیستند؟ نیمی از زندگی مادی ژاپن، که مشهود ترین نیمه آن است، از جمله خط، زبان رسمی و علمی، مکتب بودا، صنعت نساجی و نشانه های بسیار دیگری ملهم از بخش چینی بوده است؛ حال آنکه چینی ها هرگز ژاپن را تسخیر نکرده و کوچکترین نشانه ای از اسکلت آنها بر روی جزایر بزرگ این مجمع الجزایر دیده نمی شود. دو نوع حرکت به دلیل فقدان همزمانی، جدول مردم شناسی را مغشوش می کند. اولین حرکت جا به جا شدنهای انسانها هستند که جز در موارد استثنائی، بینهایت کند و چندان شناخته شده نیستند، دومین حرکت جا به شدنهای فرهنگی اند که شتاب و اثر تفننی ظاهری آنها نمی توانند مبالغه آمیز باشند. باید حرکت سومی را، که اهمیت آن کمتر نیست، به این دو حرکت افزود، این حرکت همان حرکت تکاملی خاص هر یک از جماعات است، این حرکت در شدت و جهت بسیار متغیر است و گروه را در طول مدتی که دیگران در خط مستقیم پیش می روند، به صورت مارپیچ می چرخاند و سپس ناگهان به جلو پرتاب می کند. مسئله نژادها به حرکت انسانها و مسئله تمدنها به حرکت کلی تولیدات و مسئله فرهنگها به حرکت درونی مرتبط می شود. در این سه واحد پیشرفت انسانی می توان تحقیق کرد و گاهی نژاد و تمدن و فرهنگ را در هم آمیخت. در اینجا هزار و یک تعریف شخصی داده شده از این عبارت را تأیید نمی کنم و در جریان این خطوط نیز جرأت چنین کاری را نخواهم داشت مگر چند نظر بی خطر بر روی مجموع. از این سه حرکت ، از یک نظر معین، نوع جوهره کم و بیش پایدار قومی منتج می شود یعنی : به تبع اهمیت آن اصطلاحاتی را در آنجا به کار می برم که کمتر مایه بدنامی گروه انسانی، قوم و گروه اقوام است، تقسیم ساده و راحت و مستعد برای کلی ترین دست درازیها و تعدی هاست. هیچ نوع فوریتی برای طرح تعاریفی وجود ندارد که توده ای مثل توده انسانها را متبلور کند که این چنین کم مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است.از حرکات انسانی که برای این کتاب فراوان است، به دو حرکت بیرونی و درونی مادی ترین فنون خواهم پرداخت، فنونی که با آنها عناصر ضروری حیات جسمی را می سازند و تولید و مصرف می کنند. این فنون مردم شناسان را از ابتدای مردم شناسی به خود مشغول کرده اند. اینها موضوعات طبقه بندی شده ای هستند که در فرانسه بطور اساسی مارسل موس و انجمن مردمشناسی آن را تنظیم کرد. این فنون بخش بسیار مهمی از ابزار قابل تحسین بررسی هایی را تشکیل می دهد که مربوط به موزه انسان[2] ما [فرانسه] است .

 چهارچوبهای مقوله بندی فنون را فن آوران تنظیم نکرده اند بلکه مردم شناسانی که غالبا توزیع تولیدات گروه مورد نظرشان بوده است تنظیم کرده اند. اینها این توزیع را بیشتر در قالب مقوله بندیهای سهل و ساده مطالعه می کرده اند و کاری به تحلیل چگونگی ساختن آنها نداشته اند. به مفهومی دیگر، آنها بیشتر کارگاه آهنگری را دیدند تا کار فلزکاری را، سبد را دیدند تا سبدبافی را، پوشاک را دیدند تا کار با الیاف را. چارچوبی که بر روی این اصول برپا می شود دقیقاً نیازهای تجزیه و تحلیل فرهنگی را تأمین می کند و مسایل خاص فن آروانه را کنار می گذارد. به همین دلیل است که علیرغم تکوین نظریه پردازی خودم، با استفاده از ذوق سرشاری که برای فعالیت دستی دارم، بدون روش پیش پنداشته ، تبر را با دقت بکار بردم، سنگ را شکستم و تراشیدم، کمان را کشیدم و در نی های مخصوص پرتاب، فوت کردم. این تجربه ها که هنوز هم ادامه دارند به دو طریق انجام شده اند: بر روی زمین تحقیق با دیدن، تقلید کردن و گوش دادن به گفته های اجرا کنندگان این اعمال و در آزمایشگاه با پیگیری توضیحات سیاحان که گاهی نیز بسیار دقیق بودند. کمیت مدارکی که این چنین گرد آوری شدند خیلی ناچیز بودند، یعنی حدود 40000 برگیزه (فیش) برای کل فنونی که در این کتاب مورد بررسی قرار گرفته اند. علیرغم این ناچیزی نسبی، برگیزه دان ما ارزش اولین کوشش اندکی گسترده در این راستا را داشت و تفکیک برگزیره های تعداد زیادی از مجموعه های فنی امکان داد تا اسناد خود به خود با کمترین تعبیر و تفسیر شخصی گروه بندی شوند. از سال 1935 به بعد، از آن نوعی ریخت شناسی فنی مبتنی بر مواد اولیه حاصل شد. چارچوبهای همین اولین کوشش است که در جلد اول این کار تکمیل شده و غنای نسبی یافته است.

در حال حاضر هیچ چیزی مدعی حتی شناخت سطحی کلیت انسانی نخواهد بود، هیچ پژوهشگری نخواهد توانست فعالیت انسانها را در تمام  زمانها و در تمام سرزمینها توصیف کند، ولی قبل از بهره برداری کامل از یک علم، طبقه بندیهای بزرگ و مهم انجام می شوند. از قرن هفدهم تا قرن نوزدهم حیوانات و گیاهان در چهارچوبهایی که خطوط عمده آنها بطور قطع مشخص شده اند، تقسیم شدند (در حالی که اکثر گونه ها هنوز باید کشف شوند). علوم انسانی نیز در همین حالت است. در جانور شناسی و مردم شناسی، این امر از ویژگی دائمی گرایشها نشأت می گیرد؛ انگار که نخستین نمونه آرمانی ماهی به تبع خطوط قابل پیش پنداشته به ماهی دوزیستی، به خزنده، به پستاندار یا به پرنده، یا نخستین سیلکس یک شکل و یکپارچه به تبع خطوط قابل پیش پنداشته به نمونه آرمانی سنگ سیلکس تراشیده شده، به تیغه های ظریف اصلاح شده، به کارد مسی و به شمشیر فولادی بسط داده شده است. اگر در این مورد اشتباه نکنیم، این خطوط فقط حالتی از حیات را بازگو می کنند، یعنی حالت گزینش اجتناب ناپذیر و محدودی را که محیط طبیعی به ماده اولیه زنده پیشنهاد می کند. زیرا باید بین آب و هوا، شنا، خزیدن یا دویدن یکی را برگزیند، موجود زنده از عضو محدود شده خطوط تحول و تکامل تبعیت می کند، دلیل این امر در مردم شناسی، این است که انسان برای تسخیر چوب راهی جز این ندارد که آن را در زاویه ای معین و تحت فشار معینی قطع کند، و به این ترتیب شکل ها و دسته انداختن به ابزارها قابل طبقه بندی هستند. جبر فنی نیز به اندازه جبر جانورشناسی بارز است: همانطور که کوویه با کشف آرواره جانور کیسه دار[3] در یک توده گچ ژیپس توانست همکاران دیر باور خود را دعوت به پیگیری آزادسازی اسکلت کند و پیدا شدن استخوانهای جانور کیسه دار را پیشگوئی نمود، مردم شناسی می تواند تا حدی از شکل یک تیغه ابزار پیش بینی هائی درباره شکل دسته و طریقه استفاده از ابزار کامل را بنماید.

ولی فراموش نکنیم که کوویه غالبا با کمبود روبرو می شد زیرا بین گرایش تعیین کننده و عمل مادی تفاوت ماهوی وجود دارد: گرایشهای عمومی می توانند موجب به وجود آمدن فنون مشابه، ولی بدون خط خویشاوندی مادی شوند و اعمال، مجاورت جغرافیائی آنها هرچه که باشد، خاص و منحصر به فرد هستند.  در بین اسکیموهای آلاسکا، سرخپوستان برزیل و سیاهان آفریقا رسم فرو بردن زیور های چوبی یا استخوانی را در لب زیرین می یابیم. این هویت فنی وجود دارد ولی تا حال حاضر هیچ نوع کوشش جدی، نتواتنسته است منجر به نشان دادان خویشاوندی بین این گروههای انسانی باشد. خیش مالز، ژاپن و تبت سه شکل همانند دارند و قطعا این سه مردمان در تاریخ گذشته اشان باهم  مرتبط هستند: با این همه هر یک از آنها از طریق زمین کشت شده، جزئیات جفت و جور کردن این ابزار ، شیوه مالبندی و کشش آن ، معانی نمادین یا اجتماعی که به آنها مربوط می شود بخوبی نشان دهنده چیزی منحصر به فرد و از نظر طبقه بندی چیزی خاص است. همه اینها نشان می دهد که هم نوعی گرایش به «خیش» وجود داشته که درباره هر نقطه از زمان و مکان از طریق عملی منحصر به فرد تحقق یافته و هم روابط تاریخی قطعی، گاهی قابل توجه، درباره مقیاسهای زمان و مکان وجود داشته است. متخصص، با کمترین قدم اشتباه، از یکی به دیگر پرتاب می شود و از حد واقعیت فراتر می رود.

اصرار درباره فایده ای که تحقیق ما از نظر تاریخی دارد، لزومی ندارد. بخش مهمی از علم انسانها مبتنی بر آن چیزی است که می تواند از گذشته تاریخی حرکات بزرگ مردمان ردیابی شود. به این موضوع در این کتاب بارها اشاره خواهد شد ولی برای درک جستجوی راه حل های مردم شناسی نباید فراموش کرد که برای شناخت آنچه که هنوز در حال حاضر روی کره زمین به حیات خود ادامه می دهند خیلی دوریم و تقریباً چیزی از مردمی که یک قرن کامل از ما فاصله دارند نمی دانیم. در مورد نزدیکترین مردمان امروزی، حتی درباره خود اروپا، مجموعه عظیم موادی که گردآوری شده است فقط سهم ناچیز و مضحکی از رویدادهای قابل مشاهده را در بر دارد و، اگر تلاشی برای جمع بندی تاریخی به عمل آوریم، همه منتهی به گذاشتن شاخصها بر مبنای رویدادهای شناخته شده و پرکردن حفره ها با آن چیزی می شود که گرایشها القا می کنند. در مورد جهان کنونی به درجه ای از حقیقت نمائی میرسیم که بدون تردید به اندازه کافی نزدیک به واقعیت است ولی با بازگشت به جریانات قرنها، فرضیه ها جای بیشتر و بزرگی را جذب می کنند. موضوعاتی وجود دارند که در اولویت هستند: نوآوری های متأخر مثل توتون و تنباکو که می توان تاریخ آنها را نسبتا به روشنی نوشت، یا اسلحه های گرم. این موضوعات شناخته شده مستلزم احتیاط هستند : وقتی که می بینیم توتون از آمریکا به اروپا می رسد و تمام آسیا و آفریقا را فتح می کند، گاهی خلط مبحثی در مورد شیوه های مصرف آن با حشیش و تریاک پیش می آید و قاره آمریکا را هم در مشرق (تحت تأثیر چینی-ژاپنی) با واسطه قرار گرفتن مردمان سیبری، و هم در مغرب، در واردات ما [اروپائیها]، باز می یابد و می توانیم، در مقابل آشفته بازار وام گرفتنها و یافته های محلی و تأثیرات، از خود بپرسیم کدام دقتی بازسازی فنی قدیمتر را در بر می گیرد. مسئله خاستگاه فنون در نتیجه گیری این کتاب مطرح می شود.

مسئله خاستگاه را مفهوم «ابتدائی» بطور ضمنی فرموله کرده است که هنوز هم اکثرا به مردمانی اطلاق می شود که زندگی آنها از نظر مادی به کاملی زندگی ما نیست. درباره «مردمان ابتدائی» لغت نامه معتبری می نویسد: «مردمانی که بطور اصیل دیده می شوند وبرخی از ویژگی این اصالت  را حفظ می کنند». با این تعریف بلافاصله بومیان استرالیا، اسکیموها، آینوها، بومیان سیبری یا پولنزیها را مجسم می گنیم. این مردم ابتدائی تر از ما نیستند. حال که باستانشاسی شروع به اعطای فرهنگهای بدون خط به گذشته داده است، مشاهده می شود که، این فرهنگها در زمینه آن چه که غیر فنی است، در جریان قرنها و هزاره ها، تحول و تکاملی به پیچیدگی تکامل ما به خود دیده اند و جامعه، حتی جامعه منزوی، با انطبابق مستمر سرمایه فنی خود با نیازها و تحول محیط طبیعی، تغییرات محسوسی در برنامه فنون به وجود آورده است. اگر کلمه «ابتدائی» می تواند بکار رود، فقط در معنا و در راستای دقیقا اقتصادی است و بیانگر گروههائی  است که منحصرا از منابع طبیعت وحشی زندگی می کنند. شکارگران و ماهیگیران و گردآورندگان غذا عملا  به همان شیوه ای از طبیعت بهره برداری می کنند که اجداد دور انسان کنونی، که تنها ابتدائیهای اصیل و حقیقی بوده اند، استفاده می کردند. در مورد صحبت کردن از «مردم»، باستانشناسی به ندرت قادر است از آنها بدون خط ذکری به میان آورد. مفهوم مردم، برای دوره ای کم و بیش طولانی، مبتنی بر همزمانی و انطباق نسبی معیارها و ضوابط جغرافیائی و سیاسی، زبانی و نهادی بوده است که به هیچ وجه ردی از خود بر روی زمین باقی نمی گذارند. بنابراین تاریخ را فقط بر اساس شواهد مادی می توان استوار کرد، شواهدی که اکثر از فنون منتج می شوند. از طرف دیگر، این تاریخ فقط به بخش ضعیفی از تظاهرات فرهنگی توجه دارد، بخشی که رویداد اتفاقی علل تباهی فیزیکی-شیمیائی، نگهداری و حفظ[خوراک] را تضمین می کند. در این کتاب بارها مسئله آینوهای هوکایدو مطرح می شود برای این که اهمیت مادی فرهنگ آنها مورد داوری قرار گیرد: یک قرن پیش (سیاحان ژاپنی شواهد فراوانی برای آن دارند) آنها مساکن چوبی نسبتا وسیع، پوشاکی به پرحجمی و پیچدگی پوشاک ما، ابزار و ظروف چوبی بسیار مهم و بزرگ، کرجی های دارای چندین پارو زن داشتند. در حال حاضر، از شواهد مادی قرن هجدهم آنها تقریبا چیزی جز چند تبر سنگی، چند تیغه سنگ سیلکس تراشیده، گودالهای کوچک در زمین که به زحمت نشان دهنده جای خانه های آنهاست، باقی نمانده است. اگر در نظر بگیریم که از 30000 سال به این سو دست کم بخشی از زمین را مردمانی در اختیار داشتند که زندگی مادی پیچیده ای همانند زندگی آینوها را می گذراندند و با این همه برای ما چیزی جز چند تن سنگ تراشیده و چند اسکلت نادر باقی نگذاشته اند، به نظر می رسد که  فن آوری تاریخی بسان وظیفه ای دقیق و بجا، از راهی پرمخاطره که دامهای فراونی در آن پراکنده است، خود را خواهد رساند.

اگر درباره سستی و شکنندگی شواهد اصرار می ورزم قصدم این است که عمدا بدگمانی خواننده را تحریک کنم. اگر در این صفحات تاریخ فنون را نمی خوانیم دلایل آن روشن است. هر بار که امکان داشته باشد، تکه هایی از راه را ترسیم خواهم کرد؛ وقتی موردی قطعی از خاستگاه یا ابداع ظاهر شود، این امر با شور و هیجانی که نادر بودن آن را توجیه می کند پذیرفته خواهد شد، بقیه نه از نظر تاریخی بلکه بطور منطقی تنظیم خواهد شد.

اگرغالبا اسناد و مدارک از تاریخ می گریزند، نمی توانند از مقوله بندی بگریزند. مقاطع سهل و آسانی در توده تولیدات فعالیت انسانی وجود دارند: بین پوشاک و شکار می توان چندین پیوستگی پیدا کرد مثل پوشاک غیرقابل نفوذ برای شکار فک یا شکل حیوانات برای پوست برای پوشاک، و هیچ نوع آشفتگی نمی تواند برای مدتی طولانی دوام بیاورد. از حدود پنجاه سال پیش ، در اروپا و آسیا، تلاش زیادی برای تقطیع فعالیت انسانی به سرفصلها یا عناوین مختلف ، مثل مسکن، پوشاک، کشاورزی و غیره به عمل آمده است. تعداد این سرفصلها تقریبا بلاتغییر است: تقریبا حدود هشت عنوان برای زندگی خالصا مادی است.  این مقاطع منطقی طبیعی هستند و توافق بر سر آنها در مورد ارزش آنها جهانی است ولی نظم و ترتیب آنها کلا اختیاری است: هر کشوری و هر مکتبی ترتیب خود را دارد، هرنوع مجموعه سازی مستلزم مقوله بندی خاص برای بیان ویژگی است. من که هدفم توصیف فنون از جنبه مادی تر آن است، نظمی را پذیرفته ام که نسبتا با نظمهائی که بطور معمول پیشنهاد شده، متفاوت است.

در درجه اول ابتدائی ترین وسایلی قرار می گیرد که تمام انسانها در اختیار دارند مثل گرفتن، ضربه زدنهای متعدد که می توان با آنها خرد کرد، قطع کرد و شکل داد؛ آتش که می تواندگرم کند، بپزد، ذوب کند، تغییر شکل دهد؛ آب که می تواند بخیساند، حل کند، نرم کند، بشوید و در راه حل های گوناگون، از طریق اثرات فیزیکی و شیمیائی خود به کار دباغی، نگهداری و پخت و پز بیاید؛ و بالاخره هوا که به سوخت حیات می بخشد و خشک یا پاک و تمیز می کند.

چون  وسایل اصلی و اولیه را داریم، آنها را با نیروها به حرکت در می آوریم: نیروهای عضلات انسان، حیوان، آب و هوا. این نیروها بطور اتفاقی بکار نمی روند و در مورد آنها اسراف نمی شود، حرکت هدایت شده است و توسط اهرمها یا انتقالها تقویت می شود و از طریق تعادل و توازن در آنها صرفه جوئی می شود. برآیند نیروها، یعنی حمل و نقل ها ، وسیله رسیدن به مواد اولیه و توزیع تولیدات را تأمین میکند.

با مطرح کردن این اصل که ماده اولیه شرط اولیه تمام فنون است و نه وسایل یا نیروها، به روشنی از داده های به دست آمده فاصله گرفتم و در توزیع فنون ساختاری را پذیرفتم که از مواد جامد شروع می شود و تدریجا به مواد سیال می رسد. مواد جامد پایدار،  مواد جامدی هستند که حالت آنها تغییر نمی کند: مثل سنگ، استخوان، چوب. مواد جامد نیمه پلاستیک مواد جامدی هستند که مثلا با گرم کردن پاره ای انعطاف پذیری را به دست می آورند: مثل حالت مربوط به فلزات. پلاستیک ها  مواد جامدی هستند که در حالت برخورد با آنها انعطاف پذیرند، و با گرم کردن یا پختن حالت سخت به خود می گیرند: مثل انواع پوست ها، الیاف، بافته ها و سبدبافی. مواد سیال مشتمل بر زیر مجموعه ها نمی شوند، نمونه بارز آن آب است. مواد سیال همه موادی را در بر می گیرد که در حالت عادی برخورد با آنها و مصرف آنها، حالت مایعات یا گازی دارند.

وسایل اولیه، نیرو و ماده مصارف عمومی دارند، بکار گرفتن آنها منجر به ابزارهای فنی استحصال و مصرف می شود. از ترکیب آنها تبر، کفش و مسکن بیرون می آید، آنها در مقیاسی وسیع در شیوه بکار بردنشان تفاوتی با هم ندارند. اشیاء را، با برخورداری از این امکانات ساخت، بر اساس تحقیق کتاب مطرح خواهیم کرد.

همه مواردی که مربوط به حالات اجتماعی و دینی یا زیبائی شناختی زندگی می شوند از چارچوب این کتاب فراتر می روند و پژوهش در چارچوب استحصال مواد لازم برای زندگی مادی مثل محصولات حیوانی (شکار، ماهیگیری، دامداری)، محصولات نباتی (گردآوری، کشاورزی)، محصولات معدنی، و در مصرف آنها از طریق خوراک، پوشاک و مسکن باقی میماند.

فن آوران از ویژگی ابتدائی و ساده اصطلاحات و واژگان متعجب خواهند شد. مشاهده کننده با اقدام به سیاهه مدلل از فنون غیر از فنونی که منبعث از انقلاب صنعتی جدید هستند، در وضعیتی می ماند که فن آوری در اروپا در آخر قرن هیجدهم در آن مانده بود. در این صورت، واژگان دائره المعارف بزرگ[4] یا لغات لغت نامه مشاغل[5] می توانند بخش عظیمی از نیازهای او را برآورده کنند. برای این است که  از کمترین استفاده را واژه های جدید و اصطلاحات بسیار تخصصی کرده ام. نگرانی دیگر، انباشته نکردن متن از نامهای عجیب بود. این نگرانی مرا از بکار بردن نامهای محلی، به جز نامهائی که در فرانسه معادل ندارند، برحذر داشت، قابل دسترسترین تک نگاریها، کلید شناخت این نوع نامها را در اختیار کنجکاوترین خوانندگان می گذارند.

محدوده های مردم شناسی نامشخص و اختیاری هستند: یعنی آن را بطور مبهمی به مثابه مطالعه تمام مردمانی در نظر می گیرند که تمدن صنعتی آنها را هضم نکرده است: مطالعه فهرست داروئی یا جراحی چینی، مردم شناسی پزشکی است و مطالعه همین شاخه ها در مورد قرون وسطای اروپا، تاریخ پزشکی خواهد بود و مطالعه اینها در نزد ما  مردمان  قرن بیستم فقط و خیلی ساده پزشکی است. البته دور نمی رویم و نمی گوئیم که اصطلاحات فوق از نظر یک پزشک چینی برعکس خواهد بود و مردم شناسی ناب را مطرح و مهم جلوه خواهیم داد. مشاهده می شود که خطوط جداسازی تا چه حد شناور هستند. با مطالعه پاره ای از فنون در شرق دور، مثلا ذوب فلزات، گاهی برایم اتفاق افتاد که از حالت صنعت کنونی (ذوب فلزات) شروع کنم و به حالت صنتعگران کنونی (مردم شناسی) بگذرم و از طریق متون به شکل هائی برسم که از قرنها قبل از بین رفته اند (تاریخ)، و آن را از طریق حفاریهای ماقبل تاریخی (باستانشناسی) به پایان برسانم. به نظر می رسد جداسازی تاریخ (غیر سیاسی)، باستانشاسی و مردم نگاری تقسیمی است که حتی هنوز قابلیت و استعداد آن را ندارد که به سهولت و راحتی انجام گیرد.

تقسیم متداول دیگر، تقسیم به مردم شناسی و مردم نگاری است. مردم شناس مردم رابه معنای کلی مطالعه می کند، مردم نگار فقط به توصیف آنها توجه دارد. در عمل، تعدی های دوطرفه بسیاری وجود دارد که هر مردم شناسی بطور گسترده ای مردم نگار است و برعکس. کشورهای مختلف غالبا این دو اصلاح را در هم آمیخته اند و حتی در فرانسه بهترین مؤلفان آنچه را که امروزه از آن به عنوان مردم شناسی دریافت می کنیم، مردم نگاری نامیده اند. من شخصا سعی کرده ام خود را فقط راضی به اصطلاح مردم شناسی کنم. ولی مصرف مردم نگاری بسیار زنده است و از نظر بسیاری به داده های قطعی و مسلم مربوط می شود، به همین دلیل است که به جائی رسیده ام که تأکید کنم محتوای باستانشناختی، تاریخی یا مردم نگاری این کتاب به مثابه هدایت کننده بدون مرزبندی به سوی مطالعه گسترده شکل های فعالیت مادی انسان ارائه شده است، مطالعه ای که به نظر می رسد فقط می تواند توصیف مردم شناختی را داشته باشد. 

تعداد زیادی از اعمال و رویدادهایی که مورد بررسی قرار می گیرند، از مردمان و در متفاوت ترین دوره ها گرفته شده اند. در هریک از مقاطع فنی پاره ای از گرو ههای انسانی جلوه گر می شوند و می درخشند : اروپای قرون وسطی و شرق از طریق مهارت و ابتکار در بکار بردن نیروهای مکانیکی و وسایل انتقال، و آسیای صغیر، آفریقای سیاه و اندونزی مصور کننده کامل فلزکاری هستند، سفالگری چین و ژاپن موضوع کاملا ویژه و قابل عرضه ای  را در اختیار می گذارند. هر فنی بر روی یک مرکز جغرافیائی و در عصر معینی ثبت خواهد شد که هم امکان آزاد سازی بهتر غنای فرایندها و هم توزیع فزاینده محصولات را می دهد. با این همه مدعی جهانی بودن نخواهیم بود و بطور گسترده تری در باب مردمانی صحبت کرده ام که با آنها آشنا بودم مثل گرداگرد اقیانوس آرام: اندونزیها، چینی ها، ژاپنی ها ، آینوها و اهالی سیبری، اسکیموها و سرخپوستان ساحل شمالغربی آمریکا. اینها مجموعه ای نسبتا غنی در اختیار می گذارند که بر مبنای مراحل تمدن نسبتا متغیر و متنوع درجه بندی می شوند و به منظور تأمین کم و بیش مطالب هر سر فصلی سهمی قابل ذکر از اعمال تضمین گردد.

قسمت اعضمی از اشیائی که در این کتاب از آنها نام برده شده است در انبارها یا در ویترینهای موزه انسان[6] پاریس موجود است و دیدن آنها به راحتی نقص تصویر و تصور را جبران خواهد کرد. چنین کاری [کاری که با این کتاب شروع شده است] مستلزم تألیف و گردآوری گسترده ای است، در حالی که من فقط برای اروپا و خاور دور معتدل و استوائی کار مستقیم داشتم؛ بنابراین می توان بطور مشروع در انتظار نسخه برداری کتابخانه ای بود که من باید آن را به دلایل مختلف محدود می کردم چرا که  تعداد نویسندگانی که فنون را از دیدگاه فن آوری مطرح کرده اند بسیار کم است که از آنها نام می برم، اکثر سایرین فقط نامی از فنون برده، توصیفی از آن کرده یا به موزه های اشیاء برده اند: دادن مرجع برای هر سیاح خیلی فراتر از معنای خوب برای یک کتاب عمومی است. علاوه بر آن، منابع به زبان فرانسه نادرند و عناوین کتابهای آلمانی، انگلیسی، چینی، دانمارکی، اسپانیولی، هلندی، ژاپنی یا روسی برای اکثر خوانندگان فقط این فایده را خواهد داشت که کنجکاوی آنها را در نوع نگارش برطرف می کند.

در اینجا حق شناسی و سپاسگذاری خود را به کسانی ابزار می کنم که مرا برانگیختند، در کارم راهنمائی ام کردند یا به من یاری رساندند، به مارسل موس[7]، ژان پریتزیلوسکی[8]، که مشاورتهای محبت آمیز آنها غالبا دلگرمی می دادند، به مرکز ملی پژوهشهای علمی که استقلال مادی کارهای مرا تضمین کرد، به صنعتگران، شکارگران، ماهیگیران اقیانوس آرام و فرانسه که امنیت خود را در زمینه های عملی مدیون آنها هستم.

آندره لوروا-گوران

 

 

 

[1] - A. Leroi-Gourhan,: Le geste et la parole. Vol. I : Technique et langage, Paris, Albin Michel, 1964.

[2] - Musée de l’Homme

[3] - sarigue

[4] - Grande Encylopédie

[5] - Dictionnaire des Métiers

[6] - Musée de l’Homme

[7] - Marcel Muss

[8] - Jean Przyluski