سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

اداره امور با مغز است یا با قلب


اداره امور با مغز است یا با قلب

نگاهی به لزوم پرورش مهارت های عاطفی در افراد

با قلب است که می توان درست دید، چشم آنچه را که اساسی است، نمی بیند.

آنتوان سنت اگزوپری

شازده کوچولو

□□□

روانشناسان در اینکه بهره هوشی صرفاً حدود ۲۰ درصد از عوامل تعیین کننده موفقیت محسوب می شود، اتفاق نظر دارند. ۸۰ درصد دیگر موفقیت از عوامل دیگری نشات می گیرد که من آن را «هوش عاطفی» می نامم. (دانیل گلمن)

در دهه اخیر شاهد گزارش های فراوانی در زمینه ناتوانی هیجانی، عاطفی، ناامیدی و بی پروایی در خانواده ها، اجتماع ها و جوامع بشری و خشم و ناامیدی فزاینده یی در جوانب مختلف زندگی بوده ایم، خواه در تنهایی خاموش بچه هایی که با یک تلویزیون نزد پرستار بچه ها رها شده اند، یا در رنج بچه های ترک شده و بی سرپرست که با آنها بدرفتاری شده است، یا به طرز وحشیانه یی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند. در افزایش آمار افسردگی در گوشه و کنار جهان و همچنین پرخاشگری روزافزون بچه ها در مدرسه و بروز حوادث ناشی از آن، نوعی بیقراری هیجانی یا عاطفی وسیع را می توان مشاهده کرد. به رغم اخبار تاسفبار، همچنان شاهد ظهور بی سابقه تحقیقات علمی، راجع به هیجان های مختلف (عشق، ترس، نفرت و...) بوده ایم، این روشنگری بی سابقه در مورد کارکرد هیجان ها و نقاط ضعف آنها، روش های درمانی جدیدی را برای حل بحران های عاطفی جمع بشر، پیش روی ما قرار می دهد.

● شعور عاطفی و شعور عقلی انسان

هرکدام از ما دو شعور داریم؛

۱) شعوری که متکی بر عقل و اندیشه است و

۲) شعوری که عمدتاً متکی بر احساسات و عواطف است.

این دو شعور بر یکدیگر تاثیر متقابل دارند و حیات ذهنی ما را می سازند.

اولی «شعور عقلانی و منطقی» شیوه درک مسائل از طریق تکیه بر آگاهی، اندیشه، توانایی تعمق و بررسی و واکنش متقابل است. دومی «شعور احساسی» نوعی سیستم آگاهی دهنده قدرتمندی است که گهگاه به نوعی غیرمنطقی عمل می کند. این دو شعور با اتکا به شیوه های مختلف، ما را در زندگی راهنمایی می کنند. «شعور احساسی» یا «هوش عاطفی» شامل ویژگی هایی مانند توانایی تهییج و برانگیختن خود، استقامت و پایداری در مقابل شکست، از دست ندادن روحیه، پس راندن افسردگی و یأس، همدلی و صمیمیت و امید داشتن است. شواهد بسیاری وجود دارند که نشان می دهند افرادی که در زمینه احساسات و عواطف خود قوی و چیره دست هستند یعنی احساسات خود را به خوبی کنترل می کنند و احساسات دیگران را درک می کنند و با آنها به خوبی کنار می آیند، در هر زمینه زندگی خواه روابط خصوصی و خانوادگی، خواه در مراودات سیاسی و اجتماعی، از مزیت خوبی برخوردارند. کسانی که مهارت های عاطفی پرورش یافته یی دارند، همواره اشتیاق دارند که در زندگی شان راضی، خشنود و ثمربخش باشند و بر آن دسته از عادات فکری که بهره وری شان را ارتقا می دهد، مسلط باشند. در مقابل کسانی که نتوانند به فعالیت عاطفی و احساسی خود نظم دهند، همواره درگیر جدالی درونی خواهند بود و همین امر موجب عدم تمرکز آنها هنگام کار و تفکر می شود و از انرژی فعال آنها می کاهد.

● نقش خانواده در شکل گیری هوش عاطفی

خانواده نخستین مدرسه یادگیری عواطف است. همگی ما در این بوته آزمایش خصوصی و صمیمانه یاد می گیریم که چه احساسی راجع به خودمان داشته باشیم. دیگران چه واکنشی نسبت به احساسات ما نشان خواهند داد، چطور باید امیدها و ترس های خود را بفهمیم و آنها را بیان کنیم. این آموزش های عاطفی نه فقط از طریق مطالبی که والدین می گویند و مستقیماً روی فرزندان خود انجام می دهند به آنها منتقل می شود، بلکه از راه الگوپذیری از رفتار والدین و نحوه برخورد مادر و پدر با یکدیگر، در خاطر فرزندان می ماند. بعضی از والدین معلمان عاطفی بسیار بااستعدادی هستند و برخی دیگر ظالم و بی رحم. صدها تحقیق نشان می دهند نحوه رفتار والدین با فرزندان (خشک، منضبط یا همراه با درک و همدردی، گرم، صمیمانه یا توام با بی اعتنایی و...) نتایج عمیق و دیرپایی بر زندگی عاطفی بچه ها باقی می گذارد. برخورداری والدین از هوشیاری عاطفی برای فرزندان آنها مزایای بی شماری دارد. آن دسته از زن و شوهرهایی که در زندگی زناشویی خود قابلیت های عاطفی بیشتری دارند، در کمک به فرزندان خود در فراز و نشیب مسائل عاطفی شان موثرتر عمل می کنند. به طور کلی سه نوع از رایج ترین روش های عاطفی والدین عبارت است از؛

۱) نادیده گرفتن احساسات فرزند

۲) روش عدم مداخله

۳) روش تحقیرآمیز، بی احترامی به احساسات فرزند و سرانجام والدینی هستند که به محض بروز ناراحتی فرزند فرصت را غنیمت می شمارند و به صورت یک معلم عاطفی ظاهر می شوند. آنها احساسات فرزند خود را جدی می گیرند و سعی می کنند به او کمک کنند تا راه های مثبت برای آرام کردن احساسات خود را بیابد. از این رو موهبت پدر و مادر کاردان (از نظر عاطفی) برای فرزندان علاوه بر مزایای متعدد، هوش عاطفی است.

● هوش علمی و هوش عاطفی در مردان و زنان

فردی که فقط از نظر بهره هوشی (IQ) بالا است(یعنی به کلی فاقد هوشیاری عاطفی است) تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خردمند است. وی در قلمرو ذهن، چیره دست است ولی در دنیای شخصی خویش ضعیف است. اصولاً مردانی که بهره هوشی بالایی دارند و از روی علایق و توانایی های گسترده عقلانی شان(نه احساسی) شناسایی می شوند، آدم هایی جاه طلب، سودمند، قابل پیش بینی و لجوج، انتقادگر، فروتن، نازک نارنجی و کمرو هستند که از نظر احساسی سرد و بی عاطفه اند. برعکس مردانی که از نظر هوش عاطفی قوی هستند از نظر اجتماعی متعادل، شاد و سرزنده اند و در روابط خود با دیگران بسیار دلسوز و باملاحظه اند و از زندگی عاطفی غنی، سرشار و متناسبی برخوردارند. زنانی که فقط از بهره هوشی بالایی برخوردارند از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند و افرادی درونگرا و مستعد نگرانی هستند که در ابراز خشم خود تامل می کنند. برعکس، زن هایی که از نظر هوش عاطفی قوی تر هستند دوست دارند احساسات خود را به طور مستقیم بیان کنند. آنها آدم هایی اجتماعی و گروه گرا هستند و توازن اجتماعی شان باعث می شود به آسانی با آدم های جدید کنار بیایند.

● شکاف عاطفی در زندگی زناشویی

صدها تحقیق نشان می دهند حس همدلی زن ها خیلی قوی تر از مردها است.

آنها حداقل بسیار بهتر از مردها می توانند از طریق چهره، لحن صدا و دیگر علائم غیرکلامی به احساسات درونی دیگران پی ببرند و به همین دلیل زن ها هنگامی که وارد زندگی زناشویی می شوند، برای ایفای نقش مدیریت عواطف و احساسات کاملاً تعلیم دیده اند.

مردان در دوران آشنایی قبل از ازدواج تمایل خیلی بیشتری به صحبت کردن و ایجاد صمیمیت با همسران خود دارند، اما به محض آنکه ازدواج می کنند و وارد زندگی مشترک می شوند (به ویژه در زوج های سنتی) وقت کمتر و کمتری برای این نوع گپ زدن ها با همسران شان صرف می کنند. این سکوت فزاینده از جانب شوهرها تا اندازه یی ممکن است ناشی از این حقیقت باشد که آنها با کمی خوش باوری به وضعیت زندگی زناشویی خود نگاه می کنند، در حالی که همسران شان بیشتر به مشکلات و موارد اختلاف می اندیشند. زن ها به عنوان نمونه حساسیت بیشتری برای کشف اندوه در چهره همسر خود دارند اما مردها کمتر این حالت را در چهره زن ها درک می کنند. این شکاف عاطفی باعث بروز اختلاف نظر و نارضایتی در رابطه زناشویی می شود. زن و شوهر باید هنگام برخورد با احساسات و عواطف سخت و انعطاف ناپذیر یکدیگر، بر تفاوت های درونی مربوط به جنسیت خود غلبه کنند و چنانچه یکی از طرفین در زمینه هوش عاطفی دچار نقص و کمبودی باشد، آنگاه شکاف های عاطفی زوجین گسترش می یابد.

● کاربرد هوش عاطفی در سلامتی بدن

عواطف نگران کننده برای سلامتی بدن مضر هستند. کسانی که دچار نگرانی مزمن، دوره های طولانی مدت غم و اندوه و بدبینی، تنش مداوم یا تنفر و کینه توزی دائم و بدبینی و سوءظن شدید هستند، دو برابر افراد عادی در معرض ابتلا به بیماری هایی مثل آسم، درد مفاصل، سردرد، زخم دستگاه گوارش و بیماری های قلبی قرار دارند. نگرانی و اضطراب روی عروق مربوط به قلب تاثیر ناگواری دارد. همان طوری که تنفر و کینه توزی مزمن و تکرار وقایع خشم آور مردان را در معرض خطر جدی بیماری های قلبی قرار می دهد، ترس و نگرانی برای زنان می تواند به همان اندازه خطرناک باشد.

البته نمی توان گفت عواطف مثبت به تنهایی می تواند درمان کننده بیماری ها شود یا اینکه خنده و شادی می تواند هر بیماری جدی را معالجه کند، اما براساس تحقیقاتی که روی عده زیادی از مردم انجام گرفته است، تاثیر عواطف مثبت بر روند بیماری (در مقایسه با سایر عوامل پیچیده) بسیار ظریف است و عواطف منفی وقتی به صورت مزمن و مداوم باشند، می توانند انسان را در مقابل تعداد وسیعی از بیماری ها آسیب پذیر کنند.

● تاثیر هوش عاطفی در کسب و کار

اهمیت تاثیر هوش عاطفی در زمینه کسب و کار، موضوع نسبتاً جدیدی است که قبول آن برای بعضی از مدیران ممکن است مشکل باشد چرا که اکثر مدیران بر این اعتقادند که «اداره امور با مغز است، نه با قلب» و ابراز همدلی و دلسوزی با عوامل کار باعث به هم ریختن نظم کار می شود. چنین سیاست هایی امروزه منسوخ شده اند. در حال حاضر هوشیاری عاطفی جایگاه باارزش تری را در عرضه کار به دست آورده است.

خشونت و اعمال قدرت، نماد وضعیت موسسه های قدیم و مهارت در کنترل روابط بین افراد نماد موسسه های آینده است. پیتر دروکر متخصص سرشناس امور تجاری که واژه «کارمند خبره» را وضع کرده است، خاطرنشان می کند مهارت این افراد به شدت تخصصی است و میزان بهره وری آنها به این موضوع بستگی دارد که تا چه اندازه بتوانند خود را به عنوان عضوی از یک گروه سازمانی با گروه هماهنگ کنند و به همین دلیل است که به هوش عاطفی (مهارت هایی که به مردم کمک می کند تا با هم هماهنگ شوند) به عنوان سرمایه بزرگی در محیط کار بیش از پیش اهمیت می دهند. در پایان می توان گفت مطمئناً در بروز مشکلات و گرفتاری ها، مجموعه عوامل پیچیده یی همچون ساختار خانواده، فقر، عوامل ارثی و ژنتیک و فرهنگ کوچه و خیابان دخالت دارند و هیچ یک از این عوامل، از جمله عدم قابلیت های عاطفی را به تنهایی نمی توان مسوول اصلی دانست اما کمبودهای عاطفی تا اندازه زیادی زمینه را برای بروز آن مشکلات مساعد می کند.

پرسش اساسی این است که چطور می توانیم هوشیاری و تعقل را به حیطه احساسات و عواطف بیاوریم و همچنین ادب و نزاکت را به خیابان هایمان و ملاحظه و حس مسوولیت را به زندگی مشترک مان؟

معصومه اسدی