شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

مردی كه به دنیا گفت نه


مردی كه به دنیا گفت نه

در زندگی هدایت سراغ داریم كه او بارها در شرایط و موقعیت وارد شدن به احزاب و گروه های سیاسی قرار می گیرد اما هیچگاه وارد آنها نمی شود و به زندگی فردی خود ادامه می دهد

«او اهل‌ هیچ‌ حزبی‌ نیست‌، چون‌ نمی‌خواهد به‌ انسانیت‌ خیانت‌ كند.» این‌ جمله‌ را سارتر در رمان‌ تهوع‌ می‌گوید. شخصیت‌های‌ رمان‌ تهوع‌ اگر در داستان‌های‌ هدایت‌ نقش‌ تعیین‌كننده‌یی‌ ندارند اما در بازشناسی‌ شخصیت‌ هدایت‌ كمك‌ شایانی‌ به‌ پژوهندگان‌ می‌كند. جمله‌ فوق‌ را سارتر برای‌ هدایت‌ نگفته‌ است‌ اما به‌ گونه‌یی‌ عجیب‌ با شخصیت‌ هدایت‌ پیونده‌ خورده‌ و با آن‌ رابطه‌ برقرار كرده‌ است‌.

در زندگی‌ هدایت‌ سراغ‌ داریم‌ كه‌ او بارها در شرایط‌ و موقعیت‌ وارد شدن‌ به‌ احزاب‌ و گروه‌های‌ سیاسی‌ قرار می‌گیرد اما هیچگاه‌ وارد آنها نمی‌شود و به‌ زندگی‌ فردی‌ خود ادامه‌ می‌دهد. هدایت‌ كسی‌ است‌ كه‌ به‌ همه‌ دنیا گفت‌: نه‌! او شاید بهترین‌ مصداق‌ برای‌ این‌ جمله‌ «سلین‌»: او صرفا یك‌ فرد است‌»، باشد. یك‌ فرد بود ابتدا ساده‌ به‌ نظر می‌رسد اما وقتی‌ تصمیم‌ بر آن‌ گرفته‌ شود می‌بینیم‌ یك‌ فرد بودن‌ در زمانه‌یی‌ كه‌ همه‌ چیز بر پایه‌ حزب‌ و حزب‌بازی‌ و باند و باندبازی‌ است‌ اصلا كار آسانی‌ نیست‌.

از این‌ قسمت‌ نوشته‌ كات‌ می‌كنیم‌ و ناگزیر سیر تاریخی‌ داستان‌ هدایت‌ را در بیانی‌ كوتاه‌ می‌نویسیم‌ چرا كه‌ اكنون‌ قصد داریم‌ قصه‌یی‌ از او نقل‌ كنیم‌ كه‌ هرگز به‌ نام‌ صادق‌ هدایت‌ چاپ‌ نشده‌ است‌.

هدایت‌ وقتی‌ در سال‌ ۱۳۰۹ اولین‌ مجموعه‌ داستانی‌ خود یعنی‌ «زنده‌ به‌ گور» را منتشر كرد. مژده‌ ظهور نویسنده‌یی‌ بزرگ‌ در فرهنگ‌ و ادب‌ فارسی‌ به‌ همگان‌ داده‌ شد. سال‌ ۱۳۱۳ سالی‌ بود كه‌ هدایت‌ «سه‌ قطره‌ خون‌ » بهترین‌ مجموعه‌ داستانی‌ خود را انتشار داد. این‌ مجموعه‌ شامل‌ داستان‌هایی‌ بود كه‌ مهمترین‌ داستانش‌ «سه‌ قطره‌ خون‌» است‌ كه‌ به‌ گفته‌ بسیاری‌ از منتقدین‌ آثار هدایت‌، بهترین‌ اثر هدایت‌ است‌. ساختار فوق‌العاده‌ و بدیع‌، محتوای‌ ناب‌ و مهمتر از همه‌ برقراری‌ رابطه‌ میان‌ فرم‌ و محتوا «سه‌ قطره‌ خون‌» را داستانی‌ جهانی‌ می‌كند. این‌ داستان‌ به‌ چندین‌ زبان‌ زنده‌ دنیا ترجمه‌ شده‌ است‌ و حتی‌ چند ترجمه‌ متفاوت‌ به‌ زبان‌ انگلیسی‌ دارد.

«بوف‌ كور» در سال‌ ۱۳۱۵ منتشر شد. این‌ داستان‌ ادامه‌ و تكمیل‌ كننده‌ «سه‌ قطره‌ خون‌» است‌. «بوف‌ كور» مانیفست‌ هدایت‌ است‌. رمانی‌ زیبا كه‌ به‌ چندین‌ زبان‌ زنده‌ دنیا ترجمه‌ شده‌ و عمده‌ دلیل‌ شهرت‌ هدایت‌ در داستان‌نویسی‌ است‌.

اما در گیرودار انتشار «بوف‌كور» هدایت‌ با واقعیت‌هایی‌ روبرو شد كه‌ ذهنیت‌ او را كاملا دگرگون‌ كرد و او را به‌ سمت‌ نوشتن‌ داستان‌های‌ طنزگونه‌ كشانید. هدایت‌ بخوبی‌ می‌دانست‌ «بوف‌ كور» اثری‌ فوق‌العاده‌ در داستان‌ ایران‌ و حتی‌ جهان‌ است‌. از طرف‌ دیگر این‌ رمان‌، اثری‌ كاملا سیاسی‌ بود كه‌ در روزگار استبداد رضاشاهی‌ اگر فهمیده‌ می‌شد بزرگترین‌ دردسرها را برای‌ او به‌ وجود می‌آورد. با این‌ همه‌ هدایت‌ «بوف‌ كور» را چاپ‌ كرد. قصه‌ از این‌ قرار است‌ كه‌ او به‌ هند رفته‌، پنجاه‌ نسخه‌ از بوف‌ كور به‌ صورت‌ پلی‌كپی‌ تهیه‌ می‌كند و اینچنین‌ كتاب‌ «بوف‌ كور» برای‌ اولین‌ بار منتشر می‌شود.

هدایت‌ هرگز گمان‌ نمی‌كرد كه‌ كسی‌ «بوف‌ كور» را نفهمد برای‌ همین‌ تمام‌ اقدامات‌ امنیتی‌ لازم‌ را انجام‌ داد و حتی‌ آن‌ را به‌ جمالزاده‌ سپرد تا وارد ایران‌ كند اما هیچ‌كس‌ «بوف‌ كور» را نفهمید و «بوف‌ كور» در انزوا ماند و تا مدت‌ها مورد بی‌اعتنایی‌ واقع‌ شد. این‌ اتفاق‌ هدایت‌ را از نظر ذهنی‌ سخت‌ تحت‌ تاثیر قرارداد. نویسنده‌یی‌ كه‌ خوب‌ می‌نویسد و خواننده‌ ندارد هر ذهنیتی‌ كه‌ داشته‌ باشد برمی‌گردد و به‌ سمت‌ سرخوردگی‌ می‌رود.

ناراحتی‌ هدایت‌ او را به‌ سمت‌ طنز كشانید. چنانكه‌ یك‌ بار در اواخر عمرش‌ مصطفی‌ فرزانه‌ از او می‌پرسد چرا داستان‌هایی‌ نظیر «بوف‌ كور» نمی‌نویسد و او می‌گوید: «چون‌ اینها خواننده‌ ندارند» یا چند روز قبل‌ از خودكشی‌ وقتی‌ تمام‌ داستان‌هایش‌ را تكه‌تكه‌ كرده‌ است‌ فرزانه‌ به‌ او می‌گوید: «تو می‌خواهی‌ ادای‌ كافكا را در بیاوری‌» و هدایت‌ جواب‌ می‌دهد: «من‌ و كافكا اصلا قابل‌ مقایسه‌ نیستیم؛ كافكا هم‌ معشوقه‌ داشت‌ هم‌ خواننده‌ اما من‌ نه‌ معشوقه‌ دارم‌ نه‌ خواننده‌».

داستان‌هایی‌ نظیر «بوف‌ كور» با ساختار و شكلی‌ نوشته‌ شده‌ بودند كه‌ مردم‌ عامی‌ آن‌ را نمی‌فهمیدند اما هدایت‌ از آن‌ به‌ بعد داستان‌هایی‌ متفاوت‌ نوشت‌. از «سگ‌ ولگرد» كه‌ بگذریم‌ اكثر داستان‌های‌ هدایت‌ پس‌ از بوف‌كور صبغه‌یی‌ طنزگونه‌ پیدا كردند كه‌ چنان‌ كه‌ توضیح‌ داده‌ شد برآیند ذهنیت‌ متحول‌ شده‌ هدایت‌ بوده‌ است‌. زندگی‌ و حتی‌ داستان‌ نوشتن‌ در نزد هدایت‌ مسخره‌ و بازی‌ در آوردن‌ شد. طنز اوج‌ تراژدی‌ است‌ . اینگونه‌ است‌ كه‌ تراژیك‌ترین‌ آثار هدایت‌ نوشته‌ می‌شوند. «حاجی‌آقا»، «توپ‌ مرواری‌» و داستانی‌ به‌ نام‌ «سعدی‌ آخرالزمان‌».

«سعدی‌ آخرالزمان‌» همان‌ داستانی‌ است‌ كه‌ هیچ‌گاه‌ با نام‌ هدایت‌ چاپ‌ نشده‌ است‌. در اواخر عمر هدایت‌ این‌ داستان‌ با نام‌ مستعار «هادی‌ صداقت‌» چاپ‌ شد و بعد از آن‌ نیز هرگز در زمره‌ آثار هدایت‌ خوانده‌ نشد.

باری‌ نوشتن‌ این‌ داستان‌ ماجرایی‌ دارد كه‌ خود گشاینده‌ رمزها و نمادهای‌ آن‌ است‌. قلم‌ هدایت‌ اگرچه‌ در این‌ داستان‌ پخته‌تر است‌ اما داستان‌ از آنجایی‌ كه‌ نوعی‌ جوابیه‌ علیه‌ یكی‌ از دوستان‌ هدایت‌ است‌ از ساختار و شكل‌ فوق‌العاده‌ آنچنان‌ كه‌ در داستان‌هایی‌ مثل‌ «سه‌ قطره‌ خون‌» و «بوف‌ كور» سراغ‌ داریم‌ برخوردار نیست‌. اما ماجرا از این‌ قرار است‌، آنچنان‌ كه‌ در اول‌ نوشته‌ گفته‌ شد، هدایت‌ «یك‌ فرد بود» و هرگز اهل‌ حزب‌ و حزب‌بازی‌ و عضویت‌ در چنین‌ جاهایی‌ نبود.

بارها اتفاق‌ افتاد كه‌ او را برای‌ عضویت‌ در احزاب‌ گوناگون‌ دعوت‌ كردند. حزب‌ توده‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ ساختارمندترین‌ حزب‌ كشور بود، بارها هدایت‌ را به‌ عضویت‌ فراخواند، اما هدایت‌ نه‌ ماركسیست‌ بود، نه‌ لیبرالیست‌ و نه‌ هیچ‌ چیز دیگر، «او صرفا یك‌ فرد بود».

در اواخر زندگی‌ هدایت‌ برخی‌ از دوستان‌ نزدیك‌ او به‌ انگلستان‌ رفتند و در رادیوی‌ این‌ كشور مشغول‌ كار شدند. برنامه‌های‌ فارسی‌ این‌ رادیو بارها از هدایت‌ تجلیل‌ كرده‌ و او را به‌ عنوان‌ بهترین‌ داستان‌نویس‌ ایران‌ خواند. اما هدایت‌ به‌ این‌ تعریف‌ و تمجیدها شك‌ داشت‌. او معتقد بود این‌ تعریف‌ و تمجیدها به‌ منظور جذب‌ وی‌ به‌ سمت‌ سیاست‌های‌ انگلستان‌ بودند. اینگونه‌ شد كه‌ برای‌ تمام‌ شدن‌ قضایا و به‌ منظور جواب‌ دادن‌ به‌ آن‌ دوستی‌ كه‌ به‌ او خیانت‌ كرده‌ بود داستان‌ «سعدی‌ آخرالزمان‌» نوشته‌ شد.

«سعدی‌ آخرالزمان‌» در بیانی‌ نمادین‌ این‌ اتفاقات‌ را به‌ چالش‌ می‌كشد و بطور قطع‌ فردی‌ و تنها یك‌ جوابیه‌ است‌.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.