دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
که باید خزان و بهار این چنین
محمد شریفبن شمسالدین محمد شیرازی، متخلص به «کاشف» از شعرا و نویسندگان خوشقریحة قرن یازدهم هجری است.آثار «کاشف» از مضمونیابی و صنعتسازی خاص آن دوران بیبهره نیست.
در جستاری که از پی میآید، نویسنده، با اشارهای مختصر به زندگی «کاشف» نوع اندیشه و شعر او را بررسی میکند.
محور عمدة بحث این نوشتار، کاوش در کتابی به نام «خزان و بهار»، اثر «کاشف» است، که به وسیلة نویسنده تصحیح شده و آمادة عرضه میباشد.
رخ معرفت ز آب و رنگ سخن
فروزد چو از خندة گل چمن
کاشف، سعدی روزگار خود است. اگر سعدی گفته است: «این گلستان همیشه خوش باشد»، «خزان و بهار»۱ کاشف نیز «بهاری» است که «خزان» ندارد. نظم و نثرش چون شیر و شکر، چنان درهم آمیخته است که هر صاحب ذوقی را به وجد میآورد و به نویسندة کتاب آفرین میگوید و درود میفرستد.
والدین کاشف، شیرازیاند که مدتی در آن شهر زیسته سپس راهی کربلا شدهاند. کاشف در سال ۱۰۰۳ در آن خاک پاک متولد شد. سه ساله بود که خانوادهاش از کربلا به اصفهان میروند. پس از گذشت دو سال راهی مشهد میشوند و هفت ماه در کنار مرقد مطهر امام رضا (ع) اقامت میگزینند. سپس به اصفهان بازمیگردند.
پس از بیست سال در سال ۱۰۳۵ از نعمت سایة پُرمهر پدر محروم میشود. پدری که سبب شد پسرش در علوم دینی، نحو، منطق، کلام، نظم و نثر توانا شود و آثار عدیدهای از خود برجای گذارد. از آثار او: لیلی و مجنون، هفتپیکر، عباسنامه و غزلیات، قصاید، رباعیات، قطعات، ترکیببند و ترجیعبند، به نظم و سراجالمیّز، دُرِ مکنون، توس باطن و منشآت را به نثر میتوان نام برد.
این شاعر و نویسندة توانا با آثار گرانبهایی که از خود بر جای گذاشته است، با تواضع تمام، چنین میگوید: «هنوز در ترکیبات معانی خامم و از آتش تند جهل، خامسوز.»
محمد شریف کاشف مدت پانزده سال در شهرری به شغل «قضا» مشغول بوده است اما، او انسانی شریف بوده و اینگونه شغلها و مقامها او را به خود مشغول نمیکرده است. در رباعی زیبایی میگوید:
با اینهمه رستمی ز میدان ماندی
از راه فتادی و ز جولان ماندی
بیدرد برای غارت دانة حرص
چون مور به زیر پای پیلان ماندی
کاشف، برادری از خود کوچکتر داشته که در هند زندگی میکرده است. از قراین چنین برمیآید که این برادر در هندوستان طرفدارانی داشته که با آثار کاشف انس داشتهاند. از اسماعیل میخواهند که از برادرش تقاضا کند تا اثری تازه به وجود آورد، که طرفدارانش بهرهای ببرند. اسماعیل، نامهای مینویسد و تقاضای دوستانش را یادآور میشود.
باید دانست که قرن یازدهم هجری، قرنی است که غالب مردم هندوستان به زبان فارسی سخن میگفتهاند و دهها نویسنده و شاعر به زبان فارسی، آثار گرانقدری خلق کردهاند؛ چون بیدل دهلوی و غالب دهلوی ...، دلیل این مهم آن است که صفویان، به شعر و شاعری چندان توجه نداشتهاند و در عوض گورکانیان فارسیزبان، در هند به شعر و ادب فارسی عشق میورزیدند؛ در نتیجه، هند مرکز ادب و شعر پارسی و کعبة آمال شاعران پارسیگوی شد. صائب در اینباره چنین میگوید:
همچو عزم سفر هند که در هر دل هست
رقص سودای تو در هیچ سری نیست که نیست
کاشف با وجود کهولت سن تقاضای برادر را قبول میکند.
منم پیر محروم از ملک و مال
ز سرمایه دارم همین نقد سال
کنون آیدم کنج عزلت به کار
کمان را کند قِد خم، چلهدار
روزی نظرش به کتاب «فرج بعد از شدت» میافتد که موضوعاتی پسندیده دارد ولی، «حُسامی بود از نیام فصاحت و شاهدی برهنه از لئام ملاحت» برخی از حکایات کتاب را دستمایه قرار میدهد و این اثر ارزنده را که دارای مقدمه و چهارده اساس و خاتمه است تألیف میکند، در پایان چنین مینویسد:
«قلم طاووس خرام به نگارش این نقش بدیع که همواره بوقلمونی پیشه نمود، در تاریخ ستین و الف (۱۰۶۰) منالهجره از قوت جولان چون اسب چوبین بازمانده، و هوالمؤید.»
به تاریخ وی گفت رأی رزین
که باید «خزان و بهار» اینچنین
از سال وفات کاشف، سندی در دست نداریم.
این کتاب بر چهارده اساس به شرح ذیل تدوین و نگارش یافته است:
صبر، رحم، ادب، طهارت، عبادت، لطف، یقین، حلم، قناعت، نصرت، مروت، سخاوت، کرامت، هدایت.
پس از تعریف هر یک از موضوعات اساس، حکایات نغز و عجیب و پندآموز آورده که با توانمندی قلم، چنان خواننده را جذب میکند که تا حکایت را به پایان نرساند، کتاب را به زمین نمیگذارد.
مؤلف، برخی از حکایتها را از کتاب «فرج بعد از شدت» گرفته، از آن جمله: قصة فضلبن ربیع، قصة ملک شاه سلجوقی با قیصر روم، قصة محتشمزادة بغدادی، قصة عدل سلطان محمود غزنوی، حکایت صحبت مرد ندیم با دزد کریم، حکایت آل برمک، حکایت مأمون خلیفه، حکایت تاجر خراسانی، حکایت ابوالقاسم بصری، حکایت امیراسماعیل سامانی و حکایت عنصری شاعر.
کتاب «فرج بعد از شدت»، اثر مُحَسِّن، فرزند علیبن محمد بن داوود تنوخی مشهور به قاضی تنوخی، از کتب برگزیده و مشهور زبان عربی و میراثی گرانمایه از عصر ترقی و تمدن و معارف اسلامی است، مؤلف داستانهایی از وقایع عهد خلفای اموی و عباسی و غیره جمعآوری کرده و هر چه برای تسکین آلام رنجدیدگان سودمند یافته به رشتة تحریر درآورده است. داستانها را با الفاظ شیرین زینت داده و با آیات و احادیث استحکام بخشیده است.
مترجم این کتاب در قرن هفتم، شخصی به نام حسینبن سعد مویدی دهستانی است که آن را به نثر ساده و خواندنی برگردانده است.
● محمد شریف، قاضی روشنضمیر
آغاز فعالیت نوشتاری کاشف، این شاعر و نویسندة روشنضمیر، با توحیدیه است که با عباراتی نغز دربارة آفرینش انسان میگوید: «ذات کامل، انسان را از وحشتسرای رحم، در دامن دایة رحمت پرورش داده و دُرِ یتیم عمانی را از زندان صدف بر کرسی عزّ و شرف نشانده است.» نظم و نثر و آیه و حدیث را در کنار هم، چنان قرار میدهد که گویی هنرمند باذوقی، جام مرصّعی را به بهترین شکل میآراید و جلوهگر میکند. این خداوند است که:
ز تشریف او لاله گلگون قباست
به لطفش بود سرو را پشتراست
چمن را دهد گه به گل اختصاص
خزان را کند گاه میر قصاص
با شیوة مرضیهای که دارد، پس از توحیدیه، به نعت رسول (ص) میپردازد که خداوند دربارهاش فرموده است: لَولاکَ لِما خَلَقتُ اَلْاَفلاک. اگر سعدی گفته است: «شفیعٌ مطاعٌ نبیٌّ کریم» کاشف سروده است:
بهینِ بشر خاتم انبیا
شفیع گنهپیشگان در جزا
درستی از او یافت رکن جهان
چو از مومیایی به تن استخوان
محمد شریف، مسلمانی است شیعهمذهب، پس از توحیدیه و نعت رسول (ص) به منقبت علی (ع) میپردازد و میگوید: «چون علی عالیقدر امیر منیر بر خلافت قدم گذاشت و بیان بلاغت بنیان فَکَشَفْنٰا عَنْکَ غَطائَکَ فَبَصّرُکَ یَوْمَ الحَدید مشیر است ...» پس از توصیفات طولانی دربارة اسدالله غالب، علیبن ابیطالب، نظم را چاشنی نثر میکند و میگوید:
به ذکرش شب و روز سیل روان
به بانگ بلند است اوراد خوان
دهد خط هر موج بر روی آب
ز آیات فضلش نشان بابباب
رهش بر تصور نشد منتها
گره زد به هم گرچه اندیشهها
پس از این مقدمات خود را مخاطب قرار میدهد و میگوید:
باید سخنت به جای باشد
خود هرزهدرا، درای باشد
باید چو سحاب دُر بریزی
غربال نهای که خاک بیزی
پس از اینکه دربارة علی (ع) داد سخن میدهد که «علیٌ کلام الله» با توجه به مذهب خود و احترام چهارده معصوم، علیهم السلام، چهارده حرف برمیگزیند و آنها را چنین برمیشمارد: «ص» بر صبر، «ر» بر رحم، «الف» بر ادب، «ط» بر طهارت، «ع» بر عبادت، «ل» بر لطف، «ی» بر یقین، «ح» بر حلم، «ق» بر قناعت، «ن» بر نصرت، «م» بر مروت، «س» بر سخاوت، «ک» بر کرامت و «ه» بر هدایت که بر صفات آن امام همام دلالت دارد.
کاشف بر علوم زمان خود بهخصوص علوم دینی و قرآن و حدیث تسلط کامل داشته است. آنجا که از صبر علی (ع) سخن میگوید، از قرآن کمک میگیرد و این آیة شریفه را پشتوانة سخن خود میکند که: وَ یُطعِمونَ الطَّعامَ عَلیٰ حُبِّه مِسْکیناً و یَتیماً و اسیراً و ناطق است بر اینکه در لیالی ثلاثه آن صبور شکور، رایحة مشکین صوم را به آب خالص آمیخت و دل مسکین و یتیم و اسیر را به آتش جوع نسوخت.
کاشف به منظور بیان آنچه در درون دارد، راه دشوار نثر مصنوع را برگزیده است. آنجا که در مورد «رحم» علی (ع) سخن میگوید که در ایام حیات چگونه زیسته است و اکنون که از دنیا رفته چه شده، به اینگونه عبارات بسنده نمیکند که او در لحد جای دادند و مطلب تمام شد!
بلکه چنین داد سخن میدهد: «آن دُرّ یمین را در صدف لحد جای دادند و بهر دفع صداع مصیبت، صندل جوهر خاک بر جبین سودند.» سپس با عبارات نغز ولی پیچیده و مصنوع موضوع را ادامه میدهد که هنگام بازگشت و عبور از مسجد، نابینایی میبینند که سخت زار و نزار است و ناله میکند.
علت را میپرسند اینگونه جواب میدهد: «بیداردلی در شام و سحر به شیوة تیمار من بیمار میپرداخت؛ و شهد محبت و بذل دینار کام مرا شیرین میساخت؛ اکنون سه روز است که آن همای اوج عطوفت، سایة دولت از سرم بازگرفته، نمیدانم که در قاف انزوا با عنقا همنشین گشته؟ یا از محک دیده چون اکسیر کیمیا پنهان گردیده.» از وی میپرسند آن شخص نامش چیست؟ در جواب میگوید: هربار که سؤال میکردم جواب میداد که به نام من چه کار دارید؟
کاشف شاعر و نویسندهای توانا و مردی «ملا» بوده است. در زمینههای مختلف دارای اطلاعات خوبی است. به عبارات ذیل توجه کنید. آنجا که میخواهد کتاب را به پایان برساند با چه زیبایی از آیات استفاده کرده است. آیات بار معنی را به دوش میکشند، یعنی فارسی و عربی چون شیر و شکر درهم آمیخته است؛ البته همه جا چنین نیست گاه آیات برای پشتوانة کلام است.
«خداوندا، از شجرة طور هدایت عصای هیَ عَصا اَتَوکّأ عَلیْها به دستم ده تا از بیم فی سِلْسِلَةٍ ذَرعُها سََبْعُونَ ذراعاً فَاَسْلُکوه. الهی از دارالشفای عنایت شربت و اِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینُ به کامم ریز تا از خمار لَیْسَ لَهُمٌ اِلّا مِنْ غِسْلین آسوده بنشینم. نفس ضحاک سرشتم که همیشه از آسیب دو اژدها صولت اِذ یَلْتَقی یَتَکفّی المُلْتَحیّانِ عَنِ الیَمینِ و عَنِ الشّمال مقید در سرکوب رنج است در پناه ففّروا الی الله برات آزادیاش ده. تو دانی که از راه صواب بازماندهام، و به قدمفرسایی در طریق خطا معترفم. عذر وَ اَعْتُرفْنا بِذُنُوبنٰا فَهَل اِلیٰ خروج من سَبیل از من درپذیر. از کیفیت شهد توفیق غافلم و نابینایی خود را در شرابخانة تحقیق قایلم؛ در عرصة یُوْمَ القِیامه اَعْمی بر من بخشای.»
اشعار نیز چنین است. حدود پانصد بیت در این اثر ارزندة خواندنی آمده است؛ جز دو بیت که از امیر خسرو دهلوی آورده شده است، بقیه سرودة خودش میباشد، که سعدیوار نظم و نثر را درهم آمیخته است.
غالب ابیات برای زینت آمده است و گاه بار معنی را به همراه دارد. برخی ابیات بسیار نغز است، از آن جمله:
بهین بشر خاتم انبیا
شفیع گنهپیشگان در جزا
□
گشتیم چون نسیم سراپای این چمن
یک گل نیافتیم در این گلشن آشنا
که یادآور این ابیات مولوی است:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود، جستهایم ما
گفت، آنکه یافت مینشود، آنم آرزوست
□
بوی گل گر نکند راهنمایی به چمن
مرغ دلخسته چه داند ره گلزار کجاست؟
□
آزرده مشو رفت گرت مال ز دست
کاین شیشه بسی درست گردید و شکست
□
همت چو هست باک ز بذل قلیل نیست
ابری که قطرهریز فشاند بخیل نیست
گاه از صنعت «پیآوری» بهره گرفته که بر لطف کلام میافزاید:
حکم نافذ، جاه عالی، ملک افزون، دین قوی
تیغ برّا، جام رنگین، لطف عام و خشم سخت
گاه کلمات را به صورت معطوف میآورد که هیمنهای به کلام میبخشد:
حکم و جان و ملک و دین و تیغ و جام و لطف و خشم
باد دایم راست ای روشندل بیداربخت
که یادآور شیوة سعدی است که سروده است:
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
اگر نثر کاشف مصنوع و پیچیده است، شعرش روان و همهکس فهم میباشد، به حدی که گاه حالت محاوره پیدا میکند.
باید سخنت به جای باشد
خود هرزه درا، درای باشد
□
نیک و بد نقش روزگار بود
هرچه کردیم یادگار بود
□
هرکار خراب از تو آباد
در بند تو بسته بِه که آزاد
● دامنة اطلاعات:
نویسنده در زمینههای مختلف اطلاعات گستردهای داشته و هنرمندانه از آنها استفاده کرده است. اگر «سرمه» به خورد کسی بدهند صدایش میگیرد و نمیتواند سخن بگوید. کاشف از موضوع اینگونه استفاده کرده است. «سرمه در حلق بلال خیال ریختن.»
برای مادة تاریخ ساختن از «حساب جمل» استفاده میکنند. به عنوان مثال وقتی حکومت ایران در عهد مظفرالدین شاه از استبداد به مشروطه تبدیل شده، شخص باذوقی این عبارت را ساخت «عدل مظفر» که با حساب جمل برابر است با ۱۳۲۴ ه. . ق یعنی سالی که این فرمان صادر شده است۲ و کاشف از این شیوه نیز گاه استفاده کرده است.
در گذشته برای رفع و دفع «سردرد» چوب صندل میسوزاندهاند، کاشف چنین گفته است: «بهر دفع صداع مصیبت صندل جوهر خاک بر جبین سودند.»
حال دقت کنید که از مهرههای شطرنج چگونه استفاده کرده است: «از این مقوله سربازان ... پس شاه هم آن حریفان بدقمار را به شطرنجی عرصة تدبیر سپرد، خواجه آنها را پیاده میدوانید وزیر خوشتقریر از اسب به شیب آمده، رخ بر پای شاه مالید.»
● استفاده از آرایهها:
کاشف از آرایههای کلام نیز بیبهره نبوده است. به پارهای از آنها توجه کنید:
مراعاتالنظیر: «احرام ردای شوق، بر دوش همت بسته و عزم حج بیتالله الحرام و به سعی کمند تألیف طواف آن طوایف چشمة زمزم ...» (احرام، حج، بیتالله الحرام، سعی، طواف، زمزم).
«عود دل را چون دف بر آتش حزن هشته، نفیر ناله در هر کوچه و برزن، قانون اهل شیونساز کرد.» (عود، دف، نفیر، قانون، ساز)
«به بحر قیرگون درآمده چتر بادبان مدعا بر سر کشتی ایشان چون بال هما سایه اندازد. پس در آن بندر قبل از آن به کشتی درآیند.» (بحر، بادبان، کشتی، بندر)
«هوادار غنچة لب را به باد نفس پژمرده مسازید که بهار مدعا بر شاخسار اقبال گل کرده در جویبار امید سنبل عشرت سرسبز گردیده.» (غنچه، پژمرده، بهار، شاخسار، گل، جویبار، سرسبز)
مقصود از بیان این نمونهها آن است که تا حدی هنر کاشف در نویسندگی آشکار گردد. که اندیشه و خیالش چگونه قلم را به حرکت میآورده است. لب و دهان چون غنچه است، هوادارش باشید که به باد نفس پژمرده نشود. مدعا و آرزو چون بهار است که اقبال بر شاخسار آن گل کرده است. امید و آرزو چون گل و سنبل است که در جویبار عشرت سرسبز گردیده.
▪ تجانس:
کلمات و عباراتی که به نحوی با هم تجانس دارد در کلام کاشف بسیار فراوان است که در ادب فارسی کمنظیر است. باز به منظور نشان دادن قدرت و سلطة وی بر زبان و ادب فارسی نمونههایی ذکر میکنیم: غُل و غَل، تُرک و تَرک، مسلح و مسلخ، خرق و حرق، خرف و خزف، شکفت و شگفت، فرح و فرج، فرج و حرج. «بنای قصر شکوه قیصر را قصیر تصور کرد از قصور حزم.» «فایض رایض هر شارع و سوق، سوق میداد.» «اگر سر سودا داری و رگ سودا موی دماغت نیست.» «نگارخانة خط نسخ که قلم نسخ بر جمیع نسخ و صحف کشیده.» «به عزم عود، عود دل ...».
▪ تلمیح:
کسی که «خزان و بهار» را میخواند باید اطلاعات فراوانی داشته باشد. درست است که نثر مصنوع است و مطالب به اطناب میگراید تا نویسنده بتواند هنر خود را آشکار کند.
آنجا که اشارهای به آیهای یا حکایتی یا نام کسی آورده است باید دانست که داستان یوسف چگونه بوده است، در کنعان چه گذشته است، بیتالاحزان کدام است و چرا بیتالاحزان گفتهاند و صبر یعقوب چون صبر ایوب است. باید سرگذشت ایوب و یعقوب را دانست.
کاشف چنین گفته است: «ای عزیز! اگر مرد بازاری این یوسف صلای زلیخا لقایی، زود بشتاب، والّا در کنعان احزان با یعقوب حرمان صبر ایوب پیش گیر.»
به این اشارت نیز توجه کنید: «از گنج خسروی چیزی کم نگردد.» «خضر راهش از عزل بیابان در خاک مال است.» «هدهد فرخنده پیامش از غراب دهشت در وحشت.» ید بیضا، نمرود اوج نحوت، ابراهیم خلیلسیرت، قصر خورنق ... .
سیاقة الاعداد: به یک نمونه بسنده میکنیم. که در عبارتی از «ده» تا «یک» را چگونه به رشته کشیده است: «آن ده تن را اگر نُه کرسی فلک زیر پا گذارند که به ایام هفته تا عیش را در شش جهت عالم به پایمردی پنجة حواس این چهار تن جز در خواب نبینند. اکنون این چهار تن سه تیر جهد را بر کمان همت بسته دو پای در یک کفش دارند.»
▪ پیآوری:
از این صنعت نیز گاه به خوبی استفاده کرده است. از آن جمله میباشد: «فیضان عقل و جنون، لطف و غضب و کبر و مذلت و رحم و جور و محبت و عداوت و جور و بخل.»
▪ نثر منظوم:
برخی از عبارات دارای وزن عروضی میباشد چون: «در میان پنبهاش دیدم نهان.» «اکلیل تاج سرکش.» «هدهد وحشتپیام.» «هدهد چو شرح حال را.» «همچو من ضرغام خونآشام شیر.» «بهر دیده در دنیا.» «عالم کون و فساد، چون ارم ذاتالعماد.»
لغات و تعبیرات مشکل، در این اثر مصنوع فراوان است، تا آنجا که معنی خیلی از آنها برای اهل فن هم دشوار است و باید به فرهنگ لغت مراجعه کرد. چون: بلسان، منهل، عاتیه، اجامیش، مرقات، شرذمه، طافحه، اصطبار، تلهب، پرکال و ... .
شیوة کتابت: خط شکستة نستعلیق است تا آنجا که گاه خواندن مطالب بسیار مشکل است. گاه به جای «و» «ـُ» یا ضمه آمده است، چون: «لطفُ احسان مترادفاند» به جای «لطف و احسان مترادفاند». «اتلاف مالُ نفس» به جای «اتلاف مال و نفس.»
گاه به جای کسره «ی» آورده است: «به شرطی وصول اثر = به شرطِ وصول اثر، پیامگذاری خلیفه = پیامگذارِ خلیفه» گاه عکس آنچه گفته شد عمل شده است یعنی کسره به جای «ی» میباشد.
گاه فعل اول همراه شناسه است و در فعل دوم شناسه حذف شده است: «به گریه درآمدم گفت بلی منم» به جای «گفتم منم.»
گاه «ب» به جای «پ» و بالعکس به کار رفته است: «پیزاد و راحله» به جای: بیزاد و راحله؛ پیشرکت غیر، به جای بیشرکت غیر.
گاه حرف «آ» در وسط کلمه با مد آمده است: «مآل، اقبآل، گاه دو کلمه را متصل نوشته که خواندن را مشکل کرده است: طلبداشت = طلب داشت، داخلشد = داخل شد. مرغزار = مرغزار، بدینولایت = بدین ولایت.
دکتر محمد حسین خسروان
پینوشت
۱. این اثر ارزنده با همکاری دوست ارجمندم، جناب آقای دکتر اشرافزاده با چهار نسخه مقابله شده و آمادة چاپ است.
۲. طرز استفاده از حروف ابجدی چنین است:
یکان یکان شمـــر ابجد حـــــــــروف تا حطی
چنانکــــــه از کَلَمــن عشــرعشــر تا سعفص
پـس آنگه از قــرشت تا ضظــغ شمر صـدصـــد
دل از حســـاب جمل شد خلاص مستقــــــبل
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست