شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

پسامدرنیته و پایان کلان روایت ها


پسامدرنیته و پایان کلان روایت ها

کلان روایت به هرگونه داستان جامع و فراگیر, متون کلاسیک یا روایتی کهن از وقایع تاریخی اطلاق می شود که در این داستان ها یا روایت های جامع و کلان یک حقیقت جهانی و استعلایی نهفته است که بر پایه آن این روایات بنا شده اند

کلان روایت به هرگونه داستان جامع و فراگیر، متون کلاسیک یا روایتی کهن از وقایع تاریخی اطلاق می شود که در این داستان ها یا روایت های جامع و کلان یک حقیقت جهانی و استعلایی نهفته است که بر پایه آن این روایات بنا شده اند. اغلب کلان روایت ها دیدگاهی خوشبینانه به طبیعت بشر دارند اما مکتب های فکری گوناگون تعبیرات متفاوتی از آن ارائه می دهند. ژان فرانسوا لیوتار از فیلسوفان برجسته پسامدرن در کتاب مشهور خود به نام «وضعیت پسامدرن؛ گزارشی درباره دانش» بیش از دیگران به نقد و بررسی این مفهوم می پردازد و تعبیرات گسترده یی از آن ارائه می دهد.

لیوتار در کتاب خود مفهوم «کلان روایت» را این گونه توصیف می کند؛ نظریه یی که سعی دارد روایتی کلی و فراگیر از تجارب، وقایع گوناگون تاریخی و پدیده های فرهنگی و اجتماعی ارائه دهد تا طبق آن حقیقتی فراگیر یا ارزش هایی جهانی بنیان نهد. از دید او روایت، داستانی است که کاربرد آن مشروعیت بخشیدن به قدرت، صلاحیت، اعتبار، اختیار و رسوم اجتماعی است. در واقع این روایت های کلان با به کارگیری نوعی الگو یا دانش جهانی ادعای معنی بخشیدن به پدیده ها و وقایع گوناگون در تاریخ را دارند.

کلان روایت در زبان انگلیسی با عنوان های metanarration, master narration, grandnarrative نیز مطرح می شود و در metanarrative پیشوند «Meta» در حالت کلی به معنای «فرا» است که در اینجا به مفهوم «درباره» است و «narration» همان «داستان» است. پس «Metanarrative» داستانی درباره یک داستان است چراکه دربرگیرنده و توصیف کننده داستان های کوچک دیگری درون الگوهایی کلی است و به نوعی دارای فرمی از حقیقت جهانی یا استعلایی است.

این واژه، حوزه های فکری بسیاری را شامل می شود. برای روشن تر شدن مطلب به چند نمونه از انواع کلان روایت ها اشاره می شود. مسیحیت معتقد است به دلیل هبوط انسان (رانده شدن او از بهشت و ورود او به زمین)، بشر ذاتاً گناهکار است اما امکان رستگار شدن و زندگی جاودان در بهشت را دارد. بنا بر دیدگاه یادشده این مساله یک کلان روایت محسوب می شود زیرا شکلی جهانی و کلی به یک روایت بخشیده و همه انواع بشر را شامل می شود.از انواع دیگر کلان روایت ها می توان به باور مارکسیست- لنینیست ها اشاره کرد که معتقدند از طریق انقلاب است که جامعه از زیر سلطه رها می شود و زمانی می رسد که سیستم سرمایه داری موجود (کاپیتالیسم) برچیده خواهد شد و طبقه کارگر غالب می شود. از انواع دیگر آن در حوزه روانشناسی می توان به نظر فروید اشاره کرد که تاریخ بشر، روایت سرکوب نیازهای جنسی اوست. باور فمینیست ها به این مساله که سیستم مردسالاری در طول تاریخ همواره زنان را مورد ستم و انقیاد قرار داده است، خود نیز یک کلان روایت محسوب می شود. تمامی نمونه های یادشده از این جهت کلان روایت نامیده می شوند که درباره کلیت و جامعیت یک روایت سخن به میان می آورند و متعاقباً از دانش یا تجربه یی که این روایت بر پایه آن بنا شده است.

لیوتار در واقع مفهوم «کلان روایت» را در کتاب خود به نقد کشیده و تشریح می کند وضعیت پسامدرن به گونه یی است که در آن تردید نسبت به طبیعت کلیت گرای کلان روایت ها رو به افزایش است. لیوتار دلیل این ادعا را این مساله بیان کرد که وقتی برهانی به عنوان معیاری باورپذیر مورد قبول واقع می شود، ما نه تنها باید ثابت کنیم این برهان، باور پذیر است بلکه باید خود این برهان را نیز اثبات کنیم و به همین ترتیب این روند ادامه می یابد و پایانی ندارد. البته لیوتار و بسیاری از متفکران پساساختارگرا به دلایلی این مساله را پیشرفتی مثبت قلمداد می کنند.

به عقیده لیوتار و بسیاری دیگر از متفکران پساساختارگرا کلان روایت ها، ناهمگنی و گوناگونی وجود بشر را نادیده می گیرند. گوناگونی احساسات نهفته در انسان ها این امر را غیرممکن می کند که همگی تحت آموزه های نظری یکسان هدایت شوند، تا آنجا که حتی یکی از دلایل فروپاشی شوروی سابق در دهه ۱۹۹۰ را همین مساله می دانند. لیوتار هرگونه دانش روایی یا اسطوره یی را به چالش می کشد. به گمان او همه اشکال لیبرالیسم، مارکسیسم، پوزیتیویسم و هگل گرایی، روایت های کلان عصر حاضرند چراکه آنها مدعی داشتن شالوده ها و مبانی مشروعی هستند که می توان معرفت را بر پایه آنها بنا نهاد، اما دانش پسامدرن می کوشد به بنیان فکنی این شالوده ها و کلان روایت ها بپردازد و مشروعیت آنها را با تردید مواجه کند. در واقع با ظهور «وضعیت پسامدرن» همه روایت ها و اسطوره های کهن دوران مدرن به پرسش گرفته شدند. زیرا علم جدید اکثر روایت های حاکم را به اسطوره یی غیرقابل اعتماد تبدیل کرده است. در بحث از کلان روایت های مدرنیته، لیوتار مدعی است این روایات میل به انحصارگری دارند و اندیشمندان مدرن به جای فهم و کشف ناهمگونی و ناهمسازی پدیده ها آنها را رسمیت بخشیده و نیروهای ناهمسان را همسان جلوه می دهند و به دلیل این همسانی ساختگی، کثرت و مغایرت امور را نفی می کنند، در صورتی که علم پسامدرن هیچ گاه به ابزاری در خدمت قدرت های خودکامه جهت همسان کردن جوامع تبدیل نمی شود و توانایی آدمی را در تحمل نیروهای نامتجانس فزونی می دهد.

به زعم حامیان پسامدرن، کلان روایت ها قدرت متقاعدکنندگی خود را از دست داده اند، آنها صرفاً داستان هایی هستند که درصدد توجیه و مشروعیت بخشیدن به تفسیرهای مختلفی از «حقیقت» هستند. در گذر از مدرنیسم به پسامدرن، لیوتار پیشنهاد می کند کلان روایت ها باید با «خرده روایت ها» یا به تعبیری «روایت های محلی» جایگزین شوند. متفکرانی از جمله الکس کالینیکس و یورگن هابرماس، تعبیر لیوتار از دنیای پسامدرن به عنوان «تردید داشتن درباره کلان روایت ها» را فی نفسه یک کلان روایت نامیده اند زیرا به گفته لیوتار که به «تردیدگرایی جهانی» در پسامدرن معتقد است به علت جهانی بودنش، خود یک کلان روایت است. شاید بتوان گفت این نیز یکی از پارادوکس هایی است که لیوتار در تعریف پسامدرن ارائه کرده است.

معصومه بیگلری



همچنین مشاهده کنید