یکشنبه, ۲۳ دی, ۱۴۰۳ / 12 January, 2025
آدم دنیا دیده ای هستم
به گفته پرویز کلانتری، بهترین زمان را برای گفتوگو انتخاب کردهایم، زیرا فردای روزی که این گفتوگو انجام شده، عازم ترکیه است. برخلاف تمام سفرهایی که در این گفتوگو از آنها گفته است، این سفر، یک مسافرت کاملا تفریحی است...
قصد دارد دخترش را به ترکیه ببرد تا هوایی به سرش بخورد. او یک هنرمند اهل سفر است و تقریبا تمام دنیا را دیده و یک دنیا تجربه از کشورهای مختلف دارد. این گفتوگو یک تفاوت اساسی با گفتمانهای قبلی دارد؛ به نظر میرسد سفرهای پرویز کلانتری در تمام کارهای او تاثیر داشته، زیرا دغدغه اصلی او از سفر اتفاقات هنری است که در طول مسافرت میافتد. او نگاه ویژهای به سفر دارد.
چقدر اهل سفر هستید؟
وقتی نقشه جغرافی را جلویم میگذارم، میبینم خیلی سفر کردهام. میتوانم بگویم تمام دنیا را دیدهام؛ از استرالیا، آسیا، چین تنها قسمت هنگکنگ، ماکائو و اروپا گرفته تا کانادا، آمریکا، مکزیک، آمریکای جنوبی و آفریقا بنابراین باید این طور بگویم که در زبان و فرهنگ فارسی، من یک آدم دنیادیده هستم. هر کدام از این سفرها برای من تجربههایی داشت که سطح آگاهی فرد را بالا میبرد. جاهای بسیار متفاوتی را در هند فقرزده دیدم که خیلی برایم جالب بوده، مثلا پتیبورگ سیتی و تاج محل را دیدم که اگر بخواهم در مورد این ۲ تنها حرف بزنم خیلی میشود. بماند برای بعد، در فارسی ما میگوییم آدم دنیا دیده؛ آدم دنیا دیده کسی است که یک آگاهی عمومی نسبی نسبت به کسانی که جایی نرفتهاند دارد. حافظ، یکی از بزرگان ادب فارسی پایش را از شیراز بیرون نگذاشت و خیال کرد آب رکنآباد دیگر چیست. برعکس او سعدی دنیا را گشت و تجربههای زیادی به دست آورد. البته حافظ شخصیت بسیار مهمی در تاریخ ادبیات ماست، اما ای کاش او هم مانند سعدی دنیادیده بود.
آخرین سفری که رفتید، کجا بود؟
الان به خاطر ندارم که کجا بود، فکر میکنم شب عید دبی رفته بودم. آنجا قرار بود همراه آقای شیرازی یک نمایشگاه برپا کنیم. نمایشگاه خیلی باشکوهی بود و برگزاریاش همزمان شده بود با «آرت دبی» که تمام هنرمندان از سراسر دنیا به دبی آمده بودند و در تمام گالریها نمایشگاه برپا بود. همه این نمایشگاهها قبل از حراج کریستی بود. این سفر برای من خیلی خوبی بود. در دبی ۲ گروه گالری وجود دارد؛ یک گروه از این گالریها مختص ایرانیهاست. آنهایی جایی پایین شهر را پیدا کردهاند و سولههای آنجا را به گالری تبدیل کردهاند و فعال هستند، اما جای مهم در مرکز بازرگانی دبی است که همه ساختمانها در آنجا قرار دارد و گالریهای معتبر هم در این مرکز تجاری است. رفت و آمدها در این مرکز تجاری خیلی چشمگیرتر است. ما این شانس را داشتیم که این نمایشگاه در آنجا برگزار شد، اما دوست داشتم به ایران بازگردم. تنها شب اول نمایشگاه آنجا بودم و سریع خودم را به ایران و سفره هفتسین رساندم هر چند نمایشگاه تا بعد از عید هم ادامه داشت.
دبی چه طور بود؟
دبی در حال حاضر مثل جاده ابریشم میماند. تمام هنر خاورمیانه از طریق دبی به جهان غرب معرفی میشود و خوشبختانه هنر ایران در این مجموعه چشمگیر است. کاتالوگهای نفیسی که هر سال در حراج کریستی منتشر میشود، شاهد همین مدعاست. به هر حال ایرانیها این شانس را پیدا کردند از این داد و ستد دبی به جهان معرفی شوند.
اگر فردی خارج از ایران مهمان شما باشد، او را به کدام شهر میبرید؟
یک مثال زنده در ذهنم هست. یک آمریکایی ایرانیالاصل را میشناسم به نام حسام ابریشمی؛ همیشه زمانی که به ایران میآید من او را دعوت کردهام و همیشه رفیق خوبی برای من بوده. البته باید بگویم اصالتا اهل شیراز است اما برایش خیلی مغتنم بوده که بداند در سرزمین مادریاش چه میگذرد. به طور کلی آنهایی که بیرون از ایران هستند، تصور واقعگرایانهای از جریانات هنر ایران ندارد. ایران هیچ شباهتی به همسایگان مجاور خودش ندارند. یعنی نه شبیه افغانستان و پاکستان و عراق است و نه حتی شبیه ترکیه که یک پایش در اروپاست. برای نمونه میتوان به سینمای ایران اشاره کرد. شما ببینید با تمام محدودیتهایی که وجود دارد، فیلم «جدایی نادر از سیمین» ساخته میشود و جوایز معتبری را درو میکند و در نهایت اسکار را هم به خودش اختصاص میدهد بنابراین در ترکیه این اتفاق نمیافتد. اتفاق جالبی که بین نسل جدید افتاده این است که از طریق رایانهشان میتوانند بفهمند در دنیا چه خبر است. یک نمونهاش تصویرگران کتاب کودک هستند که جوایز معتبری از بلونیا را به خودشان اختصاص میدهند. اینها در گروه سنی پایین هستند که به این خوبی تصویرگری کتاب کودک را میکنند. البته من خیلی آرزو دارم این پیوند بین هنرمندان غیرایرانی برقرار شود که آنها مهمان ما باشند و ما اصفهان را به آنها نشان دهیم. اصفهان اگر نصف جهان نباشد، به حق پایتخت هنر ایران است و مطمئنم اگر همتای خارجی من، یک نقاش اسپانیایی یا یک اروپایی به ایران بیاید، دست خالی بازنمیگردد. با دیدنیهایی که دیده با چشم و دل سیر از ایران خواهد رفت. ای کاش وضعیت به گونهای باشد که این تعامل ایجاد شود و ما با دنیا نفس بکشیم. آنها اکثرا تصور درست و واقعبینانهای از ایران ندارند. زیرا به شعارهای سیاسی فکر و گمان میکنند نمیتوانند به ایران بیایند، اما اگر این اتفاق بیفتد برای هنرمندان ایرانی یک موقعیت خوبی است که همتایان خودشان را به ایران دعوت کنند.
برای پله اول چه پیشنهادی میدهید؟
به نظر من در حال حاضر سینما حرف اول را میزند. چقدر موقعیت خوبی است اگر سینماگران ما، اهالی سینمای جهان را به ایران دعوت کنند و آنها را با روحیه درونی ایرانی مهماننواز آشنا کنند که باوجود شعار ظاهری سیاسی با دنیا قهر نیست.
اولین مساله برای شما در سفرهایتان چیست؟
برای برگزاری یک نمایشگاه به پاریس رفتم. در آنجا با ایرانیان مهاجر آشنا شدم. هر جا میروم، مهمترین مسالهام، مهاجرت هنرمندان از ایران است. مهاجرت مساله بسیار تلخی است. ای کاش روزگاری فرا برسد که این عزیزان بتوانند بازگردند و این خطکشیهای تند سیاسی باعث دور شدن این هنرمندان از سرزمین مادریشان نشود.
در سفرهایی که داشتید هنر ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
با دنیا نفس کشیدن مهمترین اصل است. یک کشتیگیر هر چقدر در سبزوار با پسرخالهاش کشتی بگیرد و همیشه برنده باشد، کافی نیست. باید برود روی تشک المپیک مسابقه بدهد و مشخص شود آیا واقعا جهان پهلوان است یا نه؟ هنر هم همینطور است. ما این اواخر خیلی گرفتار محلی?گرایی شدهایم. بعد از انقلاب این در و دروازهها در مواردی بسته شده و در برخی موارد تنها هنر یک جنبه محلی و داخلی پیدا کرده است. ما نیاز داریم در فضاهای برونمرزی شناخته و دیده شویم و امیدوارم در کابینه آقای روحانی این اتفاق بیفتد و با تنگنظری به این اتفاق دیده نشود. این امکان فراهم شود که یک آرتیست ایرانی درست مانند ورزشکار ایرانی که به المپیک میرود، بتواند در فضاهای برونمرزی دیده شود. مثلا سال گذشته کسی به بینال ونیز نرفت و من دلیلش را نمیدانم. نمیشود با دنیا قهر بود. خرد من میگوید نمیشود. ما اگر حرفی برای گفتن داریم بهتر است در فضاهای برونمرزی مناسب زده و گفته شود. هنرمند ایرانی این شایستگی را دارد که سرجایش قرار بگیرد. همانطور که مردم انتظار دارند هنرمندش در عرصه جهانی رکورد بزند و دیده شود دوست دارد هنرمند ایرانی هم در عرصههای مختلف در دنیا جایگاه خودش را پیدا کند.
یکی از خاطرههای هیجان انگیز را برای ما میگویید؟
داستانی را تعریف میکنم؛ چند سال بعد از انقلاب دوست داشتم یک نمایشگاه خارج از ایران داشته باشم. در آن زمان که نخست وزیر آقای موسوی بود، قدغن شده بود که آثارمان را به بیرون از کشور ببریم. میخواستم با بنیاد آقاخان در ژنو تماس بگیرم و یک نمایشگاه خارج از ایران با کمک این بنیاد برگزار کنم. نقاشیهای کاهگلیام را ته چمدان چیدم، رویش هم نان لواش گذاشتم و رفتم فرودگاه. مامور فرودگاه زمان بازرسی روی زبری کاهگلها دست کشید و با زبری این کاهگلها پرسید که اینها چیست؟ من به دروغ گفتم نان لواش است. آن موقع از عرق خیس شده بودم و از پشت گردنم عرق چکه میکردم. خب داشتم دروغ میگفتم. خیلی از این اتفاق ناراحت بودم. خلاصه از آنجا گذشتم و به ژنو رفتم و از گالری وقت گرفتم و کارهایم را نشان دادم. آنجا یک آرشیتکت ترک بود که خیلی از کارها خوشش آمد. به من وقت داد در گالری آنها در لندن شرکت کنم و سال بعد به آنجا بروم. من نمیدانستم سال بعد باید چطور از گیت فرودگاه رد شوم. فکر کردم به ترکیه میروم یک جایی را پیدا میکنم و در یک اصطبل نقاشیهای کاهگلیام را میکشم و میفرستم انگلیس. هزینه این کار خیلی زیاد بود و برای من شدنی نبود! ارتباط ما با کل دنیا قطع شده بود. با اینکه بنیاد «آقاخان» این وقت را به من داد که در تاریخ معین به انگلیس بروم این نمایشگاه را برگزار کنم، شدنی نبود. سوال اینجاست چرا نقاشی که میتواند بیرون برود و کارش را در یک فضای برونمرزی نشان بدهد، نباید این اتفاق بیفتد؟ امیدوارم آقای روحانی بتواند به یک تعامل برسد و فضاهای برونمرزی مناسب برای هنرمندان ایرانی در زمینه موسیقی، نقاشی و سینما فراهم شود. فکر میکنم قهر، قهر تا روز قیامت ما را به جایی نمیرساند.
یکی از تجربههای عجیب و غریب در این همه سفرهای تان مختص کجا بوده؟
هندوستان. به یک نمایشگاه معتبر در هند دعوت شده بودم. در لالیت کالا. هر ۳ سال یکبار در یک تاریخی تمام هنرمندان از تمام دنیا به اینجا دعوت میشوند و کارهایشان را به نمایش میگذارند. ما هم کارهایمان را زیر بغل زدیم و به لالیت کالا رفتیم. عجیبترین چیزی که در آنجا دیدم، این بود که در این مملکت فقیر چقدر به هنر بها میدادند. رییسجمهورش به مناسبت برگزاری این نمایشگاه سخنرانی کرد و آنجا فهمیدم شاهنامه را به انگلیسی ترجمه کرده است. فکرش را بکنید رییسجمهور هند، شاهنامه فردوسی را به انگلیسی ترجمه کرده است. این را من مقایسه میکنم با خودیها. لالیت کالا فرصت بزرگی بود برای دیدن یک سرزمین فقیر که همچنان از نظر ارزشهای فرهنگی و هنری و داد و ستدهای فرهنگی در نقطه بالایی قرار گرفته است. امیدوارم خودیها هم یاد بگیرند.
فردا که عازم ترکیه هستید، جایی را برای دیدن در نظر دارید؟
نه، هنوز هیچ ایدهای را در نظر ندارم. دخترم از آمریکا آمده است و او را به ترکیه میبرم که بادی به سرش بخورد. یک هفتهای بازمیگردم. آنجا کاری برای انجام دادن ندارم. همه چیز خیلی به سرعت اتفاق افتاده است. وقتی به آنجا رفتم به راهنماهای هتل مراجعه میکنم و میپرسم چه جاهایی باید بروم.
المیرا حصارکی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست