یکشنبه, ۵ اسفند, ۱۴۰۳ / 23 February, 2025
مجله ویستا

خودتان را تکان دهید


خودتان را تکان دهید

چگونه با روزمر گی مبارزه کنیم

لابد الان که دارید تیتر این صفحه را می‌خوانید با خودتان می‌گویید خدا مرگم این چیزها چیست که این جیم به بچه‌های مردم یاد می‌دهد! این تکان‌های زبان لال را چرا آموزش می‌دهید و... فکر بد نکنید و هزار جور ذهنیت برای‌تان ایجاد نشود همین اول مطلب بگوییم که منظورمان از این‌که خودتان را تکان بدهید تکان فیزیکی نیست منظورمان یک تکان بزرگ در زندگی‌تان است، برای آدم‌هایی که در مدل‌های مختلف گرفتار روزمر‌گی شده‌اند، گرفتار یک برنامه ثابت که سال‌هاست به آن عادت کرده‌اند و هر روز تکرارش می‌کنند. برنامه‌های تکراری، آدم‌های تکراری، غذاهای تکراری و خلاصه هیچ تحول یا هیچ چیز هیجان‌انگیزی در زندگی‌اشان نیست. این روزها با این سرمای زمستان روزمرگی دارد خیلی‌ها را خفه می‌کند.

● همان آش و همان کاسه

همین حالا باید بگویم همه کسانی که دچار روزمرگی شده‌اند خودشان هیچ دردی را احساس نمی‌کنند، یعنی نصف بیشترشان اصلا حواس‌شان نیست که روزمرگی زندگی‌اشان را در دست خودش گرفته است برای همین مثل بچه آدم هر روز صبح ساعت ۶ از خواب بیدار می‌شوند صبحانه می‌خورند ساعت ۷ می‌روند دانشگاه و البته شاید هم سرکار. بعد ساعت ۲ برمی گردند ناهار نوش جان می‌کنند. آن وقت نوبت چرت عصرانه‌شان می‌رسد، از خواب که بیدار شدند بعد از زیر و رو کردن روزنامه‌ها و مرور کردن شبکه‌های تلویزیون وارد اینترنت می‌شوند و تا شب شاید هم پاسی از شب در اینترنت وول می‌خورند این وسط‌ها شامی هم می‌خورند و بعد هم می‌خوابند و بعد صبح همان آش و همان کاسه! البته وسط این روزهای تکراری با آدم‌ها و کارهای کاملا تکراری‌اش مهمانی پیش بیاید بروند و یا مهمانی بیاید خانه‌شان اتفاق خاصی نمی‌افتد، فقط کمی از این‌که این روال و ترتیب برنامه زندگی‌اشان به هم خورده است ابراز ناراحتی می‌کنند. حالا شما بخواهید به این آدم‌ها بگویید یک تکانی به خودتان بدهید این چه زندگی است که برای خودتان درست کرده‌اید، حال‌مان از این ثبات به هم خورد و... به احتمال خیلی زیاد اصلا منظور شما را نمی‌فهمند! تا زمانی که احساس کنند دچار افسردگی شده‌اند، یعنی حس غم و اندوه سر و کله اش توی زندگی‌شان پیدا شود زمانی که دیرتر خوشحال می‌شوند، سخت لبخند می‌زنند و کم‌تر از چیزی دچار هیجان می‌شوند و یک مقداری زندگی‌شان به حالت معلق در می‌آید یعنی خواب. در این زمان است که خودشان هم دلشان می‌خواهد از این روزمرگی در بیایند و کمی هیجان و احساس و تجربه‌های جدید را به زندگی‌اشان اضافه کنند.

● چگونه مثل دیروز زندگی نکنید؟!

اگر تازه به عمق روزمر‌گی‌تان پی برده‌اید و متوجه شده‌اید که ای دل غافل یک عمری است سرتان را می‌اندازید پایین و کارهایی را هی تکرار می‌کنید، بدون این‌که کمی امروزتان با دیروزتان فرق بکند و دل‌تان به حال خودتان که بیست و اندی از زندگی‌تان این‌طوری گذشته است کباب شده است این چند تا توصیه به گمان‌مان بد نباشد که به کار بگیرد، باشد که به خودتان تکانی داده باشید!

● یک کار جدید

اگر قصد دارید از روزمرگی در بیایید بهترین روش این است که همه کارهایی که احساس می‌کردید باید حتما انجام دهید را انجام ندهید! آقا به جان خودم و خودتان اصلا کی گفته شما باید هر روز ساعت ۴ تا ۶ عصر بخوابید یا چه کسی گفته باید هر روز ۸ تا ۱۰ شب خیابان‌ها را متر کنید! اصلا کی گفته که زندگی شما یک قانون نوشته شده است که اگر تغییرش بدهید زمین و زمان به هم می‌ریزد! در کل دنیا بگردید چنین اتفاقی نیفتاده و نمی‌افتد که اگر شما به جای خواب بعد از ظهر بروید توی پارک قدم بزنید زندگی شما به هم می‌ریزد! نمی‌ریزد دیگر! می‌توانید از امروز به جای دیدن تلویزیون،بروید یک کلاس هنری، به جای ولگردی در دنیای مجازی بروید کلاس زبان یا به جای کتاب خواندن با دوستان‌تان قرار بیرون بگذارید. به جای دیدن دوستان‌تان به دیدن اقوام‌تان بروید. به جای این‌که شب‌ها فیلم ببینید خواب‌تان ببرد، کتاب بخوانید. خلاصه همه کارهایی که فکر می‌کنید مثل کنه چسبیده به زندگی‌تان و ول کن نیست را جدا کنید و یک کار جدید جایگزینش کنید. برنامه‌هایی که عادت شده است را می‌توانید کنار بگذارید، اصلا کار سختی نیست.

● یک راه تازه

فکر نکنید قرار است همه کارها را دو در کنید و انجام ندهید، مثلا از فردا سر کار نروید و درس نخوانید فقط به این بهانه که این‌ها روزمرگی می‌آورد! نه جانم، برای کارهای ثابتی که وسیله رسیدن به هدف‌های شما هستند مثل همین درس خواندن و کار کردن که بخش بزرگی از زندگی‌تان را اشغال کرده‌اند هم باید فکری کرد و بهترین فکر ایجاد تغییر در مدل و روش‌های انجام دادن این کارهاست. مثلا اگر هر روز توی محیط کار یک جور مشخص طراحی می‌کنید، فکر می‌کنید، نقشه می‌ریزید، درس می‌دهید، مدیریت می‌کنید، چیزی می‌سازید، لباسی می‌دوزید و... هرکاری که انجام می‌دهید روشش را تغییر دهید مثلا اگر هر روز هزارتا کوزه درست می‌کردید امروز به فکر ساختن یک وسیله جدید باشید، اگر همیشه کتاب‌های کتابخانه را راست می‌چیدید امروز کج بچینید یا اگر همیشه به یک سبک می‌نوشتید امروز سبک‌تان را عوض کنید، قرار نیست روش کاری شما همیشه یک جور باشد این تکرار روش‌ها بیشتر از همه شما را دچار روزمرگی می‌کند اما اگر به فکر خلاقیت در روش کارتان باشید در همان شغل هر روز چیزهای جدید یاد می‌گیرید و بیشتر احساس لذت می‌کنید.

● یک تجربه نو

خیلی از همین آدم‌هایی که گرفتار روزمرگی شده‌اند به این خاطر است که از تجربه کردن چیزهای جدید می‌ترسند! برای همین همیشه انتخاب‌های‌شان محدود است. وقتی رستوران می‌روند همیشه جوجه سفارش می‌دهند، همیشه برای خرید به یک فروشگاه می‌روند، از یک سایت مشخص بازدید می‌کنند، همیشه مجله‌های مشخصی را می‌خوانند، پیش یک دکتر مشخص می‌روند، همیشه با آدم‌های مشخصی رابطه دوستی دارند، رنگ مشخصی را انتخاب می‌کنند،عطر مشخصی را می‌زنند،بازی‌های مشخصی را انجام می‌دهند و... از این‌که بروند و یک غذای جدید، کتاب‌های جدید، دوستان جدید، پزشک جدید، بازی‌های جدید و‌... را امتحان کنند یا می‌ترسند و یا احساس می‌کنند بهتر از این انتخاب‌شان و بهتر از این تجربه شان، انتخاب و تجربه‌ای نیست. برای همین توی همین تجربه‌های زندگی‌شان می‌مانند اگر صد سال دیگر هم بگذرد و بروند رستوران حاضر نیستند غذای جدید بخورند و همان غذای همیشگی را سفارش می‌دهند تازه احتمالا همیشه به یک رستوران مشخص هم می‌روند! محدود بودن تجربه‌ها باعث تکرارشان می‌شوند، تکراری که توی زندگی نه احساس و نه فکر جدیدی را ایجاد می‌کند، فقط روزمرگی می‌آورد.

نویسنده: وجیهه محمدپورمقدم