دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
نگاهی به اجرای مانیفست چو نوشته و کار محمد رحمانیان
یونانیان باستان در دستگاه عظیم اندیشه ورزی و تفکر خویش واژه ای را ابداع کردند که همزمان مبین وجوه گوناگون ارتباط ذهن با جهان و تعامل انسان با کائنات بود. "لوگوس" (Logos) یا توضیح، برهان، عقل، خبر، اطلاع، کلام، لغت، نطق، زبان و.... چیزی بود که در منظر آنها از یک سو مبین ارتباط پیچیده تفکر، زبان و اعمال و رفتار انسان در برابر هستی بشمار میرفت و از دیگر سو متوجه کردار و رفتار آفرینشگری بود که جهان هستی را آفریده بود.
هراکلیتوس، لوگوس را قدرت الهی برای بخشیدن انسجام، معنا و یکپارچگی به کائنات تعریف میکرد. برای او لوگوس، محور نظم کائنات بود. محصولی برآمده از پیوند دادن و برقراری نظامی مشخص از پدیدارها که خود گویای هستی آن پدیدارها بود. چیزی شبیه عقل یا قوه ی استدلال و دستگاهی که آن را تبیین مینمود: گفتار یا نوشتار و گاه اعمال.
زبان بر این مبنا تنها یک ابزار ارتباطی تک بعدی - که بر اساس نظام انتزاعی چینش واژگان یا اصوات در کنار هم آفریده شده ـ نیست. بلکه به دستگاهی میماند که انسان را قادر به خردورزی، تولید و انتقال اندیشه می کند. در هر جامعه و در هر عصری زبان مهمترین امکان بازشناسی فرهنگ آن جامعه بوده است. احساسات، عواطف، هیجانات، تفکرات و در وسیعترین معنای خویش هستی یک اجتماع از طریق زبانی که مردمان آن سرزمین به آن تکلم می کنند، مینویسند و در نهایت نسبت خود را با جهان تبیین می کنند، منتقل می شود. شاید این همان نکته ای است که بهرهگیری از زبان انگلیسی در اجرای"مانیفست چو" محمد رحمانیان را فارغ از هرگونه توضیح و تفسیر حاشیهای به عنصری سبک پردازانه و تعیین کننده بدل کرده است. اما در ادامه خواهیم دید ماجرا به همین جا ختم نمیشود چرا که لوگوس میتواند به ناگاه مبدل به سلاحهایی شود که در دستان"چو سونگ هوی" در عرض چند ساعت جان عدهای انسان بیگناه را بگیرد..
رحمانیان در اجرای خویش از طریق دراماتورژی واقعه هولناکی که در ۱۶ آوریل ۲۰۰۷ در دانشگاه ویرجینیا تک آمریکا رخ داد و در آن جوان ۲۳ ساله کرهای با نام"چو سونگ هوی" پس از کشتار بیش از ۳۰ تن از دانشجویان و اساتید خویش در انتها خودکشی کرد، به ظاهر تلاش میکند نقبی هرچند کلی نگر به جهان ذهنی چو و زوایای پیرامونی زندگی او به عنوان یک مهاجر غیر انگلیسی زبان در فرهنگ آمریکایی بزند و با اتکا به گفتهها، شواهد، مستندات و مهمتر از هر چیز، گفتار ۱۸۰۰ کلمهای چو که همچون بیانیهای شورمند انگیزههای او را برای این جنایت فجیع آشکار میکند، مخاطب را در برابر این اتفاق قرار دهد.
در این بین زبان انگلیسی همچون کاراکتری عمل می کند که با گستره معنایی و قابلیتهای واژگانی خویش در وهله نخست سعی در بازسازی تجربه ارتباطی چو با جامعه آمریکا دارد و از سوی دیگر نظامی را میآفریند که به مثابه یک دستگاه اندیشهورزی و رفتار تعاملی، نوعی آشناییزدایی برای تماشاگر ایرانی فراهم میکند و با درآمیزش با بافت بصری و اجرایی ریشهدار در سنتهای نمایشی ایرانی به ترکیبی منحصربفرد بدل میشود.
با این حال چگونه میتوان مسئله بهرهگیری از زبان انگلیسی در"مانیفست چو" را نوعی تلاش برای کشف ظرفیتهای بیانی تئاتر و تبدیل آن به یکی از شاخصههای فرمی در این اجرا دانست؟
مانیفست چند رسانهای
کمتر از ۲۴ ساعت پس از کشتار بیرحمانه دانشجویان و اساتید دانشگاه ویرجینیا تک، تصویر بیقرار و خشمگین جوانی کرهای از شبکه خبری NBC پخش شد که با دوربینی خانگی گرفته شده بود. او در حالی که اسلحهای را گاه به سمت دوربین ـ مخاطب فرضی ـ و یا سر خودش نشانه میرفت چنین جملاتی را به زبان میآورد:
"شما صدها میلیارد شانس و راه برای پرهیز از واقعه امروز داشتید. اما تصمیم گرفتید که خون مرا به جوش آورید. شما مرا در تنگنا قرار دادید و تنها یک انتخاب برای من باقی گذاشتید. اکنون خونتان به گردن خودتان است."
اینها بخشی از"مانیفست چند رسانه ای" چو بود که در قالب بستهای حاوی یک نامه ۲۳ صفحهای، ۲۸ کلیپ ویدیویی و ۴۳ عکس، مابین فرصت دو ساعته کشتار دو تن از دانشجویان در خوابگاه محل اقامت اش و شلیک به سمت ۳۰ تن دیگر در محل دانشگاه برای شبکه خبری NBC ارسال شده بود. با آن که چو آدرس شبکه NBC را به اشتباه روی مرسولهاش نوشته بود، یک مامور پست پس از این که متوجه شد بستهای از شهر بلکسبرن ـ شهر محل کشتار ـ فرستاده شده و نامی مشابه با عنوانی که با جوهر قرمز روی اسلحه چو نوشته شده بود ـ تبر اسماعیل ـ دارد، مانیفست چند رسانهای چو را در اختیار این شبکه گذاشت. این عمل چو که نوعی خودآگاهی از تاثیر رسانهای اقدام جنون آمیزش را پس از بروز جنایتها آشکار میکرد بیش از هر چیز به بحثهایی در زمینه نقش مخرب رسانههای گروهی، تلویزیون و فیلم در این جنایت و جنایتهای مشابه دامن زد. آثار سینمایی همچون Old boy ساخته"جان هو پارک" ـ کارگردان ُکرهای ـ که چو در یکی از عکسها، همانند صحنهای از این فیلم، تبر به دست گرفته و حالتی تهدیدآمیز دارد و یا تاثیرات احتمالی آثار کارگردانانی همچون کوئنتین تارانتینو که تصاویر خشونت آمیز در آثارشان داشتند در این بین از گزند انتقاد مصون نماند.
از سوی دیگر وقوع این حادثه در کمتر از ۵ روز مانده به سالگرد حادثه کلمباین(۱)، گمانههایی را در مورد تاثیر او از بازتاب رسانهای این جریان نشان میداد. او در برخی از نوشتههایش از اریک و دیلن ـ مسببین کشتار در دبیرستان کلمباین ـ با عنوان"شهید" یاد کرده بود و در ضمن فیلمهایی که"چو" از خودش گرفته بود، شباهتهای بسیاری به تصاویر ضبط شدهای داشت که اریک و دیلن پیش از جنایتها از خودشان گرفته و در اینترنت منتشر کرده بودند. چو در بخش دیگری از مانیفستاش میگوید:
"من هم میمیرم، مثل اریک و دیلن."
محمد رحمانیان با محور قرار دادن اطلاعاتی که از بطن مانیفست چند رسانهای چو استخراج کرده است و ترکیب آن با گفتهها و اشارات نزدیکان چو(۲) مخاطب را در برابر تصویری همراه کننده Sympatric)) با این کاراکتر قرار داده است که از طریق پازلی که در بطن آن، چو و تمام فشارهای درونی و بیرونی که او را مجبور به چنین اقدامی کرده، تصویر میشود. در حقیقت اجرای مانیفست چو همچون تعزیتی بر خودکشی چو عمل میکند اما به جای آنکه لحنی غمگنانه اتخاد کند تلاش میکند با بهره گیری از نوعی گروتسک موقعیت ساز، تاثیری به مراتب عمیقتر بر تماشاگر بگذارد و در حین خندان تماشاگر دردناکترین موضوعات را مطرح کند. رها شدن تماشاگر در قلمرویی از خنده ترسناک و هول انگیز و گاه انتقال تاثیری واژگون از موضوعی که در حال طرح شدن در نمایش است بیش از هر چیز تراژدی زندگی چو را در تعامل با فرهنگ جامعه آمریکا روایت میکند. به یاد بیاورید یکی از صحنه های پایانی نمایش را که بازیگران در حالی که تاریخ کشتارهای اینچنینی در آمریکا را مرور میکنند چگونه شادمانه به این سو و آن سوی صحنه جست و خیز میکنند. واکنش متناقضی که چنین صحنهای در تماشاگر ایجاد میکند مسیر نوعی فاصله گذاری را برای اجرا هموار میکند اما از تاثیر عاطفی صحنهها نمیکاهد. این روند ابتدا با بهره گیری از حضور یک راوی اعظم که ماهیتی رسانهای دارد ـ تصاویر احمد آقالو که بر روی دیوار انتهای صحنه میافتد ـ و کنترل جریان روایتگری آغاز میشود. به ظاهر این راوی اعظم است که در ابتدا تصمیم میگیرد با ویژگیهایی که ذکر میکند، بازیگران را در مسیر بازآفرینی و نمایش آنچه بر سر چو آمده هدایت کند. تصمیم او مبنی بر این که این رویداد باید به زبانی جز زبان مادری بازیگران اتفاق افتد ـ زبان انگلیسی ـ نیز در همین دسته جای میگیرد و این گمان را به وجود میآورد که قرار است با تصویری مستند از یک رویداد در این اجرا روبرو شویم. این نکتهای است که رحمانیان در مصاحبههای مطبوعاتی خویش نیز به آن اشاره کرده است.
اما نکته این جاست که این امر بدون شک در ساحت ارتباطی بازیگران و تماشاگران اجرای مانیفست چو در سالن چهارسو تاثیری معکوس داشته است؛ و همواره بر فاصله آنها از لحاظ حسی ـ از منظر مستند نمایی ـ با اثری که روی صحنه است تاکید میکند و بیشتر آنها را به جای واقعیات درگیر درونیات کاراکتر چو میکند؛ و طرفهتر این که چنین رویکردی هماهنگی قدرتمندی با دیگر اجزای اجرا و تکنیک کلی اثر برقرار میکند.
● As Far As I Know
اجرای مانیفست چو در واقع ترکیبی است از نگاه تلخ، مغموم، ناامید، مالیخولیایی، آنارشیست، ویرانگر و ترسناک"چو هونگ سوی" و نگاه شوخ، پرتحرک، سرخوش و خوش ریتم محمد رحمانیان؛ گویی اجرایی که این روزها در سالن چهارسو روی صحنه است محصول همکاری رحمانیان و چو در نگارش نمایشنامهای است تا تماشاگر را به غایت تحت تاثیر قرار دهند. انگار چو در سالن چهارسو ظاهر شده است که همراه با محمد رحمانیان به نوعی خود و رنجهایش را بازآفرینی کند. به نوعی آفرینش تصویر خودش و یا شاید لوگوس خودش. به نوعی انتقام دوباره از کسانی که چنین احساسی را در او ایجاد کردهاند و مهمتر از هر چیز کشتن دوباره و دوباره خودش.
چو برای نگارش مانیفست ۱۸۰۰ کلمهایاش از نفرت عمیقی که از جامعه ی آمریکا و حیات فردی در این کشور به او دست داده و باعث شده به همراه خود ۳۲ نفر دیگر را راهی گورستان کند و رحمانیان با اتکا به داشتههای بیپایانش از تعزیه و دیگر سنتهای نمایشی ایرانی بعلاوه لحنی شوخ و رها و پر تحرک، اثری منحصربفرد با مایههای قوی گروتسک آفریده است. اجرای رحمانیان هیچگاه اثری مستند و گزارشی در مورد واقعه دانشگاه ویرجینا تک نیست. بلکه همانگونه که از عنوان اثر نیز آشکار است مخاطب به تماشای دیدگاهها، احساسات، نظرات، خاطرات و حس درونی "چو هونگ سوی" نشسته است. او و مانیفست ۱۸۰۰ کلمهایاش و نگاه تلخ و رنج کشیدهاش نقطه شروع این اجراست. در تمامی طول اجرا مخاطب شاهد زاویه دیدی معطوف و همراه با این شخصیت است. رحمانیان شیفتهوارانه به ترسیم و تصویر تلاطمات روحی چو بر روی صحنه دست زده است و گاه بخشهایی از تصاویر ویدئویی چو را که برای شبکه NBC فرستاده بیواسطه در طول اجرا پخش میکند. تصاویری که چو در طی آن از جبری حرف میزند که شرایط به او تحمیل کرده بوده است و این همان چیزی است که رحمانیان در اجرایش به ما منتقل میکند.
شرایطی سخت و ناراحت کننده و مخلوطی از تحقیرهای ضد شرق محور، تنهایی و عدم محبوبیت، عدم برقراری ارتباط، تحقیر به دلیل سوءظن ـ صحنهای که بازیگران دیگر موبایل او را به دلیل آنکه از آنها بدون اجازه عکس گرفته میگیرند ـ و یا صحبتهای او در تصاویر ویدئوییاش:
«من مجبور نبودم این کار را بکنم. میتوانستم بروم. میتوانستم فرار کنم. اما نه، دیگر فرار نمیکنم. این کار من نیست، به خاطر برادران و خواهرانم که شما به آنها تجاوز کردید، من این کار را به خاطر آنها میکنم... یک میلیارد راه وجود داشت که این اتفاق نیفتد، اما خودتان باعث شدید. مرسدسبنزهایتان کافی نبود، گردنبندهای طلایتان، سود سهامتان و نوشیدنیهایتان کافی نبود. شما قلب مرا ویران کردید. به روحم تجاوز کردید، وجدانم را شکنجه دادید اما من مثل مسیح میمیرم تا الهامبخش نسلهای ضعیف و بیدفاع شوم.»
رحمانیان حتی با اتکا به اطلاعاتی که در زمینه جنبههای خلاقانه این شخصیت داشته است از او تصویر هنرمندی در خود فرو رفته و درد کشیده ترسیم کرده است که در برابر شاگردهای کودن و بیاستعداد کلاس درس که شعرهای آبکی و آب زیپویی میخوانند، اشعار شکسپیر را سر کلاس میخواند ولی باز هم توسط سیستم آموزشی تحقیر میشود. چو برای رحمانیان تجلی تنهایی، غربت، مظلومیت و طغیان انسانی در یک جامعه غربی است که گویی زیر فشار نگاه غالب در آن جامعه خرد میشود. جامعهای که هر از چند گاهی قربانیان بیگناه بسیاری شبیه آنچه در دانشگاه ویرجینیا تک رخ داد از دست میدهد ولی همچنان بر همان مدار کژمدار خویش میچرخد. چو در بخشی از مانیفستاش با رویکردی ضد سرمایهداری میگوید:
" مرسدسهای شما کافی نبود. گردنبندهای طلای شما پرافادهها کافی نبود. همه اینها برای ارضای نیازهای لذتجویانهتان کافی نبودند. شما همه چیز داشتید. "
اوج همراهی و همنوایی رحمانیان با چو در صحنههای پایانی اجرا رخ میدهد. جایی که افشین هاشمی در نقش چو ناگهان شروع به فارسی حرف زدن میکند و پس از معرفی خودش میگوید:«من این روزها یک جوری با چو زندگی کردم. انگار دیگه میشناسمش...». گویی بهره گیری از این تکنیک اجرایی تعزیه که شمرخوان پیش از خطابه بلندش، خود واقعیاش را معرفی میکند و بعد به ادامه شبیهخوانیاش میپردازد، توسط رحمانیان به خوبی و در جهت بافت کلی اثر مورد استفاده قرار گرفته است.
شکی در این نیست که چو، جوانی افسرده، غمگین و فقیر بوده است. با افکاری به شدت مالیخولیایی و خشونتآمیز که در دو نمایشنامهای(۳) که نوشته میتوان به خوبی به عمق آنها پی برد. اما نگاه گروتسک رحمانیان به او و مانیفستاش تصویری فراموش نشدنی از این شخصت در ذهن ما میسازد. در صحنه ای از اجرا، دو تن از الهگان ِالهام یا همان میوزها (۴) در حالی که اسلحه به دست دارند بالای سر چو ظاهر میشوند. چو ابتدا فکر می کند آنها را در خواب دیده است اما بعدتر به شکل کمیکی متوجه میشود آنها در بیداری او نیز بالای سرش هستند. الهام دهندگان از طریق یادآوری کشتار مدرسه کلمباین و فیلم"فیل" «گاس ون سنت» در رابطه با این موضوع به گونهای جنایتی دهشت بار را به او الهام میکنند.
تاثیرات ذهنی چو را می توان در بیشتر تصاویر اغراق شده آسیبهای فرهنگ آمریکایی که بر مبنای مانیفست ۱۸۰۰ کلمه ای چو و بر اساس ذهنیات او آفریده شده است در اجرا دید. این نگاه و منظر چو حتی بر نگاه راوی اعظم ـ احمد آقالو ـ نیز سایه گسترده است. نگاه کنترل کننده و تفسیر کننده او با آن که به ظاهر میخواهد تسلط رسانه را بر نمایش اتفاق اصلی اجرا یادآور شود اما باز هم به گونهای در چنبره دیدگاه «چو سونگ هوی» است. به یاد بیاورید صحنهای را که راوی اعظم هنگامی که بازیگران میخواهند تصویر کشتار ۳۰ تن از دانشجویان را بازی کنند، از آنها میخواهد این صحنه را در ذهن خود مجسم کنند. پردهای در جلوی صحنه کشیده میشود و قطرات خون از پشت روی آن نقش میبندد.
فارغ از آنکه این صحنه را صاحب ایده خلاقانهای در شکل اجرایی می دانیم اما این نکته را نیز نباید فراموش کنیم که مجموعه لحظاتی که در طول اجرا ارائه میشود همه و همه همدلی مخاطب را با چو بر میانگیزد به گونه ای در لحظه ی پایانی اجرا آنقدر درگیر و دار مظلومیت چو هستیم که ممکن است پس از خودکشی او قطره اشکی نیز از دیدگان ما برای او به پایین بغلتد. یادمان نرود او قاتل بیرحم ۳۳ انسان بی گناه است.
● من چو دانشجوی زبان انگلیسی هستم
استفاده از زبان انگلیسی در اجرای"مانیفست چو" نوعی تمهید اجرایی است. نوعی فاصلهگذاری که از همان لحظات نخست اجرا مخاطب را مجبور می کند از طریق داشته های ذهنیاش در حوزه زبان انگلیسی و به تبع آن فرهنگ ساکنان ایالات متحده به تماشای آن بنشیند. در حقیقت بهره گیری از زبان انگلیسی نه از مسیر مستند نمایی بلکه از مسیر ایجاد مانع و معما برای تماشاگر فارسی زبان سعی دارد دستگاهی ارتباطی را در مسیر مخاطب و بازیگر قرار دهد که مشارکت بیشتری از تماشاگر غیر انگلیسی زبان را برای ارتباط با اثر میطلبد و در حین این فرآیند او را متوجه وضعیتی میکند که چو به عنوان یک دانشجوی زبان انگلیسی در آمریکا داشته است. در طول اجرای"مانیفست چو"مخاطب به وضعیتی مشابه چو گرفتار آمده است. زبان مادری او نیز همچون چو انگلیسی نیست. پس او نیز همذات پندارانه با چو از طریق دستگاه فکری و لوگوس ایرانی ـ و لوگوس شرقی مشترک با چو ـ با چنین زبان و اثری ارتباط برقرار میکند.
و ممکن است دچار همان سوءتفاهماتی شود که چو دچار شده بود. به یاد آورید صحنهای را که چو در مغازه خشک شویی با مرد مستی روبرو میشود و سعی میکند با او ارتباط برقرار کند. مرد در حین صحبتهایش مصوت hmmm ya را به عنوان یک آوا به کار می برد اما چو این لغت او را home ya میشنود و به او میگوید که اینجا خانه اش نیست. از سوی دیگر امکان بهره مندی از روساخت آهنگین زبان انگلیسی و تاثیر لحنی برخی الفاظ و اصطلاحاتی است که در اجرا مورد استفاده قرار میگیرد و برای یکی از مشهورترین الفاظ در این زمینه از بوقی که به گردن هومن برق نورد آویزان است استفاده شده است ! را نمیتوان در این اجرا نادیده گرفت.
● شعبده بازی جمعی
محمد رحمانیان همواره در نمایشنامهها و اجراهای خویش تسلط و رویکردی خلاقانه به سنتهای نمایش ایرانی همچون تخت حوضی و تعزیه را نشان داده است. آثاری همچون شهادتخوانی قدمشاد مطرب در تهران، مجلس نامه، پل و... نمونههایی قابل توجه در این زمینه هستند. در اجرای "مانیفست چو" این نویسنده و کارگردان با درونی کردن تکنیکهای اجرایی تعزیه در اثر خویش به ترکیبی بدیع، سیال و خلاقانه از همنشینی رویکردی مدرن به این سنت نمایشی ایرانی دست یافته است. مانیفست چو همان گونه که گفته شد در حقیقت تعزیتی بر رنجها و مصائب چو سونگ هوی است. کارگردان از طریق بهرهگیری از حضور تصویری احمد آقالو در مقام راوی اعظم پیش از هر چیز بر اصل"روایتگری" به جای نزدیک شدن به هرگونه رئالیسم صحنهای تاکید میکند. در ادامه او با استفاده از ۶ نقش پوش که روایتگر حادثه اصلی هستند و هر بار با استفاده از شمایلی تمثیلی از یک شی که بر واقعیت آن دلالت دارد ـ همچون شمایل تفنگ که در دست بازیگران است، شمایل آبنبات چوبی و... ـ تصویری مثالین و شمایلی شبیهوار از ماجرای چو را روایت میکند.
قرار گرفتن آکساسوارهای شمایل وار در کنار صحنه، تعویض لباس بازیگران بر روی صحنه، بهرهگیری از قراردادهای اجرایی گوناگون که مثل صحنه ی پست خانه و حرکت چراغ سقفی و صحنه ی خشکشویی و چرخش لباس های در آن و..... همه و همه به نوعی فراروی و آفرینش خلاقانه بر مبنای این شکل نمایشی است و با توجه به تسلط بالای بازیگران و هماهنگی فوق العاده آنها، اجرای مانیفست چو را شبیه یک شعبده بازی گروهی کرده است که تمامی اعضای گروه در آن نقش دارند و جمع بازیگران آن در طول اجرا همواره همچون کلافی در کنار یکدیگر جمع میشوند تا تصویری را بسازند و به سرعت باز میشوند و نقشی دیگر را در تابلوی بصری دیگری ایفا میکنند.
قرارداد خلاقانه و هوشمندانهای همچون جایگزینی صدای بوق با یک کلمه که به عنصر شخصیت پردازانه کاراکتر هومن برق نورد تبدیل میشود و به عنوان عنصری تکرار شونده به راحتی در طول اجرا جا میافتد و وقت و بی وقت از تماشاگر خنده میگیرد از دیگر وجوه خلاقانه اجرای مانیفست چو محسوب میشود. حضور ترانه علیدوستی و به ویژه اشکان خطیبی روی صحنه غافلگیر کننده است و تسلط بالای آنها بر زبان انگلیسی و انعطاف پذیری و آمادگی بدنی و بیانی بالای این دو بازیگر لحظهای فرصت تماشا نکردن اجرا را به تماشاگر نمیدهد.
همچنین حضور بسیار تاثیرگذار افشین هاشمی در نقش چو و نیز حضور هوشمندانه هومن برق نورد را نباید نادیده گرفت. سیما تیرانداز و مهتاب نصیرپور نیز بر اساس توزیع نیروی اثر در حوزه ی ریتم و کیفیت نقش پذیری ساکن تری که به طور بالقوه برای آنها تدارک دیده شده، حضوری پر انرژی و روان در صحنه دارند. به یاد بیاورید لحظه بازی مهتاب نصیرپور با چراغ قوه را که تا پیش از زمان روشن کردن آن به چه ظرافت و زیبایی از آن بهره میگیرد.
آنچه گروه اجرایی مانیفست چو را فارغ از بحث های حاشیهای پیرامون زبان و مسائل و محتوای اثر برای همیشه در اذهان ماندگار می کند قدرت بالای تصویر سازی در این اجراست که همراهی موسیقی با آن در بیشتر اوقات با استفاده از ساده ترین امکانات شی ئی و قراردادهای بصری به سرعت فضا سازی می کند. تصاویری همچون فصلی که چو در راهروهای لابیرنت گون در حال پیش رفتن است یکی از خلاقانهترین بخشهای اجراست که در نهایت سادگی فضایی عظیم و تو در تو را به نمایش میگذارد و یا فصل حضور میوز ها بالای سر چو و یا صحنه پست خانه و آن بازی خلاقانه با چراغ بالای سر آنها، و یا صحنه....؛ همه و همه لحظاتی پر انرژی و درخشان را بر روی صحنه میآفریند و به تئاتر اغلب رخوت زده ما در این سالها جانی دوباره میبخشند.
● پایان بندی
یکی از استادان چو در گفتگو با cnn گفته است:"چو در برخی از تکالیف و داستانهایش صحنههای فجیعی از خونریزی و کشتار را وصف کرده بود به طوری که استادش این مسأله را به مقامات و بخش مشاوره دانشگاه گزارش کرد. در یکی از کلاسها وقتی که نامش را پرسیدند او چیزی نگفت و به جای اسمش با علامت سؤال امضا کرد به نحوی که او را در کلاس با نام«پسر علامت سؤالی» صدا میکردند."پسر علامت سوال روایتی که مادربزرگ چو در انتهای کار بازگو میکند به نوعی آنتی تز رفتاری است که چو در واقعیت پیشه کرده است. شاید این تنها بخشی باشد که رحمانیان نگاه خود را فارغ از تاثیر نگاه چو بازگو میکند و با خوانش روایت«پسر علامت سوالی» این نکته را یادآور می شود که انسانها در شرایط سخت و هنگامهای که با نقصانی در زندگی خویش روبرو هستند میتوانند با اراده و اتکا به تنها قابلیت خویش ـ اگر بخواهند ـ بر سختیها و ناممکنیها فائق بیایند. همانگونه که پسر علامت سوالی از تحدید نداشتن دستِ چپ خویش فرصتی برای غلبه بر رقبای خود ساخت شاید چو نیز می توانست با آفرینش آثار ادبی و فعالیت هنری خشم خود را به شکل منطقی و حتی تاثیرگذارتری بروز دهد... شاید.
پی نوشت
۱)در حادثه کلمباین، دو نوجوان دبیرستانی(اریک و دیلن) بی هدف ۱۲ نفر از همکلاسیهایشان را در دبیرستان کلمباین به گلوله بستند.
۲) بخشی از این اطلاعات را می توان در سایت های خبری همچون www.cnn.com و وبلاگهای متعددی که در این زمینه بوجود آمده مورد مطالعه قرار داد.
۳) پس از واقعه دانشگاه ویرجینیا دو نمایشنامه از چو با عناوین«Mr. Brownstone» که برگرفته از نام یکی از ترانههای گروه Guns N۰۳۹; Roses است و دیگریRichard McBeef در اینترنت منتشر شد. میتوانید این نمایشنامهها را در سایتهای زیر بخوانید:
www.newsbloggers.aol.com/۲۰۰۷/۰۴/۱۷/cho-seung-huis-plays
www.extras.timesonline.co.uk/pdfs/mcbeef.pdf
www.news.aol.com/newsbloggers/۲۰۰۷/۰۴/۱۷/cho-seung-huis-plays
تصاویری نیز از اجرای نمایشنامه Richard McBeef در سایت یو تیوبwww.youtube.com قابل مشاهده است.
۴) Muse ها یا الهگان ۹ گانه هنر، موسیقی، الهام وحافظان سنتها و هنرها که یاران آپولون بودند. هر یک از این الهگان نماد یکی از هنرها، یا علوم به شمار میآمدهاند و یونانیان الهام در هنر را از سرهمنشینیهای کوتاه، اما موثر، این الهگان با هنرمند میدانستند. آنها دختران خاطره ازلی یا منه موسونه (Mnemosyne) – خواهر کرونوس خدای زمان هستند که به ترتیب کلیو(میوز تاریخ )، اوراینا(میوز ستاره شناسی)، ملپومنه(میوز تراژدی)، تالیا(میوز کمدی)، ترپسیکوره(میوز رقص)،کالیوپه(میوز اشعار حماسی)، اراتو (میوز اشعار عاشقانه وغزل)، پولیهیمینا(میوزآواز برای خدایان)، اوترپه(میوز اشعار غنایی و نوازنده چنگ) نامیده میشدند.
امین عظیمی
منابع :
www.cnn.com
www.nbc.com
www.tandorosti.com
- شناخت نامه اساطیر جهان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست