پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
مجله ویستا

من و تو ، درخت و بارون…


من و تو ، درخت و بارون…

من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
ناز انگشتای بارون تو باغم می‎کنه
میون جنگلا تاقم می‎کنه

تو بزرگی مث شب
اگه مهتاب باشه یا نه
تو بزرگی
مث شب

خود مهتابی تو …

من باهارم تو زمین

من زمینم تو درخت

من درختم تو باهار

ناز انگشتای بارون تو باغم می‎کنه

میون جنگلا تاقم می‎کنه

تو بزرگی مث شب

اگه مهتاب باشه یا نه

تو بزرگی

مث شب

خود مهتابی تو اصلا، خود مهتابی تو

تازه، وقتی بره مهتاب و هنوز

شب تنها

باید

راه دوری رو بره تا دم دروازه‎ی روزـ

مث شب گود و بزرگی

مث شب

تازه، روزم که بیاد

تو تمیزی

مث شبنم

مث صبح

تو مث مخمل ابری

مث بوی علفی

مث اون ململ مه نازکی:

اون ململ مه

که رو عطر علفا، مثل بلاتکلیفی

هاج و واج مونده مردد

میون موندن و رفتن

میون مرگ و حیات

مث برفایی تو

تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه

مث اون قله‎ی مغرور بلندی

که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می‎خندی…

من باهارم تو زمین

من زمینم تو درخت

من درختم تو باهار

ناز انگشتای بارون تو باغم می‎کنه

میون جنگلا تاقم می‎کنه

احمد شاملو