شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

نگاه لرزان تاریخی


نگاه لرزان تاریخی

کتاب حق الناس آقای کدیور کتاب بسیار مهمی است که گذار ایشان از مرحله دوم به سوم با دقت و صراحت و صداقت نشان می دهد من توصیه می کنم دوستانی که به مباحث دینی و نو اندیشی دینی علاقه مندند حتماً این کتاب را با دقت بخوانند و مطمئن باشند که بر دانش و معلومات آنها خواهد افزود

من به علت دغدغه و تعلق خاطری که به نواندیشی دینی دارم، آثار فکری و تحرکات عملی نواندیشان دینی مان را در حد توان خود پیگیری و رصد می کنم و سعی می کنم تمامی آثار آنان را به دقت مطالعه کنم. براین اساس فکر می کنم جناب آقای کدیور فردی پرکار، با دقت و تیپی عقلانی است که به حفظ پرنسیب های فکری و دینی اش پایبند است و کمتر جوزده می شود و سعی می کند بین دغدغه استناد و خلوص گرایی و دغدغه پویش و تحول گرایی تعادل ایجاد کند. البته آقای کدیور تاکنون سه مرحله فکری را پشت سر گذاشته است؛ مرحله اول را می توان مرحله سنتی- نیمه بنیادگرا دانست که عمدتاً کدیور نوجوان یا جوان را پوشش می دهد با مواضع خاص در انجمن اسلامی دانشگاه و دوران انقلاب فرهنگی. مرحله بعدی کدیور نیمه رفرمیست است که بیشتر در دهه ۷۰ شاهد آن هستیم. مباحثه او با مجتهد شبستری در مجله کیان نماد این مرحله کدیور است. در این مباحثه مجتهد از موضع نواندیشی دینی سخن می گوید و کدیور با متدولوژی تحول فکری با استفاده از منابع و روش شناسی اسلامی کلاسیک حوزوی پیش می رود. مرحله سوم کدیور، کدیور رفرمیست یا اصلاح گراست که بنا به گفته او در کتاب حق الناس (صفحه ۱۳۷) در بین سال های ۱۳۸۰ تا۱۳۸۲ اتفاق افتاده است. جرقه های اولیه در سال ۸۰ زده شد اما در سال ۱۳۸۲ به ثبات و اطمینان در این مرحله رسیده است. اما منظور من از رفرمیسم دینی که آن را با خط فاصله یی از نواندیشی دینی تفکیک می کنم عبارت است از سعی در نوسازی بینش دینی و دفاع از آرمان هایی چون آزادی، عدالت، حقوق بشر و... اما با بهره گیری از منبع شناسی و روش شناسی اسلام کلاسیک نواندیشان دینی نه تنها در حوزه بینش بلکه در حوزه منبع و روش با اسلام کلاسیک سنتی و رفرمیست تفاوت های محسوسی دارند. ویژگی های مهم اسلام کلاسیک عبارت است از فرم گرا و غیرتاریخی بودن و همچنین با اتصالات طبقاتی سیاسی، که مجموعه این خصایص نوعی تفکر سنتی یا بنیاد گرا را به ارمغان می آورد.

کتاب حق الناس آقای کدیور کتاب بسیار مهمی است که گذار ایشان از مرحله دوم به سوم با دقت و صراحت و صداقت نشان می دهد. من توصیه می کنم دوستانی که به مباحث دینی و نو اندیشی دینی علاقه مندند حتماً این کتاب را با دقت بخوانند و مطمئن باشند که بر دانش و معلومات آنها خواهد افزود. اما در یک برآیند کلی از این کتاب می بینیم که سایه سنگین نگاه فقاهتی و اسلام کلاسیک در جای جای این اثر مشاهده می شود. این رویکرد (یعنی رویکرد رفرمیستی) دارای ویژگی های مهمی است. آقای کدیور از گرایش فرمالیستی اسلام کلاسیک به شدت فاصله گرفته است و می خواهد بینش نویی را از منبع شناسی و روش شناسی گذشته استخراج کند. اما به قول عیسی در اناجیل شراب تازه را در مشک کهنه نمی توان ریخت. در این رویکرد و جای جای کتاب شاهد هم عرضی قرآن، حدیث و فقه هستیم در حالی که در اسلام نو اندیش فاصله عظیمی بین قرآن و دو منبع دیگر وجود دارد و به آنها به صورت سلسله مراتبی طولانی نگاه می شود. شعار بازگشت به قرآن نواندیشان، در این چارچوب قابل فهم است اما در رویکرد کلاسیک به نظر می رسد هر آنچه ثابت شود بر حدیث صحیحی استوار است، قطعاً و لزوماً باید مورد پذیرش قرار گیرد.

ویژگی دوم این کتاب این است که «نگاه تاریخی» به دین در حاشیه و لرزان و مردد است. کل کتاب را می توان جدولی از اشتراکات و افتراقات اسلام و حقوق بشر، حقوق زنان و... دانست. آقای کدیور با دقت فراوان و وسواسی که برای کامل و مستند حرف زدن دارند، در تمام کتاب به صورت بسیار جزیی و مشخص به تعارضاتی که بین تفکر سنتی و حقوق بشر- حقوق زنان وجود دارد اشاره می کند مثلاً در بحث از حقوق بشر به شش محور این تعارض به صورت کاملاً دقیق و ریز ارجاع می دهد. این مطالب برای خواننده یی که از دور دستی بر آتش دارد، بسیار مفید است و او را بر جزییات این مباحث انتزاعی و کلان مسلط می کند اما با یک نگاه اجمالی به جدول تناقضاتی که در مقالات متعدد این کتاب شرح داده شده است، به این نتیجه می رسیم که ایشان بین فقه، حدیث و قرآن هیچ فاصله گذاری نمی کند و مهم تر اینکه ویژگی نگاه غیرتاریخی اسلام کلاسیک نیز در این شرح و بسط به طور محسوس به چشم می خورد. ایشان موارد متعددی را از تضاد اسلام ( که از نظر ایشان آمیخته یی از فقه، حدیث و قرآن است) با حقوق بشر و حقوق زن بیان می کند اما مشخص نمی کند آیا آن چیزی که ایشان متعارض و تضاد می بیند بر قضاوت امروزین است یا در بخش تاریخی اسلام نیز همین تضاد را مثلاً با حقوق زنان داشته است. اگر تفاوت ارث زن و مرد امروزه امری به نظر تبعیض آمیز و ناعادلانه محسوب می شود اما آیا کارکرد تاریخی این قانون تاسیسی (نه امضایی قرآن) در زمانه خود امری تبعیض آمیز و مخالف حقوق زنان بوده است؟ همچنین بسیاری از مثال هایی که آقای کدیور زده اند نمی توان با یک ساده سازی غیر تاریخی، موافق یا معارض حقوق بشر و حقوق زنان دانست. در حقیقت در یک رویکرد تاریخی باید با دقت و تعمق بیشتری به بررسی این مساله پرداخت که آیا این موارد در آن زمان نیز به ضرر انسان ها و به ضرر زنان بوده است یا خیر؟

بنابراین بسیاری از قضاوت های کتاب ساده و لرزان جلوه خواهد کرد و نمی توان با ساده سازی نظرات قطعی داد که این یا آن گزاره احکامی معارض یا موافق حقوق بشر یا حقوق زنان است. این جدول سازی های غیرتاریخی برخاسته از همان نگاه کلاسیک برخورد فراتاریخی با دین است. البته آقای کدیور گهگاه به نقد برخورد با شاخص های امروزی و قضاوت در اساس آنها با پدید ه های دیروزی دست زده است (مثلاً در صفحه های ۱۵۴-۱۵۱ و۱۶۰) اما این موضوع در حاشیه می ماند و شاید بتوان این نقد را بر اکثر قضاوت های خود آقای کدیور و ترمیم محورهای تعارض بین اسلام حقوق بشر و حقوق زنان نیز وارد دانست و آن را اشارات صحیح پاورقی هایی که به متن راه نمی یابند تلقی کرد به ویژه آنکه آقای کدیور دوبار به صورت بسیار صریح نگاه تاریخی را نقد می کند؛ یک بار در صفحه ۱۱۷ که به اصل امتناع اجتماع نقیضین اشاره می کند و منظورشان این است که نمی توان دو اصل مخالف و موافق حقوق بشر یا حقوق زنان را با هم جمع کرد ولی بسیار بدیهی است که یک اصل می تواند در یک دوره تاریخی به نفع بشر یا به نفع زنان و در دوره تاریخی متفاوتی کاملاً خلاف حقوق زنان باشد. من در مباحثم در سلسله کلاس های زن در متون مقدس به ده ها نمونه از این مسائل اشاره کردم. بنابراین عدم اجتماع نقیضین در یک نگاه تاریخی کاملاً قابل رد است همچنین ایشان در صفحه ۳۳۵ باز نگاه و رویکرد تاریخی به دین را با شدت و با اتکا به رویکردی متکلمانه نقد و رد می کنند.

بدین ترتیب می بینیم ایشان نوسانی بین نگاه فیکسیستی کلاسیک و رفرمیستی و نگاه پویشی اسلام نوگرا دارند.

در حاشیه هم اشاره کنم که آقای کدیور در به کارگیری کلماتی چون اسلام سنتی و اسلام تاریخی و امثالهم نوسان می کنند ولی بارها نیز اشاره می کنند که بسیاری از محورهای تعارض مستنداتی نیز در قرآن و روایات صحیح دارند بنابراین دیگر نمی توان آنچه را که ایشان نقد می کند صرفاً اسلام سنتی و اسلام تاریخی تلقی کرد و برای ایشان هیچ راه حلی از پاورقی به متن آمدن و تاکید اساسی بر رویکرد تاریخی باقی نمی ماند. بدین ترتیب کل مقالات ایشان می تواند با این نگاه بازنویسی شود. در این چارچوب دیگر نمی توان با شرح و بسط وسیعی که در کتاب وجود دارد به احکام قطعی چون تعارض یا توافق برخی گزاره ها با حقوق زنان و حقوق بشر بدون توضیح تاریخی پرداخت.

ردپای دیگری که از گرایش رفرمیستی در آثار و اندیشه های مرحله آخر جناب کدیور همچنان وجود دارد، این است که ایشان همچنان به دنبال فقهی جدید است (صفحه های ۱۳۹ و ۱۵۹) همچنان که ایشان در نوشته یی در یکی از شماره های مجله شهروند مجدداً بر ظرفیت های فقه اشاره کردند. ما ردپای این رویکرد نوسانی را در کتاب حق الناس می بینیم مثلاً ایشان می خواهند نهاد حسبه را به صورت امروزی، قانونی و مدنی درآورند (صفحه۵۰) یا با خوشبینی نظری غیرتاریخی و مساله حکم حکومتی رساله فقه المصلحه برخورد می کنند. (ص ۱۳۰)

در کل به نظر می رسد جناب آقای کدیور از مرحوم مطهری و دیگر رفرمیست های درون اسلام کلاسیک گامی فرا پیش نهاده اند. در مرحله قبلی این رویکرد متفاوت و تبعیض هایی که در تفکر کلاسیک و غیرتاریخی در رابطه با حقوق بشر و حقوق زنان وجود داشت به عنوان امری دینی پذیرفته و سعی می شد برای آنها دلایلی عقلی و کلامی فراهم شود. اما امثال آقای کدیور و دیگر بزرگانی (همچون محقق داماد، موسوی بجنوردی، مهریزی

و...) به دنبال توجیه تفاوت ها و تبعیض های مندرج در تفکر کلاسیک و توجیه آن نیستند بلکه به دنبال راه حلی برای عادلانه و عاقلانه کردن این موارد هستند ولی به نظر می رسد همان گونه که آقای کدیور به درستی تفکر نیمه رفرمیستی کلاسیک را در این کتاب به خوبی نقد کردند این تفکر رفرمیستی با مشکلاتی مواجه باشد و به رویکردی پرزحمت اما کم بازده تبدیل شود. رویکرد رفرمیستی که همچنان می خواهد متدولوژی و منبع شناسی کلاسیک را حفظ کند نه در حوزه ها موثر خواهد بود (مگر قدرتمند باشد که نیست) و نه در بین روشنفکران راهگشا بلکه برای پراگماتیست های سیاسی مفید خواهد بود که البته چیز بدی هم نیست ولی به نظر می رسد اگر بخواهد در حوزه ها موثر باشد، دیگر نباید سخنان ساختارشکنانه یی همچون اجتهاد در اصول را مطرح کند و باید رویکردی همچون مرحوم صالحی نجف آبادی یا آیت الله منتظری و... در پیش بگیرد و اگر بخواهد رویکردی راهگشا برای نواندیشان دینی داشته باشد دیگر نمی تواند این سایه سنگین نگاه فقهی را با خود حمل کند. مخاطبان این دو رویکرد نیز متفاوتند. هر چند جناب آقای کدیور اطلاعات حوزوی و آشنایی شان را با اسلام کلاسیک نقطه قوت خود می دانند که گاه نیز می تواند چنین باشد اما به نظر می رسد همین امر نقطه ضعف ایشان نیز باشد چون نمی تواند از آموزش ها و تاریخچه گذشته یی که بر حال و آینده اش سنگینی می کند، بگریزد و این دگرگونی نیازمند تغییر رویکرد و پارادایمی است که در حوزه اندیشه و بینش در کدیور همراه با دغدغه مثبت ایجاد تعادل بین خلوص و تحول اتفاق افتاده است اما در حوزه متدولوژی و منبع شناسی حجم انبوهی از آموزه ها و دانسته های حوزوی ذهن ایشان را به شدت به خود مشغول داشته است. در نتیجه استدلالات و سخنانی را برای مخاطبان مطرح می کند که اصلاً چنین دغدغه هایی ندارند. آنها حداکثر می خواهند با استنادات قرآنی مسائلی که با آنها درگیر هستند، برخورد داشته باشند. مخاطب آقای کدیور دانشجویان هستند اما زبان و رویکرد ایشان طلبگی است. محصول این کار نه در بین طلبه ها نفوذ می کند و نه در میان دانشجویان راهگشاست. هرچند برای حل برخی معضلات اجتماعی و سیاسی جامعه ما و در دیالوگ سیاسیون و فعالان مدنی با زبان رسمی قدرت مستقر مفید باشد.

رضا علیجانی