پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

اسلامی سازی دانش طرحی برای گذار از سکولاریسم


اسلامی سازی دانش طرحی برای گذار از سکولاریسم

پیوند علم و دین در اسلام همواره فراز و فرودهایی داشته و به شکل های مختلفی که از تلاش برای ایجاد وفاق و پیوند میان آن دو تا افکار آنها از سوی یکدیگر در نوسان بوده است آنچه امروزه در خصوص پیوند علم و دین مطرح است, مسئله ای شاذ و بی سابقه نیست

بررسی رابطه میان علم و دین از مهم‏ترین موضوعات چالش‏برانگیز امروز جامعه ماست. پیشرفت علوم مختلف در جهان غرب از یک سو، و انحطاط علمی، سیاسی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی جهان اسلام از سوی دیگر این سؤال را طرح می‏کند که گویا اسلام با دانش‏اندوزی مخالف است. ازاین‏رو، گروهی اسلام را عامل عقب‏ماندگی جهان اسلام مطرح کردند. به همین دلیل، زمینه ضدیت با اسلام و غربی‏سازی و غرب‏گرایی جهان اسلام فراهم آمد. گروهی نیز این رویکرد به دین را نادرست تلقی کردند و شیوه اصلاح و بازسازی اندیشه اسلامی را در پیش گرفتند. بنیاد اساسی این گفتمان، وجود پایه‏هایی از مبانی علم جدید در اسلام است که با بازنگری در شیوه‏های علمی اسلام، می‏توان آن را به جهان ارائه کرد. این گفتمان با برقراری مجدد ارتباط میان «دانش» و «ارزش»، راه گذار از سکولاریسم را فراهم می‏کند.

● پیوند علم و دین‏

پیوند علم و دین در اسلام همواره فراز و فرودهایی داشته و به شکل‏های مختلفی که از تلاش برای ایجاد وفاق و پیوند میان آن دو تا افکار آنها از سوی یکدیگر در نوسان بوده است. آنچه امروزه در خصوص پیوند علم و دین مطرح است، مسئله‏ای شاذ و بی‏سابقه نیست.

دین به مثابه یک نظام یا برنامه، بر اساس اصول و قواعد ثابت‏محور، موجب پدید آمدن علوم و معارف فاعلی می‏شود که همه آنها به نوعی یا در پی کشف و تبیین حقایق دینی هستند و یا دفع اباطیل و خرافه هایی که در مورد آن ابراز می‏شود. این دسته از علومی که مستقیماً با دین در ارتباطاند به نام‏های مختلفی نظیر علوم نقلی، شرعی، نافع و ... خوانده می‏شود و سایر علوم عملاً از دایره شرعی بودن خارج می‏شوند.

تلاش برای برقراری پیوند میان علم و دین و تأسیس علوم دینی جدید و یا علوم مورد تأیید دین، به دوران «تابعین» برمی‏گردد. امروزه که قلمرو مسلمانان از لحاظ سرزمین گسترش یافته است و ادیان و مذاهب، افکار و عقاید مختلف ملل گوناگون را در خود جای داده است، زمینه پیدایش علوم اسلامی و ساماندهی قوانین و قواعد ایمان فراهم شده است.

به هر حال، به موازات گسترش قلمرو مسلمانان، توجه چشمگیر آنان به علوم غیرمسلمانان و معارفی که آنان در اختیار دارند، اهمیت چشمگیری یافته است. فارغ از علت و انگیزه اساس توجه مسلمانان به این علوم و معارف، دسته‏ای از مسلمانان به علوم غیرمسلمانان گرایش پیدا کرده‏اند و ضمن اقتباس و ترجمه آنها، به تفسیر، توضیح و حتی نقد این علوم مبادرت کردند و بدین‏سان علوم دیگر به حوزه افکار و کردارهای علمی علمای مسلمان راه پیدا کرد. متکلمان، فقهای اهل رأی و علمای علم اصول، از جمله گروه‏های مهمی هستند که راه نفوذ و حضور مسائل و مباحث نظری و عقلی، اسلامی و غیراسلامی را فراهم آوردند و سهم عظیمی در پیوند علم و دین از آن خود ساختند. در این زمینه می‏توان به امام محمدبن‏محمد غزالی طوسی (۵۰۵-۴۵۰) در اثر نامدار خویش، «المنفذ من الضلال» و نیز ابن رشد (۵۹۵-۵۲۰) در اثر مشهور خود فصل المتعال، اشاره کرد. بنابراین، توهم پذیرش مطلق و افکار بی‏قید و شرط علم و معرفت، دست‏کم از دیدگاه اسلام مردود است. توجه به این اصل و عملی کردن آن از سوی علمای اسلام، زمینه رشد علمی را در حوزه‏های علمی و معرفتی مسلمانان پدید آورد. تا جایی که امروزه بررسی سیره و سرگذشت علم، جهانی و حتی آنچه که امروزه در مهم‏ترین دانشگاه‏ها، پژوهشگاه‏ها و حتی آزمایشگاه‏های جهانی مطرح است، بدون بحث از مرحله اسلامی علم یا مرحله‏ای از علم که در جهان اسلام در حال توسعه و بالندگی بوده، ناقص و ابتر است.

● علل انحطاط علمی مسلمانان‏

پس می‏توان گفت: انحطاط علمی و معرفتی مسلمانان ناشی از اصول و مبانی دینی نیست و بنابر مبانی دینی، هر گونه تلاش علمی و معرفتی در هر جا و هر زمانی، مورد رد یا انکار دین اسلام نیست. علم‏جویی و معرفت‏طلبی یک اصل اسلامی است و طلب علم و معرفت به عنوان یک اصل ضروری و کارآمد در اسلام پذیرفته شده است.

هرگاه این اصل ضروری در اسلام به دست فراموشی سپرده شود و یا مقتضای حقیقی آن به درستی فهمیده نشود، نباید انتظار کسب آثار و پیآمدهای تمسک به این اصل را داشت؛ زیرا صرف مسلمانی و عدم التزام به اصول علمی، ضرورتاً به معنای برخورداری از آثار و پیآمدهای علمی نیست. ازاین‏رو، عدم تمسک مسلمانان به مبانی قطعی علمی، فاصله انداختن میان معارف نظری و عملی، شکاف میان عقل و نقل، دوری از امور عینی و پرداختن به مسائل انتزاعی علاوه بر محدود شدن به آراء و نظریات و تألیفات و آثار قدما و تقدیس دستاوردهای آنان، از دیگر عوامل انحطاط علمی مسلمانان بوده است.

این امر موجب شد که بیشتر تلاش‏های علمی و فکری علمای دین، به شرح و حاشیه نویسی بر آثار قدما و مکانی برای احیای میراث و تدوین آثار گذشتگان تبدیل گردد، و خلاقیت و ابتکار از آنان گرفته شود. علاوه بر این، تعصبات فرقه‏ای، محور شدن امور فقهی، زهد و دنیاگریزی افراطی، خودکامگی حکام و...، سلسله عوامل لازم و کافی را برای انحطاط مسلمانان فراهم و تکمیل نمود.

● پیشرفت تمدن غربی و انفعال مسلمانان در برابر آن‏

در هنگامه خواب گران و انحطاط مسلمانان، اروپا بر اثر تحول عظیمی که آن را تجدید حیات علمی و فرهنگی خود نامید، سر از خواب غفلت برآورد و در حوزه علم و دانش دستاوردهای عظیمی کسب کرد و به عنوان یک قدرت بلامنازع علمی و معرفتی بر مراکز علمی دنیا و حتی بر ذهن و زبان اندیشمندان غیرغربی حاکمیت یافت. در کنار آن، قدرت نظامی آنان نیز به شدت افزایش یافت.

انحطاط همه جانبه مسلمانان از لحاظ علمی، نظامی، سیاسی، فرهنگی و حتی رفتاری و اعتقادی، بهترین زمینه پذیرش هجمه فرهنگ خارجی را پدید آورد. به گونه‏ای که قدرت و توان غیرقابل انکار و بی‏رقیب خارجی به تنهایی توانست مسیر استعمار کشورهای اسلامی را فراهم سازد و البته زمینه داخلی نیز به کمک این مهم شتافت.

● مسلمانان و طرح دو پرسش!

سیطره خارجی و انفعال مسلمانان، آنان را با دو پرسش مواجه ساخت. علت پیشرفت غربیان چیست و راه خروج از این وضعیت کدام است.

▪ راه خروج؟

الف) رویکرد غرب‏زدگی، غرب‏گرایی و غربی‏سازی

ب) رویکرد بازگشت به خویشتن و تکیه بر مواریث خود.

در نتیجه سلطه غربی بر مسلمانان، گروهی به این نتیجه رسیدند که علت پیشروی غربیان و سیطره آنان بر جهان اسلام، دین و راه نجات و رهایی از آن، کنار گذاشتن دین و توجه به علم و دانش است! رویکرد اول، عملاً دین را در برابر دانش قرار داد و علل انحطاط اصل جهان اسلام را دین تصور کرد. رویکرد دیگر، اسلام‏گرایانه و بازگشت به خویشتن بود که می‏کوشید عدم تصادم اسلام با علم را بیان کند؛ زیرا کم کم این تصور غیردقیق و غیرعلمی که اسلام با دانش مخالف است و مسئول عقب‏ماندگی مسلمانان دین است، به صورت یک قاعده درآمده بود!

در رویکرد اول، تن دادن به نگرش غرب‏گرایانه، پذیرش سکولاریسم تنها راه خروج از انحطاط مسلمانان قلمداد شده بود. اما از آنجایی که در بررسی تاریخ اسلام، توانمندی آن و نیز حقایق مسلم از یک سو، و تفاوت بنیادین اسلام با مسیحیت از سوی دیگر، پذیرش سکولاریسم یک علاج موقت و مقطعی بود و در بلندمدت موجب گسست و شکاف عمیق معرفتی و تاریخی محسوب می‏شد، مصلحان کوشیدند تا هم‏نوایی دین و دانش را نشان دهند.

● اندیشمندان مسلمان و تأکید بر اقتباس از سایر فرهنگ‏ها

سید جمال‏الدین اسد آبادی، محمد عبده و طنطاوی بر چند اصل تأکید می‏کردند:

۱) توجیه اخذ تمدن‏

۲) تسکین احساس حقارت مسلمانان در برابر برتری فرهنگ غربی‏

۳) درک اهمیت علم و کارآیی آن در بازآفرینی توانمندی اسلام و راه علاج و خروج‏

۴) زدودن گرد اتهام ضدیت اسلام با علم و دانش‏

۵) امکان طلوع مجدد علم در دنیای اسلام‏

● اسلامی‏سازی دانش‏

به رغم این تلاش‏ها، سیطره دیدگاه‏های سکولاریستی بر نظام آموزشی دانشگاه‏ها و نحوه تعامل دانشگاهیان با مبانی دینی الزام می‏کرد که برای جلوگیری از آفات و آسیب‏های این رویکرد، تزریق دیدگاه‏های دینی به علوم و معارف دانشگاهی و بهره‏مند کردن این مجامع علمی از آفاق متعالی دینی صورت گیرد. اسلامی‏سازی دانش، علاج واقعی این معضل بود و زمینه‏ای برای زوال جمود و انحطاط علمی مسلمانان و چالشی برای سلطه دیدگاه‏های سکولاریستی بر دانش و معارف بشری به شمار می‏رفت.

دینی‏سازی دانش صرفاً در حوزه دینی اسلام پیشنهاد نشده است، بلکه در سایر ادیان نیز وجود دارد و تلاشی جهانی است ارزشی کردن دانشگاه‏ها نیز خود به خود در ذیل ارزشی ساختن دانش مطرح است. این امر به گونه‏ای بود که پاره‏ای از غربیان نیز به دلیل زیان‏های وارده بر بشریت به دلیل جدایی علم و دین، خواهان آشتی دادن آن دو شدند.

● شکست رویکرد غربگرایی‏

از جمله آفات غرب‏مداری، تحقیر فرهنگ و تمدن غیرغربیان و ترویج و اشاعه فرهنگ و تمدن غربی است. حداقل دستاورد این کار، پیدایش طیف غرب‏گرایان و تلاش برای غربی‏سازی جوامع است. به دلیل عدم توفیق این جناح، طیف مقابل و گفتمان مخالفی به نام «بنیادگرایی» پدید آمد و در خصوص رابطه علم و تمدن وضعی برخلاف غرب‏گرایی اتخاذ کرد. بنابراین، عملاً غرب‏گرایی، که تلاش می‏کرد که جوامع را از حالت انحطاط نجات دهد، خود عاملی برای پسروی و قهقهرایی شد و مردم و جامعه را بسیاری از حقایق مدرن و دستاوردهای آن بدبین کرد. بدین‏سان اسلامی‏سازی دانش در حقیقت تلاشی دلسوزانه برای پرهیز از آفات و آسیب‏های علم و معرفت بود.

● مفهوم اسلام‏سازی‏

اسلامی‏سازی تلاشی است که باپرهیز از افراط و تفریط، حضور انسان مسلمان را در دنیای جدید موجه می‏سازد و با بهره‏گیری از اصول و قواعد اصیل اسلامی، معنویت سازنده و فراموش شده را به محافل علمی بازمی‏گرداند. «اسلامی‏سازی معرفت» به معنای کشف، تدوین، ابلاغ و نشر معرفت از زاویه جهان‏بینی اسلامی درباره جهان، زندگی و انسان است. اسلامی‏سازی دانش یک فعالیت منطقی است.

خداوند متعال انسان، جهان، زندگی، پدیده‏ها، موجودات، حیوانات را آفرید و اشیاء مختلف را در آن پراکند و سنت‏ها و قوانینی را به آنها بخشید تا امورشان را سامان بخشد، قدرت و توان‏های متعدد را در آنها به ودیعت نهاد، همه امور را در اختیار انسان نهاد، او را جانشین خویش نمود، از او خواست تا به جست‏وجوی پدیده‏ها بپردازد و قوانین حاکم بر آنان را کشف نماید تا برای آبادانی زندگی خویش بهره گیرد.

بنابراین، تعامل انسان با وجود پیرامون از لحاظ کشف، جست‏وجو، یادگیری، ابلاغ و نشر و به طور کلی فعالیت معرفتی او ناگزیر باید در حوزه ایمانی صورت گیرد یا با قانون حاکم بر هستی، هماهنگی و انسجام داشته باشد. از این رو، اسلامی سازی دانش به معنای اسلامی‏سازی علوم کاربردی و نیز قواعد علمی از طریق فهم و درک شباهت میان قوانین علوم طبیعی و قوانین هستی است که خود ارزش‏های دینی بر اساس آن ترکیب یافته است.

اسلامی‏سازی فقط در خصوص علوم محض و کاربردی مطرح نیست، بلکه با محدوده علوم انسانی نیز ارتباط دارد. لذا، روان‏شناسی، جامعه‏شناسی، تاریخ، علوم اداری و علوم اقتصادی ناگزیر باید در حوزه اسلامی‏سازی ترتیب‏بندی شوند و شیوه عمل و جزییات خویش را از داده‏های دینی و کتاب خدا و سنت پیامبر اخذ نمایند. منظور از اسلامی‏سازی افزودن عبارت‏های دین به مباحث علوم اجتماعی و انسانی از راه آیات قرآن نیست، بلکه بازسازی روشمند و معرفتی علوم و قوانین آن است.

این جنبش (اسلامی‏سازی علوم) به عنوان نماینده اصلاح‏گری اسلامی و رویکرد بازگشت به خویشتن است.

موانع و مشکلات اسلامی‏سازی علوم‏

اسلامی‏سازی علوم با دو مشکل مواجه است: مشکلات مربوط به درون جوامع اسلامی و گفتمان حاکم بر خارج از جهان اسلام. مشکلات مربوط به بعد اول عبارت‏اند از: خلط میان عقیده و فکر؛ اعتقاد به علوم دینی بدون معرفت؛ محدود کردن اصلاح به بالا بردن مطالب و متون اسلامی؛ اعتقاد به جهان‏شمولی فرهنگ معاصر غربی؛ تأکید افراطی و تندروانه در دفاع از عقیده و قدسی کردن فقه و عدم ترویج اندیشه اجتهاد در اجتهاد.

بنابراین، نسل کنونی اصلاحات اسلامی، ضمن حفظ اصول و ضوابط دینی، می‏کوشد تا با تولید نظریات علمی و معرفتی، هم به شبهات مربوط به نقش دین اسلام در انحطاط تمدن بشری پاسخ دهد و هم امکان زوال انحطاط را اعلام کند. از این رو، اسلامی‏سازی حرکت نوینی است که بر اساس مقتضیات جدید شکل می‏گیرد.

● بهره‏گیری از اصول اساسی در دیدگاه اسلامی‏

می‏توان با بهره‏گیری از روش‏های علمی و قوانین و سنتی که حقایق را پرده‏برداری می‏کند، کاربردهای علمی را حتمی و الزامی کرد.

۱) اصل جانشینی: انسان مسلمان جانشین خداوند در زمین است و برای ایجاد تحول، آبادسازی و رفع موانع و مشکلات برانگیخته شده است.

۲) اصل توازن: توازن میان نیازهای روحی و مادی، بدون برقراری توازن به حیات اسلامی بی‏معنا خواهد بود.

۳) اصل تسخیر: به کارگیری علم برای تبدیل آن به یک امر واقعی و عینی و بهره‏گیری از دستاوردهای مفید، بهره‏مندی از آن را الزامی می‏کند.

۴) ارتباط میان آفریدگار و آفریدگان: ارتباط ضمی میان نظام شگفت‏آور آفریدگان و وجود آفریدگار.

محورهای اسلامی‏سازی دانش‏

اسلامی‏سازی دانش یک مسئله روشمند است که بر کشف ارتباط روشمند میان وحی و جهان مبتنی است؛ همچنان که فهم و شناخت سنت‏های حاکم بر جهان و قوانین طبیعت، به فهم و کشف قواعد روشمند معرفتی قرآن یاری می‏رساند.

الف) تأسیس نظام معرفتی اسلامی: ۱. فعال‏سازی قواعد اعتقادی از لحاظ معرفتی و تبدیل آنها به پرسش معرفتی بدیع و ۲. کشف نظام‏ها یا الگوهای معرفتی حاکم بر تاریخ اسلام و مکاتب فکری - فقهی آن در دوره‏های مختلف.

ب) تأسیس روش شعاعی معرفتی قرآنی‏

ج) تأسیس روش تعامل با قرآن‏

د) تأسیس روش تعامل با سنت یا حکم نبوی‏

ه) بازخوانی کامل سنت اسلامی‏

و) تعامل با سنت غربی‏

اکنون دیدگاه «اسلامی‏سازی دانش» در مورد علوم طبیعی، اساساً دیدگاهی کلامی لاهوتی نیست؛ زیرا تجربه دیگران در مواجهه با علم و دستاوردهای آن، با تجربه ما تفاوت دارد. مواجهه با عقل، علوم تجربی، علوم طبیعی و علوم انسانی را به ساماندهی دوباره ساختار خود واداشته است. موضع ما اسلامی‏سازی دانش و معرفت و جهت‏دهی علوم طبیعی بر اساس دیدگاه قرآنی است.

منتقدان اسلامی‏سازی دانش‏

منتقدان اصلی این نظریه یا مسلمانان منتسب به بعضی از جناح‏ها و جماعت‏های اسلامی هستند یا سکولاریت‏ها.

گروهی معتقدند که این نظریه، تلاش یک گروه از جناح بنیادگرای اسلامی برای چاپیدن معرفت، فکر و فرهنگ و تبدیل آن به یکی از ابزارهای سلطه سیاسی است.

گروهی دیگر آن را بخشی از تمایل تسلط فراگیر اسلامی بر همه امور موجود در دولت و جامعه از جمله دانش دنیوی، اجتماعی و انسانی می‏دانند. برخی دیگر، آن را نوعی توهم می‏شمارند. دسته‏ای دیگر، این تلاش‏ها را در جهت تحقق اسلامی‏سازی دانش بر اساس اصول اعتقادی اسلام و تلاش آگاهانه حرکت اسلامی - سیاسی برای تسلط بر جامعه مدنی بر اساس تعریف گرامشی می‏دانند.

آنچه مسلم است اینکه این نظریه هنوز در حال شکل‏گیری است و به کمال و بلوغ خود نرسیده است. از این رو، امکان اصلاح و تغییر در آن وجود دارد.

● نتیجه

نکاتی چند در این مقاله قابل ذکر است: بیش از هر چیز باید گفت مقاله دارای نقاط قوت فراوانی است؛ از جمله انسجام درونی و ترتیب منطقی مباحث، تا حدودی تنوع در منابع مورد استفاده، طرح پرسش‏ها و پاسخ‏گویی به شبهات و پرسش‏ها، تمرکز بر موضوع و پرهیز از پراکنده‏نویسی، تا حدودی اثبات مدعا، رعایت امانت و روانی قلم.

در عین حال، اشاره به نکاتی چند برای غنای این نوشته خالی از فایده نیست:

۱) مقاله در پاراگراف دوم صفحه ۹ بیان می‏دارد که اقتباس علم توسط علما و فرهیختگان اسلامی، زمینه رشد علمی را در حوزه‏های علمی و معرفتی مسلمانان پدید آورد و این امر (اقتباس علم) موجب پایه‏گذاری بنای عظیم علم در اسلام گردید. به گونه‏ای که امروزه بررسی سرگذشت علم جهانی، بدون بحث از مرحله اسلامی علم و ... ابتر، بی‏ثمر و ناقص است.

روشن است که اسلامی‏سازی علم (همان‏گونه که نویسنده محترم در صفحات بعدی توضیح می‏دهند) تفاوت ماهوی با اقتباس علم دارد. صرف اقتباس علم از دیگران توسط مسلمانان، به معنای اسلامی‏سازی علم نیست. بله لازمه و مقدمه اسلامی‏سازی علوم غربی، اقتباس از آنان است. اما این همه کار نیست؛ چرا که اقتباس شرط لازم اسلامی‏سازی است نه شرط کافی آن.

۲) نویسنده محترم در صفحه ۱۶ مقاله پیآمد شکست رویکرد «غرب‏مداری» را ظهور «بنیادگرایی» دانسته است. در حالی که ظاهراً در هیچ جای مقاله این اصطلاح «بنیادگرایی» را توضیح نداده است. درحالی‏که، این اصطلاح بار معنایی خاصی دارد و به جنبشی اطلاق می‏شود که داعیه رویکرد بازگشت به اصل خویش و تکیه بر اصول و مبانی فراموش شده دینی دارد. در صورتی که در این نوشته، «بنیادگرایی» همچون «غرب‏مداری»، دو روی یک سکه دانسته شده و در نتیجه افراط و تفریط و سیر قهقهرایی در جامعه بشر تلقی شده است!

۳) آنچه در خصوص اسلامی‏سازی علوم مطرح است، منظور بازسازی روشمند معرفتی علوم و قوانین آن بر اساس معیارها و متدها و مبانی و داده‏های دینی برگرفته از کتاب و سنت است.

بنابراین، همان‏گونه که بسیاری از محققان در این باب گفته و یا نوشته‏اند، عملاً اسلامی‏سازی علوم در علوم انسانی، آن هم نه در همه علوم انسانی، مطرح می‏شود؛ چرا که اساساً جایی امکان اسلامی‏سازی علوم معنا و مفهوم پیدا می‏کند که داده‏های دینی و نظریاتی در باب این علوم به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم در دین وجود داشته باشد. درحالی‏که این ادعای بزرگی است که در علوم پایه، علوم محض و علوم کاربردی هم دیدگاه‏هایی در این باب در دین داشته باشیم. و بتوانیم این علوم را با متدهای اسلامی، دینی و اسلامی سازی کنیم. ازاین‏رو، این سخن مؤلف که اصل را در اسلامی‏سازی علوم، علوم پایه، محض و کاربردی دانسته و آن‏گاه علوم انسانی را به آنها ملحق نموده‏اند، کاملاً ناموجه است.

زاهد ویسی