چهارشنبه, ۲۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 12 March, 2025
واکاوی اندیشه های اصحاب حکمت معنوی

نقد مدرنیته از منظر سنت جایگاه ویژهای در بین متفکران ایرانی دارد .به منظور واکاوی اندیشههای دو تن از بزرگان سنت گرا در ایران در ادامه به افکار واندیشههای دکتر رضا داوری اردکانی ومرحوم دکتر محمد مددپور میپردازیم.
الف) محمد مددپور (۱۳۸۵ - ۱۳۳۴):
۱) ماهیت مدرنیته:
از نظر او، عقلانیت )Rationalist( ممیزه ذاتی مدرنیته است. راسیونالیته به نحوی اصالت دادن به عقل است. این نوع عقل، خود عقل خاصی است که در ذات مفهوم راسیونالیته منطوی است چرا که در گذشته نیز به نحوی راسیونالیته وجود داشته است.
اما مذهب اصالت عقل جدید، چیز دیگری است. از این رو باید پرسید که چه امری دگرگون شده و چه حقیقتی را در پس این راسیونالیته میتوان دید؟ مددپور برای پاسخ به این پرسش، به بررسی عقل مدرن و تمایز آن از عقل غیرمدرن میپردازد از نظر او عقل تا پیش از ظهور فلسفه یونان باستان، در جهان دینی و میتولوژیک کهن، موجود و موهبتی الهی به بشر است که خدایش، آپولون آن را نزد پیشگویان و شاعران به ودیعه گذارده است .
در واقع پیشگویان در پرتو موهبت عقل میتوانستند آینده را پیشگویی کنند و آنچه را در آینده خواهد آمد، در حال ببینند اما در قرن ششم و پنجم قبل از میلاد، عقل فرشتهگونه یا عقل آپولونی مورد خدشه قرار گرفت و عقل جدیدی مطرح گردید که در ادبیات ارسطو، نفس ناطقه نام گرفت.
در تفکر افلاطونی نیز عقل قوهای برتر شناخت شد که همه انسانها در این عالم از آن برخوردارند.(۳)
به همین دلیل در دوره افلاطون، هنر شعر در مقام پایینتری قرار گرفت و افلاطون در شهر آرمانی خود (جمهوری)، دستور به اخراج شاعران داد در حالی که شاعران در گذشته نزد مردم حکم و مقام نبی و پیامبر را به معنی عالم داشتهاند چرا که شعر و قصص شاعران در تمدنهای میتولوژیک پیش از ظهور فلسفه علمالعلم و معرفتالمعارف تلقی میشد اما با ظهور عقل جدید یونانی شعر و شاعری از آن اریکه خدایی فرود میآید و به موجودی ناسوتی در وجود انسان تبدیل میشود.
آنچه در فلسفه یونانی رخ میدهد این است که عقل میتواند به خودی خود با امدادی غیبی حقیقت و ماهیت اشیا را بشناسد.(۴) پیش از آن شناسایی بیعنایت و موهبت خدایان ممکن نبود.
شاعران به سرزمین خدایان (ملکوت) میرفتند و در آنجا به آنها الهاماتی میشد که در آن اخباری در باب حقیقت اشیا تعبیه شده بود.(۵) اما نزد فلاسفه یونانی آنچه شاعران به آن دست مییافتند چیزی جز هذیانات نفس نیست هذیان هایی که در حالت خلسه و جذبه شاعرانه به آنها دست میدهد و به خیالشان میرسد که به حقیقت دست یافتهاند. با این همه عقل جدید یونانی که میتوانست به عالم مثال را یابد و حقیقت اشیا را درک نماید همواره خود تابع یک کل بود.
این کل همان COSMOS یا جهانبینی خیمهای بود. انسان موجودی است که در چنبره چرخ جهانی افتاده و نمیتواند از این چرخه خارج شود.
حتی خدایان نیز محکوماند که در این چرخه کاسموس، سیر و ادوار مختلف داشته باشند. از این رو با ظهور فلسفه یونان با اصالت عقل ناسوتی مواجهه میشویم که مدعی است میتواند بدون امداد غیبی و مکتفی بالذات ماهیت اشیا را درک کند البته در دوره مسیحیت عقل مراتبی مییابد و عقل جزوی حقیقت اشیا را از عقل فعال میگیرد. این سیر صعودی باید اتفاق بیفتد تا معرفت حاصل آید و این برخلاف عقل ارسطویی و افلاطونی است.(۶)
مرحوم مددپور که نقطه آغازین مدرنیته را فلسفه دکارت میداند تاکید دارد که از دکارت به این سو، عقل تفاوت ماهوی با گذشته مییابد. عقل یونانی میخواهد در قلمرو جهان ناسوت سیر و آن را شناسایی کند.
انسان افتاده در این جهان است و نمیتواند از دایره خود فراتر رود و جهان را تصرف کند اما دکارت روشن میسازد که انسان میتواند با ابژه کردن جهان، بر آن مسلط شود تلاش دکارت بعدها از طریق فلسفه کانت تکمیل گردید و با کانت مدرنیته به نحو تام و تمام رسما اعلام گردید.
از این رو، اگر در ذات مدرنیته سخن از عقلانیت میشود مواد عقلانیت سادهای نیست بلکه جهت خاصی دارد که همان تکیه بر اصالت وجود بشری است. این بشر باید سرنوشت خویش را در جهان تعیین کند. این ذات مدرنیته است که در آن هرچه نفس انسان بخواهد بدون استمداد از موهبت و ودایع آسمانی خود راه آینده را بیابد و بهشتی بدیل بهشت آسمان در زمین ایجاد کند.
۲) فریبندگی عقلانیت:
از نظر مرحوم مددپور اینکه گفته میشود عقلانیت ممیزه مدرنیته است نظریه فریبنده است چرا که عقلانیت ابزار سلطه و سیطره مدرنیته است آنچه در مدرنیته بنیادی است همان شهود اسمای قهری و حجابی است. خداوند از طریق مدرنیته اسمای خودش را به این جهان وارد و اسمای قهر خود را با زبان مدرنیته غالب کرده است و اگر با نظر تاویلی به عالم کنونی بنگریم بدون مدرنیته نمیتوان نام خدا و اسمای حسنای او را در دوران کنونی مشاهده کرد.(۷)
از این رو مدرنیته از نظر وی، مستوری ملکوت است نه تنها مستوری ملکوت بلکه مستوری ملک ارضی و حتی ملک اسفل و سافل حقیقی نیز هست هم مستوری جهان بالا و هم مستوری جهان پایین.
سه. گذار از مدرنیته: مرحوم مددپور با تکیه بر فلسفه اگزیستانسیالیسم که به نظر او هایدگر و به وسیله آن راحتتر ما را از بنبست مدرنیته به بیرون میبرد به نقد مدرنیته میپردازد. از نظر او این وضع تاریخی مدرنیته در پست مدرنیته هم ادامه دارد.
این تفکر نیستانگارانه در دوره پست مدرن نیز نجات نمییابد.
مشکل همه متفکران پست مدرن آن است که هنوز ملکوت و عالم حقیقی ورای ماده و انرژی و نفس، در دیده باطن این گروه مستور و پنهان است. اما او هایدگر را استثنا میکند چرا که هایدگر درمرز قرار دارد. او به مفاهیم قدسی اشاره میکند اما در این میان هایدگر هم گرفتار مفاهیم است.
او در مرز مفهوم و معنی قدسی و فلسفه و دین گام بر میدارد و آخرین تفکری که میخواهد برای آینده شناسایی کند از آن تفکر شعری و شاعرانی چون هولدرین تلقی میکند اما این هولدرین خود گرفتار است گرفتار قهر مدرنیته و پست مدرن که سرانجام کارش به جنون میکشد. شاعر جنونزده چگونه میتواند راه و سیر به ملکوت را هموار کند(۸)
از این رو هایدگر در پایان قوس نزولی و آغاز قوس صعودی تاریخ بشر قرار دارد یعنی اگر هایدگر میتوانست به لطف حق گامی از مفهوم و معنی مفهومزده فراتر رود ملکوت مستوریاش را در برابر او از دست میداد. در آینده کسانی که از یک شهود غیرتکنولوژیک و هدایت خاصی برخوردارند میتوانند از چنگ مدرنیته موجود، یعنی قهر الهی بگریزند و به لطف الهی پناه ببرند.(۹)
ب. دکتر رضا داوری اردکانی ( ۱۳۱۲:) دکتر داوری متاثر از مرحوم دکتر سیداحمد فردید از منظری فلسفی غرب را به صورت یکپارچه به چالش میکشد.
در این چالش آنچه اهمیت دارد باز تعریف و بازسازی سنت مذهبی با به کارگیری آرای هایدگر در متن گفتمان مدرنیته است او همانند سنتگرایان غرب را به مثابه ساختی یکپارچه و یک کلیت و یک تمامیت میبیند در این مسیر او نقد خود را متوجه کسانی چون عبدالکریم سروش میکند که با حمایت از تفرد غرب، حساب علم، تکنیک و ادب غربی را از قهر و سیاست استکباری و فساد و فحشا جدا میکنند.
به نظر اینان استکبار و میل به تجاوز، تعدی، دروغ و ریا در غرب، امری عارضی است. جامعه مطلوب ایشان نیز جامعهای است که در آن علم، تکنولوژی و ادب غرب، با اخلاق و شریعت جمع شده باشد.(۱۰) در واقع به نظر او غرب را نباید به اجزای خوب و بد و مفید و مضر تقسیم کرد غرب مجموعه اتمها و اجزایی نیست که در کنار هم قرار گرفته است بلکه کل واحدی است که اجزای آن را نمیتوان به دلخواه در هر ترکیب تازهای وارد کرد.(۱۱)
۱) غرب و مدرنیته:
گرچه در آثار داوری، غرب و مدرنیته در هم تنیده هستند و در بسیاری موارد بر یک مفهوم دلالت دارند، اما در یک نگاه دقیقتر میتوان دریافت که مفهوم مدرنیته از یک سو بخشی از آن چیزی است که او غرب مینامد و از سوی دیگر، پیامد آن است .(۱۲)
به لحاظ مفهومی، داوری غرب را با تکیه بر فلسفه و ماوراءالطبیعه تعریف میکند و آن را در فلسفه یونانی قدیم بویژه آرای افلاطون ریشهیابی میکند: غرب مثل یک صندلی نیست که در جایی گذاشته شده باشد و بتوان به آن اشاره کرد غرب مثال ثابت افلاطونی نیست غرب یک نحوه نگاه است که بشر به عالم دارد.(۱۳) داوری مدرنیته - نه غرب - را از قرن ۱۸ و عصر روشنگری ریشهیابی میکند او مدرنیته را یک فکر میداند و معتقد است که قرن هجدهم، جوهر مدرنیته را آشکار میکند.
قرن هجدهم آشکارا هرچه را که به گذشته تعلق دارد دور میریزد و میخواهد از سنت جدا بشود(۱۴) اما او برخلاف مرحوم مددپور که عقلانیت را ممیزه مدرنیته میدانست، مدرنیته را با انسان محوری تشخص میبخشد و توضیح میدهد که در تاریخ جدید غرب بشر دیگری پدید آمد که خود قانونگذار بود و به اقتضای امکانات و حوایجی که در هر جا و در میان هر قوم و طایفه و در هر گروه بود وضع قانون کرد. پیداست که وضع چنین قانونی از روی بوالهوسی نبود.
معذلک وقتی بشر با محاسبه امکانات و ملاحظه احتیاجات قانون میگذارد و متناسب با آن به تصرف در عالم میپردازد به همه چیز صورت بشری میدهد و در سیاست و حکم و قضاء در علم و درس و مدرسه و در همه جا قدرت بشر ظاهر میشود.(۱۵)
منظور او از انسان محوری همان جهانبینی غیرمذهبی یا ضد مذهبی است که معمولا بر اعتقاد به توانمندی انسان برای تعالیبخشی و خود بهسازی، به همراه مفهوم انسان به عنوان موجودی مستقل استوار است. او همچنین انسان محوری را نوعی فلسفه نمیداند بلکه نوعی بودن میداند که براساس آن، مفهوم انسان به صورت گوهر واحد غرب ظاهر میشود. بر این اساس همه فلسفهها، نظریات و علوم جدید، باید تابع انسان باشد این انسان موجود واحدی است که عنایتی بیرون از خود ندارد و غضب و شهوت و نطق و هر قوه یا صفت دیگری که داشته باشد در جهت این غایت یعنی نفسانیت تاریخی قرار گرفته است و در آن منحل شده است .(۱۶)
از این رو به نظر داوری عصر جدید عصر سلطنت انسان است سلطنتی که به انانیت و نفسانیت او منجر شده است. به همین دلیل غرب نزد داوری اردکانی، غروب و غربت انسانیت است. ماکیاول چیزی را عنوان کرده است که امروزه در غرب متحقق شده است. او جلوهای از حقیقت تاریخ غربی را نشان داد. او را ملامت میکنیم که دروغگویی و دغلکاری و آدمکشی و فرصتطلبی را تعلیم کرده است. او مظهر غرب بوده و درست بگوییم سخن او این است که من مبشر جامعهای هستم که آدم میکشد و فریاد بر میدارد که چرا دیگران آدم کشند انسان را تحقیر میکند و داعیه عدالت و انساندوستی را دارد.(۱۷)
۲) آینده و فرجام غرب:
دکتر رضا داوری باتوجه به بحرانیهای ارزشی در غرب، از تداوم آن ناامید است و مدعی است که مدرنیته پایان مییابد، اما زمان پایان آن را نمیتوان تعیین کرد و در واقع من نه از پایان، بلکه از نشانههای آن میگویم و این نشانها پیدا است.(۱۸)
از مهمترین نشانههای این رویکرد مهم در نظر داوری اردکانی، وقوع و بروز فکر پست مدرن در غرب است که تشکیک در اصول و مبادی مدرنیته را آغاز کرده است: اکنون نویسنده و فیلسوف پست مدرن اعلام کرده است که عمود و خرگاه تجدد ترک خورده و سست و غیر قابل اعتماد شده است.(۱۹) داوری وضعیت کنونی فرهنگ غرب را حالتی بحرانی میداند که آن قدر پر بر و بار و گسترده شده که گویی دیگر به ریشه نیاز ندارند و بحرانی بودن آن نیز مسبوق به همین سرگردانی و بیپایه و اساس بودن آن است.(۲۰)
داوری در برخی آثارش که به نقد مدرنیته پرداخته، مشخصا به چالش پسامدرنیسم با مدرنیته باز میگردد و موافقتی مشروط را با برخی جنبههای پسامدرنیته ابراز میکند.
در اینجا او تفاوتی میان دو مفهوم پسا مدرنیته قائل میشود: وضعیتی تمدنی و وضعیتی فکری او به دومی نزدیک میشود و به روایتهایی از برخی نظریهپردازان پست مدرن اشاره میکند که اصول مدرنیته خدشه پذیرفته و متزلزل شده است.
در نظر او پسا مدرنیته نمایانگر آگاهی غرب از آینده رو به زوال خویش است. به گفته او پست مدرن متضمن این معناست که اومانیسم به بحران رسیده و در نتیجه آزادی و عقل هم گرفتار بحران شده است.(۲۱) در این وضع او قرابت هایدگر را با پستمدرنیته یادآوری میکند و اظهار میدارد که شاید هیچ یک از فیلسوفان پست مدرن، هایدگری نباشند اما در پی او آمدهاند.(۲۲)
با این همه او پست مدرنیسم را جدای از مدرنیته و مرحلهای جدید نمیداند. به نظر وی پست مدرن مرحلهای از مدرنیته است که در آن، ماهیت مدرنیته مورد پرسش قرار گرفته است. اما اینکه نقد پست مدرنیسم از مدرنیته چه نسبتی با ما دارد، او نه تنها معتقد است که پست مدرنیسم برای جوامعی چون ایرانی زیانی ندارد،بلکه امیدهایی در آن میبیند. بنابراین وی میگوید که آنچه اکنون به نظر میرسد آن است که پست مدرن برای کشورهای جهان سوم، اگر رهاورد ظاهر مثبت ندارد، اثر منفی هم نخواهد داشت و احتمالا ما را مهیای آینده میکند.(۲۳)
۳) نظریه اجتماعی و سیاسی: داوری برای رهایی از سلطه مطلق غرب یا همان شیطان و نفس اماره کلی که نفوس جزوی را راه میبرد(۲۴) به جامعه دینی پناه میبرد. با این همه او متفطن به این مسئله است که یافتن راهی برای برون رفت از سلطه غرب و نیل به یک جامعه دینی، به هیچ وجه کارآسانی نیست بویژه آنکه نباید در میان ایدئولوژیهای موجود، راه برون رفتی جست. از نظر او ایدئولوژیهای موجود، غالبا به صورت مجموعهای از سخنان در قالبی درآمده و وسیله توجیه نیست انگاری شده است و به این جهت، با اینکه صاحبان این ایدئولوژی در باب آزادی و حقوق بشر و تغییر و تحول و انقلاب، زیاد حرف میزنند، منشا اثر چندانی نیستند و اگر به قدرت دست یابند فقط در مسابقه قدرت بازی را بردهاند و در تغییر و تحول تاریخی نقش تاریخی ندارند.(۲۵)
به همین دلیل او به عنوان یک فیلسوف، مدعی میشود که از ایدئولوژیها فاصله میگیرد و بر تفکر اتکا میکند. او انقلاب اسلامی را بستری مناسب برای ظهور تفکر میبیند و توصیه میکند که باید صبر کنیم تا انقلاب ما را از استیلای مسلمات و به اصطلاح ارزشهای تمدن جهانی آزاد سازد و این آزادی عین تفکر و با تفکر است.(۲۶)
البته باید توجه داشت که شرطی که داوری برای وقوع انقلاب قائل میشود به آسانی به دست نمیآید چرا که به اعتقاد او هیچ انقلابی در عالم صورت نمیگیرد، مگر آنکه اساس غرب زیر و رو شود.(۲۷) اما از نگاه او، ما در پایان تاریخ غرب هستیم و دیگر امیدی به آینده غرب نمیتوان داشت هرچند ادراک این معنا هنوز آسان نباشد(۲۸) ناامید شدن از غرب، از نشانههای انتظار و امید و تعلق به آینده و انقلاب است، زیرا انقلاب و آینده، مقدماتی دارد از جمله این مقدمات، تذکر نسبت به حقیقت تاریخ غالب است:(۲۹) پاسخ من بسیار کوتاه است انقلاب بزرگ، گشایش عالم عادل، از اصطلاحات برساخته من نیست، بلکه امید همه دردمندان و دینداران است.(۳۰)
ناگفته پیداست که منظور داوری از انقلاب، انقلاب دینی است چرا که به نظر او تنها انقلاب دینی است که میتواند نظم عالم موجود را برهم زند و نظم جدیدی پدید آورد. داوری با چنین دیدگاهی به انقلاب اسلامی ایران نظر میافکند و تاکید میکند که این انقلاب باید وضع خاص تاریخی ما را زیر و رو کند و شاید ما را از این ورطه غربزدگی ناقص و انفعالی و منحط که در آن افتادهایم بیرون بیاورد که مجال تفکر پیدا کنیم.(۳۱) بدینترتیب دکتر داوری با مفهوم تفکر و نه فلسفه - که به عقیده او نه ما میتوانیم فلسفه رانجات دهیم و نه دیگر فلسفه ما را نجات دهد- میکوشد از تمدن غرب گذر کند و به جامعه دینی رهنمون شود.(۳۲) در جامعه دینی مورد نظر داوری، قرارداد اجتماعی محوریت ندارد، زیرا بشر در آن اصالت ندارد و بشر محور دائرمدار امور کائنات نیست به سخنی دیگر او در جامعه دینی به جای اینکه مشروعیت را برخاسته از قرارداد اجتماعی و رضایت همگانی بداند از احکام مشروع دینی بیرون میآورد و خیر جمعی را در پرتو دین تعریف میکند: در دیانت، حاکمیت از آن خداوند است و حکام مجری الهی هستند. در دین ما ولایت، باطن حکومت است.(۳۳)
۴) تکیه و اعتماد بر فلسفه هایدگر: دکتر داوری، بارها دلبستگی خود را به هایدگر و نقد او از عقلانیت ابزاری و علم جدید و تکنولوژی و تکیه او بر تفکر نه فلسفه را در آثار خویش انعکاس داده است. در این قسمت، به محورهای عمده این تاثیرپذیری اشاره میکنم:(۳۴)
داوری در بحث از مدرنیته و اعلام تجدید عهد، تلاش میکند که فضایی از تجدید را که مورد اشاره هایدگر است، بیان کند. تجدید در کلام هایدگر، به معنی بازگشت به امکانات موجود است. هایدگر، نه تنها معتقد نیست که باید به گذشته بازگشت، بلکه مظهر تفکر آینده است. داوری نیز در اثبات سنت، مصرانه از بازگشت به وضع قدیم زندگی نهی میکند و در مقابل، بر یادآوری عهدی که در گذشته بستهایم تکیه میکند بدون احیای شکل دقیق آن زندگی که در گذشته وجود داشته است او نه تنها معتقد نیست که باید به گذشته بازگشت همسخنی خود را با هایدگر، معطوف به آینده میداند.(۳۵)
از نظر دکتر داوری، هایدگر مظهر تفکر آینده است یعنی تفکر آینده از آن شخص هایدگر نیست او از آن تفکر است: هایدگر یک متفکر انقلابی نجیب و آرام و متین و صبور است که تفکر آمادگی گذشت از غرب و تجدید عهد را میآموزد و با برانگیختن احساس غربت غربی و با زبان و اشاره و اشاره زبان، چشم و دل، ما را به افق آینده متوجه میسازد.(۳۶)
دیدگاه دکتر داوری در این مورد که مدرنیته نمایانگر تغییری در نسبت انسان با هستی است و اینکه از طریق تفکر است که انسان میتواند عهد خود را تجدید کند و گونهای دیگر از نسبت را با هستی برقرار کند، بازتابی از اندیشه هایدگر است.
بخشی از تهاجم دکتر داوری به غرب و مدرنیته، بر تصور او از فلسفه و متافیزیک استوار است. از نظر او ، فلسفه به آینده تعلق ندارد و از طریق تفکر است که ما به آینده پای میگذاریم. این دیدگاه نیز متکی بر پیشبینی هایدگر در این مورد که تفکر بناست بیاید و آن دیگر فلسفه نیست، چرا که اصیلتر از فلسفه میاندیشید.(۳۷)
همچنین بحثهای دکتر داوری در باب انسان محوری غرب که نقطه ثقل انتقادات او بر مدرنیته است، به دیدگاههای هایدگر باز میگردد چرا که هایدگر میگوید: بالاترین تعینات گوهر انسان در اومانیسم، همچنان سرنوشت شایسته انسان را تحقق نمیبخشد. به همین دلیل دکتر داوری در جایی تاکید میورزد که مشکل اخلاق غرب، در سوبژکتیویته است یعنی وقتی بشر میزان خوب و بد و درست و نادرست میشود، مشکل پدید میآید.(۳۸)
داوری همچنین براساس توجه هایدگر به مقوله ایدئولوژی از ایدئولوژیهای موجود فرا میرود. به گفته هایدگر، توجه به ایدئولوژی در جهان مدرن ، افول تفکر فلسفی ناب است و ایدئولوژی از نگاه او تورم مابعدالطبیعه جدید است به همین دلیل داوری هشدار میدهد که اگر این ایدئولوژیها جای تفکر و فلسفه را بگیرد یکی از نشانههای فقر در تفکر ظاهر شده است.(۳۹)
اگر هایدگر مسئله بیخانمانی را در رویگردانی موجود از هستی قلمداد میکند، دکتر داوری با قرار دادن حق و حقیقت به جای هستی، بیخانمانی را با جدایی مردم و حق و حقیقت مشخص میکند. از این رو، دکتر داوری با به کارگیری مفاهیمی چون تفکر، نسبت انسان با هستی یا بیخانمانی، تلاش میکند که بحث انقلاب اسلامی، خدا محوری و ولایت دین را سامان دهد.(۴۰)
محسنآلوستانیمفرد
پینوشتها در دفتر روزنامه موجود میباشد .
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست