چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
خانواده و نقش آن در ترک اعتیاد
![خانواده و نقش آن در ترک اعتیاد](/web/imgs/16/151/rq3lo1.jpeg)
کتاب مشاوره با معتادان به نویسندگی ، جودیت آ. لوئیس، روبرت ک. دانا، گریگوری آ. بِلوینس وبا ترجمه ابوالفضل خادمی، دکتر رسول روشن که با همیاری ستاد مبارزه با مواد مخدر به چاپ رسیده حاوی نکات مثبتی در باره روش های مبارزه با اعتیاد در خانواده است ، از این رو بخشی از این کتاب را برای مخاطبان سایت بهجو انتخاب کردیم که آن را می خوانید :
هیچ معتادی ـ در واقع، هیچ مراجعی ـ را نمیتوان به طور مؤثر درمان کرد مگر اینکه تعاملات اجتماعی وی نیز به حساب بیایند. مردم محیط اجتماعیشان را تحت تأثیر قرار میدهند و متقابلاً از آن تأثیر میپذیرند. وقتی که کسانی مشکل سوءمصرف مواد پیدا میکنند، این مسئله فقط به خودشان محدود نمیشود بلکه تمامی نظام اجتماعیشان را تحت تأثیر قرار میدهد. در عین حال، این نظامها هم تأثیری متقابل بر حفظ یا حلّ این مشکل دارند. نظامی که به عنوان نزدیکترین نظام به رفتار معتادانه شناخته میشود خانواده است. بدیهی است که مشاوری که در زمینهی سوءمصرف مواد کار میکند، لازم است به دقت به پویش خانوادگی توجه کند که هر یک از مراجعان را تحت تأثیر قرار داده است. مسلم است که نظام خانواده به طور بالقوه توانایی آن را دارد که بر نتیجه درمان فرد اثر بگذارد. و این واقعیت که نظام خانواده خود میتواند هدف تغییر باشد نیز به همان اندازه حائز اهمیت است. همانطور که درمانگران خانواده دریافتهاند، کسی نمیتواند فرد را از خانواده، «مریض» را از سالم»، یا علّت یک خرابی را از معلول آن جدا کند.
در چارچوب خانواده درمانی، مسایل به شکل تازهای درمیآیند تا این واقعیت نیز مورد توجه قرار گیرد که مسایل خویشاوندی و رفتار فرد را نمیتوان بدون در نظر گرفتن شرایطی که رفتار در آن واقع میشود، به خوبی درک کرد. در خانواده درمانی، به جای اینکه منشاء مشکلات یا نمود علایم را ناشی از یک فرد «مریض» خاص تلقی کنند، فرد را فقط حامِل علایم ـ مریضِ شناسایی شده ـ و بیانگر عدم تعادل خانواده در نظر میگیرند ،
از این منظر، کار با خانواده نیاز آن است که مشاوران از نظریهی عمومی سیستمها (سامانهها) و کاربرد آن در کار مشاوره، شناخت داشته باشند.
● نظریهی سیستمها
نظریهی عمومی سیستمها غالباً یادآور کارهای وان بر تالانفی (۱۹۶۸) است که آن را به عنوان جایگزینی برای دانش نیوتنی بوجود آورد. فیزیک سنتّیِ نیوتن برای تجزیهی پدیدههای مرکب به کوچکترین اجزاء ممکن، طرفدار تقلیلگرایی بود و برای شناخت این اجزاء به عنوان مجموعههایی از روابط علّت و معلولی که پیچیدگی کمتری دارند، به صورت خطی۵ عمل میکرد. نظریهی سیستمها بیانگر طرز تفکری کاملاً متفاوت است که همه موجودات زنده را به صورت نظامهایی باز میبیند که بهترین روش شناخت آنها، از طریق بررسی روابط بین آنها با اصول سازماندهیشان است. در این نظریه، به روابط خطی و علّت و معمولی توجه نمیشود بلکه به الگوهای تعامل مداوم که میتوانند دایرهای شکل باشند، توجه میشود. یک نظام را میتوان مجموعهای از واحدهایی در نظر گرفت که روابطی مداوم، سازمان یافته، و قابل پیشبینی با یکدیگر دارند. موجودات زنده به این خاطر که با محیطشان تعامل دارند (اطلاعات یا انرژی را از طریق مرزهایی دریافت و صادر میکنند که برای انجام این داد و ستدها به اندازه کافی نفوذپذیرند) سیستمهای باز به شمار میروند. این سیستم، خود سیستمهای فرعی را نیز دربرمیگیرد که به صورتی قابل پیشبینی در درون سیستم بزرگتر عمل میکنند.
برای به کار بردن مدل سیستمها در مورد تعاملات خانوادگی، لازم است مشاور از چندین ویژگی اساسی این رویکرد، آگاهی داشته باشد در این مدل، نه به جزء بلکه به کل، نه به واحدی مجزا بلکه به فرایند داد و ستد در بین واحدهایی که سیستم را تشکیل میدهند، توجه میشود. فرایند جاری [در هر سیستم]، بر حلقههای اطلاعات و بازخورد مبتنی است. وقتی یک واحد از سیستم، علامتی دریافت میکند که عملکرد یا رفتارش در حال فاصله گرفتن از وضعیت و سازمان عادیِ سیستم است، این رفتار ممکن است نیازمند اصلاح باشد. فقط در این حالت میتوان تعادل حیاتی را حفظ کرد. علتها و معلولها، به جای خطی بودن، حالت دایرهای دارند و مداخله در هر قسمت از سیستم، بر کل آن اثر میگذارد.
مشاوران خانواده هر قدر هم که در نظریهها و رویکردهای شخصی خود با هم متفاوت باشند، در این برداشت کلّی با یکدیگر هم رأیند که خانواده یک سیستم است که از اصول سیستمی۱۰ تبعیت میکند:
خانوادهی انسانی، یک نظام اجتماعی است که با استفاده از الگوهای تبادلی عمل میکند. این تعاملات مکرر، الگوهایی را در زمینهی چگونگی، زمان، و طرف ارتباط ایجاد میکنند ... عملکردهای مکرر، باعث به وجود آمدن الگوهایی میشوند و این الگوها، مبنای نظام خانواده را تشکیل میدهند. الگوهایی که به وجود میآیند، مورد توجه و ترجیحِ سیستم قرار میگیرند. سیستم خود را در یک محدودهی مورد ترجیح نگه میدارد، و انحرافهایی که فراتر از آستانه تحمّل سیستم باشند، معمولاً موجب فراخوانی مکانیسمهای ضد انحراف میشوند که به آنها به نوبهی خود، سیستم را به محدودهی متعارف آن، باز میگردانند .
بدین ترتیب، هر خانوادهای، تعادل مربوط به خودش، یا ثبات مورد ترجیحاش را دارد که ممکن است «سالم» باشد یا نباشد. لیکن این تعادل از طریق مکانیسمهای بازخورد و کنترل، حاصل میشود و سیستم به عنوان یک مجموعهی واحد، آن را حفظ میکند. هر خانواده، مجموعه ضوابطی دارد که بر تعاملات آن حاکم است و تعاملهای آن را قابل پیشبینی میسازد. هر خانواده شامل نظامهایی فرعی (برای مثال، همسری، والدینی، یا خواهری / برادری) است که عملکردهایی خاص خود دارند و برای حفظ یکپارچگی آن مجموعه، تلاش میکنند. هر کدام از آنها، یک واحد سازمان یافته است، به گونهای که بدون به حساب آوردن بقیه اجزاء، دخالت در یک جزء آن غیرممکن مینماید.
● سوءمصرف مواد و سیستم خانواده
مشاورهی خانواده، مستلزم تغییر ارائه مسئله به گونهای متکی بر علایم فردی، به ارائه مسئله بر مبنای ساختار و تعاملات خانواده است. حتی زمانی که مراجعِ شناسایی شده، معتاد به الکل یا مواد دیگری باشد، مشاور خانواده هدف مداخله را صرفاً ترک اعتیاد در مورد آن عضو خانواده نمیبیند، بلکه بهبود عملکرد کل واحد خانواده را هدف میداند.
سوءمصرف مواد یا اعتیاد را میتوان مانند هر مشکل طرح شدهی دیگری، به عنوان «دستگاه حفاظتکننده و حفاظتشونده سیستمها» تلقی کرد .
این مشکل غالباً در عملکرد خانواده، نقشی محوری دارد، به نحوی که به عامل اساسی در ساختار نظام خانواده تبدیل میشود. برای مثال، خانوادهی دارای یک عضو الکلی، میآموزد که تعادل خود را حول مشروبخوردن آن عضو نیز تنظیم کند.
این رفتارها، در کمک به خانواده برای دست و پنجه نرم کردن با هزاران مشکلی که در زندگی روزمره پیش میآید، در کوتاهمدت نقشی حیاتی پیدا کردهاند، بسیاری از این مشکلات، داخلی هستند و به رابطه زناشویی زوجین، نیاز به کنترل احساسات قابل انفجار، تعارض نقش، و از این قبیل مربوطند، بقیهی مشکلات هم به رابطهی بین خانواده و محله زندگی و اطرافیان آن مربوط میشود ـ مانند درگیری با همسایگان، اقتضائات کار، نیاز به رفتار قاطعانه، و از این قبیل ... اعضای چنین خانوادهای معتقدند که رفتارهایی که برای مقابله با این مشکلات به کار میبرند، فقط زمانی ممکن است که الکل وجود داشته باشد .
مصرف افراطی الکل هم ظاهراً برای خانوادهها کارکردی دارد، به این صورت که مستی به عنوان واکنش در برابر مشکلات، برای سیستم امکان تجدید ثبات خود را فراهم میآورد.
آنچه که این یافتهها بیان میکنند این است که خانوادهها درست همانند قوانین و روشهای تعاملیای که برای مقابله با بقیه مشکلات ایجاد میکنند، روشهای قابل پیشبینی و مستمری را برای سازگاری با سوءمصرف مواد به وجود میآورند. در عین حال، سوءمصرف الکل یا هر مادهی دیگر نیز میتواند روشی ـ هر چند فوقالعاده بیاثر ـ برای مقابله با فشارهای سیستم یک خانواده باشد:
اعتیاد به الکل کارهای روزانهی خانواده را مختل میکند، باعث درگیری میشود، به جابهجا شدن نقشها میانجامد، و مستلزم پاسخهای سازگارانه و انطباقی از اعضای خانواده است که نمیدانند چگونه باید در پاسخ مناسب از خود نشان دهند. همچنین یک تحریک معکوس نیز اتفاق میافتد: روشها، قواعد، و درگیریهای زناشویی و خانوادگی میتوانند موجب تحریک، تأیید، و حفظ اعتیاد به الکل به عنوان علامتی از اخلال در عملکرد نظام خانواده، یا به عنوان مکانیسمی برای مقابله با اضطراب خانوادگی شوند .
اگر مشاور چنین تصویری را مبتنی بر واقعیت تشخیص دهد و بخواهد از منظر خانواده کار کند، مجبور میشود بسیاری از فرضیات معمولِ مربوط به سوءمصرف مواد، سببشناسی، و درمان آنها را مورد بازنگری قرار دهد. درمانگرِ نظام خانواده، مایل است فرد الکلی یا معتاد را به راحتی به عنوان حامل علایمی که در خانواده شناسایی شده است نگاه کند و نه به عنوان محور توجه. وی میخواهد بداند که رفتارهای مصرف مواد در واحد خانواده، چه عملکردهایی دارند؟ این تلقی، تغییری اساسی را در نتیجهی اهداف مورد نظر، به همراه میآورد. وقتی که تمام خانواده به عنوان «مراجع» تلقی شود، هدف درمان به جای تمرکزِ صِرف بر مصرف مواد در فرد، به سلامتی و عملکرد تمام سیستم خانواده، گسترش مییابد. کارکردن در راستای این هدف، نیازمند شناخت وضعیت خانواده در زمان مداخله است. روشهای کار با خانوادهها بسیار متنوع است، خصوصاً زمانی که مرحله پیشرفت و شکلگیری سوءمصرف مواد را هم در نظر بگیریم.
● مراحل بهبودی خانواده
خانوادهها در مراحل مختلفِ فرایند بهبودی، نیازهای مختلفی دارند. اهداف مشاوره، برحسب اینکه سوءمصرف مواد، وجود داشته باشد یا نه، اینکه رفتار اعتیاد در فرایند تغییر قرار دارد یا نه، یا اینکه تغییر رفتار صورت گرفته است یا نه، فرق میکند.
برای مثال، در مدل پیشنهادی بیپکو و کِرِستان (۱۹۸۵) سه مرحله درمانی تعریف شده است. این مراحل هم به لحاظ مناسبترین راهبردهای دستیابی به آن اهداف، با یکدیگر فرق دارند. مرحله اول، یا دستیابی به ترک و هشیاری، شامل خارج کردن سیستم از تعادل، به منظور مقدور ساختن تغییر سالم است. درمرحلهی دوّم، سازگاری با هشیاری، خانواده نیازمند این است که به سیستم ثبات ببخشد. مرحله سوم، حفظ هشیاری در درازمدت، چالش تجدید تعادل برای سیستم را با خود به همراه دارد.
شِلزینگر و هوربرگ (۱۹۸۸) فرایند بهبودی را در قالب گذار از سه «مرحله» تفسیر میکنند. مرحله عصبانیت۲ اینگونه توصیف شده که در آن اعضای خانواده احساس میکنند نیازهایشان بد فهمیده شده و به آنها پاسخ داده نشده است، و رفتار خودشان تا استانداردهای منطقی فاصله زیادی دارد. در این مرحله، افراد احساس میکنند از پای درآمدهاند. مشخصهی بارز این زندگی خانوادگی، فاجعه، آبروریزی و درماندگی است. با ورود خانوادهها به داخلِ مرحله تلاش آنها کمکم فرار از فاجعه را ممکن میبینند. اعضا برای زندگی بهتر تلاش میکنند و وقتی به یک زندگی جامعهپسند دست مییابند، احساس رضایت میکنند. مرحله توانمندسازی احساس نویافتهای از معناداری و هدفمندی به همراه میآورد. اعضای خانواده به توانایی خود ایمان میآورند و امکان محقّق شدن رؤیاهایشان را احساس میکنند. و بالاخره در سپردن امور به یکدیگر، احساس امنیت میکنند.
در مدل آشر (۱۹۹۱) برای خانوادههای معتاد ، فرایند درمان به چهار مرحله تقسیم میشود. در مرحله اوّل، آغاز درمان، درمانگر دربارهی موقعیت، قضاوت بالینی میکند و خانواده را وادار به درمان میسازد. مرحلهی دوم، یادگیری، مرحلهای است که خانواده مهارتهای جدیدی پیدا میکند که برای زمانی که اعتیاد از سیستم رخت بربسته باشد لازم است. مرحله سوم تجدید سازمان نیازمند آن است که درمانگر توانایی خانواده را برای حفظ خویشتنداری در برابر مواد بسنجد و فرایند اصلاح را تسهیل کند. و بالاخره تحکیمبه این معنا است که در این مرحله، معتاد با احساس ایمنی که هماکنون دارد، از مصرف الکل یا مواد پرهیز میکند، و به خانواده امکان میدهد تا سازمانی بیابد که مشخصهاش صمیمیت و تصدیق است. همه این مدلها در این تشخیص مشترکند که بهبودی یک فرایند است نه یک واقعه. دقیقاً همانگونه که افراد مراحل پیش مطالعه، تأمل، تدارک، عمل و مراقبت را پشت سر میگذارند (پروچاسکا، دیکلمنته و نورکراس، ۱۹۹۲)، خانوادهها نیز ممکن است به صورت مراحلی قابل پیشبینی وارد فرایند تغییر شوند. مداخلات سیستمی در صورتی که با مرحله آمادگی خانواده همخوانی داشته باشند، بسیار مؤثرند. البته، مراحل تغییر خانواده، از یک جهتِ مهّم، با مراحل تغییر فرد، متفاوت است و آن اینکه، همهی اعضای خانواده، همزمان به نقطه آمادگی نمیرسند. مشاور باید آمادگی داشته باشد تا به هر کدام از اعضای خانواده که میخواهد نقش خود را در الگوی فعلی تعامل تغییر دهد، کمک کند. همین اندازه که دیگر اعضای خانواده بتوانند در نقش عادی خود تغییر ایجاد کنند، رشد و تغییر میتواند اتفاق بیفتد؛ خواه عضو سوءمصرفکنندهی مواد شرکت داشته باشد یا نه. یکی از راههای عقلانی کردن فرایند تغییر خانواده، عبارت از آشتی دادن مدلهای یاد شده بالا و شروع به فکر کردن در قالب مراحل عمومی است (لوئیس، ۱۹۹۲):
الف) مرحله ۱، کنار گذاشتن الگوهای جاری؛
ب) مرحله ۲، مواجه شدن با واقعیت تغییر؛
ج) مرحله ۳، تعمیق و حفظ تغییر.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست