پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

معانی باطنیی که با آن نماز کامل می شود


معانی باطنیی که با آن نماز کامل می شود

بدان که این معانی فراوانند لیکن همه ی آن ها را می توان در شش حالت جمع کردک حضور قلب, فهم, تعظیم, هیبت, رجا و حیا که ما به تفصیل و دلایل و شیوه ی اکتسابشان را خواهیم گفت

بدان که این معانی فراوانند لیکن همه‌ی آن‌ها را می‌توان در شش حالت جمع کردک حضور قلب، فهم، تعظیم، هیبت، رجا و حیا؛ که ما به تفصیل و دلایل و شیوه‌ی اکتسابشان را خواهیم گفت.

● تفاصیل

اول حضور قلب است که بدان وسیله می‌خواهیم دل از هر توجهی غیر خدایی فارغ شود به طوری که علم و فعل و قول به هم نزدیک شوند و نمازگزار جز بدان نیندیشد. از هر آنچه غیر اوست منصرف شود و در قلبش ذکر و یاد او ثابت گردد که اگر بتواند بر این دشواری‌ها برآید، حضور دل را به دست خواهد آورد.

فهم معانی سخن، امری است ورای حضور دل. چه بسا که قلب با ظاهر لفظ همراه باشد لیکن با معنای آن نباشد. چنانچه دل معنی و مفهوم لفظ را به خوبی دریابد ما به مقصود فهم رسیده‌ایم.

درجات مردم در این مرحله متفاوت است. مردم حتی در درک معانی قرآن و تسبیحات یکی نیستند. چه بسیار از معانی لطیف که نمازگزار در اثنای نماز بدان پی می‌برد که پیش از آن به قلبش خطور نکرده بود. از این رو نماز، بازدارنده از فحشا و منکرات است زیرا شخص در نمازش مسایلی را درمی‌یابد که بی شک او را از فحشا و زشتی باز خواهند داشت.

تعظیم، حالتی ورای حضور قلب و فهم می‌باشد. هنگامی که مردی غلام خود را مخاطب قرار دهد، آن مرد حضور قلب دارد و معنی سخن خود را هم می‌فهمد لیکن غلامش را تعظیم نمی‌کند چون تعظیم، امری است ورای آن دو (یعنی حضور دل و فهم).

هیبت، زاید بر تعظیم است و آن عبارت است از ترسی که منشأش تعظیم باشد. به کسی که نمی‌هراسد «با هیبت» نمی‌گویند. همچنین هراس و بیمی که شخص ممکن است از عقرب یا بدخویی غلام و ترس‌هایی پست و بی مایه از این قبیل داشته باشد شایسته‌ی عنوان هیبت نیست. لیکن ترس از پادشاهی بزرگ را هیبت گویند. بنابراین هیبت، ترس و هراسی است که خاستگاه آن تعظیم و بزرگداشت باشد.

رجا، مقامی است بالاتر از حضور دل، فهم، تعظیم و هیبت. چه بسا تعظیم کننده‌ای، هیبت پادشاهی در دلش باشد و از قدرت و اختیار وی بهراسد، لیکن امیدی به تلافی و پاداش او نداشته باشد. بنده باید با گزاردن نماز، به ثواب خداوند - عز و جلّ - امیدوار باشد و در عین حال از عقاب و عذاب وی بیمناک.

حیا، مرتبه‌ای بالاتر از همه‌ی مواردی که ذکر شد و خاستگاه آن، احساس قصور در برابر خدا و خوف از گناه است، جایی که گمان قصور و ارتکاب گناه (یعنی حیا)نباشد تصور تعظیم و خوف و رجا چیزی است غیر ممکن. پس همان طور که ذکر شد حیا، مرتبه‌ای است والاتر از همه‌ی این موارد.

● اسباب این معانی ششگانه

بدان که حضور قلب با همت و اراده‌ی شخص نمازگزار به دست می‌آید. قلب تو تابع همت و اراده ات است. اصولاً آدمی حضور دل نمی‌یابد مگر در آنچه برایش مهم باشد. اگر امری تو را نگران سازد خواهی نخواهی دلت حاضر می‌شود و بدان مشغول گردد زیرا طبیعی است که ما مسخر و تحت فرمان دل مشغولی‌های خود هستیم. قلب زمانی که در نماز حاضر نباشد بی کار نمی‌ماند بلکه توجهش را صرف امور دنیا می‌کند. بنابراین برای حضور دل یافتن، چاره‌ای جز این نیست که تمامی همت خود را در نماز به کار بندد تا آدمی به این درک نرسد که غرض مورد نظر منوط به حضور دل است به کار بستن همت در آن بیهوده است. شخص باید به مرتبه‌ای از شعور و ایمان برسد که آخرت برایش بهتر و ماندنی تر از دنیا به حساب آید و یقیناً بداند که نماز تنها راه رسیدن بدان است. لذا چون حقیقت علم به پستی دنیا و امور آن به این همت افزوده شود، حضور قلب در نماز به دست می‌آید. آدمی آن قدر ضعیف است که دلش در حضور بزرگان دنیا - که نقشی در رساندن نفع و ضرر به وی ندارند - حاضر می‌شود. از این رو اگر دلت به هنگام مناجات با آن پادشاه جباری که ملک و ملکوت و همه چیز در قبضه‌ی تصرف اوست حاضر نشد گمانی جز این مبر که ایمانت ضعیف است و باید در تقویتش بکوشی.

پس از حضور قلب، فهم از طریق واداشتن فکر و متوجه ساختن ذهن به درک معنی است و راه علاجش همان راه حضور دل یا رو آوردن به تلاش فکری در دفع خواطر مزاحم و مشغول کننده است. راه چاره‌ی دفع این خواطر از میان بردن ریشه‌های آن است؛ یعنی خودداری از اسبابی که افکار مزاحم را موجب است. چنانچه شخص از آن‌ها دل نکند افکار و خواطر نیز او را به خود وانمی‌گذارند. هر کس چیزی را دوست داشته باشد آن چیز ناگزیر دلش را احاطه خواهد کرد. به همین دلیل آن کس که غیر خدا را دوست بدارد نمازش از خواطر زدوده نخواهد شد.

تعظیم، یکی از حالات دل است که ناشی از دو معرفت است: یکی شناخت بزرگی و جلال خداوند - عز و جلّ - که از اصول ایمان است. زیرا کسی که به عظمتش اعتقاد ندارد، روحش تسلیم تعظیم وی نخواهد گشت؛ دیگری شناخت پستی و حقارت نفس و نفس را به عنوان برده‌ای اسیر و مسخّر انگاشتن تا از طریق این دو معرفت به بیچارگی خود پی ببرد و برای خدای سبحان فروتنی و تواضع کند؛ این حالت را تعظیم گویند. باید دانست که تا شناخت حقارت نفس با شناخت بزرگی خداوند - عز ذکره - درنیامیزد، نمی‌توان خشوع و تعظیم را انتظام بخشید. کسی که خود را مستغنی و بی نیاز از دیگران بپندارد در خود نوعی اعتماد خواهد یافت. چنین کسی رواست که صفات عظمت خدا را بشناسد لیکن نمی‌تواند مزیّن به خشوع و تعظیم در برابر خدای متعال گردد زیرا شرط لازم این حالت یعنی معرفت نفس و حاجتمندی به او را در نیافته است.

هیبت و بیم، حالتی است برای نفس که از شناخت قدرت خداوند - عز و جلّ - نفوذ، اختیار و مشیتش پدید می‌آید. اگر وی تمامی مخلوقات را هلاک گرداند، از ملکش ذره‌ای کاسته نشود، وی علیم بوده بر اینکه چه مصیبت‌ها و بلاهایی بر انبیا و اولیا از ناحیه‌ی سلاطین جور و ستم زمین رفته است؛ در عین حالی که بر دفع آن‌ها قادر بوده. هر آنچه علم به خدا را بیفزاید افزایش خشیت و هیبت را نیز سبب است.

سبب رجا شناخت لطف و قصور در عبادات و عجز از قیام به حق الله - عز و جلّ - به وجود می‌آورد که تقویت آن با دو چیز امکان پذیر باشد: یکی شناخت عیب‌ها و آفت‌های نفس و کمی اخلاص و پلیدی درون و میل به لذات زودگذر و دیگری شناخت عظمت حق تعالی و علم به اینکه وی بر اسرار و خواطر دل - هر چند مکتوم و پوشیده باشد- مطلع است. اگر این شناخت‌ها بتوانند یقین را فراچنگ آورند ضرورتاً حالتی را به وجود می‌آورند که بدان حیا گویند.

راه به دست آوردن هر چیزی، یافتن اسباب آن است و در شناخت سبب به راه چاره و علاج می‌توان دست یافت. رابطه‌ی تمامی این اسباب ایمان است. یقین، معرفتی است که یاد کریم و معنای آن، زایل کردن شک و استیلای یقین بر فضای دل است. دل به اندازه‌ی یقین خشوع می‌یابد. از عایشه - رضی الله عنها - نقل است که گفت: «رسول خدا (ص) با ما سخن می‌گفت و ما هم با وی سخن می‌گفتیم؛ اما چون هنگام نماز فرا می‌رسید چنان بود که گویی ما را نمی‌شناسد و ما هم وی را نمی‌شناسیم.» روایت شده که خداوند سبحان به حضرت موسی (ع) وحی نمود: «هنگامی که مرا یاد می‌کنی باید اعضایت همه به لرزه افتد و به هنگام ذکر من باید فروتن و آرام باشی؛ چون مرا یاد کردی زبانت را تابع قلب کن و آنگاه که برای حضور در پیشگاهم برخاستی همچون بنده‌ای ذلیل در مقابلم بایست و با قلبی ترسان و زبانی صادق با من مناجات کن.»

روایت نیز شده که خداوند به موسی (ع) فرمود که «به سرکشان و نافرمانان امتت بگو که مرا یاد نکنند که همانا سوگند خورده ام هر کس مرا یاد کند یادش کنم، اما چون عاصیان مرا یاد کنند با لعنت یادشان خواهم کرد» این که بیان شد درباره‌ی شخص نافرمان غیر غافل است اما به راستی اگر غفلت و نافرمانی با هم جمع آیند به مراتب بدتر خواهد بود!!

با توجه به اختلاف درجاتی که یاد شد مردم به دو گروه تقسیم می‌شوند: افراد غافلی که نماز را به اتمام می‌رسانند لیکن قلبشان را ول برای لحظه‌ای حاضر نمی‌کنند و به افرادی که نماز را به پایان می‌رسانند و قلبشان لحظه‌ای از نماز غافل نمی‌شود. اینان تمام توجهشان معطوف به نماز است؛ به طوری که اگر از مقابلشان چیزی رد شود متوجه نشوند. مسلم بن یسار در حال نماز که بود متوجه سقوط ستون در مسجدی که مردم در آن جمع بودند، نشد و گویند: وی کسی بود که در نماز جماعت حاضر می‌شد ولی هیچگاه افرادی را که در سمت راست و چپش قرار می‌گرفتند نمی‌شناخت. نقل کرده‌اند که صدای تپش قلب ابراهیم - درود خدا بر او باد - از دور شنیده می‌شد. بوده‌اند افرادی که در نماز رخسارشان زرد می‌شد و عضلات بدنشان به لرزه می‌افتاد. نباید چنین مسایلی را محال و غیر ممکن دانست؛ طرفه و شگفت تر از این نمونه‌ها که ذکرشان آمد، داستان‌هایی است که درباره‌ی اهل دنیا و ترس آنان از پادشاهان روایت می‌کنند؛ با آنکه ضعف و ناتوانی پادشاهان و ناچیزی بهره‌هایی که از آنان حاصل می‌شود، بر همگان آشکار است؛ مثلاً شخصی نزد شاه یا وزیری می‌رود و با وی از آنچه برایش مهم است سخن می‌گوید، سپس خارج می‌شود. اگر کسی بعداً از اطرافیان حاضر در آن مجلس و یا مثلاً از نوع لباس شاه، از وی پرسشی کند به خاطر اینکه تمام توجهش به پادشاه بوده نمی‌تواند نشانی لباس وی یا اطرافیانش بدهد. «وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِّمَّا عَمِلُواْ» [ ۱۳۲/انعام] « و هر یک (از نیکوکاران و بدکاران) دارای درجاتی ( و درکاتی از پاداش و عزّت و پادافره و ذلّت در جهان دیگر ) بر طبق اعمال خود هستند.»

بهره‌ی هر کس نیز از نمازش به اندازه‌ی ترس و خشوع و تعظیمش است. خدای سبحان به قلوب آدمیان می‌نگرد نه به ظاهر حرکاتشان. به همین سبب بعضی از صحابه - رضی الله عنهم - گفته‌اند: «کیفیت برانگیخته شدن مردم در روز قیامت بر حسب مقدار طمأنینه و آرامش و میزان بهره‌ای است که از نماز برده‌اند.» راست است که هر کس همان گونه که مرده است برانگیخته خواهد شد و آدمی‌ همانگونه خواهد مرد که زندگی می‌کند. اما در آنجا قلب محل اعتبار خواهد بود نه چیز دیگر. زیرا در جهان آخرت صورت‌ها از روی حالات و صفات قلوب، ترکیب خواهند یافت. در آن روز، جز آن کس که با قلبی سلیم به سوی خدا می‌آید کسی نجات نمی‌یابد. از دریای بی‌پایان لطف و احسان پروردگار، جرعه‌ای توفیق را خواستاریم.

نویسنده‌: امام محمد غزالی توسی

مترجم:زیبا نریمان - شهباز محسنی