چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

دیدگاههای مختلف در باب جهانی شدن


دیدگاههای مختلف در باب جهانی شدن

از دیدگاه نظریه پردازان نظام جهانی, جهانی شدن اصلاً پدیده جدیدی نیست, بلکه آخرین مرحله در توسعهٔ سرمایه داری بین المللی است

تاریخچهٔ جهانی شدن:

دهکدهٔ داووس(Davos) در کشور سوئیس، امروز یکی از مشهورترین مکانهای جهان است که به ابتکار یک استاد دانشگاه به نام «کلاوس شوآب»(Klaus schwab)، به مرکز اصلی گفتگو پیرامون پدیدهٔ «جهانی شدن»، تبدیل شده است. هر ساله در اواخر ژانویه و اوایل فوریه، اجلاس اصلی جهانی سازی در دهکدهٔ مذکور، برگزار شده و رهنمودهای اصلی و اساسی جهانی سازی،توسط رهبران عالی رتبهٔ اقتصادی، سیاسی و برجسته ترین متخصّصین علوم انسانی و تجربی جهان سرمایه داری، تعیین می شود. اجلاس سالانهٔ جهانی در امور اقتصادی، سیاسی و تجاری، در یک بنیاد که معروف به «اجلاس داووس» یا «گروههایی اقتصاد جهانی است، برگزار می شود و شرکت کنندگان اصلی در این اجلاس رهبران دولتها و صاحب نظران مجامع بین المللی هستند. بنیاد، در روند رفع اختلاف میان کشورها از جمله یونان و ترکیه، کرهٔ شمالی و جنوبی، آلمان شرقی و غربی، و برقراری توافق بین شیمون پرز و عرفات در مورد غزّه و اریحا که به امضای قرارداد صلح در ۱۹۹۴ انجامید نقش اصلی ایفا کرده است.[۱] البتّه آنچه در بالا به آن اشاره شد، مربوط به تحولات جهانی شدن بعد از سال ۱۹۷۰ است و لیکن جهانی شدن، یک پدیدهٔ تاریخی جدید نیست. نمونهٔ مشهوری که در مورد گذشته تاریخی جهانی شدن می توان از آن یاد کرد، هنگامی بود که امپراطوری روم در ۱۴۶ق.م.، یونان باستان را به تسخیر خود درآورد و از آن به بعد گسترش جوانب مختلف فرهنگی یونان به خارج از مرزها را در زمینه های فلسفه، مذهب، هنر و … می توان مشاهده کرد. اروپا و آمریکا نیز خود قربانی نمونه اولیهٔ جهانی شدن شرقی هستند. آنچه غرب، جذب کرد عبارت بود از: آمیزش همزمن تفکر شرقی مصر، یهود، افلاطونی، تفکر عرفانی و مانی و خواستگاههای تفکر ایرانی، به انضمام فرقه های عرفانی و صوفیانه، مثل فرقه های میترایی که در سپاه روم، مرسوم بودند. نمونهٔ دیگر، جهانی شدن در اروپای قرون وسطی، از طریق آشنایی آنها با دانش یونان باستان و علوم مسلمانان، بواسطهٔ مسلمانان اندلس بود.[۲]

ماهیت جهانی شدن:

مفهوم جهانی شدن به مجموعهٔ فرآیندهای پیچیده ای اطلاق می شود که به موجب آن دولتهای ملّی، به نحو فزاینده ای، به یکدیگر مرتبط و وابسته می شوند و همین وابستگی و ارتباط است که برای مفهوم حاکمِیت ملّی و دولت ملّی، مشکل ایجاد می کند. جهانی شدن، در حقیقت یکی از مراحل پیدایش و گسترش تجدِد و سرمایه داری جهانی است. به هر حال، جهانی شدن، همچنان با گسترش سرمایه داری در سطح جهانی، مرتبط است و برخی نیز فرآیند دموکراتیزاسیون را یکی از وجوه اصلی جهانی شدن می دانند. به طور خلاصه می توان گفت که جهانی شدن، پدیده ای است با شهرت تاریخی و اساساً خنثی، در جهت غنی سازی فرهنگی، در سطح جهانی [که هر چند وقت، به تفوق واسطهٔ یک فرهنگ خاص انجامیده است]. بدون اینکه هرگز فرآیندی تک سویه باشد.[۳]

نظریه های جهانی شدن:

برای جهانی شدن سه دیدگاه نظری مهم وجود دارد که عبارتند از: ۱ـ رئالیسم (واقع گرایی)، ۲ـ لیبرالیسم و ۳ـ نظریهٔ نظام جهانی.

هریک از این نظریه ها، به یک از سیاست جهانی، بیشتر می پردازد مثلاً رئالیسم، به رابطهٔ قدرت بین دولتها می پردازد، لیبرالیسم، به رشته تعاملات ریشه ای بین بازیگران دولتی و غیر دولتی، توجه دارد و نظریه نظام جهانی، بر الگوهای اقتصاد جهانی، متمرکز است که در ذیل به بررسی هر یک از نظریه ها می پردازیم:

۱ـ رئالیسم (واقع گرایی):

از دیدگاه رئالیستها، جهانی شدن، مهمترین جنبهٔ سیاست جهانی یعنی جغرافیایی جهان، بین دولتها را تغییر نمی دهد. گرچه ارتباطات متقابل در بین اقتصادها و جوامع، ممکن است آنها را به یکدیگر بیشتر وابسته کند، اما نمی توان این وضع را به نظام مبتنی بر دولت، تسری داد. از دید این نظریه، دولتها دارای حاکمیت هستند و جهانی شدن: مانعی برای دولتها در بدست آوردن قدرت سیاسی ایجاد نمی کند. همچنین جهانی شدن، از اهمیت تهدید به کاربرد زور و یا از اهمیت موازنهٔ قوا نمی کاهد. از این رو، جهانی شدن ممکن است زندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ما را تحت‌تأثیر قرار دهد؛ اما چیزی فراتر از نظام سیاسی دولتها در عرصه بین المللی نیست. آنچه در نظریهٔ رئالیستی جهانی شدن اهمِیت دارد، پذیرش نظامی شدن سیستم بین المللی و الگوهای کنترل سیاسی و سلطه است که از مرزها عبور می کند و رّد این ایده که جهانی شدن با تعمیق مفهوم جامعه همراه است.[۴]

نقد نظریهٔ رئالیستی:

یکی از انتقادات وارده به رویکرد رئالیستی، مقایسه ای است که این دیدگاه بین‌ افراد در حال و وضع طبیعی و دولتها در شرایط آشفتهٔ بین المللی، به عمل می آورد و آنها را یکسان ارزیابی می کند. ۴ دلیل در رّد این مقایسه، اقامه شده که عبارتند از:

۱ـ دولتها، تنها بازیگران نیستند.

۲ـ قدرت دولتها کاملاً نابرابر است.

۳ـ دولتها مستقل از یکدیگر نیستند

۴ـ علی رغم فقدان یک حکومت جهانی، الگویی از همکاری های بین المللی انتقاد دیگر این است که رئالیسم، نمی تواند تبیین کنندهٔ جهان کنونی باشد.

بقای اکثریت مردم در سیاست جهانی، نه تنها از سوی نیروها مسلح خارجی، بلکه اغلب توسط حکومتهای خودشان مورد تهدید قرار می گیرد و یا به طور گسترده، بوسیلهٔ ساختار سرمایه داری جهانی که هر روز به تولید و بازتولید مصائبی مانند: سوء تغذیه، مرگ بر اثر امراض واگیردار، بردگی، فحشاء و استثمار می پردازد، در مخاطره قرار گرفته است. نقطهٔ مشترک همهٔ انتقادها بر رئالیسم، آن است که نمی تواند تمام ابعاد و زوایای جهانی شدن و تحولات شتابان کنونی را به صورت بایسته و پویا، تبیین نماید؛ زیرا نگرش رئالیستی از هر نوع که باشد، نگرشی دولت ـ محور است که در حالیکه جهانی شدن، خود دولت را به چالش می کشاند.[۵]


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.