شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

جامعیت و کمال دین


جامعیت و کمال دین

امروز کافران از دین شما نومید شدند از آنها نترسید و از من بترسید امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم و به اسلام, بعنوان دین شما راضی شدم

در اینکه‌ اسلام، از نظر پیروان‌ آن، دینی‌ جامع‌ و کامل‌ است، جای‌ گفتگو نیست. قرآن‌ کریم‌ می‌فرماید:

اَلیَوم‌ یَئِسَ‌الَّذینَ‌ کَفَروُ‌ا مِن‌ دینِکُم‌ فَ‌لاتَخشَوهُم‌ وَ‌اَخشَونِ‌ الیَوَمَ‌ اَکمَلتُ‌ لَکُم‌ دینَکُم‌ وَ‌ اَتمَمتُ‌ عَلَیکُم‌ نِعمَتی‌ وَ‌ رَضیتُ‌ لَکُم‌الا‌ ِسلامَ‌ دیناً۱

«امروز کافران‌ از دین‌ شما نومید شدند. از آنها نترسید و از من‌ بترسید. امروز دین‌ شما را کامل‌ کردم‌ و نعمتم‌ را بر شما تمام‌ ساختم‌ و به‌ اسلام، بعنوان‌ دین‌ شما راضی‌ شدم.»

آن‌ روزی‌ که‌ کفار از دین‌ مسلمانان‌ نومید شدند و امیدهای‌ آنان‌ بر باد رفت، چه‌ روزی‌ بود؟ آن‌ روز، که‌ دین‌ به‌ کمال‌ و تمامیت‌ رسید و خداوند خشنود شد از اینکه‌ اسلام، دین‌ بشریت‌ باشد، کدامین‌ روز بود؟

آیا روز یأس، همان‌ روز اکمال‌ و اتمام‌ است؟ مفسران‌ کلام‌الهی‌ پذیرفته‌اند که‌ این‌ دو، در یک‌ روز بوده‌ است.

اماآیا روزی‌ که‌ آیه‌ نازل‌ شد، همان‌ روز یأس‌ کفار و اکمال‌ دین‌ و اتمام‌ نعمت‌ بود؟

علامه‌ طباطبایی، مفسر برجستهٔ‌ عالم‌ اسلام، در تفسیر محققانهٔ‌ خود به‌ نقد نظریات‌ گوناگون، برخاسته‌ و با کنکاشی‌ عمیق‌ در تعیین‌ روز نزول‌ آیه‌ و روز اکمال‌ و اتمام، سرانجام‌ به‌ نظریه‌ای‌ رسیده‌ که‌ درخور تأمل‌ است.

احتمالات‌موردنقدونظربه‌قرارزیرند:

۱) مقصود از آن‌ روز، روز معینی‌ نیست؛ بلکه‌ مقصود زمانی‌ است‌ که‌ با بعثت‌ پیامبر و دعوت‌ او، اسلام‌ ظهور می‌کند و شجرهٔ‌ طیبهٔ‌ آن‌ می‌روید و به‌ رشد و پویایی‌ می‌پردازد.

این‌ احتمال‌ درست‌ نیست. زیرا ظاهر آیه، این‌ است‌ که‌ در روز نزول‌ آیهٔ‌ مورد بحث، مسلمانان، دینی‌ داشته‌اند که‌ کفار در انتظار زوال‌ آن‌ بوده‌ و مسلمین‌ از آنها بیم‌ و هراس‌ داشته‌اند و این، با آغاز ظهور اسلام‌ سازگار نیست.

۲) مقصود، روز فتح‌ مکه‌ است. چرا که‌ در آن‌ روز خداوند، نیرنگ‌ مشرکان‌ قریش‌ را باطل‌ کرده، و شوکت‌ و صلابت‌ آنها را درهم‌ شکست‌ و بنیان‌ دینشان‌ را ویران‌ کرد از این‌ رو امید خود را از دست‌ دادند و دانستند که‌ توان‌ مبارزه‌ با اسلام‌ و جلوگیری‌ از پیشرفت‌ آن‌ را ندارند.

این‌ احتمال‌ با جملهٔ‌ «الیوم‌ اکملت‌ لکم...»، که‌ از سیاق‌ آیه، وحدت‌ «روز» استفاده‌ می‌شود، سازگار نیست. چرا که‌ روز فتح‌ مکه، روز اکمال‌ دین‌ و اتمام‌ نعمت‌ نیست، بلکه‌ دین‌ هنوز مراحلی‌ دیگر را طی‌ می‌کند.

۳) مراد از «الیوم»، روز نزول‌ آیهٔ‌ برائت‌ است‌ که‌ اسلام‌ گسترش‌ یافته‌ و آثار شرک، محو، و آداب‌ و سنن‌ جاهلیت‌ فراموش‌ گردید و در اماکن‌ مقدس، هیچ‌ مشرکی‌ دیده‌ نشد و هیچ‌ یک‌ از شعایر شرک، در مقابل‌ شعایر توحیدی‌ خودنمایی‌ نکرد.

اما این‌ نیز بمفهوم‌ اکمال‌ دین‌ و اتمام‌ نعمت‌ نیست.

نزول‌ آیهٔ‌ برائت، به‌ سال‌ نهم‌ هجری‌ مربوط‌ است؛۲ حال‌ آنکه‌ پس‌ از نزول‌ آن‌ آیهٔ‌ کریمه، آیات‌ بسیاری‌ در زمینهٔ‌ حلال‌ و حرام‌ نازل‌ گردیده‌ که‌ تا ارتحال‌ جانگداز نبی‌اکرم(ص) ادامه‌ داشت. در سورهٔ‌ مائده‌ که‌ آخرین‌ سورهٔ‌ نازل‌ شده‌ بر پیامبر است، همچنان‌ آیات‌ بسیاری‌ در زمینهٔ‌ حلال‌ و حرام‌ وجود دارد.

۴) با توجه‌ به‌ اینکه‌ احتمالات‌ سه‌گانهٔ‌ فوق‌ مردود است، این‌ احتمال‌ می‌ماند که‌ مراد از «الیوم»، همان‌ روزی‌ است‌ که‌ آیهٔ‌ «الیوم‌ یئس‌الذین‌ کفروا ...» نازل‌ شده‌ است.

همهٔ‌ مفسران، جمله‌های: «الیوم‌ یئس‌الذین‌ کفروا» و «الیوم‌ اکملت‌ لکم‌ دینکم‌ ...» را به‌ یکدیگر مربوط‌ می‌دانند. اگر آن‌ روز، نه‌ روز فتح‌ مکه‌ و نه‌ روز نزول‌ آیهٔ‌ برائت، نبوده‌ است، پس‌ چه‌ بوده‌ است؟! آیا روز عرفه‌ یعنی‌ روز نهم‌ ذی‌الحجهٔ‌ سال‌ دهم‌ هجری؟ مگر در روز عرفهٔ‌ آن‌ سال‌ چه‌ اتفاقی‌ افتاده‌ که‌ کفار را مأیوس‌ کرده‌ و اکمال‌ دین‌ و اتمام‌ نعمت‌ را باعث‌ شده‌ باشد؟!

کفار قریش‌ که‌ در روز فتح‌ مکه‌ (سال‌ هشتم) مأیوس‌ شده‌ بودند. کفار عرب‌ هم‌ با نزول‌ آیهٔ‌ برائت‌ در سال‌ نهم‌ مایوس‌ شده‌اند و مراد، یأس‌ همه‌ کفار عالم‌ هم‌ نمی‌تواند باشد زیرا، قطعاً‌ در روز عرفه‌ سال‌ دهم‌ هجرت‌ که‌ مسلمانان‌ در مناسک‌ حج‌ هستند، اتفاقی‌ جهانی‌ نیفتاده‌ و کفاری‌ که‌ خارج‌ از جزیرهٔ‌العرب‌ هستند، هنوز دارای‌ شوکتند و از دین‌ و آیین‌ خود مایوس‌ نشده‌اند.

پیامبراکرم(ص) پیش‌ از آن، دستورهای‌ فراوانی‌ در زمینهٔ‌ فرایض‌ دینی‌ و از جمله‌ حج‌ صادر فرموده‌ و آنچه‌ در روز عرفه‌ بیان‌ کرده، تنها حکم‌ حج‌ تمتع‌ بوده‌ که‌ آن‌ هم‌ بعد از رحلت‌ آن‌ حضرت‌ مهجور شد. در این‌ صورت، آموزش‌ حج‌ تمتع، نمی‌توانسته‌ موجب‌ اکمال‌ دین‌ باشد. بعلاوه‌ بیان‌ حکم‌ حج، چه‌ ارتباطی‌ با یأس‌ کفار دارد؟

نمی‌توان‌ اد‌عا کرد که‌ در روز عرفه، بقایای‌ احکام‌ اسلامی‌ نازل‌ شد و دین‌ با بیان‌ احکام‌ باقی‌مانده، به‌ اکمال‌ و اتمام‌ رسید، زیرا بعد از روز عرفه‌ هم، احکام‌ دیگری‌ همچون‌ آیات‌ مربوط‌ به‌ "کلاله" و "ربا" نازل‌ شده‌ است.

بنابراین‌ بی‌شک، مراد، روز غدیر است. هجدهم‌ ماه‌ ذی‌الحجهٔ‌ سال‌ دهم‌ هجری، همان‌ روزی‌ که‌ پیامبر اکرم‌ در مراجعت‌ از سفر حج، در غدیر خم، نزول‌ اجلال‌ فرموده‌ در میان‌ جمعیت‌ انبوه‌ مسلمانان، علی(ع) را به‌ خلافت‌ و امامت‌ برگزید. این‌ احتمال‌ با روایات‌ هم‌ موافق‌ است. اینک‌ جای‌ این‌ سؤ‌ال‌ است‌ که‌ نصب‌ امام‌ و تعیین‌ جانشین‌ پیامبر چه‌تأثیری‌در یأس‌کفار، اکمال‌دین، اتمام‌نعمت‌وخشنودی‌خداداشته‌است؟!

در حقیقت‌ باید روشن‌ شود چه‌ اتفاقی‌ افتاده‌ که‌ چهار خاصیت‌ بسیار مهم‌ و سرنوشت‌ساز دارد:

‌۱) یأس‌ کفار

کفار برای‌ طرد اسلام‌ از صحنهٔ‌ زندگی‌ مردم، توطئه‌ها کردند، خون‌ دلها خورده‌ و کشته‌ها دادند و گرچه‌ در بسیاری‌ میادین، شکست‌ خوردند اما قطعاً‌ هنوز مأیوس‌ نشده‌ بودند. آنان‌ امید داشتند که‌ با رحلت‌ پیامبر خدا، امت‌ اسلام‌ متلاشی‌ شده‌ و تعلیمات‌ اسلامی‌ به‌ فراموشی‌ سپرده‌ شود.

تنها نقطهٔ‌ امید کفار همین‌ بود. ولی‌ اگر خداوند برای‌ دوران‌ پس‌ از رحلت‌ پیامبر، رهبر و امامی‌ بر مردم‌ بگمارد که‌ کار حفظ‌ دین، تدبیر امور و ارشاد امت‌ را همچون‌ خود پیامبر دنبال‌ کند و بقای‌ حکومت‌ اسلامی‌ در مسیر صحیح، تضمین‌ شود، آخرین‌ امید کفار نیز مبدل‌ به‌ یاس‌ خواهد شد. در این‌ صورت‌ ترس‌ از کفار معنی‌ ندارد. ولی‌ باید از خدا ترسید. یعنی‌ مؤ‌منان‌ باید در امر خلافت‌ که‌امید کفار را از میان‌ برده،از خدابترسند و ‌‌کاری‌ نکنند که‌ خدا را به‌ خشم‌ آرند.

‌۲ و ۳) اکمال‌ دین‌ و اتمام‌ نعمت:

اکمال‌ و اتمام‌ از نظر معنی‌ به‌ هم‌ نزدیکند. راغب‌ اصفهانی، "کمال" شیء را، حاصل‌ شدن‌ هدف‌ آن‌ و "تمام" شیء را، رسیدن‌ آن‌ به‌ حد‌ و مرتبه‌ای‌ می‌داند که‌ نیازی‌ به‌ خارج‌ از خود نداشته‌ باشد.۳

محققان‌ با الهام‌ گرفتن‌ از آیات‌ قرآن، "تمام" و "کمال" را اینگونه‌ تحلیل‌ کرده‌اند:

برخی‌ از امور به‌ گونه‌ای‌ هستند که‌ با بودن‌ همه‌ اجزا، اثر بر آنها مترتب‌ می‌شود و بدون‌ یکی‌ از آنها، مترتب‌ نخواهد شد. مانند روزه، که‌ اگر در یک‌ جزء از اجزای‌ روز، ترک‌ امساک‌ شود، باطل‌ است. در اینجا واژهٔ‌ "تمام" به‌ کار می‌بریم. مثل‌ «اَتِمواالصیامَ‌ اِلَی‌الَّلیل» (الانعام‌ ۱۱۵) روزه‌ را تا شب‌ به‌ اتمام‌ برسانید. در مورد اجزای‌ نماز نیز اینگونه‌ است. اگر کسی‌ یک‌ جزء واجب‌ از نماز را عمداً‌ به‌ جای‌ نیاورد، نمازش‌ ناقص‌ است‌ و اثری‌ بر آن‌ مترتب‌ نیست.

برخی‌ دیگر، اموری‌ هستند که‌ اثر، وابسته‌ به‌ حصول‌ همه‌ اجزأ در آنها نیست. بلکه‌ هر جزئی، اثری‌ دارد. مانند روزهٔ‌ ماه‌ رمضان‌ که‌ روزهٔ‌ هر روز، اثری‌ دارد و اثر مجموع‌ روزه‌های‌ یک‌ ماه، مجموعهٔ‌ آثار هر روز است. در اینجا از واژهٔ‌ "کمال"استفاده‌ می‌کنیم. مثل: «مَن‌ لَمیَجِد فَصِیامُ‌ ثَ‌لاثَهَٔ‌ اَیامٍ‌ فِی‌الحَج‌ وَسَبعَهٌٔ‌ اِذ‌ارَجَعتُم‌ تِلکَ‌ عَشَرَهٌٔ‌ کامِلَهٌٔ» (البقره‌ ۱۹۶) در این‌ آیه‌ از کسی‌ که‌ پول‌ قربانی‌ ندارد، خواسته‌ شده‌که‌ سه‌ روز در حج‌ و هفت‌ روز بعد از مراجعت، روزه‌ بگیرد تا ده‌ روز کامل‌ شود.

آنچه‌ در روز غدیر، اتفاق‌ افتاده، دو وجهه‌ دارد: هم‌ "کمال‌ دین" و هم‌ "تمام‌ نعمت" است. یعنی‌ دین‌ به‌ منزله‌ یک‌ "کل‌ استغراقی"، تلقی‌ شده‌ و مشتمل‌ بر دستورهایی‌ است‌ که‌ هر کدام، هدف‌ خاصی‌ دارد و "هدف‌ مجموع"، مجموع‌ اهداف‌ یکایک‌ دستورها است. اینجاست‌ که‌ حادثهٔ‌ مورد نظر، دستور مهمی‌ بر دستورهای‌ دین‌ افزوده‌ و آن‌ را کامل‌ کرده‌ است. و اگر آن‌ حادثه‌ نبود، دین‌ کامل‌ نشده‌ بود. گو اینکه‌ به‌ قول‌ طبری‌ دستورهای‌ دیگری‌ هم‌ بعد از این‌ قضیه‌ ممکن‌ است‌ نازل‌ شده‌ باشد، اما آنها در کمال‌ دین‌ نقشی‌ ندارند. ولی‌ این‌ حادثهٔ‌ خاص، موجب‌ کمال‌ دین‌ است.

و اما نعمت‌ چیست‌ که‌ اگر این‌ حادثه‌ نبود، ناتمام‌ می‌ماند و عیناً‌ مانند نماز یا روزه‌ای‌ بود که‌ مکلف، آن‌ را قطع‌ می‌کرد و به‌ پایان‌ نمی‌برد و اگر این‌ حادثه‌ باشد، همچون‌ نمازی‌ است‌ که‌ «اَوَّلُهاالتَّکبیر وَ‌ آخرُ‌هاالتَّسلیم» و سایر اجزا نیز هر کدام‌ به‌ جای‌ خود است؟

این‌ نعمت، نعمت‌ "ولایت" است. یعنی‌ ولایت‌ خدا، رسول‌ و اولی‌ الامر. پس‌ دین‌ بدون‌ "ولایت"، همچون‌ کالبدی‌ بی‌روح‌ است‌ و اما ولایت‌ هم‌ تنها به‌ ولایت‌ خدا تمام‌ نمی‌شود و الزاماً‌ باید به‌ ولایت‌ رسول‌ پیوند یابد. ولایت‌ رسول‌ هم‌ لازم‌ است، اما تمام‌ نیست. زمانی‌ تمام‌ می‌شود که‌ ولایت‌ اهل‌بیت(ع) را در پی‌ داشته‌ باشد.

‌۴) دین‌ پسندیده‌ ‌ (رَضیتُ‌ لَکُمُ‌ الاِس‌لامَ‌ دیناً):

معلوم‌ می‌شود آن‌ دینی‌ که‌ از نظر تشریع‌ به‌ کمال‌ نرسیده‌ و از نظر نعمت‌ "ولایت"، تمام‌ نیست، مرضی‌ و پسندیدهٔ‌ خدا نیست‌ و به‌ همین‌ جهت‌ است‌ که‌ به‌ دنبال‌ یأس‌ کفار، اکمال‌ دین‌ واتمام‌ نعمت‌ فرمود: «وَ‌ رَضیتُ‌ لَکُم‌الاسلامَ‌ دیناً» و بدین‌ ترتیب‌ وعده‌ای‌ که‌ خدا در سورهٔ‌ نور داده‌ بود، در سورهٔ‌ مائده‌ تحقق‌ یافت:

وَ‌عَدَ‌االَّذینَ‌ آمَنُوا مِنکُم‌ وَ‌ عَمِلُوا الصالِحاتِ‌ لَیَستَخلِفَنَّهُم‌ فِی‌الا‌ َرضِ‌ کَما استَخلَف‌الَّذینَ‌ مِن‌ قَبلِهم‌ وَ‌ لَُیمَکٍّنَنَّ‌ لَهُم‌ دینَهُم‌ الَّذی‌ ارتَضی‌ لَهُم‌ وَ‌ لَیُبَدٍّلنَّهُم‌ مِن‌ بَعدِ‌ خَوفِهم‌ اَمناً‌ یَعبُدونَنی‌ لایُشرِکونَ‌ بیشَیئاً۴

«خداوند به‌ آنهایی‌ از شما که‌ ایمان‌ آورده‌ و عمل‌ صالح‌ انجام‌ داده‌اند، وعده‌ داده‌است‌ که‌ آنها را در روی‌ زمین‌ خلیفه‌ کند. همانگونه‌ که‌ پیشینیان‌ آنها را خلیفه‌ کرد و دینشان‌ را که‌ برایشان‌ پسندیده‌ است، برای‌ آنها استوار و متمکن‌ سازد و خوف‌ آنها را مبدل‌ به‌ امن‌ کند که‌ مرا بپرستند و چیزی‌ شریک‌ من‌ قرار ندهند.»

● ‌چگونگی‌ جامعیت‌ و کمال‌

با عنایت‌ به‌ آیهٔ‌ سوم‌ سورهٔ‌ مائده‌ و مضامین‌ دیگر اسلامی، هیچ‌ مسلمانی‌ نیست‌ که‌ دین‌ را ناقص‌ -اعم‌ از "ناتمام" یا "غیرکامل" - بداند.

دین، شجرهٔ‌ طیبه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ اعتبار "نعمت"، تام‌ و تمام‌ و به‌ اعتبار جنبه‌های‌ اعتقادی‌ و اخلاقی‌ و فقهی، "کامل" است.

این‌ مطلب، به‌ طور قطع‌ مورد قبول‌ همه‌ مذاهب‌ اسلامی‌ است. اگر اختلافی‌ دربارهٔ‌ آن‌ باشد در این‌ است‌ که‌ آیا آنچه‌ دین‌ را کامل‌ و نعمت‌ را تمام‌ کرده، قضیهٔ‌ مهم‌ غدیرخم‌ بوده‌ است، یا قضیه‌ای‌ دیگر؟!

● ‌جامعیت‌ و کمال‌ دین‌ در چیست؟!

قدر مسلم‌ این‌ است‌ که‌ دین، نسبت‌ به‌ آنچه‌ در قلمرو آن‌ باشد، ساکت‌ نیست‌ و از این‌ حیث، جامع‌ و کامل‌ است. اما آیا سیاست، امامت‌ و رهبری‌ امت، به‌ دین‌ مربوط‌ است‌ یا نه؟ آیا امور دنیوی‌ بشر در قلمرو دین‌ است‌ یا نه؟ و آیا دین‌ در این‌ امور، سکوت‌ کرده‌ یا خیر؟! آیا دین، اخروی‌ است‌ یا دنیوی؟ و یا هم‌ دنیوی‌ و هم‌ اخروی‌ است؟ آیا کاری‌ به‌ دنیای‌ مردم‌ نداشته‌ و دنیا را به‌ قیصرها و آخرت‌ را به‌ پیامبران‌ واگذارده‌ است؟! یا اینکه‌ همچون‌ برهان‌ برخی‌ فلاسفه‌ بر نبوت، بگوییم‌ که‌ پیامبران‌ آمده‌اند تا تنها روابط‌ اجتماعی‌ مردم‌ را درست‌ کنند و جلو تعدیات‌ و تجاوزات‌ را بگیرند؟

بسیار دشوار بلکه‌ محال‌ است‌ که‌ بگوییم: دین‌ فقط‌ دنیوی‌ یا فقط‌ اخروی‌ است. چرا که‌ دنیا مقدمه‌ و مزرعهٔ‌ آخرت‌ و آخرت، نتیجه‌ و ثمرهٔ‌ دنیاست. و بنابراین، دین‌ نمی‌تواند دنیوی‌ محض‌ یا اخروی‌ محض‌ باشد.

پس‌ جامعیت‌ دین‌ به‌ این‌ است‌ که‌ هم‌ به‌ دنیای‌ مردم‌ نظر داشته‌ باشد و هم‌ به‌ آخرت‌ آنان. آن‌ هم‌ نه‌ به‌ گونه‌ای‌ که‌ میان‌ دنیا و آخرت، دیواری‌ به‌ ضخامت‌ دیوار چین‌ قرار دهد و برای‌ هر یک، بدون‌ ارتباط‌ به‌ یکدیگری‌ برنامه‌ریزی‌ کند.

به‌ هرحال، هیچ‌ مسلمانی‌ در مسألهٔ‌ جامعیت‌ و کمال‌ دین، بحث‌ کبروی‌ ندارد. اما به‌ لحاظ‌ صغروی‌ و مصداقی‌ جای‌ بحث‌ است‌ که‌ مرز دین‌ تا کجاست؟ دین‌ اگر نسبت‌ به‌ مسایل‌ درون‌ مرزی‌ خود سکوت‌ کرده‌ باشد، هرگز نمی‌تواند تام‌ و کامل‌ باشد. اما اگر نسبت‌ به‌ مسایل‌ برون‌ مرزی‌ خود سکوت‌ کند، به‌ تمامیت‌ و جامعیت‌ آن، لطمه‌ای‌ وارد نمی‌شود. گرچه‌ ممکن‌ است‌ به‌ قاعدهٔ‌ لطف، در مسایل‌ برون‌ مرزی‌ خود نیز وارد شود و راه‌ را بر انسانها بگشاید. چنانکه‌ داود(ع)، زره‌ می‌بافد و این‌ صنعت‌ را که‌ به‌ حکم‌ «وَ‌ عَلَّمناهُ‌ صَنعَهَٔ‌ لَبُوس»۵ از خدا آموخته، به‌ مردم‌ نیز می‌آموزد، یا نوح‌ کشتی‌ می‌سازد و صنعت‌ کشتی‌سازی‌ را - اگر نگوییم‌ ابداع‌ می‌کند - رونق‌ می‌بخشد و زمینهٔ‌ پیشرفت‌ آن‌ را فراهم‌ می‌سازد. یوسف، مدیریت‌ کشاورزی‌ مصر را بر عهده‌ می‌گیرد و کشوری‌ را با همسایه‌های‌ آن‌ در قحطسالی‌ هفت‌ ساله‌ از خطر گرسنگی‌ و نابودی‌ نجات‌ می‌بخشد و...

موسی‌ به‌ قارون‌ می‌گوید: «وَ‌ ابتَغِ‌ فیما آتاکَ‌ اللهُ‌ الد‌ارَ‌ الاَّخِرَهَٔ‌ وَ‌ لاتَنس‌ نَصیبَکَ‌ مِنَ‌الدُّنیا وَ‌ اَحسِن‌ کَما اَحسَنَ‌اُ‌ اَلَیکَ»۶

دین‌ از بشر نمی‌پذیرد که‌ آخرت‌ خود را به‌ دنیا بفروشد و دنیا را هدف‌ نهائی‌ قرار داده، آخرت‌ را فدای‌ دنیا کند چرا که‌ خداوند فرموده‌ است: «اوُلَّئِکَ‌ الَّذینَ‌ اشتَرَوُ‌ا الحَیاهَٔ‌ الدُّنیا بِالاَّخِرَهِٔ»۷

دین، سعادت‌ دنیا و آخرت‌ مردم‌ را می‌خواهد و در دعاهای‌ قرآنی‌ آمده‌ است‌ که: «رَبَّنا آتِنا فِی‌الدُّنیا حَسَنَهًٔ‌ وَ‌ فِی‌الاَّخِرَهِٔ‌ حَسَنَهًٔ‌ وَ‌ قِنا عَذ‌ابَ‌ النار»۸

دنیای‌ منهای‌ آخرت‌ در نظر دین، متاع‌ غرور و کالای‌ فریب‌ است‌ و به‌ همین‌ جهت‌ فرمود: «وَ‌ مَاالحَیاهُٔ‌ الدُّنیا اِ‌لا‌ مَتاعُ‌ الغُرور»۹

از نظر دین، دنیا محل‌ عبور و آخرت‌ محل‌ استقرار است. علی(ع) فرمود: «اِنٍّمَاالدُّنیا دارُ‌ مَجازٍ‌ وَ‌ الاَّخِرَهُٔ‌ د‌ارُ‌ قَرارٍ‌ فَخُذُوا مِن‌ مَمَرٍّکُم‌ لِمَقَرٍّکُم‌ وَ‌ لاتَهتکُوا اَستارَکُم‌ عِندَ‌ مَن‌ یَعلَم‌ اَسرارَکُم‌ وَ‌ اَخرِجُوا مِنَ‌الدُّنیا قُلُوبَکُم‌ مِن‌ قَبلِ‌ اَنتَخرُجَ‌ مِنها اَبدانکم».۱۰ باید از این‌ دنیا توشه‌ برگرفت‌ ونباید پیش‌ خدا پرده‌دری‌ کرد. باید قبل‌ از خروج‌ بدن، دل‌ را از این‌ دنیا خارج‌ کرد. دنیایی‌ که‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ راه‌ آخرت‌ و وسیلهٔ‌ رشد و تزکیه‌ و استکمال‌ انسانها مورد استفاده‌ قرار گیرد، درخور ستایش‌ است، نه‌ در خور مذمت. از این‌ رو امیرالمؤ‌منین(ع) شخصی‌ را که‌ زبان‌ به‌ مذمت‌ دنیا گشوده‌ بود، ملامت‌ کرد و فرمود: «اَتَغتَرُّ‌ بِالدُّنیا ثُمَّ‌ تَذَمُّها اِنَّ‌الدُّنیا دارُ‌ صِدقٍ‌ لِمَن‌ صَدَقَها وَ‌ دارُ‌ عافِیَهٍٔ‌ لِمَن‌ فَهِمَ‌ عَنها وَ‌ دارُ‌ غَنیً‌ لِمَن‌ تَزَوَّدَ‌ مِنها وَ‌ دارُ‌ مَوعِظَهٍٔ‌ لِمَن‌اتَّعظَ‌ بِها مَسجدُ‌ اَحِب‌آءَ‌اِ‌ وَ‌ مُصَلی‌ مَ‌لائِکَهِٔ‌الله‌ وَ‌ مَهبِطَ‌ وَحیِ‌اِ‌ وَ‌ مَتَجر اَولَیأِ‌اِ‌ ...»۱۱

اما دنیایی‌ که‌ هدف‌ باشد (و نه‌ وسیلهٔ‌ رشد و تهذیب‌ و استکمال،) هم‌ خودش‌ بی‌اعتبار است‌ و هم‌ دارندهٔ‌ آن. از این‌رو علی(ع) دربارهٔ‌ آنان‌ می‌فرماید: «یَتَنافَسونَ‌ فِی‌ دنیا دَینهٍٔ‌ وَ‌ یَتَکالَبُونَ‌ عَلی‌ جیفَهٍٔ‌ مُریحَهٍٔ»۱۲ بر سر دنیای‌ دون‌ بر یکدیگر پیشی‌ گیرند و چون‌ سگها این‌ مردار گندیده‌ را از هم‌ می‌ربایند.

آری‌ دنیای‌ بی‌هدف، پست‌ و دنی‌ است‌ و حکم‌ مردار متعفن‌ دارد و دنیاداران‌ همچون‌ سگان‌ لاشخورند.

● ‌قلمروی‌ دین؟!

با توجه‌ به‌ اینکه‌ دنیا مقدمه‌ آخرت‌ و راهی‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ است، می‌توان‌ گفت‌ که‌ اصولاً‌ همان‌طور که‌ دین‌ نمی‌تواند نسبت‌ به‌ مسأله‌ای‌ از مسایل‌ اخروی‌ بی‌تفاوت‌ باشد، نسبت‌ به‌ مسأله‌ای‌ از مسایل‌ دنیوی‌ نیز نمی‌تواند بی‌تفاوت‌ باشد.

موجودی‌ که‌ فرزند این‌ دنیاست‌ و از راه‌ دنیا متوجه‌ آخرت‌ می‌گردد، به‌ هیچ‌ وجه‌ نمی‌تواند بیگانه‌ از دنیا باشد، چنانکه‌ بیگانه‌ از آخرت‌ نیست. علم، فرهنگ، تمدن، حکومت، سیاست، اقتصاد، هنر، صنعت، کشاورزی، دامداری، خانواده، اجتماع‌ و فرد، به‌ اعتباری، در قلمرو دین‌ هستند و طبیعی‌ است‌ که‌ دین‌ جامع‌ و کامل‌ باید در باب‌ همهٔ‌ آنها قانون‌ و ضابطه‌ بدهد. بشر در حقوق‌ و اخلاق‌ و عبادات، نیازمند دین‌ است. درست‌ است‌ که‌ بشر با عقل‌ عملی‌ خود، حسن‌ و قبح‌ افعال‌ و مبانی‌ بسیاری‌ از بایدها و نبایدها را - اگر اشعری‌ فکر نکنیم‌ - درک‌ می‌کند و طبعاً‌ به‌ درک‌ مسایلی‌ از اخلاق، عبادات‌ و حقوق‌ نایل‌ می‌شود. ولی‌ این‌ اندازه‌ برای‌ اخروی‌ شدن‌ دنیا و برای‌ اینکه‌ جریان‌ زندگی‌ دنیا به‌ سلامت‌ آخرت‌ منتهی‌ شود، کافی‌ نیست‌ و لذا علاوه‌ بر حجت‌ باطن‌ (عقل)، به‌ حجت‌ ظاهر (انبیأ و اولیأ) نیازمندیم.

اگر دین، طرفدار اعتکاف‌ در غار، رهبانیت، زهد خشک‌ صوفیانه، تجردگرایی‌ قلندرانه‌ و گریز از کار و تلاش‌ و اجتماع‌ و سیاست‌ و فلاحت‌ و صنعت‌ بود و زندگی‌ استثنایی‌ و غیرطبیعی‌ مرتاضان‌ را وقعی‌ می‌گذاشت، آنگاه‌ حق‌ داشتیم‌ برای‌ دین، مسایل‌ برون‌ مرزی‌ و درون‌ مرزی‌ درست‌ کنیم‌ و دین‌ جامع‌ و کامل‌ را محدود به‌ مسایل‌ خاصی‌ درخور رهبانیت، ترک‌ دنیا، تجرد، نفرت‌ و گریز بدانیم.

اما می‌دانیم‌ که‌ اسلام‌ غیر از این‌ است. ریاضت‌ اسلام، روزهٔ‌ واجب‌ رمضان‌ است‌ و اعتکاف‌ مستحب‌ اسلام، سه‌ روز ماندن‌ در مسجد است‌ و رهبانیت‌ آن، جهاد می‌باشد. چنانکه‌ پیامبر به‌ عثمان‌بن‌ مظعون‌ - که‌ به‌ خاطر مرگ‌ فرزند و از شدت‌ حزن، در کنج‌ خانه‌ عزلت‌ گزیده‌ و به‌ عبادت‌ پرداخته‌ بود فرمود: «یاعُثمان‌ اِنَ‌اَ‌ تَبارَکَ‌ وَ‌ تَعالی‌ لَم‌یَکتُب‌ عَلَیناالرُّ‌هبانیَّهَٔ‌ اِنَّما رهبانیهُٔ‌ اُمُّتِیَ‌الجَهادُ‌ فی‌ سَبیلِ‌ا»۱۳ بدین‌ترتیب، هیچ‌ امری‌ از امور دنیا و هیچ‌ عملی‌ از اعمال‌ بشر در حیات‌ این‌ دنیا، خارج‌ از قلمرو دین‌ نیست. در این‌ موضوع، هیچ‌ فرقی‌ بین‌ مسایل‌ فردی، خانوادگی‌ و اجتماعی‌ نیست‌ و صد البته‌ برخی‌ از مسایل‌ به‌ خاطر اهمیتی‌ که‌ دارند، ضمن‌ اینکه‌ در قلمرو دین‌ هستند، در درجهٔ‌ اول‌ اهمیت‌ قرار دارند.

اصولاً‌ نباید فراموش‌ کرد که‌ در قرآن‌ کریم‌ پیامبرگرامی‌ اسلام‌ به‌ عنوان‌ تزکیه‌کننده‌ و تعلیم‌دهنده‌ معرفی‌ شده. چنانکه‌ می‌فرماید: «وَ‌ یُزَکیهِم‌ وَ‌ یُعَلٍّمُهُمُ‌الکِتابَ‌ وَ‌ الحِکمَهَٔ»۱۴ دین‌ مبین‌اسلام‌ تمام‌ ابعاد وجودی‌ انسانها از زمان‌ انعقاد نطفه‌ - بلکه‌ قبل‌ از آن‌ - تا کودکی، جوانی، پیری، مرگ، پس‌ از مرگ‌ را مورد توجه‌ قرار داده‌ و با دیدی‌ وسیع، با تعلیم‌ و تزکیهٔ‌ انسان، تمام‌ مراحل‌ وجود و همهٔ‌ علل‌ و شرایط‌ تکاملی‌ از جمله‌ اصلاح‌ محیط‌ اجتماعی‌ را مد‌ نظر قرار داده‌ برای‌ رشد معنوی‌ و تربیت‌ او به‌ نحوی‌ بهتر و پسندیده‌تر، برنامه‌ریزی‌ می‌کند، طبیعی‌ است‌ که‌ تشکیل‌ حکومت‌ صالح‌ نیز نمی‌تواند از مسایل‌ برون‌ دینی‌ باشد. دینی‌ که‌ حتی‌

‌مسألهٔ‌ مضمضه‌ و استنشاق‌ و ازالهٔ‌ موهای‌ زاید و ناخنها و نظافت‌ بدن‌ را از یاد نبرده، چگونه‌ ممکن‌ است‌ در مساله‌ حکومت‌ که‌ از اهم‌ مسایل‌ دنیوی‌ و اخروی‌ بشر است، ساکت‌ مانده‌ و دم‌ فرو بسته‌ باشد؟! و مگر ساکت‌ مانده‌ است؟!

در قرآن‌ کریم‌ به‌ مسألهٔ‌ حکومت، اهمیت‌ ویژه‌ای‌ داده‌ شده‌ و با آیهٔ‌ «اَطیعُوااَ‌ وَ‌ اَطیعواالرَّسولَ‌ وَ‌ اوُلِی‌الا‌ َمرِ‌ مِنکُم»۱۵، حاکمیت‌ را یکسره‌ از نااهلان‌ سلب‌ کرده‌ و طوق‌ اطاعت‌ ظالمان‌ و فاسقان‌ و حاکمان‌ به‌ غیر "ما انزل‌ا" را از گردن‌ انسانها برداشته‌ و بهترین‌ نوع‌ اطاعت‌ را بر آنها واجب‌ شمرده‌ که‌ در زمان‌ حضور، اطاعت‌ از معصوم‌ و در عصر غیبت‌ کبری، اطاعت‌ از آنانی‌ است‌ که‌ با انتخاب‌ مستقیم‌ یا غیرمستقیم‌ مردم‌ و برحسب‌ موازین‌ و معیارهای‌ تعیین‌ شده‌ از سوی‌ شرع‌ مقدس‌ زمام‌ امور مسلمین‌ را به‌ دست‌ می‌گیرند.

و مضمونی‌ دلنشین‌ از حاکمیت‌ فقهای‌ جامع‌ شرایط‌ و امام‌گونه‌های‌ عصر انتظار پدید می‌آورد. در روایات‌ نیز بدان‌ مطلب‌ توجه‌ اکید شده‌ و راه‌ حکومت‌ طاغیان، ظالمان‌ و بی‌خبران‌ از اسلام‌ و قوانین‌ آن‌ بسته‌ شده‌ و مخصوصاً‌ در روایتی‌ از امام‌ باقر(ع) آمده‌ است‌ که: «بُنِیَ‌الاِس‌لامُ‌ عُلی‌ خَمسَهَٔ‌ اَشیأ: عَلَی‌الصَّلوهِٔ‌ وَ‌ الزَّکوهِٔ‌ وِ‌ الحَجٍّ‌ وَ‌ الصَّومِ‌ وَ‌الوَ‌لایَهٔ».

اسلام‌ بر پنج‌ ستون‌ استوار شده‌ است: نماز، زکات، حج، روزه‌ و ولایت.

زراره‌ می‌پرسد: کدامیک‌ برتر است؟ و چرا؟!

حضرت‌ می‌فرماید: «ولایت». زیرا «هُوَ‌الدَّلیل‌ عَلَیهِنَّ». "ولایت"، افضل‌ است، چرا که‌ کلید بقیه‌ است‌ و زمامدار، انسان‌ شایسته‌ای‌ است‌ که‌ خود، دلیل‌ و راهنما برای‌ سایر احکام‌ است.

راوی‌ می‌پرسد: پس‌ از ولایت، کدام‌ افضل‌ است؟ می‌فرماید: نماز؛ چرا که‌ پیامبر خدا فرمود: نماز ستون‌ دین‌ شماست.

سپس‌ فرمود: قلهٔ‌ امور و کلید اشیا و خشنودی‌ خدا، اطاعت‌ از امام‌ پس‌ از معرفت‌ اوست. خداوند فرمود: «مَن‌ یُطِعِ‌ الرَّسُولَ‌ فَقَد اَطاعَ‌ اَ‌ وَ‌ مَن‌ تَوَلی‌ فَما اَرسَلناکَ‌ عَلَیهِم‌ حَفیظاً»۱۶ اگر کسی‌ شبها عبادت‌ کرده، و روزها روزه‌ بدارد و همهٔ‌ مالش‌ را صدقه‌ داده، و همه‌ ساله‌ حج‌ کند و ولایت‌ ولی‌ خدا را نشناسد تا آن‌ را گردن‌ نهد و همهٔ‌ اعمالش‌ به‌ دلالت‌ او باشد، در ثواب‌ آن‌ اعماق‌ حقی‌ نیست‌ و از صف‌ اهل‌ ایمان‌ بیرون‌ است‌ ...۱۷

از این‌ روایت‌ (با سند صحیح‌ و دلالت‌ روشن) استفاده‌ می‌شود که‌ حکومت‌ در متن‌ دین‌ اخروی‌ و خدایی‌ است‌ و دین‌ منهای‌ حکومت، هرگز نمی‌تواند سوق‌دهندهٔ‌ مردم‌ به‌ سوی‌ خدا و آخرت‌ باشد.

نکته‌ای‌ در خور تأمل، این‌ است‌ که‌ احکام‌ تکلیفی‌ پنج‌ قسم‌ است: واجب، حرام، مستحب، مکروه‌ و مباح.

طبعاً‌ هیچ‌ فعلی‌ از افعال‌ مکلفین‌ خارج‌ از این‌ احکام‌ نیست.

چهار قسم‌ اول‌ به‌ تعبدی‌ و توصلی‌ تقسیم‌ می‌شوند. آنجا که‌ فعل‌ یا ترک، نیاز به‌ قصد قربت‌ دارد، تعبدی‌ و آنجا که‌ نیاز ندارد، توصلی‌ است. اما در مباحات، تقسیم‌ به‌ تعبدی‌ و توصلی‌ بی‌معنی‌ است.

آیا دین‌ اخروی، مردم‌ را در امور مربوط‌ به‌ ادارهٔ‌ کشور اسلامی‌ به‌ اباحیگری‌ فراخوانده‌ یا در این‌ موارد مهم‌ نیز، احکام‌ واجب‌ و حرام‌ دارد؟

ممکن‌ است‌ کسی‌ بگوید نیازی‌ نیست‌ که‌ دین‌ اینگونه‌ مسایل‌ را در قلمرو واجبات، مستحبات، محرمات، مکروهات‌ قرار دهد. بلکه‌ در قلمرو مباحاتند و انسان‌ عاقل، خود در این‌ موارد تصمیم‌ می‌گیرد و نیازی‌ به‌ امر و نهی‌ و تکلیف‌ ندارد. بنابراین، حتی‌ چنین‌ کسی‌ هم‌ معترف‌ است‌ که‌ مسایل‌ برون‌ دینی‌ نداریم‌ و او نیز - ناآگاهانه‌ - تمام‌ اعمال‌ بشر را از نظر حکم‌ و تکلیف، در قلمرو دین‌ می‌شناسد، منتهی‌ ادعا می‌کند که‌ امور سیاسی‌ و حکومتی، نظیر بسیاری‌ از مسایل‌ دیگر جزو مباحاتند. پس‌ تنها باید بررسی‌ کرد که‌ آیا اینگونه‌ مسایل، به‌ راستی‌ در قلمرو مباحاتند و تصمیم‌گیری‌ دربارهٔ‌ آنها کاملاً‌ به‌ اختیار بشر نهاده‌ شده‌ یا اینکه‌ در قلمرو واجبات، محرمات‌ و احیاناً‌ مکروهات‌ و مستحباتند و بشر، وظائف‌ سیاسی‌ نیز دارد و در اینگونه‌ امور، باید پیرو دین‌ باشد؟

بنابراین‌ اختلاف‌ بر سر برخی‌ از مسایل‌ است‌ که‌ آیا در قلمرو مباحات‌ می‌باشند یا در قلمرو، واجبات‌ و محرمات. نه‌ اینکه‌ آیا این‌ مسایل، داخل‌ در قلمرو دینند یا خارج؟ و آیا از مسایل‌ برون‌ دینی‌اند یا درون‌ دینی؟!

قطعاً‌ در برخی‌ از مسایل، اختلافی‌ نیست‌ که‌ از جملهٔ‌ مباحاتند. مثل‌ اینکه‌ ساعت‌ رسمی‌ کشور را یک‌ ساعت‌ جلو بیاوریم‌ یا نیاوریم. مردم‌ و سیاستمداران‌ برحسب‌ مصالح‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌ می‌توانند در این‌ موضوع‌ تصمیم‌ بگیرند. نه‌ جلو بردن‌ ساعت، مخالف‌ دین‌ و نه‌ نبردن‌ آن، منصوص‌ در دین‌ است. درست‌ مثل‌ اینکه‌ شخص‌ یا خانواده‌ای‌ می‌توانند دربارهٔ‌ تعطیلات‌ تابستانی‌ خود تصمیم‌ بگیرند که‌ چگونه‌ آن‌ را بگذرانند؟ در خانه‌ یا در سفر؟ در داخل‌ یا خارج‌ از کشور؟ آنچه‌ مهم‌ است، این‌ است‌ که‌ هر تصمیمی‌ بگیرند، باید بافعل‌ حرام‌ یا ترک‌ واجبی‌ توأم‌ نباشد.

اختلاف‌ دربارهٔ‌ مسایل‌ سیاسی‌ و حکومتی‌ است. آیا دین‌ در اینگونه‌ مسایل، به‌ بیان‌ سلسله‌ای‌ از وظایف‌ و تکالیف‌ پرداخته‌ و همانگونه‌ که‌ در مسایل‌ عبادی‌ و تجاری، واجب‌ و حرام‌ رسیده، در این‌ امور هم‌ واجبات‌ و محرمات‌ داریم، یا خیر؟! آیا اسلام‌ بشر را در انجام‌ و ترک‌ افعال‌ سیاسی‌ و حکومتی، آزاد شمرده‌ و امور سیاسی‌ را از مباحات‌ دانسته‌ است؟ آیا اگر دین‌ به‌ اینگونه‌ امور توجه‌ کند، صبغهٔ‌ خدایی‌ و اخروی‌ بودن‌ خود را از دست‌ می‌دهد و دنیوی‌ می‌شود، یا اینکه‌ به‌ همان‌ دلیل‌ خدایی‌ و اخروی‌ بودن، باید به‌ اینگونه‌ امور توجه‌ جد‌ی‌ کند و برای‌ هموار کردن‌ راه‌ زندگی‌ سعادتمندانهٔ‌ اخروی‌ و تقرب‌ به‌ خدا، مردم‌ دیندار را به‌ تشکیل‌ حکومتی‌ تشویق‌ کند که‌ معیارها و ضوابط‌ خود را از دین‌ بگیرد، مجری‌ احکام‌ خدا باشد و در عین‌ حال، از تزکیه‌ و تعلیم‌ انسانها چیزی‌ دریغ‌ ندارد.

به‌ نظر ما همین‌ بینش‌ دوم، صحیح‌ است. صحت‌ و سقم‌ هر یک‌ از این‌ دو بینش‌ از راه‌ مراجعه‌ به‌ متون‌ اصیل‌ دینی‌ به‌ دست‌ می‌آید. به‌ خصوص‌ که‌ استدلالات‌ مربوط‌ به‌ بینش‌ اول، از استحکام‌ لازم‌ برخوردار نیستند و چنانکه‌ خواهیم‌ دید با مضامین‌ اصیل‌ دینی‌ ناسازگار است.

‌پی‌نوشتها:

۱- المائده‌ / ۳.

۲- منتهی‌الامال، وقایع‌ سال‌ نهم‌ هجری‌

۳- المفردات‌ فی‌ غریب‌القرآن: تمم، کمال.

۴- النور/ ۵۵.

۵- الانبیأ/ ۸۰

۶- المقصص، ۷۷.

۷- البقره، ۸۶.

۸البقره، ۲۰۱.

۹- آل‌ عمران، ۱۸۵.

۱۰نهج‌البلاغه، خطبه‌ ۲۰۳.

۱۱- نهج‌البلاغه، حکمت‌ ۱۳۱.

۱۲- نهج‌البلاغه، خطبه‌ ۱۵۱.

۱۳- سفینهٔ‌البحار: رهب.

۱۴- الجمعه/ ۲.

۱۵- النسأ/ ۵۹.

۱۶- البقره/ ۴۸: هر که‌ پیامبر را اطاعت‌ کند، خدا را اطاعت‌ کرده‌ و هرکس‌ روی‌گردان‌ شود، تو را به‌ عنوان‌ نگهبان‌ ایشان‌ نفرستادیم.

۱۷- سفینهٔ‌ البحار: ولی،الکافی‌ ۲/۱۸، الوسائل‌ ۱/۷.

۱۸- آخرت‌ و خدا، هدف‌ بعثت‌ انبیا، صفحه‌ ۳۵.

۱۹- همان، صفحه‌ ۳۶

۲۰- همان‌ مدرک‌

۲۱- نهج‌البلاغه، حکمت‌ ۳۳۷

۲۲- سفینهٔ‌البحار، دعا

۲۳- آخرت‌ و خدا، هدف‌ بعثت‌ انبیأ صفحه‌ ۳۷

۲۴- همان‌مدرک، صفحه‌ ۳۷ و ۳۸

۲۵- الغاشیه/۲۱ و ۲۲.

۲۶- البقره/ ۲۵۶.

۲۷- الانعام/ ۱۰۷.

۲۸- فاطر/ ۲۳.

۲۹- المائده/ ۹۹.

۳۰- یونس/ ۱۰۸.

۳۱- آخرت‌ و خدا: هدف‌ بعثت‌ انبیا، صفحهٔ‌ ۳۸.

۳۲- همان.

۳۳- نهج‌البلاغه‌ خطبهٔ‌ ۴۰.

۳۴- همان.

۳۵- کلیات‌ مثنوی: ص‌ ۱۰۷، از انتشارات‌ کتابفروشی‌ اسلامیه.

۳۶- سفینهٔ‌البحار: ضرر.

۳۷- آخرت‌ و خدا، هدف‌ بعثت‌ انبیأ: ص‌ ۳۸.

۳۸- نهج‌البلاغه، نامهٔ‌ ۵.

۳۹- آخرت‌ و خدا، هدف‌ بعثت‌ انبیأ: ص‌ ۳۹ و ۴۰.

۴۰- همان، صفحه‌ ۴۰.

۴۱- النسأ/۷۵.

۴۲- النسأ/۹۷.

۴۳- الانفال/ ۶۰.

۴۴- آخرت‌ و خدا، هدف‌ بعثت‌ انبیأ، صفحهٔ‌ ۴۰ و ۴۱.

دکتر احمد بهشتی‌


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.