دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
دین و صلح

پس از حادثه ١١ سپتامبر بحث اسلام و خشونت تبدیل به موضوع مورد علاقه بسیاری از رسانهها شده است. از آنجا که نمیخواهم حرفهای خود در طول ٧ سال گذشته و از زمانی که به اروپا آمدهام را دوباره تکرار کنم بحث کنونی خود را به موضوع «دین و صلح» محدود میکنم. با تمرکز بر موضوع «صلح» به جای پرداختن مستقیم به موضوع «خشونت» سعی میکنم وارد جنبههای جدلی یا اعتذاری این مبحث نشوم. بدون هیچ توضیحی واضح و مبرهن است که مفهوم «صلح» از لحاظ ساختاری آن روی سکه «جنگ» یا «خشونت» میباشد. پرداختن به موضوع دین نه به عنوان یک محصول مقدس صرف بلکه بیشتر به عنوان یک حوزه ارتباطی بین بشر و خدا، وحی و تاریخ، و مقدس و غیرمقدس به درک این نکته کمک میکند که یک دین چگونه میتواند هم منشأ صلح باشد و هم منشأ خشونت. من بحث خود را ابتدا با پرداختن به مساله اساسی مفهوم و هدف دین آغاز میکنم. در بخش دوم به ارتباط بین دین و تاریخ یا به عبارت بهتر بین تعصب دینی و بیان تاریخی آن پرداخته و در بخش سوم مورد خاص اسلام را مورد بررسی قرار میدهم.
۱ ) دیدگاه نظری:
سوال اول من این است: «دین اساسا درباره چیست؟»پاسخ ساده من این است: «دین راجع به خدا، انسان و کل عالم است.»اگر خود را تنها محدود به رابطه خدا و انسان کنیم، از آنجا که پیشفرض مفهوم «انسان» این است که آدمی در جهان هستی زندگی میکند، شایسته است که دین را حوزهای تعریف کنیم که وجود همزمان انسان و خدا را ارج مینهد. همچنین میتوان گفت که در حوزه دین، خدا انسانی و انسان مقدس شده است. این مفهوم در کتب یهودی وجود داشته و در مسیحیت نیز در وجود شخص مسیح تجسم یافته است. در اسلام این حوزه وجودی در قرآن، کلام ابدی خدا بر اساس فقیهان سنتی، ارائه شده است. اهمیت وجود چنین حوزه وجودیای در جهت ایجاد همزیستی مسالمتآمیز، یا هماهنگ، بین انسان و دنیای پیرامون وی میباشد. با ادای فرایض مذهبی، تفکر، عبادت و شرکت در مراسم معنوی انسان قادر به ارتباط با دنیا و کشف پیوندهای متعلق به دنیا به طور عام و نژاد بشری به طور خاص میباشد. این ممکن نیست مگر با وجود یک اصل فعال که در کل عالم حاضر است. این اصل فعال در دینهای مختلف اسامی مختلف دارد. برای مثال این اصل فعال در سه دین شاخص «خدا» خوانده میشود.
بدینترتیب سوال دوم اینگونه مطرح میشود، «آیا اندیشمندان باید این تعریف از دین را که دین روشی برای ایجاد ذهنهای فردی صلحطلب و در نتیجه تاسیس یک جامعه صلحطلب میباشد تایید کنند؟»نظریه وجود خالق (آفریننده) صاحب کل هستی، رحمان و رحیم و عالم و قادر مطلق در جهت توضیح و تبیین این نکته به انسان است که بفهمد در کجای این عالم ناشناخته قرار دارد؟ پیام اصلی این است که انسان تنها نبوده و وجود و هستی وی بیثمر نیست و زندگی وی روی زمین دارای هدف و معنا میباشد. این مقصود حاصل نمیشود مگر از طریق زندگی دستهجمعی و اجتماعی.
اصلیترین برنامه هر دینی تاسیس یک جامعه مبتنی بر عدالت میباشد. عدالت اجتماعی بر این واقعیت استوار است که از نظر خداوند تمام انسانها برابر میباشند و از آنجا که انسان به طریق منحصر بهفردی تصویر خدا روی زمین میباشد دارای شأن و منزلت خاصی است. از این رو میخواهم ادعا کنم که صلح جزء ضروری هر دینی است. صلح، چه به یک حالت ذهنی [فردی] برگردد و چه شرط لازم زندگی اجتماعی باشد، قویا به شکل خاصی از عقیده مربوط است.
۲ ) دین و تاریخ:
سوال سوم این است: آیا دین همواره زندگی اجتماعی را تعیین کرده و به آن شکل میدهد یا اینکه در چارچوب یک زمینه اجتماعی-تاریخی مشخص شکل یافته و تفسیر شده است؟ برای پاسخ به این سوال باید بین زمینه اجتماعی-تاریخی اصلی یک دین و توسعه و پیشرفت آن در طول سفر اجتماعی-تاریخی آن تا زمان حاضر تفاوت اساسی قائل شد. به عنوان مثال هدف یهودیت آزاد ساختن مردم اسرائیل و متحد کردن طوایف تحت یک رهبری دینی و سیاسی بود. از اینرو عبارت «قوم برگزیده»بارها و بارها در کنار نشانههای انحصاری دیگر نظیر ختنه کردن مورد اشاره آنها قرار گرفت.
از طرف دیگر هدف مسیحیت اصلاح گرایشات مادیگرای یهودیت با تکیه بر معنویت بود. مسیح میگوید: «من نه برای تغییر قانون و شریعت بلکه برای برگرداندن بنیاسرائیل به راه راست آمدهام». ادعای تبدیل معبد به بازار توجیهی برای پیام جدید بود. مطابق قرآن اسلام هم دین جدیدی نبود، بلکه همان دین ابراهیم، اسحاق، اسماعیل، یعقوب و موسی بود. به عنوان مثال به آیههای ۲۹-۲۶ سوره ۵۷ قرآن رجوع کنید.
از ورای سفر دراز و طولانی هر دینی در تاریخ، لایههای متعدد تفسیر و تفسیر دوباره، یا به عبارت بهتر تفسیر و ضدتفسیر حول متنهای اولیه گرد آمدهاند، به حدی که زمینه اجتماعی-تاریخی اولیه متن پنهان مانده است. با این حال، این امر خوشبختانه باعث به وجود آمدن چندگانگی در گرایشات فکری هر دینی میشود، چندگانگیای که با تکیه بر جنبههای مختلف دین باعث کثرتگرایی میشود. هدف ما نیز به عنوان اندیشمندان و معتقدان دینی تاکید بر این واقعیت تجربی به هر طریق ممکن است: دین چیزی است که معتقدان از منابع اولیه آن میسازند. متنهای مذهبی به خودی خود صحبت نمیکنند؛ آنها از طریق صدای معتقدان صحبت میکنند. من حتی جلوتر رفته و ادعا میکنم که خدا از طریق انسان صحبت میکند؛ معنا و مفهوم دین هم مستعد ثابت و ایستا ماندن است و هم مستعد پیشرفت و تغییر با زمان و مکان. همه اینها بستگی به شرایط اجتماعی، سیاسی و تاریخی جامعه دارد.
در عصر مدرن ما، ارایه فهم و توضیحی از دین، که بتواند جنبه همگانی و عالمگیر بودنش را درک کرده و منتقدانه اهمیت بعد تاریخیاش را توضیح دهد، ضروری و حیاتی شده است. مشکل اساسی «بنیادگرایی»، به عنوان گونهای از طرز تفکر انحصارگرایانه که به طور اتوماتیک میتواند منتج به خشونت و تروریسم شود، این است که [این اندیشه] فقط قادر به درک بعد تاریخی یک دین مشخص بوده و آن را به عنوان حقیقت دینی ابدی ارایه میکند. همانگونه که قبلا اشاره شد، دین در یک متن مذهبی به زبانهای بشری، حاملان پسزمینه تاریخی و فرهنگیاش، بیان میشود. با این وجود، این زبانها شامل وحی مقدس خدا نیز میباشند و این بدین معناست که این زبانها بیشتر دلالت بر یک معنا و مفهوم دارند تا نقل قول صرف. تفسیر لفظی که نهایتا توسط گروههای بنیادگرای هر دینی پذیرفته میشود پیام الهی را با ابدی دانستن یک امر تاریخی کاملا بشری میکند. البته هرمنوتیک (تاویل) متون مذهبی هم نبایستی با کاملا مقدس دانستن هر آیهای از سوی دیگر دچار افراط شود؛ بلکه باید با اعمال روش تحلیلی بین امور «همگانی»و «تاریخی»تفاوت قائل شده و سعی در حفظ تعادل در حوزه دین کند.
۳ ) مشاهدات مربوط به اسلام:
برخی مردم هلند، سیاستمداران و روشنفکران مصرانه وجود گونههای دیگر اسلام به جز اسلام طرفدار تفسیر تحت اللفظی و افراطی را تکذیب میکنند. البته تکذیب وجود عدم وجود را ثابت نمیکند. شخصا وجود اسلام افراطی را تکذیب نمیکنم و معتقدم این نگاه به اسلام همه جا وجود دارد. البته وجود این نوع اسلام به معنای عدم وجود گونههای میانهرو و لیبرال آن نیست. این نوع اسلام نیز همه جا وجود دارد همانگونه که از قرن ۹ (قرن دوم مطابق تقویم اسلامی) وجود داشته است. در این مقال بحث خود را به قرآن محدود میکتم که به بحث داغ رسانهها تبدیل شده است.
در ابتدا بحث فقیهان بر ماهیت قرآن، کلام خدا- و شیوه مناسب فهم آن متمرکز بود. بحث اصلی بر این بود که آیا قرآن در یک دوره خاص تاریخی تولید شد یا اینکه ابدی و بخشی از روح و وجود الهی بوده است؟ فقیهان عقلگرا (معتزلهها) ابدی بودن قرآن به عنوان کلام خدا را با چالش اساسی مواجه ساختند. آنها استدلال میکردند که قرآن خطابهای (عملی گفتاری) است که نیازمند وجود مخاطب و بازگشایی رمز ارتباط برای قابل فهم شدن توسط مخاطب میباشد. زبان قرآن، عربی، زبانی است که خداوند برای آشکارسازی پیامش به عربها آن را برگزید. بنابراین بایستی با دانش منطقی و تاملات حاصله از اعمال روشهای زبانشناسی فهمیده شود. در دوران کلاسیک (قرن نهم تا دوازدهم میلادی) مکتبهای متعدد تفسیر قرآن وجود داشتند: زبانشناسانه، خداشناسانه، فیلسوفانه، عارفانه و حقوقی.
از آن پس در تاریخ اسلام تفسیرهای جدید، حتی با تهدید و سرکوب حکومتها، هرگز متوقف نشدند. در حال حاضر هم این فرآیند با وجود دشواریهای بسیار ادامه دارد. سلطه افراطیترین و بستهترین تفسیر مربوط به قرآن با افول تمدن اسلامی پس از تصرف بغداد توسط مغولها (۱۲۵۸) و جنگهای صلیبی مرتبط میباشد. از آن پس قدرت سیاسی در دستان گروههای نظامی افتاد که از پژوهشهای روشنگرانه نفرت داشتند. فقه سنتی تبدیل به ایدئولوژی سیاسی بسیاری از دولتهای کشورهای مسلمان شد چرا که «پیروی و اطاعت»را وظیفهای اجباری و شرعی میداند. همراستایی و اتحاد روحانیون باقدرت سیاسی «دروازههای تاملات و اندیشههای عقلانی» (اجتهاد) را به روی مردم (عموم) بسته و آن را به امتیازی برای نخبگان مذهبی تبدیل کرد.
در ابتدای قرن نوزدهم، زمانی که غرب دنیای اسلام را مستعمره خود ساخته بود، برای مواجهه با چالش مدرنیته موج جدیدی از تفسیر متون دینی، مبتنی بر دو روش پایهای بازگشایی معنا یا اتکا به سنت، ظهور کرد. در تحقیق چاپ شدهای که برای WRR انجام دادم به فرآیند اصلاح اندیشه اسلامی از قرن هجدهم تا حال حاضر پرداختهام.
هماکنون میخواهم که به موضوعات خاص مرتبط با معنای قرآن اشاره کنم. آنچه در ادامه میگویم به طور کامل تفکر شخصی اینجانب نیست، بلکه گونهای از فهم قرآن است که بین اکثر اندیشمندان مدرنگرای زن و مرد مسلمان در سرتاسر دنیای اسلام وجود دارد. گرچه ممکن است این اندیشمندان از روشهای متفاوتی استفاده کنند یا روشهای تحلیلی متفاوتی را شکلبندی دهند یا حتی از کلمات متفاوتی استفاده کنند اما طرز فهم و حوزه «معنایی» آنها یکی میباشند.
اولا تمام روشنفکران مسلمان میانهرو و مدرن اعتقاد دارند که یکی از اصلیترین و مهمترین اهداف اسلام آموختن رفتار و فهم مبتنی بر عقل به انسان به جای پیروی کورکورانه از سنت و تقلید از گذشته میباشد؛ از این طرز فکر در قرآن به عنوان جاهلیت (دوران الحاد و جهالت) یاد میشود.
ثانیا، استفاده از روش انتقادی تاریخی برای تحلیل قرآن نشاندهنده غنا و پیچیدگی قرآن هم به عنوان متن و هم به عنوان گفتاری است و در نهایت نشان خواهد داد چگونه علمایی که در ظاهر به معنای لفظی آن عمل میکنند آن را فقط به یک «کتاب شریعت»یا یک «کتاب علمی»تقلیل دادند. اگر کلمه به کلمه هر آنچه در قرآن آمده است به عنوان قانون الهی درآید، در آن صورت مسلمانان بایستی نظام سیاسی-اقتصادی بردهداری را دوباره احیا کنند. مگر نه اینکه این امر در قرآن ذکر شده است.
باز زمینهسازی (زمینهسازی دوباره) ادیان و بازسازی معنای آنها، راهکاری ضروری در نزدیکتر ساختن ادیان برای فعال کردن نیروی ایمان در جهت صحیح و فراهمساختن آسایش و رفاه، نه تنها برای انسان بلکه برای تمام موجودات روی زمین، میباشد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست