یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شاخص های نوآوری و تمدن سازی


شاخص های نوآوری و تمدن سازی

ما به دنبال هدف مشترک همه انبیاء الهی و ایجاد تمدن الهی هستیم دراین تمدن هم معنویت و اخلاق و فضیلت به معنای عبودیت و بندگی خداوند متعال, هم عقلانیت کامل و هم کارآمدی عینی اجتماعی وجود دارد

رهبر معظم انقلاب اسلامی امسال را سال نوآوری و شکوفایی اعلام کرده اند نوآوری دارای شاخصه هایی است که اگر به درستی رعایت شود حاصل آن قابل توجه و ماندگار است.

دراین مطلب،نویسنده کوشیده است از زاویه ای نو و تازه مباحث نوآوری و تمدن سازی را مورد بررسی قراردهد.

اینک مطلب را با هم از نظر می گذرانیم:

الف) نوآوری و تمدن سازی اسلامی

ما به دنبال هدف مشترک همه انبیاء الهی و ایجاد تمدن الهی هستیم. دراین تمدن هم معنویت و اخلاق و فضیلت به معنای عبودیت و بندگی خداوند متعال، هم عقلانیت کامل و هم کارآمدی عینی اجتماعی وجود دارد.

ترکیب سه شاخصه فوق «تعالی» است وجامعه الهی جامعه ای دارای تعالی است، به سمت آن حرکت می کند و رودر روی «توسعه» و شاخصه های مربوط به آن قراردارد. باید توجه کرد که جامعه متعالی از ترکیب تجدد و تمدن جدید و نوپای غرب با آموزه های اسلامی به دست نمی آید، بلکه تعالی، هویتی مستقل دارد. نمی توان با اسلامی کردن تجدد و ایجاد زمینه اسلامی، به مفهوم رایج آن به تمدن الهی رسید. تمدن الهی که مقصد آن تعالی انسان است بر بناهای استوار دیگری مبتنی است و باید کار خود را از زیربناهای خاص خود آغاز نماید.

۱) خودباوری پیش از نوآوری

اگر بخواهیم به سمت تعالی حرکت کرده و زمینه ساز تحقق تمدن الهی باشیم، باید جامعه جهانی را تحت تاثیر قراردهیم و دراین مسیر، گام های اساسی برداریم.

اولین گام دراین راستا ایجاد خودباوری درامت اسلامی است. دراین موضوع بارها امام (رض) و مقام رهبری تذکر داده اند خودباوری، درمقابل مسیری است که دشمنان برای منحل کردن تمدن دینی در تمدن مادی خود، پـی گرفته اند و آن«تحقیر»، «فریفتگی» و «انحلال» امت اسلامی در درون تمدن و امت مادی است.

کاری که دشمن در طول تاریخ انجام داده است و اختصاص به دوره معاصر هم ندارد. نفی خودباوری مسلمانان است. اساساً رنسانس که آغاز شکل گیری تمدن جدید و فراگیر غرب بود. ابتدا تحقیر سایر ملت ها و سپس ایجاد فریفتگی نسبت به غرب را دنبال کرد. هرگاه این دو گام برداشته شد؛ یعنی ملتی احساس حقارت کرد و ارزش های خود را مقابل ارزش های بیگانه از دست داد و به جای محور دیدن ارزش های خویش، ارزش های دیگران درنگاه او جلوه نمود، به تدریج، هویت وکرامت آن ملت و امت از کف خواهد رفت. نقطه محوری این از دست رفتن کرامت و هویت تحقیر ارزش هایی است که جامعه دنبال می کند. به آنها پایبند است و آنها را جزو مقاصد عالی خود می داند. سران استکبار و تمدن مادی همواره خواسته اند ملت های مؤمن و امت ایمانی را به نقطه ای برسانند که درمقابل ارزش های آنها احساس حقارت کنند. البته در طول تاریخ تحقیر ملت ها، شیوه ها و شکل های متفاوتی داشته است که در دوره بعد از رنسانس بسیار پیچیده تر و به خصوص بعد از انقلاب صنعتی و فراگیر شدن محصولات صنعتی غرب، بیشتر آن فراهم تر شده است. البته از این منظر انسانها و جوامع متفاوت هستند. کسانی که به کشورهای غربی سفر می کنند. ظرفیت های متفاوتی دارند. برخی درمقابل نظم ظاهری غرب احساس حقارت می کنند؛ همین که مثلاً نظم آنها را در رفت و آمد و ارتباطاتشان می بینند یا نظم را در مظاهر اجتماعی مشاهده می کنند، حقارت، آنها را فراگیر می گیرد. در مقابل یک فروشگاه زنجیره ای احساس حقارت می کنند! یا مثلاً درمقابل متروو نظم حاکم بر آن منفعل می شوند. آنها وقتی به جامعه خود می آیند کاملاً پیداست که درمقابل آن مظاهر، تحقیر شده اند و از موضع قدرت صحبت نمی کنند. برخی هم در مقابل نظم تکنولوژی و در برابر گستره علمی آنها خود را حقیر می بینند. آنها هم وقتی برمی گردند کاملاً پیداست که درمقابل پیچیدگی تولید علم و دانش آنها و مجامع تحقیقاتی و کتابخانه های بزرگ آنها احساس حقارت می کنند. چنین جامعه ای در قدم بعد احساس فریفتگی و دچار انحلال می شود و این انحلال هم به دست خود این ملت اتفاق می افتد! ملتی که فریفته ارزش های دیگران می شود وپیشرفت و توسعه و کمال را در راه دیگران می بیند، به خودی خود در آن مسیر و درمقابل آن حرکتی که آنها انجام داده اند منحل خواهد شد.

اگر ما بخواهیم در مقابل آن جامعه آرمانی - که تمدن مادی پیش روی بشر قرار داده است- افقی جدید بگشاییم باید خودباور باشیم. ایجاد خودباوری، در مقابل تحقیر قرار دارد و نقطه آغاز حرکت به سمت تعالی است.

البته خودباوری به مفهوم اتکا به نفسانیات نیست. بلکه برعکس، خودباوری به معنی احساس هویت بر محور ارزش هاست. خودباوری؛ یعنی اینکه انسان و جامعه، ارزشهای متعالی را که ارزش های دینی و انسانی است- که به آن احساس وابستگی می کند- مهم ترین ارزش ها بداند. اگر جامعه ای، حول محور ارزش های متعالی جمع شود و ارزش های خود را والاتر از ارزش های رقیب بداند هویت او زنده شده است. این احساس هویت و خودباوری، نقطه آغاز حرکت انسان و جامعه به سمت قله ها است. انقلاب اسلامی یک جوشش مجدد بر محور حرکت انبیای الهی است که در آن هویت جامعه اسلامی از نو به او بازگردانده شده است. این در حالی است که تلاش جامعه غرب برای منحل کردن هویت و تحقیر امت اسلامی بوده تا مسلمان ها از مسلمان بودنشان احساس حقارت کنند. می دانیم بسیاری از مسلمان هایی که قبل از انقلاب اسلامی حتی جزو روشنفکران بودند و برای تحصیل به غرب می رفتند، از این که اعلام مسلمانی کنند احساس حقارت می کردند و گاهی خودشان را غیر مسلمان معرفی می کردند. درهمین دانشگاه های ما مسلمان ها برای احیای مناسک قطعی و رسمی مذهبی که اکنون با افتخار انجام می شود، احساس حقارت می کردند. برخی از فعالان سیاسی در احوالات خود، نقل کرده اند که در زندان وقتی شب های جمعه می خواستند دعای کمیل بخوانند باید یک گوشه خلوتی پیدا می کردند عبایشان را روی سرشان می کشیدند تا کسی متوجه نشود که مشغول مناجات با خداهستند! این احساس خود کم بینی، در مقابل موج مادی گرایی؛ به خصوص، خودکم بینی در مقابل سوسیالیست ها و کمونیست ها بود. احساس هویت و خودباوری، به معنی اتکای به ارزش های اصیل الهی و ارزش های خودی است. همان چیزی که در واقع با انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است.

۲) ضرورت و غایت نوآوری

گام دوم در مسیر تعالی، نوآوری است. حال که هویت تمدن اسلامی احیا شده است اگر بخواهیم به سمت تعالی ومقاصد اسلامی حرکت کرده و با تمدن غربی زاویه پیدا کنیم و دنباله رو نباشیم، باید حتماً نوآوری داشته باشیم. نمی توان با اتکا به دست آوردهای دیگران که در مسیر اهداف و ارزش های دیگری طراحی شده است، برای احیای تمدن دینی مبتنی بر هویت اسلامی و ارزش های اسلامی تلاش کرد.

حال این که نوآوری در چه گستره ای باید اتفاق بیفتد، تابع این است که ما مقصد خود را چگونه تعریف می کنیم. اگر دنبال این باشیم که درون مفاهیم و فرهنگ حاکمی که ناشی از تمدن غربی است، جایگاه خود را گسترش دهیم و در جامعه جهانی مبتنی بر تعاریفی که از تمدن مادی ناشی می شود، سهم تأثیر خود را افزایش دهیم، نوآوری ضرورت چندانی نمی یابد. به عنوان مثال در موازنه جهانی کشوری مثل چین را می بینیم که می خواهد سهم تأثیر خود را در جامعه جهانی افزایش دهد. این کشور، احیای هویت نموده و این هویت را در جهت افزایش سهم تأثیر خود در روابط بین الملل فعال می نماید؛ بدون این که بخواهد تعاریف جهانی را تغییر دهد. چین در مقیاس جهانی، عدالت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی تعریف جدیدی را نیاورده و نمی خواهد معادلات و تکنولوژی جدیدی را بر جهان حاکم سازد، بلکه در درون همین روابط حاکم بر جهان و در چارچوب ارزش ها، بینش ها، دانش ها و تکنولوژی موجود می خواهد سهم تأثیر خود را افزایش دهد، اما ما در پی احیای هویت اسلامی و تحقق تمدن نوین اسلامی هستیم.

۳) نوآوری در سه مقیاس

نوآوری می تواند در سه مقیاس باشد، یکی مقیاس جامعه جهانی، دوم، مقیاس بین المللی، سوم، مقیاس ملی. معنی تصرف در مقیاس جهانی این است که می خواهیم معادلات حاکم برجهان را به نفع ارزشهای خود تغییر بدهیم و مفاهیم جدیدی را بر وحدت جامعه جهانی حاکم کنیم؛ ساختارهای کلان جامعه جهانی را بشکنیم و ساختارهای جدیدی را جایگزین کنیم. به تعبیر دیگر، می خواهیم جهت حاکم بر تحولات جهانی را تغییر و این جهت را به ساختارهای حاکم بر کل جهان تسری دهیم. اگر بخواهیم در حوزه فرهنگ صحبت کنیم، باید مفاهیم پایه جامعه جهانی را تغییر دهیم سپس ساختارهای مبتنی بر آن را در مقیاس وحدت جهانی دگرگون کنیم.

اگر دنبال آوردن تکنولوژی جدید، نظام فکری جدید، بینش جدید و نظام ارزشی مسلط بر جامعه جهانی نیستیم، بلکه می خواهیم درون همین چارچوب ها، سهم تأثیر یک ملت را افزایش دهیم؛ روابط بین المللی و مناسبات قدرت را در جهت حاکم بر جامعه جهانی تغییر دهیم اما نمی خواهیم تغییر جهت ایجاد شود؛ این تغییر در مقیاس دوم یعنی مقیاس بین المللی خواهد بود.

اما گاهی می خواهیم در مقیاس ملی تصرف کنیم؛ یعنی نمی خواهیم وحدت کل جامعه جهانی و تعاریف حاکم بر مناسبات کل و همچنین سهم تأثیر خودمان را در موازنه تغییر دهیم، بلکه می خواهیم مبتنی بر همان تعاریف و مبتنی بر روابط مسلط بین الملل و در همان منزلتی که در جامعه جهانی برای ما تعریف شده است، درون خود را متحول کنیم؛ به طوری که از فرآیندهای تحول جا نمانیم! در این صورت، ما معنی پیشرفت و توسعه را این گونه تعریف کرده ایم که می خواهیم به عنوان یک قمر در منظومه قدرت جامعه جهانی حرکت کنیم و از این کاروان عقب نیفتیم.

اما می خواهیم سهم تأثیر خود را تغییر دهیم و کل مناسبات جهانی را دگرگون سازیم؛ یعنی می خواهیم تمدن جدیدی را بر جهان حاکم کنیم. دنبال ترکیب سازی هم نیستیم که مدرنیته اسلامی درست کنیم، نمی خواهیم آموزه های اخلاقی و معنوی اسلام را با دستاوردهای غرب در حوزه تمدنی، ترکیب سازی نمایم، بلکه معتقدیم ترکیب سازی برای دوره گذار است و جهتی که می خواهیم حاکم کنیم همان تعالی است و حق اصلی ملت ها را تعالی می دانیم. ما معتقدیم که موعود انبیا این است که جهت حاکم بر جامعه جهانی را به سمت قرب تغییر دهند و همه این مناسبات، به مناسبات قرب تبدیل شود.

اما چنانچه درون فضای حاکم بر جامعه جهانی و مبتنی بر همین تکنولوژی موجود بخواهیم درون خودمان را بازسازی نماییم، این نوآوری در مقیاس ملی خواهد بود. همچنین اگر می خواهیم سهم تأثیرمان را در همین تمدن بالا ببریم؛ یک رقابت بین المللی در کار خواهد بود. رقابتی کنونی بین اتحادیه اروپا و آمریکا در همین راستا است؛ یعنی هر دو در درون ایدئولوژی برآمده از رنسانس و در چارچوب ایدئولوژی مسلط غرب که حاصلش لیبرال دموکراسی است، می خواهند سهم تأثیرشان را بالا ببرند. حتی اکنون چالشی که بین روسیه و غرب و بین چین و غرب وجود دارد در همین دایره است. به عبارت بهتر، حتی روسیه به دنبال تغییر ایدئولوژی جامعه جهانی به سمت سوسیالیسم و کمونیسم نیست. او می داند که زمان آن ایدئولوژی تمام شده و ایدئولوژی غالب و برتر تمدنی مادی همان ایدئولوژی غرب و لیبرال دموکراسی است، لذا می خواهد درون همین ایدئولوژی سهم تأثیر خودش را افزایش دهد.

ب) نوآوری و نفی تمدن غرب

ما مدعی هستیم که می خواهیم تعاریف حاکم بر وحدت جهانی را به هم بزنیم و معنی سعادت، عزت، کرامت و عدالت را متحول سازیم. ما می گوییم عدالت با مناسبات سوسیالیستی محقق نمی شود. تناسبات نظام سرمایه داری نیز عدالت اقتصادی ایجاد نمی کند و لیبرال دموکراسی، مفید عدالت سیاسی در توزیع قدرت در جهان نیست. ما، در این مقیاس، سخن داریم. پس، نوآوری ها باید در این مقیاس اتفاق بیفتد. گرچه حتما ما باید در کوچک ترین مسائل هم دنبال نوآوری باشیم و برای رسیدن به نوآوری در مقیاس کلان و توسعه شیب بسازیم، ولی حتما نوآوری ما باید متناسب با اهدافمان تعریف شود.

۱) نگاه جهانی امام راحل(ره)

معمار بزرگ انقلاب اسلامی، امام راحل(ره) در پی این بودند که حکومت دینی را در یک کشور بنیانگذاری کنند، سپس بیداری امت اسلامی را ایجاد نمایند و هویت معنوی را در جامعه جهانی زنده کنند و مطالبات جامعه جهانی را تغییر دهند که این تغییر مطالبات، تبدیل به یک انقلاب جهانی در مسیر ایجاد تمدن الهی به دست وجود مقدس امام زمان(عج) خواهد شد. این را هم می دانیم که انقلاب همواره وقتی اتفاق می افتد که مطالبات یک جامعه بر محور یک ایدئولوژی با ساختارهای موجود تنافی پیدا می کند. و ساختارها نمی توانند پاسخ گوی ظرفیت مطالبات باشند. از این رو حتما بین این مطالبات و این نیازهای فعال با ساختارها تناقض پیدا می شود و به یک جنبش، حرکت و انقلاب در ساختارها تبدیل می شود. چیزی که امام راحل(ره) و انقلاب اسلامی دنبال می کنند ایجاد یک انقلاب جهانی است که مقدمه شکل گیری تمدن الهی در عصر ظهور می باشد. گام های انقلاب اسلامی در همین مقیاس بوده است. امام(ره) شعارهایی که می دادند واقعا عملیاتی کردند؛ اگر می فرمودند دلیلی ندارد که ما امت اسلام را به تصاحب قدرت دعوت نکنیم. اگر می فرمودند که ما دنبال این هستیم که قله های کلیدی جهان را فتح کنیم، واقعا گام هایی که برداشتند به بلندای همین ادعا بوده است. این گونه نبود که امام(ره) مدعی تحول جامعه جهانی باشند، اما تصرفاتشان در مقیاس ملی باشد. بی تردید از همان دیرباز، آن چیزی که در آرمان ها و در نوع حرکت امام(ره) به چشم می خورد، حرکت در مقیاس ملی نبود. انگیزه هایی هم که تحریک می کردند انگیزه های ملی نبود، بلکه انگیزه های الهی و حرکت تدریجی در مقیاس جامعه جهانی بود. ایشان و خلف صالحشان مقام معظم رهبری(مدظله العالی) این حرکت را پیش برده اند، و تاکنون خوشه های این نهال را هم چیده اند تا اینکه به نقطه فعلی رسیده است.

۲) تقابل انقلاب اسلامی و غرب

اکنون چه دیگران بپذیرند و چه نپذیرند، هویت تمدن دینی احیاء و درگیری تمدن ها جدی شده است، کار به جایی رسیده است که بدون اینکه ما مدعی جنگ تمدن ها باشیم غرب خودش در جنگ تمدن ها پیش دستی کرده است. تمدن غرب می فهمد هویت تمدنی اسلام که زنده می شود می تواند مجموعه تمدن غرب را درون هاضمه خودش هضم کند. اول ساختارها را منحل می کند. کما اینکه یکی از دو ایدئولوژی بزرگ را که به یکی از دو اردوگاه بزرگ برآمده از تمدن غرب متعلق بود، منحل کرده و شکست داده است؛ یعنی اردوگاه سوسیالیسم و کمونیسم، از هم فروپاشید که متغیر اصلی و عامل عمده آن، انقلاب اسلامی بوده است. احساس خطر عمده ای که غرب دارد همین است و لذا درگیری تمدن ها را راه انداخته است. ما می بینیم که تقریبا نظریه جنگ تمدن ها، جدی شدن و بسط آن از ناحیه غرب و جدی کردن نظریه هانتینگتون، هم زمان با فروپاشی شرق و هم زمان با نظریه پایان تاریخ فوکویاما است. هم زمان که فوکویاما می گوید تاریخ به نقطه پایانی خودش رسیده است و لیبرال دموکراسی به عنوان ایدئولوژی غالب در حال جهانی شدن است و دیگر رقیب ندارد نظریه برخورد تمدن ها در دستور کار غرب قرار می گیرد. نکته این است که غرب دقیقا فهمیده است که این خیزش اسلامی احیای هویت کرده و جامعه اسلامی، دیگر در مقابل تمدن غرب احساس حقارت نمی کند و جایگاه واقعی خود را در جامعه جهانی مطالبه می نماید. این نکته، تحلیل و نظریه پردازی زیادی نمی خواهد، بلکه نمایان است که همه کانون های بحران برای تمدن غرب، کانون های اسلامی است. بحمدالله همه جا، یک نقطه این کانون، به نقطه کانونی دنیای اسلام که جمهوری اسلامی است برمی گردد. این به معنی ابرقدرتی جمهوری اسلامی است. این ابرقدرتی، مبتنی برفرهنگ است. ما ابرقدرتی فرهنگی هستیم و پیداست که با جنگ فرهنگی جهان را فتح می کنیم. اگر احیا شدن هویت اسلامی یک واقعیت است و این هویت به یک برخورد تمدنی تبدیل شده است، در قدم بعد، این برخورد باید به یک تقابل همه جانبه در حوزه سیاست، فرهنگ و اقتصاد به سه حوزه چالش عظیم تمدنی تبدیل شود و به نقطه غلبه اسلام برسد. نکته اصلی منحل شدن استکبار جهانی در درون فرهنگ اسلام است پس محتاج نوآوری هستیم.

غرب کاملا فهمیده است که در بین تمدن های موجود، تمدنی که می تواند لیبرال دموکراسی را در درون خودش هضم کند، بدون اینکه بر روی فطرت انسان پای بگذارد و راه عبودیت را به سوی انسان ببندد، تمدن اسلامی است. توین بی که یکی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ معاصر غرب است گفته بود تنها فرهنگی که جهاز هاضمه اش قدرت دارد فرهنگ غرب را در درون خودش هضم کند و چیز دیگری از او بسازد فرهنگ اسلامی است. در واقع، آنها لبه اصلی درگیری را درگیری با تمدن اسلامی قرار داده اند. از همین رو، مثلا برای معنویت اسلامی، بدل سازی می کنند که این یک کار تاریخی شیطانی است. سینمای ماورایی که در غرب وجود دارد برای این است که می خواهند بدل سازی کنند. اشاعه قرائت صوفیانه از اسلام در جهان- که در واقع- قرائت صلح کلی است در مقابل قرائت انقلابی امام(ره) است که این هم به خاطر مقابله با تمدن اسلامی است.

۳) انحلال تدریجی تمدن غرب

در هر صورت، ما اکنون در لبه برخورد تمدنی هستیم و در این مقیاس نیاز به نوآوری داریم. ما، در حوزه سیاست، فرهنگ و اقتصاد به نوآوری نیاز داریم. در حوزه فرهنگ، هم در محصولات، هم در ساختارها و هم در مفاهیم باید نوآوری کنیم. همچنین در مفاهیمی که می خواهیم تولید کنیم مانند حوزه مفاهیم بنیادی و منطق ها، مدل و روش پژوهش، در حوزه مفاهیم تخصصی و دانش ها و در حوزه تکنولوژی باید نوآور باشیم. البته این نوآوری باید از طریق برنامه ریزی باشد و با دقت انجام بگیرد. این نوآوری، به معنی تعطیل تمدن غرب در فضای کنونی نیست، بلکه به معنی عبور از این تمدن و منحل کردن این تمدن در درون جهازهاضمه خود است. ما از کود شیمیایی هم استفاده می کنیم، اما آن را در جهاز هاضمه یک موجود زنده ای به نام گیاه می ریزیم، سپس در الگوی غذای جهانی وارد می کنیم! ما تمدن غرب را حداکثر این گونه می بینیم. عنصر مثبت آن را باید از جهازهاضمه تمدن اسلامی عبور داد تا قابل مصرف باشد. با زرق و برق دادن و اضافه کردن نکاتی به کتاب مارکس، اقتصاد اسلامی ساخته نمی شود! اقتصاد سرمایه داری با روایت های اسلامی که در کنار آن قرار می دهیم اقتصاد اسلامی نمی شود! نظام پولی غرب با جابه جا کردن برخی امور، به نظام اقتصاد اسلامی مبدل نمی گردد!

چرخش اعتبارات غربی و بانک مرکزی و ترکیب آن با شرکت های سهامی بر محوریت توسعه سرمایه داری با چهار یا پنج روایت و آیه قرآن، اسلامی نخواهد شد. پس ما باید آنها را در درون جهازهاضمه خود منحل کنیم.

ج) شاخصه و ضابطه نوآوری

نکته مهم دیگر این است که نوآوری حتماً باید چند شاخصه داشته باشد:

▪ اولین شاخصه اش این است که باید در جهت باشد؛ یعنی تعبد در آن حاکم باشد، چرا که اگر نوآوری مبتنی بر تعبد نباشد به کار تمدن اسلامی نمی آید؛ به ویژه اینکه نوآوری در جهان زیاد است!

▪ دوم این که نوآوری باید قاعده مند باشد؛ یعنی اصول تفاهم علمی با نخبگان را در هر حوزه ای داشته باشد. اگر در حوزه فقاهت یا در حوزه دانش های تخصصی و یا در حوزه مفاهیم بنیادی است، باید با مردان میدان آن حوزه، قدرت تفاهم داشته باشد و خلاصه اینکه کاملا قاعده مند و منضبط باشد.

سوم این که نوآوری باید کارآمد باشد؛ یعنی حتی در نظری ترین محدوده ها اگر سخن می گوییم باید تلاش کنیم که در همان محدوده کارآمدی داشته باشد و به بحث های نظری محض و خالی از غایت عملی تبدیل نشود. بنابراین، ما با این سه شاخصه نیاز به نوآوری داریم. چنان که گفته شد این نوآوری باید در همه عرصه ها باشد؛ آن هم در مقیاس ایجاد یک تمدن جهانی که بتواند همه مفاهیم، ساختارها و محصولات موجود جامعه جهانی را آرام آرام و در یک فرآیند طولانی، در یک تمدن نوین اسلامی منحل سازد.

حجت الاسلام سیدمحمدمهدی میرباقری



همچنین مشاهده کنید