یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

جامعه و دولت در دوره رضاشاه


جامعه و دولت در دوره رضاشاه

بازخوانی تاریخ برای عبرت گرفتن است و اینکه آن وقایع دگر بار در تاریخ یک کشور تکرار نشود سوم اسفند روز به قدرت رسیدن رضا خان در اثر کودتای سال ۱۲۹۹ است

● به انگیزه کودتای سوم اسفند رضاخان

بازخوانی تاریخ برای عبرت گرفتن است و اینکه آن وقایع دگر بار در تاریخ یک کشور تکرار نشود. سوم اسفند روز به قدرت رسیدن رضا خان در اثر کودتای سال ۱۲۹۹ است.

طبیعی است که رضا خان( و بعدها رضا شاه) با استقاده از فضای ناامنی که پس از مشروطه به وجود آمده بود، به بهانه ایجاد نظم یک یک رقبا را به کناری زد و خود قدرت را به دست گرفت . متن زیر که به زودی درقالب کتابی از سوی انتشارات ققنوس به بازار عرضه خواهد شد، نوشته ای از دکترمحمد علی (همایون) کاتوزیان است که در تحلیلی جدی به ارزیابی جامعه و دولت در عصر رضا شاه پرداخته است.

نظریه اصلی آقای کاتوزیان تکرار دوره هرج و مرج - استبداد است که وی معتقد است هر سی سال درایران اتفاق افتاده است . به اعتقاد دکتر کاتوزیان هرج و مرج دوره مشروطه به ایجاد ناامنی تبدیل شدو سپس برای ایجاد امنیت و به دلیل آنکه اکثر مردم از نبود امنیت به تنگ آمده بودند، دوره ای از استبداد ودیکتاتوری حاکم شده است که نمونه شاخص آن بروز و ظهور رضا شاه بود.

نکته جالب توجه در این تحلیل ارائه دیدگاه های تاریخی درباره حکومت رضا شاه است، بخصوص آنجا که وی در پی برافکندن حکومت قاجار بود و به تأسی از آتاتورک می خواست نوعی جمهوری را پی افکند که به توصیه برخی از علما از این کار صرف نظرکرده و به دنبال سلطنت می رود و درنهایت دودمان پهلوی را بنا می گذارد . در این میان برخی مخالفت ها نیز خواندنی است از جمله مخالفت مرحوم مدرس و نیز زنده یاد دکتر محمد مصدق که به رغم تقدیر از نظم رضاخانی از اینکه تجمیع قدرت در وی به استبداد و دیکتاتوری بینجامد ابراز نگرانی می کردند. با سپاس از آقای حسین زادگان( مدیر محترم انتشارات ققنوس) که بخشی از متن کتاب را پیش از انتشار دراختیار گروه کتاب واندیشه قرار داده اند.

● دولت در برابر جامعه

سال های ۱۳۰۴-۱۳۰۰ دوره حاکمیت دوگانه و جنگ قدرت بین سه گرایش اصلی سیاسی در کشور بود؛ (الف) نیروهای هرج و مرج طلب (ب) نقطه مقابل آنها؛ نیروهای طرفدار دیکتاتوری و بعدا حکومت خودسرانه (ج)مشروطه خواهان، چه محافظه کار و چه دموکرات که خواهان نظم بدون خودسری بودند اما نمی دانستند چطور به آن دست یابند و در میان خود بیش از حد درگیر منازعه بودند. اما با توجه به این واقعیت که آنها و طبقاتی که آنها نمایندگی می کردند در کل طرفدار پایان یافتن هرج و مرج و آشوب نیز بودند، این کار نسبتا آسان بود، فقط اراده می خواست - که رضاخان آن را فراوان داشت- و ابزار نظامی که او به سرعت فراهم آورد. در ۱۳۰۴ در چارچوب یک مشروطه کلی یک دیکتاتوری وجود داشت. تا ۱۳۱۰ یک حکومت خودسر پدید آمد.

سرعت تبدیل هرج و مرج به فرمانبرداری شایان توجه و همخوان با الگوی تاریخ ایران است. این از ویژگی های جامعه خودسر ایران بوده است که رژیم خودسری که روزی ابدی به نظر می رسید، ممکن بود روز بعد سرنگون شود، اگر به دلیلی مردم احساس می کردند که توانایی و تسلطش را از دست داده است، براساس همین منطق، حالت هرج و مرجی که ممکن بود حتی چند دهه ادامه یابد، اگر اراده ای برای پایان دادن به آن وجود داشت، ممکن بود به طور ناگهانی پایان یابد. زمانی که شاه اسماعیل اول، شاه عباس اول، نادرشاه و آقامحمدخان به هرج و مرج و آشوب، دست کم برای مدتی، پایان دادند، مورد استقبال قرار گرفتند.

هرج و مرج در بیشتر مناطق و ایالات حتی پیش از آنکه رضاخان شاه شود به پایان رسیده بود. شورش های نسبتا کوچکی که در چند سال نخست پس از تاجگذاری او غلیان کرد در اکثر موارد محصول واکنش به خودسری واحدهای ارتش رضاخان در رفتارشان نسبت به عشایر، جماعت های قومی و بزرگان ولایات بود. با این حال در چند سال نخست، نه تنها سرکوب بی رحمانه شورش و راهزنی، بلکه همچنین مطیع ساختن بزرگان و نامداران ولایات، دست کم نزد جمعیت شهری، بسیار پسندیده بود.

موضوع خیلی مبرم بود، چرا که تنها دستاورد رضاخان بود که دوست و دشمن به یکسان قدر می شناختند و می ستودند. در آذر ۱۳۰۴ در مجلس موسسان تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی، سلیمان میرزا، رهبر حزب سوسیالیست، خدمات رضاخان را در برانداختن نظام ملوک الطوایفی، متمرکز ساختن قدرت از بین بردن شورشیان و کسانی که قدرت مرکزی را به رسمیت نمی شناختند، متذکر شد.

پیش از آن، تقی زاده -در سخنرانی اش در مجلس در مخالفت با طرحی که رضاخان را رئیس حکومت موقت می ساخت- گفته بود که مهمترین دلیل حمایت او از رضاخان در مقام رئیس الوزرا «امنیتی که او ایجاده کرده است» بود. اما مصدق که طولانی ترین و پرشورترین سخنان را در مخالفت با شاه شدن رضاخان ایراد کرد (با این استدلال که این کار به دیکتاتوری می انجامد)، بسیار جلوتر رفت.

اینکه ایشان یک خدماتی به مملکت کرده اند، گمان نمی کنم بر احدی پوشیده باشد. وضعیت این مملکت وضعیتی بود که همه می دانیم. اگر کسی می خواست مسافرت کند اطمینان نداشت یا اگر کسی مالک بود امنیت نداشت و اگر یک دهی داشت بایستی چند نفر تفنگچی داشته باشد تا بتواند محصول خودش را حفظ کند... و البته بنده برای حفظ خودم و خانه و کسان و خویشان خودم مشتاق و مایل هستم که شخص رئیس الوزرا، رضاخان پهلوی نام، در این مملکت باشد؛ برای اینکه من یک نفر آدمی هستم که در این مملکت امنیت و آسایش می خواهم و در حقیقت از پرتو وجود ایشان، در ظرف این دو سه سال این طور چیزها را داشته ایم و اوقاتمان صرف خیر عمومی و منافع عامه شده... و بحمدالله از برکت وجود ایشان خیالمان راحت شده و می خواهیم یک کارهای اساسی بکنیم...

به یقین نسبت به تلاش واحدهای محلی ارتش برای تسلط کامل بر زندگی محلی انتقاداتی وجود داشت، اما این انتقادات معدود و معمولا پوشیده بود. پایان دادن به هرج و مرج و آشوب که در غیاب راه دیگری برای مقابله با آن می توانست به بهای از دست رفتن یکپارچگی کشور تمام شود، باعث اعتبار و احترام رضاخان شد. در واقع، همان طور که مصدق در سخنرانی پیش گفته اشاره کرد، پایان دادن سریع و موثر به هرج و مرج بود که شالوده افزایش مستمر تجارت، سرمایه گذاری دولتی و خصوصی و رشد بالاتر را فراهم آورد، درست همان طور که در هنگام پایان دادن قاجارها به چندین دهه هرج و مرج در پایان قرن هجدهم اتفاق افتاده بود.

● نخست وزیری و کارزار برای ریاست جمهوری

تنها دو سال و چند ماه، از خرداد ۱۳۰۰ تا آبان ۱۳۰۲ طول کشید تا رضاخان، علاوه بر وزیر جنگ و فرمانده ارتش، نخست وزیر هم بشود. آنچه در این بین اتفاق افتاد نمونه بارز سیاست های سردرگم بود. تعداد کابینه هایی که بر سر کار آمدند کمتر از پنج مورد نبود، هرچند که بسیاری از سیاستمداران مشروطه خواه -چه محافظه کار و چه مردمی- به طور فزآینده ای از خودسری رو به افزایش سردار سپه و ارتشش احساس نگرانی می کردند.

سیاستمداران سنتی هنوز مشغول خراب کردن یکدیگر بودند و به همدیگر انگ عامل قدرت بیگانه، ارتجاعی، بلشویک، ملحد و... می زدند، که تقریبا همه این برچسب ها یا غیرواقعی یا به شدت اغراق آمیز بودند. این بر باور ملی گرایان جوان و میانه روها به اینکه آنها مطلقا توانایی اصلاح اوضاع کشور را ندارند می افزود. از سوی دیگر، رضاخان عمیقا درگیر ایجاد ارتش خودش بود و برای افزایش و بهبود نفرات، تسلیحات، تشکیلات و آموزش آن از وجوه مدام در حال افزایش، چه قانونی و چه غیرقانونی، استفاده می کرد.

همزمان با آن با سیاستمداران از هر تیپ و طبقه ای طرح دوستی می ریخت، در سیاست نقش یک میانجی صدیق را بازی می کرد و وجود خود را به عنوان حافظ نظم و ثبات ضروری و حیاتی نشان می داد.با سفیران خارجی نیز روابط بسیار خوبی برقرار کرد؛ به ویژه با وزیر مختار بریتانیا، لورین که فکر می کرد وجود او برای پایان دادن به آشوب و هرج و مرج ضروری است و نمایندگان شوروی، روتشتاین و شومیاتسکی که رضاخان را رهبر «بورژوازی ملی» تلقی می کردند که می کوشد «مرتجعان فئودال» را که اکثرشان «عامل امپریالیسم» نیز بودند، سرکوب کند.

رضاخان قادر بود در مسیر دستیابی به قدرت از بسیاری کسان بهره برداری کند. این واقعیت که او موفق شد حمایت یا رضایت شوروی ها و بریتانیایی ها را کسب کند یکی از برجسته ترین نمونه های استعداد بسیار سرشار او در دیپلماسی پنهان بود.

در آبان ۱۳۰۲ رضاخان به جای مشیرالدوله رئیس الوزرا شد. او با وارد کردن اتهامات جنایی به قوام السلطنه که جدی ترین رقیبش بود با یک ضربه هم دولت مشیرالدوله را به زیر کشید و هم راه نخست وزیری خودش را هموار ساخت. من این اتهامات قوام را در جای دیگری مورد بحث قرار داده ام و اکنون پی بردن به حقیقت تقریبا ناممکن است، اما آنچه روشن است این که اگر این اتهامات ساختگی هم نبود، دست کم از آن برای به زیر کشیدن دولت مشیرالدوله، بیرون راندن قوام از کشور و نخست وزیر ساختن رضاخان استفاده شد.

با این حال او از حمایت قابل ملاحظه ای در میان نخبگان طبقه متوسط مدرن، از جمله باشگاه ایران جوان که جوانان در خارج تحصیل کرده ای چون دکتر علی اکبر سیاسی و دکتر محمود افشار آن را برپا کرده بودند، برخوردار بود. علی اکبر داور، وزیر آینده قابل و صادق عدلیه و مالیه، که در سال ۱۳۱۶ زیر فشار رضاشاه خودکشی کرد، در روزنامه خود آشکارا از نیاز به دیکتاتوری طرفداری می کرد.

روزنامه نگاران جوان و برجسته ای چون زین العابدین رهنما به کارزار رضاخان پیوستند. آنها به همراه گروه تازه تاسیس دموکرات های مستقل ایران (که در مجلس به فراکسیون تجدد معروف بود)، به رهبری سیدمحمدتدین، شروع به طرفداری از تغییر رژیم به جمهوری کردند و از حمایت سوسیالیست های سلیمان میرزا نیز برخوردار شدند.

این کارزار عمدتا بدین سبب با شکست مواجه شد که فعالان آن بیش از حد عجله داشتند و بخشی بدین جهت که مدرس با زیرکی دستش را باز کرد. شاه، به ویژه پس از آخرین سفرش به اروپا که باعث شد عوام به او لقب «احمد علاف» بدهند، به طرز فزآینده ای نامحبوب شده بود، اما در نتیجه این رخدادها محبوبیتش ناگهان افزایش یافت. او با استفاده از این فرصت، تلگرامی به مجلس فرستاد مبنی بر اینکه دیگر به رضاخان اعتماد ندارد و در مورد کابینه ای جدید از مجلس نظرخواهی کرد. رضاخان استعفا کرد و به یکی از املاکش نزدیک دماوند رفت. گروه دموکرات مستقل (جناح تجدد در مجلس ) بیانیه شدیداللحنی منتشر کرد مبنی بر اینکه بدون رضاخان کشور از دست می رود. علی دشتی در روزنامه اش سرمقاله ای نوشت با عنوان «پدر مملکت رفته است».

امیران ارتش رضاخان در ولایات شروع به انتشار بیانیه های تهدیدآمیز کردند و دو نفر از آنها - احمدآقا و حسین آقا- علنا تهدید کردند که به طرف تهران حرکت خواهند کرد. فراکسیون های تجدد، سوسیالیست و دیگران که اینک اکثریت مجلس را تشکیل می دادند، رای به بازگشت رضاخان دادند و هیاتی بلندپایه، شامل مستوفی الممالک، مشیرالدوله، سیلمان میرزا و مصدق را فرستادند تا او را با تشریفات برگردانند.

رضاخان بازگشت. برحسب تصادف، علمای بزرگ - مثلا حاج میرزا حسین نائینی و سیدابوالقاسم اصفهانی - که اخیرا از عتبات تبعید شده بودند، به تازگی اجازه یافته بودند که به عراق بازگردند. رضاخان برای بدرقه آنها با شتاب راهی قم شد و آنها به او توصیه کردند کارزار جمهوریخواهی را کنار بگذارد، چون تحولات ترکیه به رهبری آتاتورک آنها را نگران کرده بود. او به این توصیه عمل کرد و تلاش هایش را دو چندان نمود تا خود را مدافع دین نشان دهد؛ هیات های رسمی مذهبی تشکیل داد و شخصا دسته های مختلفی را در مراسم سوگواری سالانه شهدای کربلا به راه انداخت و پاداش لازم را از زعمای دینی دریافت کرد.

آنها نه تنها از خزانه زیارتگاه های مقدس هدایایی فرستادند که طی تشریفاتی رسمی و عمومی به او تسلیم شد، بلکه همچنین هنگامی که او تلاش کرد شاه شود و دودمان خودش را تاسیس کند، به این امر رضایت دادند. مدرس هنوز جناح مخالف را در مجلس رهبری می کرد. مشروطه خواهان سرشناس و مورد احترامی چون مستوفی الممالک، مشیرالدوله و مصدق - که در مجلس به عنوان مستقل ها شناخته می شدند- تا این زمان از مخالفت آشکار با رضاخان اجتناب ورزیده بودند، هر چند مدارک جدید از آن حکایت دارند که آنها از دورنمای دیکتاتوری نظامی و اختلال در حکومت قانونی به هیچ وجه خشنود نبودند. مجلس اینک، عمدتا به واسطه اعمال نفوذهای نتیجه بخش داور، تیمورتاش و نصرت الدوله فیروز، یکسره در دست رضاخان بود.

محمد علی همایون کاتوزیان


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.