یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

بانو


بانو

می دونم والا خانومه منظوری نداشتم به خدا می دونم دوسش داره هر دفه می یاد اینجا زنگ می زنه بهش اون شبای اول یه بار تا صبح سیگار کشید بو سیگار ش می زد تو اتاق خواب می دونی بانو جون یاد خودم کردم یه شب شوئره کتکم زد بعد تمام چینی های جهازمو زد شیکست تا صبح راه رفت و سیگار کشید بعدش رفت بدری رو عقد کرد ۱۰رو بعد با جعبه شیرینی وگل اومد خونه گفت عقد دختر عمو پسر عمو رو تو آسمون بسن آسمون خراب شد رو سرم

- ((می دونی من زن دومشم زن دوم ناصر خان)) بانو روسری را پشت گردنش سفت می کند و می گوید ((آره که می دونم ،ثریا خانم خودش گفته بهم من محرمشم .والا منم جوون بودم خوشگل بودم بیست سالم بود شوئرم مرد . صورت داشتم قرص ماه نون کارگری خوردم دستامو ببین شده عینهو سنگ پا)).

صفورا فتجان چای را می گذارد روی میز

- بفرما بانو جون منم مثل خودتم تورو خدا بشین اول یه چایی بخور خوب اشتباه کردی توام شوئر میکردی

- وا خاک به گورم شوئر، در دهن مردمو با چی می بستم ؟

- گور پدر همشون با با که از اول ندیدم به خودم ننم ام که عینهو تو کلفته خودش کی نونمو میداد قوم وخویشی می مونه این دوره و زمونه

- فکر زنشو کردی اصلا دیدیش عینهو جواهره بزرگ زاده است وا.. که نزده لتو پارت کنه

- میدونم اون رضا داده منو بگیره ولی زنیکه بچه اش نمی شه چه تقصیری داره ناصرخان ؟

- حرف دهنتو بفهم ثریا خآنوووم اظهر والشمسه اگه بچه اش می شد ناصرخان صد سال سیا نیگا به صورت تو نمی کرد .

بانو می رود بالای چهار پایه و زیر لبی می گوید((تفم نمی انداخت تو صورتت ))و دستمال می کشد به دیوارها

- می دونم والا خانومه منظوری نداشتم به خدا می دونم دوسش داره هر دفه می یاد اینجا زنگ می زنه بهش اون شبای اول یه بار تا صبح سیگار کشید بو سیگار ش می زد تو اتاق خواب می دونی بانو جون یاد خودم کردم یه شب شوئره کتکم زد بعد تمام چینی های جهازمو زد شیکست تا صبح راه رفت و سیگار کشید بعدش رفت بدری رو عقد کرد ۱۰رو بعد با جعبه شیرینی وگل اومد خونه گفت عقد دختر عمو پسر عمو رو تو آسمون بسن آسمون خراب شد رو سرم. با نو دیرارها را محکمتر دستمال میکشد

- چه بخت سوخته ای داری تو چیکار کردی ؟

- هیچی رفتم تو آشپزخونه قرمه سبزی پختم اومد گفت(( به به عجب بوبرنگی ))اومدم سفره بندارم دیدم حاضر یراقه گفت ((بدری خانم منتظرمه ناسلامتی تازه دامادما)) باورت میشه برو بر وایساده بود نیگام می کرد هیچی بش نگفتم گفت (( برم زن تا بو قرمه سبزی نگفتم ))خیلی وقت بود اینجوریا ندیده بودمش عطرزده بود خوب لباس پوشیده بود زلفاشو شونه زده بود آخ الهی که بمیری بدری ... برم یه چیزی بیارم بخوری . بانو دستمال چرکش را توی لگن آب و کف فشار میدهد آب سیاهتر میشود داد می زند :

((بیا تو حالا آبغوره نگیر بیا باقی قصه تو بگو)) صفورا آرام می آید توی اتاق -عین ننمی به خدا از پش سرتم می بینی بیا این میوه ها را بخور ،سیب پوست بگیرم برات ؟چی می گفتم هیچی دیگه یه ماه دوماه سه ماه نیومد خونه حالا منو میگی اسفند روآتیش ،به نونه شبم محتاجم کرایه خونم روش رفتم ویترین جهازموفروختم .

تو جای مادرم اگه بدونی با چه بدبختی بهم جهاز داد خودت نون کلفتی خوردی می دونی بردمش پیش شوهر عمه اش اصغر آقا سمساری داره سمساری که نه از ایناس که جنس دست دوم دارند عتیقه دارند خیلی مرده بردم پیشش که خبرش کنه بیاد اومد چه اومدنی گفت بی آبرو شدی حراج زدی به زارو زندگی من قد دهنت حرف نمی زنی آی میزد من هی التماسش می کردم قربون صدقش می رفتم انگار به دیوارم وسائل خونه رو بار وانت کرد برد بعدا فهمیدم یعنی همون وقتی که طلاق نوممو داد دس اصغر آقا برا م بیاره فهمیدم جهازمو برده واسه بدری خانمش گفتم آدرسشو بده برم التماس سایه اش بالا سرم باشه گفت دادگاهیت می کنه میبرتت پزشکی قانونیا پیش خودمون بمونه تورو به جده سادات، به همه گفته بود بچه ام نمیشه نمیشه !داری میبینی شکمبمو عیب و ایراد از خود ناکسش بود

بانو میرود بالا ی نردبان و پرده ها را نمدار نمدار می زند به میله ها

- می دونی آخرشم اصغر آقا دستمو گرفت این شوهرو خودش دست و پا کرد برام از مشتری های پرو پا قرص جنسای عتیقه اش بوده، اصغر آقا می دونسته بچه اش نمیشه می شینه زیر پاش که بیاد منو بگیره گفته بوده موسرت سفید شده همه می دونن دیگه واسه هوا هوس نیست میخوای زن بگیری وقتی اومد خواستگاری فقط گفت بچه می خوام بچه من گفتم از کجا معلوم بچمو نگیری خودمو ول کنی توخیابو ن ؟سند این آپارتمانو شبش آورد در خونه ننم اگه بدونی چه حالی شدم

بانو نشست روی چهار پایه و زل زد به صفورا گفت:(( حالا سنده به نام تو ئه ))

- نه بابا گرو منه .مرد بدی نیست زنو زندگیشو داره گاهی هم یه سری به من میزنه این روزا زنش برام غذا می فرسته می خوای انگشتاتو بخوری

با نو به پیراهن گشادو گلدوزی شده اش نگاه می کند کار دست ثریاست می داند صفورا سنگین سنگین می آیدو خیار پوست کنده را می گذارد روی میز

- آب می شم از خجالت به خدا میگم ناصرخان شمارو به خدا بگین شرمنده ام نکنه، من کنیز ثریا خانمم می خنده خوشش می یاد .ناصرخان اینقده نگرانمه یهو یه روز سه چهار با ر زنگ میزنه بهم یه با رم بیخبرازسرکاراومدخونه سرو مر وگنده بودم مثه حالا بانو می گوید(( خودت هیچی حالا، واسه بچه بگوماشاا... )) صفورا می خندد

- ماجفتمون سالمیم من سگ جون تر از این حرفام شوهر قبلیم می گفت وقتی کتکم میزدبه هفته نکشیده کبودی ها میرفت

میخندیدم بچه مم باید همین طورا باشه .ناصرخان می گه اسم بچه رو بذاریم سارا ،سارا قشنگه بانو خانم؟

بانو با پا جارو برقی را روشن می کند میداند سارا اسم همان عروسکی است که ثریا خانم خیلی خاطرش را می خواهد این روزها همه اش راه می رود و می خواند ((سارا تویی خوشگل من یک دونه این دل من چشمای تو چه رنگیه هر کی می گه یه رنگیه )) صفورا داد می زند

می شنوی صدامو

بانو می گوید ((آره با با آره ))صفورا بلندتر حرف می زند

- سرتو درد آوردم نیس هیچکی رو ندارم باش دردل کنم ناصرخان خوش نداره ننه ام بیاد اینجا ،منم که میرم اهل محل یه جورایی نیگام می کنن نیس رختو ولباسام دیگه مثه اونا نیست پشتم حرف درمیارن دل ننمو خون می کنن. خیلی وقته ندیدمش آی دلم تنگه براش. بانو جارو برقی را خاموش می کند می نشیند کنار صفو را

- از کت و کول افتادم به خدا

- بشین بشین یه چایی بیارم برات

- آره والا قربون قدت

صفورا دست به کمرش می گیرد و میرود سمت آشپزخانه

- من بیست ساله کلفت این خونم از شب عروسی خانم تو خونشم ولی منم مثه خودت،نون کلفتی آدموترسو می کنه همش می ترسی حقتوبخورن کیفتو بزنن تو هر خونه که می ری تا بیای بیرون جونت می یاد بالا که کس و ناکس نیاد سراغت چه می دونم وا... حالا تو از سند مطمئنی؟ یه وقت بچه تو زایییدی در به در نشی؟

- صفورا با سینی چای می ایستد کنار در آشپزخانه یعنی چی ؟

- هیچی بابا مار بگزه زبونمو دلم که آروم نمیگیره

-حالیمه بابا خرم مگه امنه جاش این روزا راستشو بخوای هی خیلات ورم می داره بنچاق خونه رو نیگا می کنم تا حالا ده بار جاشو عوض کردم بازم می ترسم گم و گور شه یه وقت.

- حالا چایتو بیار از دهن افتاد.بانو از توی سینی چایی اش را برمی دارد و نگاه می کند تو ی چشمهای آبی صفورا

- مرد جماعت صفت ندارد یه جایی بذار عقل جنم نرسه بهش

- صفورا می خندد آره پس چی گذاشتمش زیر موکت کمد بزرگه تو اتاق خواب . بانو با عجله چایی اش را هورت می کشدو میرود سمت اتاق پذیراییی صفورا جیغ کوتاهی میکشد

- چته چی شد؟

هیچی بی پدر لگدا می زنه خدابدونه فکرکنم پسر باشه.

فائزه شکیبا