شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
آلزایمر دوست داشتنی
وقتی از در وارد شد، مریم چشمانش را بست تا صدای گامهای او را بشنود، درست مثل روزهای کودکی. جای شکرش باقی است که هنوز صدای قدمهایش همانقدر محکم و مقتدر است که صدای نفسهایش گرم و پر اعتماد. هنوز هم با چشمان بسته میتوان فهمید که او وارد خانه شده است.
شاهین پشت سر او وارد شد. از صورتش معلوم بود که این بار هم خوشخبر نیست. مریم نمیخواست بپرسد که دکتر چه گفته. اصلا این حرفها و آزمایشها برایش مهم نبود؛ اما از صدای پچپچ شاهین و مادر فهمید که گویا روزهای سختی در پیش است.
باورش برای مریم غیرممکن بود. از وقتی به یاد میآورد، پدر زودتر از بقیه اهل خانه به سر کار میرفت و دیرتر از بقیه برمیگشت. آنقدر که او گمان میکرد نبودن و ندیدن پدر برایش عادی است. در روزهای نوجوانی همیشه آرزو داشت یک بار فقط یکبار پدر در اتاق او را بزند و مثل سریالهای تلویزیونی اجازه بگیرد و بیاید آرام روی تخت کنار او بنشیند و از او بپرسد امروز در مدرسه چه خبر بوده؟ یا درباره آینده و رویاهای مریم و رشتهای که دوست دارد بخواند، کاری که دوست دارد داشته باشد و... با هم حرف بزنند، اما سهم مریم فقط حضور گاهگاه پدر در خانه بود و سلامهای رسمی و حرفهای معمول که گاهی بینشان رد و بدل میشد. بیشترین چیزی که از کودکی برایش معنی آمدن پدر را داشت همین قدمهای محکم و مقتدر بود به همراه نفسهایی گرم و پر اعتماد.
باز هم که رفتی تو فکر، مگه فقط پدر ماست که مریضه؟ میدونی چند نفر توی دنیا این بیماری رو دارن؟
صدای شاهین بود که میخواست به خواهرش دلداری بدهد، اما این حرفها بیفایده بود. مریم فقط از بیماری پدر غمگین نبود تا با این حرفها آرام شود. او حسش را گم کرده بود. وقتی کسی حسش را گم میکند، تمام دنیایش به هم میریزد.
تا آنجا که به یاد میآورد، از نبودن پدر گله داشت؛ اما این روزها پدر بود خیلی بیشتر از آنچه انتظارش را داشت، به او نزدیک شده بود؛ چون کودکی بیقرار و ناآرام. پدر آنقدر بود که مریم نمیدانست با این همه بودن چه کند.
همه اهل خانه از وضع موجود ناراحتند و مریم هم چون بقیه؛ اما ته قلبش آنقدرها هم غمگین نیست. او فرصتی را که همیشه در رویاهایش جستجو میکرد، پیدا کرده بود؛ اما این راضیاش نمیکرد. شکستن پدر را نمیخواست، انگار از خودش میترسید و از بیماری پدر.
حتی نام آلزایمر هم برای او یاد آور خاطره بدی است. اولین بار همسایه دست چپیشان این بیماری را گرفت. آن وقتها مریم هنوز یک کودک بود. وقتی میدید پیرمرد مهربان همسایه، دیگر نمیتواند تنها به پارک برود و بیشتر اوقات در ایوان تنها نشسته و به جایی خیره شده است، خیلی دلش میسوخت. پیرمرد مهربان همسایه دیگر نه کتاب میخواند و نه به مرغ عشقهایش میرسید. چشمانش روز به روز بیسوتر میشد و رنگش پریدهتر. نمیتوانست نوههایش را به پارک ببرد و مریم خوب به یاد میآورد که گاهی صدای فریادهای آقا محمود و سیمین خانوم، پسر و عروس پیر مرد مهربان همسایه، به خانه آنها هم میرسید. وقتی پیرمرد مهربان به خاطر آلزایمر کاری میکرد که نباید. خوب به یاد دارد که چقدر از آقامحمود و سیمین خانوم به خاطر این رفتارشان متنفر بود و چقدر برای پیرمرد مهربان همسایه غصه میخورد، اما حالا آلزایمر از خانه همسایه به خانه آنها آمده. و مریم یکی از دلهرههایش از روزی است که صدای او یا برادرش به خانه همسایه برود و بچههای آنها از او متنفر شوند که چرا سر پدر به خاطر فراموشیاش فریاد میزند.
اما مریم قسم خورده بود به جای تمام آن روزهایی که فرصت با پدر بودن را نداشت، این روزها کنارش بماند و تمام حرفهایی که مجال گفتنش را پیدا نکرده بود، با او بگوید. هرچند دیگر پدر معنی خیلی از آنها را نمیفهمید.
پدر از خواب بیدار شد، صدای قدمهایش میآید، مریم چشمانش را میبندد، به دلنشینترین صدای دنیا گوش میدهد و با خود میگوید، جای شکرش باقی است که هنوز صدای قدمهایش همانقدر محکم و مقتدر است که صدای نفسهایش گرم و پراعتماد. هنوز هست، هنوز فرصت هست...
ندا داودی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران دولت مجلس حجاب گشت ارشاد رئیس جمهور رئیسی دولت سیزدهم پاکستان کارگران رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی
سیل هواشناسی قتل کنکور تهران قم سازمان سنجش شهرداری تهران آتش سوزی پلیس زنان اصفهان
قیمت دلار خودرو مسکن قیمت خودرو دلار سایپا بازار خودرو قیمت طلا ارز ایران خودرو بانک مرکزی تورم
کیومرث پوراحمد پایتخت کتاب تلویزیون سینمای ایران سعید آقاخانی سریال ترانه علیدوستی فیلم موسیقی مهران مدیری سینما
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین غزه جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس جام حذفی آلومینیوم اراک استقلال فوتسال بازی تراکتور بارسلونا باشگاه پرسپولیس تیم ملی فوتسال ایران باشگاه استقلال
هوش مصنوعی گوگل سامسونگ همراه اول فناوری ربات ناسا فیلترینگ ماه
سازمان غذا و دارو مالاریا کاهش وزن آلزایمر زوال عقل