سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا

مروری بر آرای رابرت نوزیک


مروری بر آرای رابرت نوزیک

توزیع الگودار قابل دفاع نیست

● یک. تئوری شایستگی

تئوری شایستگی(Entitlement Theory) نوزیک بر این اندیشه استوار است که تنها مبادلات بازار آزاد می‌تواند احترام برابر افراد را برآورده سازد – یا به تعبیر خودش با آنها به مثابه «هدف فی‌نفسه» برخورد کند.

از نظر نوزیک، بازار آزاد حتی اگر برای مثال بیشترین رفاه عمومی را نیز به همراه نمی‌آورد، باز توجیه می‌داشت. طبق نظر او این تئوری از سه اصل تشکیل می‌شود:

۱) اصل جابه‌جایی: تملک دارایی‌هایی که آزادانه از دیگران تحصیل شده باشد و آن دیگران نیز آنها را به طرقی عادلانه به‌دست آورده باشند، صحیح است.

۲) اصل تملک: افراد نسبت به دارایی‌هایی محق هستند که در بدو امر عادلانه تحصیل شده باشد (طبق شرط جان لاک).

۳) اصل اصلاح: این اصل به نقض اصلاحی موارد ۱ و ۲ که مایملک را به مالکان بر حقشان برساند، اشاره دارد یا بازتوزیع «یک باره» دارایی طبق اصل تفرق.

اگر دارایی کنونی افراد به طریق عادلانه اکتساب شده باشد، آنگاه تنها اصل جابه‌جایی برای تعیین عادلانه بودن توزیع‌های آتی آن کافی است. بنابراین مالیات‌ستانی بیش از آنچه که برای حفظ نهادهای جابه‌جایی، تملک و اصلاح ضروری است،ناعادلانه خواهد بود.

● دو. استدلال ویلت چمبرلین

مثال ویلت چمبرلین برای این است که به شکل شهودی نشان دهد هیچ تئوری الگودار توزیع عادلانه قابل‌دفاع نیست: هر توزیعی که از مبادله آزادانه میان افراد دارای حق مشروع نسبت به دارایی‌هایشان ناشی شده باشد، عادلانه است، اما مبادله آزاد همواره هرگونه الگوی خاص توزیع را در هم می‌ریزد. اگر ما مالکیت مشروعی به‌دست آورده‌ایم، به هر طریقی که شایسته می‌دانیم می‌توانیم از خود رفع مالکیت کنیم، با هر الگوی توزیعی که می‌خواهد به دنبال داشته باشد. برخی گرسنگی می‌کشند و برخی متنعم می‌شوند و این پدیده خود بر شانس تولد تازه اثر می‌گذارد. این نتایج، هرچند ناپسند، ناعادلانه نیستند.

۱) فرض کنید D۱ توزیعی مطابق الگوی دلخواه شما برای جامعه S باشد که در آن هر کس معادل Rn دارایی دارد. فرض کنید که S یک میلیون عضو دارد.

۲) اگر D۱ عادلانه باشد، هر کس نسبت به Rn محق است.

۳) اگر هر کس نسبت به Rn محق باشد، هر کس می‌تواند به شیوه دلخواه خود مالکیت آن را از خویش سلب کند.

۴) ویلت چمبرلین عضو جامعه S است.

۵) بنابراین چمبرلین Rn دارد.

۶) فرض کنید هر کس در این جامعه ۲۵ سنت از Rn خود را به چمبرلین می‌بخشد.

۷) آنگاه در توزیع حاصل D۲، چمبرلین مالک Rn به علاوه ۲۵۰ هزار دلار است و هرکدام از سایر اعضای جامعه Rn منهای ۲۵ سنت دارایی دارد.

۸) اما D۲ از یک توزیع ابتدایی عادلانه به همراه مبادله آزاد حاصل شده است.

۹) پس D۲ عادلانه است، اما الگویی که D۱ را تعیین می‌کرد، نقض می‌کند.

● سه. استدلال خویش مالکی

استدلال خویش مالکی (Self-Ownership) بر این نظر استوار است که انسان‌ها ارزشی منحصر به فرد دارند. به عبارتی یکی از ریشه‌های اساسی ساختن این نظریه که با افراد باید یکسان رفتار شود از اینجا می‌آید. انسان‌ها «فی‌نفسه هدف» هستند. اینکه کسی فی‌نفسه هدف است به این معنی است که نمی‌توان با او به مثابه ابزار رسیدن به هدفی خاص رفتار کرد.

آنچه کسی را هدف می‌کند، در واقع توانایی او در انتخاب عقلایی کارهایی است که انجام می‌دهد. همین خصیصه انسان‌ها را از هر چیز دیگری، مثل کالای تجاری یا حیوان‌ها، مجزا می‌کند. اشکال اخیر اخلاقا مجازند که به عنوان ابزار برآورده ساختن اهداف ما به کار روند، زیرا خودشان توانایی تصمیم گیری درباره اینکه چه کار کنند یا چطور استفاده شوند را ندارند. انسان‌ها که توانایی پیشبرد رفتارهایشان با تصمیم گیری عقلایی و انتخاب را دارند، تنها به اشکالی می‌توانند مورد استفاده قرار گیرند که این قابلیت را مدنظر قرار داشته باشد و این یعنی که افراد را بی‌رضایت خودشان نمی‌توان برای استفاده‌های شخصی به کار برد.

بنابراین، آن پارادایمی که این الزام رفتار کردن با انسان‌ها به عنوان اهداف فی‌نفسه را نقض می‌کند، برده داری است. برده شخصی است که تنها به عنوان ابزار به کار رفته و آن هم بدون رضایت خودش. به این ترتیب، برده کسی است که دیگری مالک او شده است. روشن است که متضاد برده داری خویش مالکی است. اگر هیچکس برده نباشد، پس هیچکس مالک دیگری نیست و بنابراین هرکس مالک خویش است. از اینجا نتیجه می‌شود که رفتار کردن با انسان‌ها به عنوان اهداف فی‌نفسه، مثل به رسمیت شناختن حق مالکیت آنها بر خودشان است.

استدلال خویش مالکی به دنبال این است که نشان دهد مالیات‌بندی بازتوزیعی مرادف استفاده کردن از افراد به عنوان وسیله است و این با خویش مالکی آنها سازگار نیست، زیرا برخلاف رضایت شان از آنها استفاده می‌کند.

۱) اگر مردم فی‌نفسه هدف باشند، آنگاه نمی‌توان بی‌رضایت شان از آنها استفاده کرد.

۲) اگر نمی‌توان از آنها بی‌رضایت شان استفاده کرد؛ به این معنا است که آنها مالک خویش اند.

۳) اگر مردم مالک خویش اند، آنگاه مالک قابلیت‌ها و استعدادهای خود نیز هستند.

۴) اگر آنها مالک استعداد‌ها و قابلیت‌های خویش هستند، پس مالک محصولاتی که از آنها به دست آمده است نیز می‌باشند.

۵) بازتوزیع الگودار به برخی اجازه می‌دهد که مالک محصول توانایی و استعداد دیگران شوند.

۶) بنابراین بازتوزیع الگودار می‌گذارد کسانی مالک دیگران شوند؛ بنابراین با آنها به عنوان اهداف فی‌نفسه رفتار نمی‌کند.

ایده اصلی اینجا این است که اگر دیگران حقی مشروع نسبت به محصولات استعداد شما داشته باشند، مالکیت شما بر خودتان از میان رفته است و اگر تنها من بر محصولات استعدادم حق مشروع دارم، آنگاه من نسبت به آنها حق مالکیت مطلق دارم. از این واقعیت که افراد فی‌نفسه هدف هستند است که نوزیک برای حق مالکیت مطلق استدلال می‌کند و طرح‌های بازتوزیعی مثل پیشنهاد رالز که تنها آن مرزی از تولید استعداد افراد را به رسمیت می‌شناسد که به کم استعدادتر‌ها نیز نفعی برساند، با انسان‌ها مثل ابزاری برای غنی ساختن افراد کم استعدادتر رفتار می‌کند.

اگر بخواهیم خیلی ساده بگوییم، استدلال نوزیک این است که اگر ما مالک مطلق خودمان باشیم، آنگاه مالک مطلق آنچه تولید می‌کنیم نیز هستیم. مالیات بازتوزیعی بخشی از آنچه ما تولید کرده‌ایم را بی‌رضایت خودمان از ما می‌گیرد و به دیگران می‌دهد. پس مالیات بازتوزیعی با خویش مالکی ما تعارض دارد؛ بنابراین ناعادلانه است.

● چهار. شرط لاک

از اینجا می‌رسیم به یک سوال دیگر که باید به آن پاسخ داده شود: چه چیز مالکیت ابتدایی را مشروع می‌سازد؟ نوزیک در این زمینه به شرط جان لاک ارجاع می‌کند: منابع طبیعی مثل زمین، به حق به اولین کسی می‌رسد که از آن استفاده کند؛ مادامی که منابع «کافی و باهمان کیفیت» را برای سایرین باقی بگذارد. البته نوزیک تفسیر لاک را کمی اصلاح و از نو بیان می‌کند. به عقیده او کاربرد درست این شرط به آن معنا است که تملک آغازین هر فرد وضع دیگری را که از آن منبع استفاده می‌کرده است بدتر نسازد. در چنین شرایطی می‌توان گفت که مالکیت عادلانه اکتساب شده است.

آر. ان. جانسون

مترجم: مجید بی‌باک