پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا

المپیک و کاهش تفاوت های فرهنگی


المپیک و کاهش تفاوت های فرهنگی

بحران های اقتصادی دهه ۱۹۶۰ در قرن بیستم مرکز مطالعات استراتژیک امریکا را بر آن داشت که استراتژی نگاه به بیرون را که بر محور فراتکنولوژی و فرااطلاعاتی قرار داشت با رویکرد دموکراسی و حقوق بشر درهم آمیخته و با استفاده از ابزار جامعه شناسی مکتب انگلیسی و روانشناسی علمی امریکایی بر مدار نظم نوین جهانی تهاجم گسترده یی را برای اضمحلال اردوگاه سوسیالیسم به کار گیرد

بحران های اقتصادی دهه ۱۹۶۰ در قرن بیستم مرکز مطالعات استراتژیک امریکا را بر آن داشت که استراتژی نگاه به بیرون را که بر محور فراتکنولوژی و فرااطلاعاتی قرار داشت با رویکرد دموکراسی و حقوق بشر درهم آمیخته و با استفاده از ابزار جامعه شناسی مکتب انگلیسی و روانشناسی علمی امریکایی بر مدار نظم نوین جهانی تهاجم گسترده یی را برای اضمحلال اردوگاه سوسیالیسم به کار گیرد؛ آنگاه که اردوگاه سوسیالیسم فرو ریخت استراتژی نظم نوین جهانی به کرسی نشسته بود و به نظر می رسید طراحان این استراتژی کسانی بودند که توانسته بودند قوی ترین قدرت مسلط بر جهان را در لباس دموکرات ترین کشور به رخ جهانیان بکشانند و تئوری اقتصادی شان توانسته بود بر بحران دهه ۶۰ غلبه کند. رونق فزاینده یی در جهان حاکم کرده بود و نیازمند بود با حذف شوروی سابق بتواند جهان را یکپارچه اداره کند. در این دوران مدیریت از سرمایه جدا شده بود یعنی ثروتمندان که همواره فردمحورترین انسان های روی زمین هستند از مدیریت کنار گذاشته شده بودند و جهان بر مدیریت حرفه یی تکیه زده بود. به نوعی سرمایه با دموکراسی ناسازگار تشخیص داده شده بود.

مارگارت تاچر اولین فردی بود در انگلستان که مبادرت به این امر نمود و مدیران حرفه یی را جایگزین سرمایه داران مدیر کرد و آنجا گفته شد که جامعه شناسی مکتبی انگلیسی به این خاطر بود که آنها از دو زاویه به موضوع نگاه می کردند. اینکه پس از فروپاشی، با حذف ایدئولوژی های مارکسیستی و سوسیالیستی و کمونیستی و خلاء ایدئولوژی به وجود آمده و فرهنگی شدن جوامع به دلیل رشد فزاینده ارتباطات احتمالاً موجبات احیای فرهنگ ها را فراهم خواهد آورد و تمدن ها هویتی مجدد پیدا خواهند کرد. مطالعات مرکز مطالعات استراتژیک توسط ساموئل هانتینگتون به این امر اشاره داشت که مرزهای فیزیکی با نظم نوین جهانی از میان برداشته خواهند شد و مقاومت در مقابل چنین تغییری ملت های با گذشته قدرتمند را به یاد گذشته پرافتخارشان خواهد انداخت و این هویت یابی مجدد ملت ها مرزهای تمدنی را جایگزین مرزهای فیزیکی خواهد کرد. جنبش های آزادیخواهانه غیرمارکسیستی و سوسیالیستی و مستقل آن دوران هم بر این مدعا تاکید می کرد که تمدن ها در حال خیزش هستند. این هم زاویه دیگر قدرت های اقتصادی جدیدی بود که نضج پیدا می کرد و ارتباط اقتصاد و قدرت شاخه یی دیگر از مطالعات استراتژیک گردانندگان نظم نوین جهانی بود که با سازماندهی WTO و گردهمایی هشت کشور صنعتی و سازمان های مشابه جهان سلطه درصدد بود از طریق آن هماهنگی های لازم را سازماندهی کند.

بنیادگرایی مذهبی نقاط بحران جدیدی را پس از دوران جنگ سرد به وجود آورده بود. نقاط ژئوپولتیکی بارز آن در یوگسلاوی، خاورمیانه، افغانستان، نیکاراگوئه، سودان و امثال آن نظام سلطه را تحت فشار قرار داده بود و رویکرد هراس از دیگری و نظامی گری نظام سلطه در مناطق فوق از طریق توسل بنیادگرایان به تروریسم مرزها را از نقاط ژئوپولتیکی به درون قدرت حاکم کشاند.به بهانه تروریسم و نقاط شرارت چهره دموکرات نظم دهنده نظم نوین جهانی به چهره وحشیانه سرکوب مبدل شد. گرچه هنوز آنها پای می فشردند که درصددند در نقاط شرارت به قول خودشان دموکراسی را به ارمغان آورند.

خیزش جدید ملل برای آزادی و استقلال این بار با نام دموکراسی مورد تهدید واقع شد، تجربه امریکا در ایران ۵۷ و نیکاراگوئه و افغانستان و شوروی نشان داده بود با توسل به حقوق بشر می توان چندپارگی در درون کشورهای تازه استقلال یافته به وجود آورد اما این بار با لشگرکشی افغانستان و عراق اشغال شدند و...ولی هنوز ماجرا به پایان نرسیده بود. پیش از آن اندیشمندی از ایران اسلامی تنازع تازه شکل گرفته «جنگ تمدن ها» را هوشمندانه به گفت وگو بدل کرد و نفوذ این تئوری تا آنجا پیش رفت که در درون امریکا موثر واقع شد و اوباما که بحث گفت وگو را به میان کشیده بود بر قدرت تکیه زد. اندیشمند عزیز ما به زعم حقیر در دوران خود مرتکب اشتباهی بزرگ شد و آنجا که تئوری اش امریکا را وادار به عقب نشینی کرده بود و امریکاییان را به معذرت خواهی واداشته بود تا حدی که به دخالت شان در کودتای ۲۸ مرداد اعتراف و عذرخواهی کردند و متاسفانه خود طراح تئوری در مقابل کلینتون از گفت وگو سر باز زد و فرصت پدید آمده به تهدید تبدیل شد. در این فاصله نظم دهندگان دنیای جدید به دلیل بحران اقتصادی پیش آمده نظریه دولت رفاه و اتحاد تمام ملل جهان شان با شکست روبه رو شد، نظامی گری ابرقدرت روسیه را هم به لشگرکشی به گرجستان واداشت؛ درست در ایامی که المپیک پکن در حال برگزاری می بود.

المپیکی که توان جمع کردن همه فرهنگ ها و تمدن ها را در اشکال مختلف قدرت و قطب های مختلف فردگرا و جمع گرا و حتی فرهنگ های زن سالار و مردسالار با آیین ها و مذاهب مختلف را داراست. المپیکی که جنسیت، مذهب و... در سازمان آن هیچ گونه دخالتی نمی تواند داشته باشد. المپیکی که فاصله های زمانی، فرهنگی، جغرافیایی و... را از بین می برد، با اجتماع خود از قدرت فاصله می گیرد، هراس از دیگری و ابهام در زیباترین شکل خود یعنی رقابت منصفانه و به اصطلاح FAIR PLAY را سامان می دهد. نگرش درازمدت را نهادینه می کند. چون رقابت چهار ساله است و همه با برنامه ریزی درازمدت به این مسیر فکر می کنند. چین غول نوظهور اقتصادی با فرهنگ کنفسیوسی با یک برنامه ۲۰ساله که توانست قدرت برتر المپیک شود، بدون هیچ برخوردی این فرهنگ خود را بر کرسی می نشاند، چنان که دو سال قبل تر از آن قطر توانسته بود در منطقه هلال اسلامی با بازی های آسیایی منطقه را در اختیار خود گیرد و مدیران ورزشی آن کشور مدیریت آسیا را در دست داشته باشند.

در این جمع همه همواره درصدد به حداکثر رساندن شاخص های مثبت هستند و همه در حال به حداقل رساندن شاخص های منفی. معماها بر اساس منطق و فلسفه خودی درست و حل نمی شوند و بازی قدرت بر احترام و حرمت متقابل استوار است. حریف قوی و قدر موجب رشد است. جالب اینکه رقابت های المپیک بیانگر تفاوت های فرهنگی است. المپیک نشان می دهد امریکا فردگراترین کشور دنیاست. در المپیک امریکا از این نظر بالاترین رتبه را دارد و درست نقطه مقابل او ژاپن است. خیلی از تئوری های دنیا را می توان در المپیک محک زد. عرض کردم ژاپن جمع گراترین جامعه در جامعه جهانی است. این در المپیک بسیار مشهود است. همه کشورها با خود به اصطلاح ورزشی فرد امنیتی در کنارشان دارند اما ژاپن ندارد. آنها می گویند نباید کسی مراقب ما باشد، ما مراقب خود هستیم...

اگر به واقع دنیا درصدد رفع ابهام از موقعیت های ناشناخته یا به قول خودشان نقاط بحران است یا اگر نظم نوین جهانی به دنبال دولت رفاه و آسایش جهان است و اگر نگرش درازمدت بر پرورش انسان های والا، کارایی، صرفه جویی و... و صیانت از وجهه شخصی است اگر جامعه پذیری، صداقت، قابلیت وفق دادن با شرایط محیط، قابل اطمینان بودن و انضباط جهانی است و به دنبال آزادی، حقوق، موفقیت و وظیفه شناسی برای همه جهانیان است المپیک جایگاه بسیار مطمئنی لااقل برای روش شناسی تحقیق بر سر این موضوعات می تواند باشد.

این حقیر یک بار توفیق حضور در المپیک را داشته است اما به وضوح برایش آشکار بود که زنان نقش برجسته یی در فرهنگ پذیری دارند. اعضای جدیدالورود به المپیک به سرعت برای شروع زندگی جدید آماده می شوند و تفاوت ها به سرعت نمایان می شود. تیم های کشورهای فقیر که با هواپیماهای قدیمی و کهنه و در بعضی موارد فرسوده به فرودگاه کشور برگزارکننده وارد می شوند بر چهره شان هویداست و می توان فهمید که از فرودگاهی ابتدایی و کم کیفیت پرواز خود را آغاز کرده اند اما با این همه تفاوت چشمگیر میزان ضریب همبستگی در اردوی المپیک در اوج خود است.

هیچ کس به اینکه از چه موقعیتی و با چه ثروت و فقری آمده است فکر نمی کند. هنری کیسینجر سازمانده مرکز مطالعات استراتژیک امریکا چون عضو کمیته بین المللی المپیک است در المپیک سیدنی حاضر بود. او که متعلق به دنیای سیاست خشن و انعطاف ناپذیر است چنان در روند جامعه پذیری المپیک قرار گرفته بود که گویی انسان دیگری متولد شده است. استاد گرانقدر آقای مهندس هاشمی طباء که در سیدنی برای اولین بار به عضویت کمیته بین المللی المپیک درآمده بود کیسینجر به او گفت ای کاش حمایت می شد و تیم هایی از فلسطین هم در المپیک سیدنی حضور پیدا می کردند. دنیای گفت وگو چنین دنیایی است. ریسک های تحت تاثیر گونه گونی فرهنگ ها در آن به حداقل می رسد و بازی قدرت را در آن راه نیست. به راحتی در المپیک رابطه بین GNP و نمایه های فرهنگی هویداست. دموکراسی در اوج خود است.

مدیریت برآمده از متن المپیک فضای قدرت طلبانه را محو و فضای فردطلبانه را تلطیف کرده است. آقای هاشمی طباء فقط به خاطر عملکردش در ورزش به عضویت کمیته المپیک درآمد و به خاطر خدمتش به ورزش در ایران که طی مدیریتش پیشرفت شگرفی کرده بود مورد تحسین جهانیان واقع شد. اما به محض بازگشت از سیدنی نه تنها از ورزش کنار گذاشته شد حتی مسوولان وقت راضی نشدند با صدور یک حکم افتخاری مانع از خروج ایشان از عضویت جامعه بین المللی المپیک شوند.

همگرایی المپیک را ببینید و واگرایی قدرت را، اگر گفت وگو را راهی برای نگاه جدید به دنیا تلقی کنیم و الگویی برای کاهش تفاوت های فرهنگی یا بحثی در مدیریت میان فرهنگی یا روشی در جامعه شناسی قیاسی یا طریقه یی در روانشناسی که با آن بتوان تعصب را کنترل کرد و اگر گفت وگو اصلی باشد که با آن بتوان بر ریسک های جهان مدیریت کرد که حتماً همه اینهاست جامعه آماری اش می تواند المپیک باشد که در جامعه سیاسی بازی فقط بر مدار قدرت است و واگرایی در جامعه سیاسی حاکم و در جامعه سیاسی معیار گفت وگو تا وقتی مفید است که برای مدیریت دنیای واقعی مفید باشد. یک دست قوی همواره در هراس از دیگری است و هراس و اضطراب ایجاد می کند و ابهام تابع اضطراب است. ابهام دنیای سیاست همواره وجود خواهد داشت مگر آنکه گفت وگو و شرایطی بسان المپیک برای آن فراهم شود.

سعید فائقی

مدیر ارشد سازمان تربیت بدنی در دولت اصلاحات