دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

, موسیقی, تخمه و دستمال توالت


, موسیقی, تخمه و دستمال توالت

در کل کودک نوپاییِ که امید به بالیدنش می رفت آنقدر توسری خورد که حالا برای نفس کشیدن هم باید از قیمین خود هزار بار اجازه بگیرد و بنا به آموزشی که به او داده شده چیزی جز سکوت از دهانش شنیده نمی شود در واقع موسیقی امروز ما برآمده از نیروی نهفته و استعداد پنهان کارورزانش نیست

در کل کودک نوپاییِ که امید به بالیدنش می رفت آنقدر توسری خورد که حالا برای نفس کشیدن هم باید از قیمین خود هزار بار اجازه بگیرد و بنا به آموزشی که به او داده شده چیزی جز سکوت از دهانش شنیده نمی شود. در واقع موسیقی امروز ما برآمده از نیروی نهفته و استعداد پنهان کارورزانش نیست. نمایشی است برای خالی نبودن عریضه. شبحی است از آنچه باید باشد. متولیان فرهنگ، این ساز را به گونه ای کوک کرده اند که تنها صدای مورد نظر خود را از آن بشنوند و این با ذات هنر در تناقض است.

نمی شود برای یک رشته از هنر وظیفه و چارچوب تعیین کرد. هنر با بخش نامه های اداری جهت نمی گیرد. نگاه گزینشی به موسیقی و ترانه باعث شده آثاری که این روزها منتشر می شوند (آن هم اغلب در سوپرمارکت ها و کنار شانه های تخم مرغ و تخمه ژاپنی و دستمال توالت) به شدت باسمه ای و بی خاصیت از آب دربیایند و امروز مخاطب جدی موسیقی دیگر به آثار مجوزدار اعتماد ندارد و موسیقی و ترانه پیش رو را از زیرزمین می شنود.

آینه موسیقی پاپ مجاز آنقدر کدرشده که نمی تواند تصویری از جامعه و مردم را منعکس کند. رنگین بودن نورپردازی کنسرت های دست به عصا و عکس های گول زنگ خوانندگان سولاریوم رفته و بند انداخته روی جلد آلبوم ها که تنها مشغول کپی کردن مدل مو و لباس ستارگان فرنگی هستند هم نمی تواند به این مرده، روح زندگی بدمد. موسیقی مردمی (به خصوص در بخش غیرمصرفی و اجتماعی) مرده و تمام تقصیرها متوجه متولیان فرهنگی است، چرا که از نگاه آنان موسیقی خوب، موسیقی مرده است.

آغاز دوباره موسیقی مردمی در ایران از همان آغاز هم مورد علاقه و تایید متولیان فرهنگی نبود. نزدیک به یک و نیم دهه قبل، متولیان فرهنگی بالاخره فهمیدند که نسل جوان نیاز به موسیقی ای جز موسیقی دستگاهی (که آن هم با نام بی مسمای عرفانی رخصت عرض اندام پیدا کرده بود) دارند و اگر در داخل تولیدات به وجود نیاید (مثل سال های قبل) خوراک خود را از شهر فرشتگان تامین خواهد کرد و این به صلاح نبود برای همین در اوایل دهه هفتاد به یکباره سر و کله موسیقی که دو دهه دچار تعزیر بود و حتی سازهایش در خفا دست به می شدند و کارورزانش یا کوچیده یا شغلی دیگر برای خود دست و پا کرده بودند، در سبد فرهنگی خانواده ها پیدا شد.

بسیاری جوانان که علاقه و استعدادی در خود سراغ داشتند به سمتش کشیده شدند و با چشم برهم زدنی موسیقی پاپ به بخشی از فرهنگ شهری بدل شد و این بذر جوانه داد اما زمین بایر موسیقی مردمی به جای بدل شدن به باغی دل انگیز، به محوطه ای بدل شد لبریز از علف های هرز که در بین شان تک و توکی درخت، آن هم بی میوه قد کشیدند. منصفانه اگر نگاه کنیم موسیقی این پانزده سال نتوانست آثار ماندگار زیادی (در قیاس با انبوه آثار بی ارزش) تولید کند.

خیلی ها آمدند و چهره شدند، برای یک سال، دو سال ... اما امروز دیگر خبری از آنان نیست. امروز هم چهره های زیادی داریم که یکی دو سال دیگر کسی نامی از آنها نخواهد شنید ولی دلیل این کوتاه عمری چیست؟ کمبود استعداد، نبود انگیزه درست، محدودیت فضا برای تجربه های تازه یا اینکه در کل دوره آثار ماندگار گذشته و دغدغه ای برای تولیدات اینگونه وجود ندارد؟

مشکل چیزی اساسی تر است. فرزند ناخواسته موسیقی مردمی در کل کسی را نداشته تا تربیتش کند و آداب معاشرت به او یاد بدهد. پدری داشته که شب و روز کتکش می زده و به هر بهانه گوشش را می کشیده و مادری که مدام فلکش می کرده تا مبدا حرف زشتی از دهانش بیرون بیاید و حالا از کودکی که در این فضا بالیده چطور می توان انتظار داشت آدمی سالم و سخنور باشد؟ بعد از آغاز دوباره موسیقی در ایران، بخش تولید آن به پخش کننده های موسیقی دستگاهی سپرده شد. البته پخش کننده های منتخبی که توجیه شده بودند و از همان متولیان فرهنگی خط می گرفتند و می گیرند همچنان.

یعنی کسانی که تا آن روز تنها وظیفه تکثیر و رساندن آلبوم های موسیقی سنتی به سی دی فروشی ها را برعهده داشتند، با چشم برهم زدنی و بدون هیچ شناخت و آگاهی و سررشته ای در موسیقی مردمی، تصمیم گیر تولید این آثار شدند و از آنجا که در اغلبشان دغدغه تولید هنری وجود نداشت و تنها به برگشت و زیاد شدن سرمایه خود فکر می کردند، سعی کردند به کارورزان موسیقی تولید آثاری را سفارش بدهند که مخاطب عام را به خود جلب کند و اینچنین شد که موسیقی مردمی نتوانست از چرخه مصرفی بودن قدم بیرون بگذارد، مگر در معدودی موارد که تهیه کننده خصوصی در پشت آثار تولید شده بود، یا خود خواننده به سلیقه و با سرمایه خودش آلبوم تولید کرده بود.

از طرفی مرکز موسیقی با شوراهای ترانه و موسیقی اش هم دست و پای کارورزان را بست. یعنی هر نوع نوآوری در ترانه و موسیقی را غیرمجاز دانسته و در هر دوی این شوراها افرادی را نهاد که شناخت و تجربه ای در مورد ترانه و موسیقی روز جهان نداشتند و از دریچه تنگ آگاهی خود در مورد آثار ارائه شده نظر می دادند. آنان در را به روی آثار سبک و مصرفی گشودند و کم کمک آثار مجوزدار تولید داخل از آثار سطحی لس آنجلسی رنگی تر شدند و در مقابل، آثار اجتماعی و متفاوت که ممکن بود فصل تازه ای در موسیقی مردمی باشند، نتوانستند مجال ارائه پیدا کنند.

ممیزی سلیقه ای درباره ترانه و اجرا و موسیقی و حتی جلد آلبوم ها اعمال شد. مرکز موسیقی ماه به اه تغییر روش داد و با عوض شدن هر مدیر و معاونی خوان دیگری بر هفت خوان مجوز افزوده شد. برای مدتی به شکلی مضحک تستِ صدا از کسانی گرفت که می خواستند آلبوم موسیقی بیرون بدهند. (پنداری از کسانی که بخواهند کتابی منتشر شود امتحان دستور زبان فارسی گرفته شود!) برای وقت مجزو را به نام خواننده صادر کرد و وقتی که دید رشته تولید از دست تهیه کننده ها خارج می شود، اعلام کرد خواننده حتما باید کارهایش را از طریق تهیه کننده به آن مرکز ارائه کند.

مجوزهای خیلی از کنسرت ها را با بهانه های مختلف و بدون فکر کردن به سرمایه گذار و احترام به مخاطبان خواننده ها، دو روز مانده به اجرا باطل و دم به دم خواننده و آهنگساز و ترانه سرا را به دلایل مختلف و من درآوردی ممنوع الفعالیت کرد. در این بین کارورزانی که موسیقی و ترانه را به شکل جدی دنبال می کردند یا در کل بی خیال مجوز شدند و به تولید زیرزمینی آثار خود روی آوردند، یا به کوچ و ارائه آثارشان در خارج از کشور تن دادند. الباقی هم به همین چرخه خو کردند و اجازه دادند به شعورشان توهین و برایشان متر و معیار تعیین شود

برای آفریدن و اندیشیدن قبول کردند. رعیت مرکز موسیقی باشند و به باریکه آب مرحمتی مجوز آلبوم هاشان (آن هم بعد از یکی دو سال خاک خوردن در آن مرکز) سر خم کنند. پذیرفتند به شکلی اجباری روی صحنه همان کنسرت های آبکی از مدیران مرکز موسیقی تشکر کنند تا مجوز کنسرت های بعدی شان تضمین شده باشد. به انتشار آثار مثله شده شان راضی شدند و قبول کردند که اجرای زنده یعنی همین سیرکی که ماه به ماه در سالن های زیر دو هزار نفری پایتخت برگزار می شود و خوانندگی یعنی چاپ عکس روی جلد مجلاتی که تنها با شل کردن سر کیسه می توان روی جلدشان رفت و پدیده موسیقی لقب گرفت! تمام انتظاراتی که از موسیقی و ترانه به عنوان بخش عظیمی از فرهنگ شنیداری مردم می رفت در همین چارچوب بسته خلاصه شد.