سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

با فریدون جیرانی کارگردان ستاره ها


با فریدون جیرانی کارگردان ستاره ها

هر سه قصه خاص است به خصوص اینکه حالا به هر کدام به عنوان یک فیلم مجزا هم نگاه می شود و پرداخت من هم به این سه قصه متفاوت بود جلد اول که در بخش مسابقه جشنواره است, تا حدی به ملودرام نزدیک تر است با این تفاوت که ملودرامش آن قدرها هم منحنی اوج و حضیض ندارد قصه دوم تا حدی کمدی است و در مقاطعی هم یک فضای سوررئال بر کار حاکم می شود که این فرم را هم مدت ها بود می خواستم امتحان کنم جلد ,۳ داستان دیگری داشت دغدغه قدیمی خودم بود تاریخچه سینما با قصه ای که بشود فیلمش هم کرد حاصل شد قصه روح انگیز ستاره ای که مرده است و به بهانه اش وارد یک فضای تازه می شویم

۱. هر سه قصه خاص است به خصوص اینکه حالا به هر کدام به عنوان یک فیلم مجزا هم نگاه می شود و پرداخت من هم به این سه قصه متفاوت بود. جلد اول که در بخش مسابقه جشنواره است، تا حدی به ملودرام نزدیک تر است با این تفاوت که ملودرامش آن قدرها هم منحنی اوج و حضیض ندارد. قصه دوم تا حدی کمدی است و در مقاطعی هم یک فضای سوررئال بر کار حاکم می شود که این فرم را هم مدت ها بود می خواستم امتحان کنم. جلد ،۳ داستان دیگری داشت. دغدغه قدیمی خودم بود. تاریخچه سینما با قصه ای که بشود فیلمش هم کرد. حاصل شد قصه روح انگیز؛ ستاره ای که مرده است و به بهانه اش وارد یک فضای تازه می شویم.

۲. به نظرم در تعریف حرفه ای بودن این بحث ها کاملاً می گنجد. همین خسرو شکیبایی زمان ساخت قرمز حتی حاضر نشد بیاید و فیلمنامه ما را بخواند و حرف بزند. باید به دل می گرفتم؟ نه. اما دفعه بعد وقتی برای کار در سالاد فصل آمد، آنقدر رابطه خوبی داشتیم که او فراتر از یک بازیگر در کار کمک کرد و برای نقشش جایزه هم گرفت. من هم مثل تو منتقدم و به این مسائل نگاه می کنم که فریدون جیرانی قبل از قرمز چه ساخته که باید با او کار کرد. فیلم صعود را ساخته که فیلم بسیار بدی هم بوده و حالا باید قضاوت کنی که چه می خواهد بسازد. طبیعی است که این ریسک را انجام ندهد.

فریدون جیرانی عوض شده؛ این را نه بعد از دیدن سه جلد ستاره ها، که پس از پایان این گفت وگو به وضوح می توان فهمید. کارگردانی که به صراحت می گفت فیلمساز جریان اصلی است و در ازای پول تهیه کننده اش مسئول، حالا از سینمای شخصی اش حرف می زند و از «یک جور دغدغه های ذهنی» که خیلی چیزها است... لاله زار، تئاتر، سینما، گذشته و تاریخ. از علاقه اش به طرحی می گوید که سال ها قبل کنارش گذاشته و حالا دوباره، پررنگ تر از هر زمان دیگری بازگشته. فیلمی درباره کودکی هایش در یک شهرستان کوچک؛ تربت حیدریه. با این حال جیرانی هنوز هم همان آدم حرفه ای همیشگی است. مثل همیشه صریح پاسخ می دهد و از معدود آدم هایی است که حرف های خارج از ضبط اش، چندان با حرف هایش در میانه گفت وگو متفاوت نیست. چند روز پیش از شروع جشنواره در دفتر تهیه کننده ستاره ها و پس از دیدن جلد اول فیلم، با جیرانی گفت وگو کردم و او حرف هایی زد که نشان می داد ستاره ها مهم ترین اتفاق کارنامه حرفه ای اش است. فیلمی که به قول خودش کسی از او انتظارش را ندارد.

•با شناختی که از فریدون جیرانی دارم، گمان می کنم فرصتی که سه جلد ستاره ها در اختیارش قرار داده مجال خوبی برای پرداختن به بسیاری از دغدغه هایش بوده؛ چنین اتفاقی افتاده؟

می دانی که فیلم اپیزودیک ساختن در بخش خصوصی خیلی کار دشواری است. وقتی در این دفتر بحث ساخت فیلم اپیزودیک مطرح شد و پذیرفتند که یک فیلم با چهار اپیزود ساخته شود احساس کردم در این چهار اپیزود خیلی کارها می شود انجام داد. در واقع شانس ما این بود که تهیه کننده و سرمایه گذارشان می خواست یک کار متفاوت جلوی دوربین ببرد. البته در بازنویسی چهار اپیزود تبدیل به سه اپیزود شد، سه اپیزود گسترش پیدا کرد، در اجرا تبدیل شد به دو فیلم و در تدوین سه جلد کنونی درآمد.

•اینکه به شکل مشخص سینما را سوژه قرار دهید، از کی جدی شد...

این فیلمنامه را هفت هشت سال قبل داشتم. می خواستم درباره سینمای قبل از انقلاب فیلم بسازم؛ ۳ اپیزود درباره آن سینما زمان تصویب فیلمنامه بود و تصویب نشد. طرح را آن زمان کنار گذاشتم تا حدود دو سال قبل. در بازنگری به این نتیجه رسیدم که قصه ها درباره سینمای بعد از انقلاب باشد. در مرحله نگارش هم شکلی را که باید پیدا کرد یعنی چیزهایی وارد قصه شد که دوست داشتم درباره شان حرف بزنم.دغدغه هایی از جنس تاریخ نویسی، فضای سینمای امروز و روابط پشت پرده سینما.

•قبل تر که حرف می زدیم، عمدتاً بحث امتحان قواعد ژانرهای مختلف در مختصات سینمای ایران بود در حالی که ستاره ها آن دلمشغولی را ندارد. در عوض کاملاً فیلمی است واقع نگر و درباره یک اجتماع نزدیک و در دسترس حرف می زند؛ سینمای امروز ایران...

در ستاره ها سعی کردم به مضمون نگاه کنم بیش از آنکه به فرم اهمیت دهم. یک سینمای مضمون گرای اجتماعی فرم خاص خودش را هم دارد فرم خیلی پیچیده ای هم نیست. اینجا قصه مهم است و فیلمنامه اجزای روابط است که اهمیت پیدا می کند. این برایم تجربه تازه ای بود.

•به همین می خواستم برسم. جیرانی وارد یک فضای تازه می شود که خیلی تجربه اش نکرده است. حالا که قصه اهمیت پیدا می کند، از این سه قصه کدام مهم تر و جذاب تر بود؟

هر سه قصه خاص است به خصوص اینکه حالا به هر کدام به عنوان یک فیلم مجزا هم نگاه می شود و پرداخت من هم به این سه قصه متفاوت بود. جلد اول که در بخش مسابقه جشنواره است، تا حدی به ملودرام نزدیک تر است با این تفاوت که ملودرامش آن قدرها هم منحنی اوج و حضیض ندارد. در سه لوکیشن مشخص اتفاق می افتد؛ دو خانه و یک اتوبوس. داستان خارج از این سه خانه نیست. در یک ساعتی از شب شروع می شود و در یک ساعتی از همان شب به پایان می رسد و به چند روز هم نمی رسد. این یک شکل کار بود. قصه دوم تا حدی کمدی است و در مقاطعی هم یک فضای سوررئال بر کار حاکم می شود که این فرم را هم مدت ها بود می خواستم امتحان کنم. جلد ،۳ داستان دیگری داشت. دغدغه قدیمی خودم بود. تاریخچه سینما با قصه ای که بشود فیلمش هم کرد. حاصل شد قصه روح انگیز؛ ستاره ای که مرده است و به بهانه اش وارد یک فضای تازه می شویم.

•جواب این سئوال تا حد زیادی مشخص است اما بد نیست کمی درباره اش حرف بزنیم. بین این سه جلد کدامیک برای خودتان جذاب تر است...

من هر سه جلد را دوست دارم اما به هر حال جلدی که خیلی شخصی تر است و به دغدغه های خودم نزدیک تر است، دوستش دارم و شاید بعدها این فرصت پیش نیاید که بتوانم دوباره شبیه اش را بسازم، ستاره بود است. جلد سوم که در تئاترپارس و لاله زار اتفاق می افتد. شاید بشود ستاره می شود را دوباره ساخت ولی بعید می دانم در این سینما بشود تجربه ستاره بود را دوباره تکرار کرد. یک لوکیشن، چند آدم ثابت و یک قصه مهجور و فاقد امکان ارتباط با مخاطب عام. دوست داشتم از این تجربه ها هم داشته باشم تا فکر نکنند که ما از این تجربه ها دوست نداریم. تا حالا نخواستیم که کاری از این جنس انجام دهیم.

•به قول یک دوست مشترک، برای اولین بار به مخاطب فکر نکردید...

به مخاطب هم فکر نکردیم. در واقع کارهای ما در بخش خصوصی همیشه بر این اساس بوده که به مخاطب فکر کنیم. در ستاره بود اصلاً به مخاطب فکر نکردم. فقط دغدغه های شخصی است...


با فریدون جیرانی کارگردان ستاره ها

مسئله قصه تعریف کردن وجود دارد. منتها قصه ای که قصه نیست یعنی برای مخاطب عام قصه قابل دسترسی نیست و یک جور دیگر است. با این همه، ساختار حرفه ای را در هر سه فیلم رعایت کرده ام.

•این دلبستگی به ساختار حرفه ای هم یک روز از بین می رود یا نه؛ این یکی پابرجا خواهد ماند؟

خیلی دوست ندارم سنت شکنی کنم ولی شاید یک روزی هم برسد که سنم بالاتر برود و این سنت شکنی را هم انجام دهم. تا این لحظه به چنین نتیجه ای نرسیده ام که یک سینمای تجربی در آن شکل را امتحان کنم.

•زمان فیلمبرداری که حرف می زدیم، می گفتید ستاره ها یک امکان تازه برای تجربه در کارگردانی و نوشتن در اختیارتان قرار داده. یک جور کار در سر صحنه...

یک چیزی را باید گفت. ستاره ها در عین اینکه تجربه خیلی خوبی بود، تجربه خطرناکی هم بود. خوب بود به دلیل اینکه خیلی جزئیات داشت و خطرناک بود چون همین جزئیات بیش از هر چیز سرصحنه درآمد و خیلی سخت است که نوشتن سناریو و کارگردانی را سرصحنه انجام دهی. در هر سه جلد این اتفاق افتاد یعنی من برخلاف همیشه که با یک فیلمنامه صحنه بندی شده و دقیق سرصحنه می روم و برخی چیزها را در آنجا با توجه به شرایط عوض می کنم، در اینجا هیچ صحنه بندی دقیقی در کار نبود. یک ساختمان و پلات بود که سرصحنه جزئیاتش شکل می گرفت. مثلاً در جلد سوم وقتی ساختمان تئاترپارس را دیدم، جزئیات قصه کاملاً عوض شد.

•اینکه ترتیب فیلمبرداری این سه جلد برعکس توالی شان بود، از قصه اتفاق افتاد؟

قصه ای در کار نبود. لوکیشن جلد یک حاضر نبود و بعد هم انتظامی به سفر رفت. شاید اگر قصه اول را ابتدا می گرفتم، به کل فیلم ها به شکل دیگری نگاه می کردم. زمانی به قصه اول رسیدم که سر فیلمبرداری دو بخش دیگر اتفاقات متفاوتی افتاده بود و برای همین زمان فیلمبرداری قصه اول، به یک فیلم بلند فکر می کردم.

•اینکه جلدها را یک فیلم مستقل نمی دیدید، به حاصل کنونی ضربه نزده است؟

تقریباً از همان اواسط فیلمبرداری به این نتیجه رسیدیم که جلد دوم و سوم یک فیلم شود و جلد اول را با هدف ساختن یک فیلم مستقل آغاز کردیم. وقتی جلد دو و سه را برای شماری از دوستان نمایش دادم، گفتند که این دو در کنار هم به یکدیگر ضربه می زنند. جلد دو، جلد سوم را تحت تاثیر قرار می دهد و جلد سوم ارزش هایی دارد که در کنار جلد دوم به چشم نمی آید. در واقع برای اینکه جلد سه از بین نرود و تبدیل به یک فیلم مستقل شود، جلد دوم را هم تبدیل به یک فیلم بلند کردیم. این را هم بگویم که به لحاظ زمانی خیلی تایم ها کم نبود. یکی ۶۹ دقیقه بود و آن یکی ۷۱ دقیقه بدون تیتراژ. با این حال یک فصل به فیلم دوم اضافه کردم و یک فصل به فیلم سوم.

•این هم نکته مهمی است که در ایران کمتر اتفاق می افتد اما در جهان کاملاً معمول است. اینکه بعد از تدوین سکانس یا سکانس هایی دوباره گرفته شود...


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید