چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
نقد رمان « هرتزوگ»
«هرتزوگ» نوشتة سال بلو، برگردان: فرشته داوران، نشر پیکان، چاپ اول ۱۳۷۹، نشر پیکان. (پیش از آن، مهداد ایرانیطلب این کتاب را ترجمه کرده و نشر مهدمینا آن را در ۵۲۰ صفحه به چاپ رسانده بود.)
در ابتدای کتاب مصاحبه با نویسنده هم ضمیمه شده است.
سال بلو برنده سه جایزه ملی کتاب ۱۹۵۳، ۱۹۶۴ و ۱۹۷۰ است. او همچنین جایزه جهانی ادبی در سال ۱۹۶۵، صلیب شوالیه هنر و ادبیات فرانسه در سال ۱۹۶۸، جایزه پولیتزر در سال ۱۹۵۷ و سرانجام جایزه نوبل در سال ۱۹۷۶ را از آنِ خود کرد.
رمان هرتزوگ نخستین بار در سال ۱۹۶۴ چاپ شد. داستان شخصیت مرکزی (فورس هرتزوگ، نجیبزادة یهودیالاصل که روسیه را ترک گفته است) به نوعی زندگینامه داستانی سال بلو و تجربههای شخصی وی است که از روسیه ابتدا به کانادا و بعد به آمریکا رفت.
● مشخصات رمان
رمان هرتزوگ بیانیهای سیاسی، ایدئولوژیک و تأیید ادعای تاریخی قوم یهود، به اصطلاح، یعنی ستمکشیدگی ایشان است. در کل، رمان که در عرض زمانی حدود یک سال اتفاق میافتد، در واقع طول زمانی مقطع جنگ جهانی دوم، جنگ جهانی اول و انقلاب شوروی، قرن هفدهم تا بیستم و نظریهپردازیهای نخبگان یهودی را شامل میشود.
شخصیت اصلی، فورس آلکانا هرتزوگ، آمیزههای کامل منتسب به روان فراجمعی یهودی، مظلومنمایی تاریخی، نخبگی در حکمت و فلسفههای بشری را داراست. هرتزوگ که استاد دانشگاه، نویسنده و صاحبنظر در فلسفه هنر است. به اصطلاح زمینههای ستم تاریخی و زخمهای حاصل از آن را دارد. برای نفس زیستن و تنازع بقا و تولیدمثل هر تجربه اخلاقی و ضداخلاقی، فرهنگی و ضدفرهنگی، اقتصادی و اجتماعی و ضد آنها را به کار میبندد.
در دورهای که با همسر اولش (دیزی) زندگی میکند معشوقه ژاپنی دارد و در دورهای که با همسر دومش (مادلین) میزید معشوقهای دیگر دارد. بر هرتزوگ و خاندان و تبار او و یهودیان دیگر کشورها، که به نوعی با او سروکار پیدا میکنند انواع ستمها رفته است.
۱) پدر هرتزوگ در روسیه دهههای پایانی قرن نوزدهم به هر تلاشی دست زده تا سه پسر و یک دختر و همسرش را حفظ کند و آنان را به تحصیلات عالیه برساند. در زمانی که از تجارت پیاز از مصر به رفاه و آرامش دست مییابد توسط پلیس و دادگاه تزاری تحت تعقیب قرار میگیرد و با خانواده به کانادا میگریزد و در آنجا به انواع مشاغل اخلاقی و ضداخلاقی میپردازد.
۲) هرتزوگ شانزدهساله مادرش را در فقر و تنگدستی از دست میدهد، درحالیکه تا آن زمان با همه معلومات فلسفی و فرهنگی و تاریخی آشنایی پیدا کرده است. پدرش نامادریای (تاوبه) بیوه را به خانه میآورد تا با استفاده از امکانات او، بچههایش را به سامان برساند.
هرتزوگ در جنگ جهانی دوم برای حضور در جبهه داوطلب میشود؛ اما به خاطر ابتلا به بیماری آسم از آن محروم میگردد و به مخابرات و روی ناوگان منتقل میشود. دوست وکیل او (یسمکین) با اینکه قد کوتاهی دارد، در جبههها میجنگد، مصدوم میشود و به خانه برمیگردد. پدر هرتزوگ نیز در روسیه به خدمتنظام رفته بوده و با رشادت آن دوران را سپری کرده بوده است.
۳) جامعه مسیحیت در عرض کره زمین (در روسیه، کانادا، آمریکا، لهستان و...) پیوسته یهودیان را سرکوب کردهاند؛ حتی عامل بدبختی و گسیخته شدن خانواده هرتزوگ (طلاق گرفتن مادلین که دخترشان جون را هم با خود میبرد) کشیشی است که مادلین را فریفته و او را غسل تعمید داده است.
۴) در رمان، انواع یهودیان حضور دارند. پزشکان امراض عمومی، روانکاوان، وکلا، اندیشمندان همه و همه یهودی هستند. این یهودیان به سبب گسیختگی در محیطهای زندگیشان همیشه رنجور و پریشان و خطاکارند. والنتین گرتباخ یهودی، همسر هرتزوگ را از چنگش درآورده است. پدر لوا، زن نکمن یهودی را از خانه وی برده است. پدر و مادر همسر نخست هرتزوگ (اولیای دیزی) وی را از هرتزوگ جدا میکنند. در کل، در این داستان، هر یهودی با هر درجهای از نبوغ، احساساتی سرکوبشده و تباهگشته دارد و خلافهایی که انجام میدهد معصومانه است و هیچ گناهی ندارد؛ چراکه در همیشة تاریخ، سرکوب شده و یا در اردوگاهها به سر برده است.
۵) پلیس و دستگاه قضایی که همه مسیحیاند، یهودیان را به شکلهای مختلف و در هر جایی آزار میدهند؛ در پترزبورگ، در نیویورک، در لهستان و...
۶) انگلیسیها نسبت به یهودیان، حتی اگر یهودی انگلیسی هم باشند، رفتاری خبیثانه دارند. مادلین پورتیز یهودی، تبار انگلیسی دارد. شپیروی ادیب نیز انگلیسی است.
۷) بنابراین هرتزوگ که در ناامنیها بزرگ شده و پیوسته کوچ کرده، ناگزیر از انجام گناه است. او در جبهه فرهنگی علیه مسیحیت در رد «دن کیشوت» مسیحی با نام «رمانتیسیزم و مسیحیت» و «الگوها» کتابها نوشته، سخنرانیها انجام داده و در کلاسهای درس دانشگاه مدام سخنرانی کرده و سؤالهای دانشجویانش را پاسخ گفته است. هرتزوگ از همسر و فرزندانش دور افتاده، در نتیجه لغزشهایی هم نسبت به زنان دیگر (رمونا، سوکواکی، لینی) انجام داده است. همچنین این سرگرمیها و غور در ذهن باعث شده است که علاوه بر از دست دادن همسر و فرزندش، ارثیه پدریاش را نیز ببازد. پدر هرتزوگ به روی او هفتتیر میکشد؛ چون هرتزوگ سر و وضع مسیحی پیدا کرده بود و شایعاتی هم وجود دارد که او نیز همانند همسرش، مادلین، مسیحی کاتولیک شده است.
۸) آثار به اصطلاح رنجکشیدگی تاریخی و فرهنگی بر عملکرد هر یک از یهودیان، بهرغم داشتن مشاغل، دانش، سن و جنسیت گوناگون، هویدا است. دکتر ادویک روانپزشک، وکیل سیمیکین، برادر میلیونرش (رشوا) و دیگر برادر برجسازش (ویلی) و حتی موزیسین موفق ـ خواهرش هلن ـ، عمه زیلدا، آسفالتر متخصص علوم آزمایشگاهی و ... همانند اسپینوزا، فیلسوف یهودی، اسیر تأثیرات مخرب محیطی انسانی هستند.
۹) طلبکاری از تاریخ، ادیان، ملتها و دولتها، یکی از وجوه مشخصه یهودیت است. این طلبکاری را در انواع هنرهای یهودی، روانشناسی فروید و فروم و ...، فلسفة اسپینوزا و مارکس و... میبینیم. اینهمه به نام «ملت برگزیده بودن» توجیه شده و میشود و موضوع هلوکاست نیز این طلبکاری را مضاعف میسازد.
۱۰) بهرغم تبلیغ هنر برای هنر برای دیگر ملتها، یهودیان ایدئولوژیکترین آثار ادبی و هنری را ارائه میدهند. سال بلو در رمان «هرتزوگ» به موارد یادشدة بالا و موارد دیگر پرداخته است. به ظاهر، موضوعِ رمان، زندگی فورس هرتزوگ و طلاق گرفتن همسرش مادلین از وی در دهه ۶۰ میلادی قرن بیستم است؛ ولی نویسنده از انواع تدابیر بهره میبرد تا به یهودیان سرمشقهای طلبکارانه بدهد.
برای آشنایی بیشتر با اهداف نویسنده، از متن کتاب نمونههایی میآوریم:
▪ مقایسه و برتری دادن یهودیت به مسیحیت در توصیف الیاس، عموی هرتزوگ:
«... و کلاهشاپوی حصیری، شبیه همین کلاه فورس، بر سری با همین مو میگذاشت. همان مویی که پدربزرگ هرتزوگ ـ خاخام سندور آلکساندر هرتزوگ ـ هم داشت. همچنین ریش قشنگ، ریش براق و پهن رشته به رشتهای که خطوط چانهاش و نیز یقة ابریشمی کت فراکش را پنهان میکرد. مادر هرتزوگ برای یهودیهایی که ریش زیبایی داشتند، جانش در میرفت.
در خانواده او هم تمام بزرگترها ریشهای پهن و پرپشتی داشتند که از مذهب انباشته بود. مادرش میخواست که او خاخام بشود و حالا فورس در آن لباس شنا و کلاه حصیری، با صورتی عمیقاً غمگین و حسرت احمقانه شدیدی، که زندگی مذهبی میتوانست او را از آن بری سازد، به طرز رعبآوری خود را متفاوت با یک خاخام میدید. آن دهان!... سرشار از اشتیاق و خشم بیپایان، بینی کشیده وگاه عبوس، چشمان تیره! و اندامش! ـ رگهای بلندی که در بازوها پیچ میخوردند و در دستهای آویزان جمع میشدند، دستگاهی باستانی که قدمتی بیش از قوم یهود داشت. کلاه پهن، پوششی از حصیر، نوار سفید و قرمزی داشت که به کت میآمد. فورس از آستین کت زرورقها را درآورد و آن را به تن کرد. خطوط راهراه باد کرد. با پای برهنه شبیه هندوها شده بود. به خاطر میآورد: در سوسنهای چمن تأمل کنید. نه محنت میکشند و نه میریسند. لیکن سلیمان هم با همه جلال خود....
وقتی که این حرفها را یاد گرفت، هشت سال داشت و در بخش کودکان بیمارستان رویال ویکتوریا بستری بود. یک بانوی مسیحی هفتهای یک بار میآمد و او را وامیداشت که بلندبلند از روی کتاب مقدس بخواند:
بدهید تا به شما داده شود. زیرا پیمانة نیکوی افشرده و جنبانیده و لبریزشده را در دامن شما خواهند گذاشت.» (انجیل لوقا ۶:۳۸، صفحه ۵۴ و ۵۵) تحمیل دین مسیحی در مادلین مؤثر واقع میشود و اما هرتزوگ هرگز تحت تأثیر آن قرار نمیگیرد.
▪ نویسنده با بهانهای به هولوکاست تبلیغاتی هم میپردازد و از آنجایی که فورس هرتزوگ از آمریکا به اروپا سفر کرده است، نویسنده نمیتواند در این مورد زیاد قلمفرسایی کند:
«... با این حال، لهستان ملالانگیز دائم در خاطرش بود؛ لهستان یخزده کسالتبار، به رنگ خاکستری مایل به قرمز که سنگهایش هنوز بوی جنایات زمان جنگ را میداد. احساس میکرد که بوی خون به مشامش میخورد. چند بار به دیدن خرابههای محلات یهودینشین رفت. واندا راهنمایش بود...» (صفحههای ۵۹ و ۶۰) یا:
«... منظورم را میفهمی. شاید هم چیزی که به دردت میخورد، دختری باشد که از اردوگاه کار اجباری قسر در رفته باشد تا قدر خانة خوب را بداند. آنوقت من و تو حسابی زندگی میکنیم. حمام روسی خیابان نورت میرویم...» (صفحه ۱۶۰)
▪ جا انداختن «یهودی ستمکشیده تاریخی» که محوریت عمده رمان است:
«... راویچ در خانه هرتزوگ در خیابان ناپلئون پانسیون بود. در سال ۱۹۲۲ مثل یک هنرپیشه نقشهای تراژدی صحنه تئاتر ییدیش، با دماغ صاف مستوار و کلاه کاسکتی که رگهای پیشانی را میفشرد. راویچ پیشبند را میبست و در مغازه میوهفروشی نزدیک خیابان ریچل کار میکرد. در بازار، در هوایی یخبندان، غبار مخلوطی از برف و خاکاره را جارو میزد. پنجره از پیچکهای بزرگ یخزده پوشیده بود و پشت پنجره، تودهای از پرتقالهای توسرخ و سیبهای قرمز به آن فشار میآورد. و این راویچ غمزده بود، سرخ از مشروب و سرما. نقشه زندگیاش این بود که زن و دو بچهاش را که هنوز در روسیه بودند به آمریکا بیاورد. اول میبایست پیدایشان میکرد. زیرا که در دوران انقلاب مفقود شده بودند.
هرازگاهی، در هشیاری، خود را مرتب میکرد و به جامعه همکاری مهاجران یهودی میرفت تا سؤالاتی کند. ولی هیچوقت خبری نمیشد. تمام دستمزدش را مشروب مینوشید. یک دائمالخمر بود. هیچکس درباره خود از او سختتر قضاوت نمیکرد. وقتی که از بار بیرون میآمد در خیابان تلوتلو میخورد، ترافیک را راهنمایی میکرد و در میان کامیونها و اسبها روی برفاب گلآلود میافتاد. پلیس از زندانی کردن او خسته شده بود. آنها راویچ را به خانه، به ایوان خانه هرتزوگ میآوردند و به داخل هُلش میدادند. راویچ شب دیروقت، روی پلههای یخزده و با هقهق گریه، آواز میخواند: تنها، تنها، تنها. بیکس مثل یک سنگ/با ده انگشتم، تنها.» (صفحه ۲۲۵)
یا:
«... هرتزوگ میاندیشید. گمان میکنم این داستان هرتزوگها را سالی ده دفعه میشنیدیم. گاهی مادرم آن را تعریف میکرد و گاهی پدرم. به این ترتیب ما پرورش خوبی در مکتب اندوه یافتیم. من هنوز هم این فریادهای روح را میشناسم. آنها در سینه و در گلو جای دارند. دهان میخواهد باز شود و بیرونشان بریزد. ولی همه اینها متعلق به عهد عتیق است، عتیقه یهودی که از کتاب مقدس سرچشمه میگیرد و در فضای توراتی تجربه و سرنوشت شخصی تجلی میکند. آنچه زمان جنگ اتفاق افتاد، ادعای پدر هرتزوگ را به داشتن رنجی اختصاصی از بین برد. حالا دیگر، با معیارهای جدیدی از سبعیت زندگی میکنیم، معیارهای نهایی که به افراد بیاعتناست...» (صفحه ۲۴۵)
یا:
«... چیزی که اذیتش میکرد این بود که رمونا او را آمریکایی نمیدانست. اگر آمریکایی نبود چه چیز دیگری بود؟ در خدمت نظام نیز، همدورهایهایش او را خارجی میدانستند. شیکاگوییها با کنجکاوی از او سؤالاتی میکردند: تقاطع استیت و لیک کجاست؟ خیابان آویستین کجای غرب است؟
به نظر میرسید که اغلب آنها از حومهنشینان بودند. فورس شهر را بهتر از آنان میشناخت، ولی حتی این موضوع هم بر ضدش استفاده میشد: آهان، پس فقط چیزها را حفظی. تو جاسوسی. معلوم شد. از اون یهودیهای باهوش. راست بگو، فورس خیال دارن با چتر نجات پایین بندازنت. درسته؟ (صفحه ۲۶۲)
«... او میدانست که باورهای آمریکاییاش به قاعدهاند. خندان، ولی در عین حال رنجیده به خاطر آورد که یک استوار آلابامایی از او پرسید: انگلیزی رو کجا بلت شدی؟ تو مدرسه بویلیتز؟ (صفحه ۲۶۳)
نویسنده سال بلو سعی میکند هر حکم صادر کردن تاریخی قومی خود را در لابهلای صحنهها و جریانهای مربوط به هرتزوگ به تدریج در ذهن خواننده جا بیندازد. هرتزوگ در هیئت تمساح و اشکریزی معروفش، درحالیکه خیانت میبیند، خیانت میکند. و بهرغم لیبرالمنشیهای خود، طلبکاری ویژه یهودی را به کار میبرد.
«.... من هم حقی دارم... بسیار خوب، برای مدتی طولانی یهودیها برای دنیا بیگانه بودند، حالا دنیا برای یهودیان بیگانه است.» (صفحه ۲۷۹)
چنانکه ملاحظه میشود نویسنده چنان شخصیتی ارائه کرده است که تجسم کلی تبلیغی قومی باشد: «... شعارها و اظهار وجودها. مرگ بر گلدواتر و جهودها...» (صفحه ۲۸۷)
هرتزوگ این شعارها را بر دیوارهای متروی نیویورک میبیند.
▪ نویسنده هر آنچه را که در تاریخ به نام حقوق قضایی، حقوق شهروندی، حقوق ملی و انسانی وجود دارد، به زبان یهودیان تفسیر میکند و نمونههای ادعایی خود را ارائه میکند:
... هرتزوگ از هارولد سیمکین میفهمد که با گرفتن یک وکیل غیریهودی میتواند گرتباخ و مادلین را به جرم عمل زنا در برابر بچه محکوم کند. (نقل به مضمون، صفحههای ۳۳۳ تا ۳۴۰)
نویسنده برای سرپوش گذاشتن بر قانونگذاریهای یهودیان در قرن بیستم (در سازمان ملل متحد بعد از جنگ جهانی اول، سازمان ملل بعد از جنگ جهانی دوم و سازمانهای وابسته به آن و صندوقهای جهانی پول، حقوق بشر، آکادمی اسکار و نوبل و ... همه زیر نظر یهودیان انجام شده است) یهودی را در هر موقعیتی «قربانی» توصیف میکند:
«... دیزرائیلی تصور میکرد که میتواند روحیه انگلیسیها را درک و آنان را رهبری کند، ولی کاملاً در اشتباه بود. بهتر بود که من به سرنوشت خود رضا بدهم. من یک یهودی، یک بازمانده، همانطور که مارمولکها بازماندگان دوران عصمت خزندگاناند، ممکن بود بتوانم از راه نامشروع، با کلاهبرداریها از کافرها (گله زحمتکش تمدنی که تضعیف و نابوده شده بود) پولدار بشوم... اما در آمریکای مدرن پس از... پس از مسیحیت چه چیزی برای دعا کردن مانده بود؟ عدالت، عدالت و شفقت؟ و دعا...» (صفحه ۳۷۶)
▪ طرح قومپرستی طلبکارانه درباره هنر به شکل مبالغهآمیز:
«... بعد از یکی از سخنرانیهایش در کلاس، کارمند جوانی که به سرعت خود را به او رسانده بود گفت: «استاد! هنر مال یهودیهاست.»
هرتزوگ با دیدن این اندام باریک و بلوند و خشن در مقابل خود، تنها سرش را تکان داد و گفت: قبلاً رباخواری اینطور بود.»
با پیچش ناگهانی، هرتزوگ فکر کرد این رئالیسم نو است. «مرسیکوک، من سر ساعت ۴ اینجا هستم. حالا نرو تمام روز را غصه بخور...» (صفحه ۴۲۵)
یا: «حماقتهای هرتزوگ، بنای یادگاری بلاهت صمیمانه و عاشقانهاش، بنای یادگاری خباثتهای ناشناخته شخصیتش، نماد مبارزة یهودیاش در یافتن جای پای محکمی در میان آمریکای سفید انگلوساکسون پروتستان (همانطور که آن پیرمرد حکیم در روز سوگند ریاستجمهوری گفته بود: پیش از آنکه ما از آن زمین شویم، زمین از آن ما بود (نظر رابرت فراست در مراسم سوگند یاد کردن جان. اف. کندی برای ریاستجمهوری))
هرتزوگ با خود اندیشید: من هم به اندازه خودم ترقی کردهام. با وجود آمریکاییهای سفیدپوست انگلوساکسونی که چون دولت قسمت بزرگی از این قاره را به شرکت راهآهن داد، در حدود سال ۱۸۸۰ از پختن صابون خود دست کشیدند و به سفرهای اروپایی رفتند و از دست این اسپانیایها و ایرلندیها و جهودها شروع به شکایت کردند. چه مبارزهای من کردم...» (صفحه ۴۷۴)
▪ تعابیر کلیدی فلسفه، هنر، روانشناسی، معرفت و حکمت از زبان هرتزوگ و یا نامههایی که مینویسد، همه به زبان ییدیش آورده شده است، تا ضمن انتقال آنها به خواننده، از یهودیان اشکنازی نیز یادآوری تأثیرگذاری بکند؛ یهودیانی که به قول آرتور کویستلر، قوم سیزدهم هستند. تأکید بر هنر تئاتر و موسیقی و ادبیات و بالطبع سینما، ویژة ییدیشزبانان هم، تلاشی در این جهت است.
▪ آوردن دیدگاههای دانای کل ـ نویسنده و به تناوب از شخصیت اصلی، فورس هرتزوگ، اثر را به گونهای مستند و شبهگزارش مینمایاند؛ که از رمان صرف کارایی بیشتری دارد. همچنین تشریح درونیات شخصیت اول برای خواننده جذابیت دارد و موجب همذاتپنداری توسط او میشود.
مجتبی حبیبی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست