جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

هنر و تكنولوژی


هنر و تكنولوژی

این مقاله تحقیقی است در ارتباط هنر با تكنولوژی مبنای تحقیق در وهله ی نخست دو رساله از مارتین هیدگر فیلسوف آلمانی است

این مقاله تحقیقی است در ارتباط هنر با تكنولوژی. مبنای تحقیق در وهله‌ی نخست دو رساله از مارتین هیدگر فیلسوف آلمانی است. ذكر این مطلب در اینجا بدین مناسبت است تا از ارجاعات مكرر به این دو رساله مگر در مواردی كه عباراتی مطول یا بندی كامل ترجمه شده خودداری شود. اما اگر گاهی ملاحظه می‌شود كه سیاق مطلب تا حدی گفتارگونه است، بیشتر بدان جهت است كه تحقیق، اول‌بار برای تدریس در كلاس «فلسفه‌ی هنر و زیبایی‌شناسی» رشته‌ی فلسفه‌ در دانشكده‌ی ادبیات دانشگاه تهران تهیه شده است. لذا نباید این نوشته را یك تحقیق فنی و كامل تلقی كرد. این مطلب، در عین حال اذعان به این است كه نوشته‌ی حاضر برای رسیدگی به حقیقت هنر و تكنولوژی و تبیین مناسبت میان آن‌دو به هیچ‌وجه مستوفا نیست و خواننده برای تفاصیل بیشتر باید به اصل رسائل فوق مراجعه كند.

تحقیق در حقیقت هنر و تكنولوژی و تبیین و توضیح مناسبت و بستگی میان آن دو آسان نیست. حتی ممكن است اینكه درصدد برآمده‌ایم تا دو امر كاملاً مباین و متنافر را در مناسبت و بستگی با یكدیگر تلقی كنیم، با قدری اعجاب و استبعاد همراه باشد .

ما معمولاً از هنر، كارآزمودگی و مهارت در ارائه‌ی چیزی یا تقلید و محاكات از آن را مراد می‌كنیم(۲) یا در تبیین آن به قوه‌ی ابداع و نبوغ و ابتكار و به اصطلاح خلاقیت هنرمند متوسل می‌شویم. در مواردی هم منظور ما از هنر، صرف آثار هنری است. تعابیر و تلقی‌های دیگری هم داریم كه در همه‌ی آنها یا هنر را به هنرمند احاله می‌دهیم یا به اثر هنری. در همه‌ی این موارد حقیقت هنر پوشیده می‌ماند. مسئله در مورد تكنولوژی هم همین‌طور است و ما معمولاً از تكنولوژی طریق تولید ماشین‌ها و ابزارهای فنی یا ادوات و وسایلی را كه برای نیل به اغراض عملی یا تمشیت امر اعاشه و رفاه به كار گرفته می‌شود مراد می‌كنیم.

در این صورت، به تأملات و مداقّه‌های جامعه‌شناسانه و اقتصادی و اخلاقی و سیاسی و نظایر آن بسنده می‌كنیم و از حقیقت تكنولوژی پرسش نمی‌كنیم. اما اگر به این مسئله توجه كنیم كه لفظ تكنولوژی (technology) مأخوذ از واژه‌ی تخنه‌ی (techne) یونانی است و «آنها هنر،(۳) به معنای درست كلمه، و اثر هنری(۴) را تخنه می‌نامیدند»،(۵) مناسبت و بستگی میان هنر و تكنولوژی تا اندازه‌ای روشن می‌شود. همین مسئله در عین حال موجب می‌شود تا پرسش از نسبت میان هنر و تكنولوژی در صورت پرسش از نسبت میان تخنه و تكنولوژی مطرح شود.

● تخنه چیست؟

در نظر یونانیان، تخنه نحوی دانستن(۶) است و با شناسایی(۷) مناسبت دارد.(۸)

اما این دانستن (علم) از طریق مشاهده یا حصول صورت شیء در عقل یا واصل شدن نفس به معنی شیء كسب نمی‌شود و از طریق استنتاج از مبادی معلوم هم به دست نمی‌آید، بلكه:

دانستن در معنای اصلی لفظ تخنه این است كه از آغاز مصرّانه برای نظاره به ماورای آنچه زمانی عطا می‌شود مهیا باشیم.(۹)

یعنی منتظر و بهوش باشیم تا جلوه‌ای را كه رخ می‌نماید و ظهوری را كه دست می‌دهد صید كرده، از آن خود كنیم. لذا در تخنه همواره دانایی و پیش‌فهم و بینشی قبلی از نتیجه‌ای كه باید حاصل شود وجود دارد.

این معنای تخنه- كه ربطی به تكنولوژی جدید ندارد- معادل است با یكی از اصطلاحات حكمی دوره‌ی اسلامی، و آن اصطلاح «صناعت» است و آن:

در عرف عام علمی است كه با اشتغال و دست یازیدن به عمل حاصل شود، مثل دوزندگی و نظایر آن كه حصول آن (علم) متوقف بر مزاولت (دست یازیدن به) عمل و ممارست است و در عرف خاص علمی است كه متعلّق به كیفیت عمل است و مقصود از آن همان عمل است، خواه با دست یازیدن به عمل همراه باشد چون دوزندگی و امثال آن و خواه نباشد مثل علم فقه و منطق و نحو و حكمت عملی و نظایر آن كه در حصول آن به دست یازیدن به عمل حاجت نیست و گاه نیز بر هر علمی كه شخص به ممارست در آن می‌پردازد تا اینكه حرفه‌ی او شود صناعت گویند.(۱۰)

همچنین در مورد صناعت گفته‌اند:

ملكه‌ی نفسانیه‌ای است كه از آن افعال اختیاری بدون اندیشه و تأمل (یعنی بداهه) صادر می‌شود.(۱۱)

بنابراین،‌ نباید تخنه را صرفاً مهارت یا قدرت ساخته و پرداخته كردن چیزی بدانیم. تخنه در درجه‌ی اول نحوی علم است، اما علمی است كه متوجه به فرا-آوردن (ابداع)(۱۲) است. اهل تخنه معمولاً چیزی را ابداع می‌كنند، اما مسئله‌ی مهم این است كه ابداع و فراآوری آنها مبتنی است بر علم و دانستگی قبلی، و درست همین علم و دانستگی قبلی است كه نوع و چگونگی كاربرد آلات و مناسبت وسایل و ادوات لازم برای ابداع و همچنین مواد و اجزای مناسب را تعیین می‌كند. در این خصوص از باب مثال می‌توان گفت كه اسلاف ما نیز چون لفظ «حكیم» (به معنای طبییب) را بر كسی اطلاق می‌كردند، صرفاً به مهارت و توانایی عملی او نظر نداشتند.

در نظر آنان حكیم در عین حال حكمت طب را نیز می‌دانست و علم و دانایی مربوط به طبیعت بدن و طبیعت ادویه را دارا بود.(۱۳) و درست همین علم و دانایی قبلی او از طبیعت امزجه و ادویه بود كه در مقام عمل و فراآوری و ایجاد صحت و دستیابی به اعتدال و سلامت بدن راهنمای او در چگونگی استفاده از داروها و اتخاذ طرق مناسب بود. همین مطلب در لسان قرون وسطاییان با تعبیر دیگری آمده است. آنها گفته‌اند: «صناعت (هنر) بدون علم هیچ است»،(۱۴) یعنی اهل تخنه (صناعت‌پیشگان)، اهل علم و دانایی در آن رشته‌اند و به حكمت آن فن واقفند. بنابراین:

كلمه‌ی «تخنه» بر نحوه‌ای از علم و دانستن دلالت دارد. دانستن در عام‌ترین معانی كلمه‌ی «دیدن»، به دیدار آمدن است، یعنی ادراك آنچه به حضور آمده است كما هو حقه. زیرا در تفكر یوناییان ماهیت دانستن مشتمل بر الثیا (حقیقت)، یعنی كشف حجاب از موجودات (اشیا) است. همین دانستن است كه همه‌ی تصرفات و دست یازیدن‌های ما را به جانب موجودات تأیید و هدایت می‌كند. تخنه را اگر همچون دانستنی كه یونانیان آزموده‌اند لحاظ كنیم، نحوی فرا آوردن موجودات است از آن حیث كه موجودات حاضر بماهی را از خفا و پوشیدگی(۱۵) به در می‌آورد و به‌خصوص آنها را در ظهور و نامستوری هیئت ظاهری‌شان(۱۶) فرا می‌آورد (به دیدار می‌آورد). تخنه هرگز بر (صرف) فعل ساختن(۱۷) دلالت ندارد.(۱۸)

بدین‌ترتیب معلوم می‌شود كه تخنه با حقیقت معنای نامستوری و كشف حجاب (الثیا) ملازمه دارد، یعنی در آن ظهور و نامستوریی دست می‌دهد و حقیقت تحقق می‌یابد. لذا:

اگر ما حقیقت (الثیا) را نامستوری و فاش شدن(۱۹) دانستیم- نامستوری و فاش شدنی كه شیء را پدیدار می‌سازد، بدین‌معنا كه می‌گذارد تا آن شیء نمودار شده و حضور یابد- در این صورت می‌بینیم كه آنچه در هر فراآوردنی بروز می‌كند، در واقع نحوی به حضور آمدن(۲۰) است. اعم از آنكه مسئله‌ی ساختن ابزاری جدید، ساختن یك دیوار، مهیا كردن محلی برای سكونت، كشت گونه‌ای جدید از یك گیاه باشد یا ساختن و پرداختن اثری هنری.(۲۱)

اما آیا رابطه‌ی متقابل میان حقیقت- به معنی نامستوری و كشف حجاب و جلوه‌ی وجود- با تخنه، به تكنولوژی جدید هم تسری می‌یابد؟ آیا تكنولوژی جدید هم فرع بر تحقق حقیقت و مبتنی بر نحوی نامستوری و كشف حجاب است؟ هیدگر به این پرسش جواب مثبت می‌دهد. او تكنولوژی جدید را نیز از موارد تحقق حقیقت می‌داند. در نظر او مبنای فراآوردنی (تولید) تكنولوژی جدید خود نحوه‌ای نامستوری و كشف حجاب از اشیا و فرع بر نسبت و تلقی خاصی است در قبال اشیا كه در دوره‌ی جدید برای انسان پیدا شده است.

گفتیم كه هر فراآوردنی نحوی به حضور آوردن و نامستور ساختن است. تكنولوژی جدید نیز از آن جهت كه در آن چیزی تولید می‌شود، در ساحتی از ساحت‌های ناپوشیدگی و نامستوری واقع می‌گردد. به بیان دیگر، تكنولوژی هم خود بر نحوی نامستوری (حقیقت) مبتنی است و عالمی را به ظهور می‌رساند. اما چگونه می‌شود كه تكنولوژی جدید با حقیقت، یعنی با نحوه‌ای از نامستوری و كشف حجاب نیز ارتباط داشته باشدّ ؟

پیش از پاسخ گفتن به این سؤال بهتر است اول ببینیم تحقق حقیقت در قلمرو هنر چگونه صورت می‌گیرد.

گفتیم یونانیان هنر و اثر هنری را نیز تخنه می‌نامیدند و همه‌ی هنرها را از آن جهت كه به ظهور حقیقت، یعنی نامستور شدن و پدید آمدن اشیا امكان تحقق می‌دهد، ابداع می‌خواندند:(۲۲)

زیرا هنر است كه به بی‌واسطه‌ترین صورت ممكن، وجود، یعنی پدیداری و نامستورییی كه فی‌نفسه به ظهور آمده را به موقعی(۲۳) آورده و آن را در چیزی حاضر، یعنی در اثر هنری استقرار می‌بخشد. اثر هنری صرفاً از آن جهت كه روی آن كار شده و ساخته و پرداخته شده اثر هنری نیست، بلكه صرفاً از آن جهت اثری هنری است كه وجود را در یك شیء (موجود) متحقق می‌سازد.(۲۴)

به بیان دیگر، وجه اینكه یونانیان به هنر نیز تخنه گفته‌اند این است كه هنر جلوه‌ی وجود، یعنی حقیقت به معنای ظهور و ناپوشیدگی و كشف حجاب را در اثر متحقق می‌سازد. كار هنری یك چنین كاری است و هنرمند با كار هنری خود به امر تحقق حقیقت و استقرار بخشیدن آن در اثر قیام می‌كند. برای این مقصود، او در ساحت حقیقت، یعنی در فتوح وجود و نامستوری و جلوه‌ی آن سكنا(۲۵) می‌گزیند و چون آن جلوه به دیدار آمد آن را ابقا و صیانت كرده و در اثر می‌نشاند. در واقع همین سكنا گزیدن در فتوح وجود و مهیا بودن و آغوش جان گشودن در طلب آن جلوه، علم و دانایی اوست.

این تهیّو و انفتاح و اقامت در جوار حقیقت، با عشق و وجد و شور و حیرت و احوال دیگر همراه است. این احوال كه احوال علم و دانایی اوست، در اثر تحقق می‌یابد. لذا:

تخنه بودن هنر به این نیست كه متضمن مهارت و ابزار و موادّ فنی است، بلكه هنر همین دانایی است و به همین سبب تخنه است.(۲۶)

بدین‌ترتیب، هیدگر هم هنر و هم تكنولوژی را به حقیقت(۲۷) به معنای نامستوری و كشف حجاب مربوط می‌كند.

كلمه‌ی lanthanieu در aletheia،‌مستور بودن است و پیشوند a، نبود و فقدان است. بنابراین، aletheuein كه واژه‌ی «الثیا» از آن گرفته شده به معنای چیزی را از خفا و مستوریش به در آوردن و منكشف یا آشكار ساختن است.(۲۸)

در نظر او این نامستوری و انكشاف هم در هنر و هم در تكنولوژی تحقق می‌یابد و لذا این امر را تعبیر به تحقق حقیقت(۲۹) می‌كند. اما تحقق حقیقت به چه معناست؟ تحقق حقیقت نزد او قیام در فتوح و جلوه‌ی وجود و مهیا بودن برای دیدار آن جلوه و بالاخره ابقا و صیانت آن است. به بیان دیگر، لقای ما با اشیا در ساحت ناپوشیدگی و جلوه و ظهور است.

در واقع، عالم ما بین فتوح و آشكارشدگی آنچه در ظهور آمده و آنچه كه به ظهور نیامده و مختفی مانده است قرار دارد. منزلگه حقیقی آدمی در فتوح وجود است، در پرتو روشناییی است كه از جلوه‌ی وجود تابیدن گرفته و بخشی هر چند ناچیز از تاریكخانه‌ی عدم را منور ساخته. آدمی در مقام ذات در عالم است:

در – عالم- بودن همانا ساختار اگزیستانس انسان است. انسان صرفاً از آن جهت كه اگزیستانس دارد، یعنی مقام و منزلگه او در حقیقت وجود است، در عالم یعنی در فتوح وجود اوست.(۳۰)

او در میانه‌ی این ظهور و خفا، نامستوری و مستوری، سایر (و حایر) است. از جانبی روی در كثرت دارد و از جانبی به وحدت متوجه می‌شود. ماهیت حقیقت با امكان این سیر یكی است. او می‌تواند- یعنی اختیار دارد- كه از كثرات عزل نظر كرده و به وجهه‌ی وحدت و به جانب آنچه كه در جلوه‌ی وجود پدیدار شده روی‌آور شود.

امكان این سیر و این اختیار در ماهیت حقیقت ریشه دارد، زیرا «ماهیت حقیقت آزادی است.»(۳۱) مقام حقیقت مقام وارستگی و حرّیت و گوش سپردن به ندای وجود است. با این روی‌آوری به وجهه‌ی وحدت و ساحت انكشاف است كه وجود جلوه می‌كند و چهره می‌نماید و آدمی در محضر آن حاضر می‌آید. مبنای این حضور و توجه به جهت وحدت، لوگوس(۳۲) است كه حقیقت آدمی است.

لوگوس یك بار اسمی است برای حیثیت مجموع‌شدگی كلّ موجودات، یعنی حیثیت وحدت از هرگونه تشتت به دور است و البته مجموع‌كننده‌ی آنها یعنی روی‌آور‌كننده‌ی آنها به وجهه‌ی وحدت نیز هست و در عین حال، لوگوس چیزی تلقی می‌شود كه با ما سخن می‌گوید. لوگوس در معنای اول، وجود است از آن حیثیت كه معیت آغازین(۳۳) موجودات است و در معنای دوم، لوگوس زبان یعنی خانه‌ی وجود است.

پاورقی‌ها :

۱-فصلنامه‌ی هنر، ۲۲، تابستان و پاییز ۱۳۷۱.

۲- البته ارائه و محاكاتی كه با حضور و نسبت بی‌واسطه همراه است.

۳- art

۴-Work of art

۵- M. Heidegger, An lntroduction to Metaphysics, R. Manheim (trans), Yale University press, ۱۹۸۷, p. ۱۵۹.

۶- knowing

۷- episteme

۸- Martin Heidegger, p. ۱۳۶.

۹- An lntroduction to Metaphysics, p. ۱۵۹

۱۰- محمدعلی‌بن‌علی‌التهانوی، كشاف اصطلاحات الفنون، استانبول، دار قهرمان للنشر و التوزیع، ۱۴۰۴ هـ . ق، ج ۲، ص۵۳۸.

۱۱- (الصناعهٔ) ملكهٔ‌النفسانیه یصدر عنها الافعال الاختیاریهٔ من غیر رؤیهٔ و قیل‌العلم المتعلّق بكیفیهٔ العمل. علی‌بن‌محمد‌الجرجانی، التعریفات، ناصرخسرو، تهران،‌۱۳۰۶، ص۵۸.

۱۲- poiesis

۱۳- نزد قدما اطلاق لفظ «حكیم» به معنای طبیب كه مستلزم علم و دانایی به طبیعت بدن و ادویه است از طرفی، و اطلاق همین لفظ بر فیلسوف از طرف دیگر، نشان می‌دهد كه چگونه در نظر آنها علم طبیعت (فیزیك) با علم مابعد‌الطبیعه (متافیزیك) پیوندی وثیق داشته است. در واقع،‌جدایی فیزیك از متافیزیك امری است مستحدث و مربوط به دوره‌ی جدید فرهنگ و تمدن بشر.

۱۴- Ars Sine Scientia nihil.

۱۵- concealedness

۱۶- unconcealed appearances

۱۷- makin

۱۸- The Origin of the Artwork, p.۵۹.

۱۹- disclosure

۲۰- presence

۲۱-Martin Heidegger, p. ۱۳۵.

۲۲- یونانیان لفظ «ابداع» (poiesis) را در معنای عامّ خود كه صرف فراآوری است، به همه‌ی هنرها اطلاق می‌كردند، در صورتی كه معنای خاصّ این لفظ فقط به «شعر و شاعری» یعنی ابداع كلام شاعرانه اشاره دارد.

۲۳- stand

۲۴- An litroduction to Metaphysics, p. ۱۵۹.

۲۵- dwelling

۲۶- An lntroduction to Metaphysics, p.۱۶۰.

۲۷- truth

۲۸- M. Heidegger, The Basic problems of phenomenoligy, trans. By A. Hofstadter, lndiana University press, ۱۹۸۸, p.۲۱۵.

۲۹-happening of truth

۳۰- Heidegger on the Divine, p.۸۰.

۳۱- Existence and Being, p. ۳۰۰.

۳۲- logos

۳۳- original togetherness

۳۴- Heidegger on the Divine, p. ۷۷.

۳۵-non-essence: یعنی حقیقت ماهیتی در میان دیگر ماهیت‌ها نیست.

۳۶- O. poggeler, Martin Heideggers path of Thinking, trans. By D. Magurskak and S. Barber, Humanities press lnternational, ۱۹۸۹, p.۷۶.

۳۷- هیدگر در رساله‌ی «سرآغاز اثر هنری» تأسیس مدینه، تفكر حقیقی،‌ایثار، و مواجهه با وجود متعالی را از دیگر موارد تحقق حقیقت می‌داند. البته در نظر او این موارد محصور به هیچ عصری نیست و طرق مختلفی برای تحقق حقیقت وجود دارد.

۳۸- earth

۳۹- The Origin of the Work of Art, p. ۴۸.

۴۰- rift

۴۱- physis؛ طبیعت

۴۲- The Question Concerning Technology, p. ۲۹۳.

۴۳- An lntroduction to Metaphysics,p. ۱۵۹.

۴۴- shining

۴۵- cosmic

۴۶- واژه‌ی «كاسموس» در عین حال كه به معنای عالم است، بر معانی زینت، نظم و هماهنگی نیز دلالت دارد. در واقع، وقتی از این واژه معنای عالم مراد می‌شود، مقصود یك نظام منتظم و هماهنگ و زیباست.

۴۷- Martin Heidegger, p.۱۳۶.

۴۸- The Question Concerning Technology, p.۲۵۸.

۴۹- fourfold

۵۰- gods

۵۱- doing

۵۲- standing-reserve

۵۳- دون‌ اید، تقدم وجودی و تاریخی تكنولوژی بر علم، شاپور اعتماد، فرهنگ، كتاب چهارم و پنجم، بهار و پاییز، ۱۳۶۰، ص ۲۳۱.

۵۴- Gestell

۵۵- The Question Concerning Technology, p.۳۰۲.

۵۶- What Are poets For?, p.۱۱۶.

۵۷- What Are poets For?, p.۱۱۶.

۵۸- What Are poets For?, p.۱۱۷.

۵۹- عبارتی است از یكی از اشعار هولدرلین.

۶۰- function

۶۱- رنه‌گنون، سیطره‌ی كمیّت و علائم آخر زمان، علی‌محمدكاردان، مركز نشر دانشگاهی، تهران، دوم، ۱۳۶۵، پاورقی صفحه‌ی ۷۰.

۶۲- Hans Georg Gadamer, The Relevance of the Beautiful, ed. By R. Bernasconi, trans. By N. Walker, Cambridge University press, ۱۹۸۸, p.۳۵.

۶۳- original

۶۴- Gianni Vattimo, The End of Modernity, trans by J. R. Snyder, polity press, ۱۹۸۸. P.۵۴.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.