چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

دلیلی برای بودن


در جنوب شب پره هایی هستند كه گرد نور چراغ چرخ می زنند. آن قدر نزدیك می شوند كه گرما وحرارت لامپ بال های نازكشان را می سوزاند و درد در پرپر شدنشان احساس می شود. همیشه فكر می كنم سهم …

در جنوب شب پره هایی هستند كه گرد نور چراغ چرخ می زنند. آن قدر نزدیك می شوند كه گرما وحرارت لامپ بال های نازكشان را می سوزاند و درد در پرپر شدنشان احساس می شود. همیشه فكر می كنم سهم عاشقی آنها باید خورشید می بود. با این حال اگر خورشید را داشتند، چطور می توانستم نظاره گر نمایش عاشقی شان باشم؟ چطور بودنشان معنا پیدا می كرد؟

خاطره سوختن این حشرات و رنج شان در ذهنیت من تا همیشه جا گرفته است و این سوختن به جاودانگی انجامیده. راستی، بودن من به كدامین دلیل معنا پیدا می كند؟!

نه، دلیل بودن نمی تواند در نوشتن چند خبر، چند گزارش، چند صفحه و گذراندن روزهای روزنامه خلاصه شود. اگر من نباشم، هزاران نفر دیگر هم هستند كه بهترین ها را می نویسند.

نه، دلیل بودن نمی تواند همراهی با دوستانم باشد، اگر من نباشم دوستان دیگری هستند كه همراه ترند و سودمندتر.

نه، دلیل بودن حتی نمی تواند سر به زیر ماندن باشد، جز من هر جوان دیگری می تواند این چنین باشد. من سهم بیشتری می خواهم. شب پره هم كه باشم دوست دارم از خورشید حرارت بگیرم. دلیلی برتر از همه دلیل ها باید باشد.

خوب كه فكر می كنم می بینم گاه در آرزوی طلوع خورشید بودن به زندگی معنا می بخشد. گاه سوختن در فراق حقیقت لذت بخش است و این گونه عشق پره ها كه حشراتی بیش نیستند، از دلیل بودن بعضی از انسان ها بزرگتر و محكم تر می نماید.

حقیقت كجاست؟ حقیقت چه می تواند باشد؟ حقیقت آنها ثانیه ای عبور می كند. دور نیست. شاید از گذر یك نسیم و احساس لطافت آن به دلیلی بزرگتر برسیم. حقیقت مثل هوا در همه جا جریان دارد و عشق بزرگترین ارمغان است به انسان.

گاه از خاطره چشم هایی كه در آن حقیقت منعكس بوده به عشق می رسیم و از عشق به درد و از درد به زیستن برای دلیلی بزرگتر. اوج می گیریم، آن چنان كه به وسعت صبر رشد می كنیم.

آن وقت به مقام انسان می رسیم و انسان زیستن چه وظیفه دشواری ست و حفظ عشق چه وظیفه سنگین تری. دلیلی برای بودن، همیشه یك راهنما هست. همیشه یك معجزه هست. فقط باید آن را دید. گاه چشم های صبور یك معلم الهام بخش است. چشم هایی كه اگرچه رنج عظیمی را پنهان ساخته اند، ولی شكوه شكر بر خدا و صبر به آنها وسعت بخشیده.

دلیلی برای بودن، گاه سكوت یك دوست معجزه می كند و تو می آموزی همیشه بردن در فریاد نیست. اگر چنین بود بزرگ مردی چون علی(ع) حرف هایش را به چاه نمی گفت. من مطمئنم عشق از سكوت علی(ع) متولد شد.

دلیلی برای بودن. گاه برای ردیف كردن دلایلمان امتحان می شویم. گاه عشق در پاییز جا می ماند و ما در میان نور چراغ های مصنوعی شادی می كنیم.

باید بازگشت. فصل ها را مرور كرد و به حقیقت رسید. سراسر زندگی جستجوی چشم هایی است كه در آن نور و درخششی باشد.

گالیا توانگر