پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بی آنکه زندگی ترک بردارد


بی آنکه زندگی ترک بردارد

علیرضا داوودنژاد سینما را با فیلمنامه نویسی آغاز کرده و اساساً قصه نویسی از همان دوران نوجوانی دلمشغولی اش بوده است

او در آغاز مسیر سینما درگیر فیلمنامه ها و تطبیق دادن خود با سلیقه زمانه ای بوده که جوانی اش در آن طی می شد. نوزده سالگی برای ساخته شدن اولین فیلمنامه یک عشق سینما شروع ایده آلی است. این فیلمنامه با نام «عطش»، در سال ۱۳۵۱ توسط ایرج قادری ساخته شد و آغازی شد برای شش سال نوشتن برای سینمای تجاری پیش از انقلاب که اغلب هم توسط ایرج قادری ساخته شدند. آنچه در کارنامه فیلمنامه نویسی و فیلمسازی داوودنژاد جالب توجه است این است که فیلم های خود او اصلاً با فیلمنامه هایی که برای دیگران نوشته بود همخوانی نداشتند. آغاز فیلمسازی او با یک چشم پوشی از «شاهرگ» که در ۱۳۵۴ و در بیست ودو سالگی ساخته شد، در واقع با فیلم خوب و متفاوت «نازنین» بود. وقتی این سطح تفاوت را در فیلم ها و فیلمنامه های خود او، با آنچه برای دیگران می نوشت می بینیم گویا به این نتیجه می رسیم که شروع نوشتن برای داوودنژاد در واقع آغاز راه یافتن در سینما بود و شاید نوعی کنار آمدن با تن دردادن به هر سلیقه ای. مسلماً در فضای سینمای آن دوره، برای او نفس حضور در سینما مهم بود و وقتی با توجه به سلیقه زمانه، جایی برای تجربه کردن سینمای ایده آل و شخصی خود ندید ترجیح داد از طریق نوشتن برای دیگران تجربه های زیاد و متفاوتی انجام دهد و حداقل حضور خود را در سینما تثبیت کند.

او خود اظهار می کند که گاهی فیلمنامه هایش پولساز نبوده اند و او با تمرین زیاد، دستگیرش می شد که چه کارهایی «پاسخگوی سلیقه آن زمان» هستند. فیلمنامه هایی که او در فاصله سال های ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ (برای سینمای پیش از انقلاب) نوشته با نام های «بی حجاب- ایرج قادری»، «بی قرار- ایرج قادری»، «قفس- ایرج قادری»، «موسرخه _ ایرج قادری»، «رفیق _ ایرج قادری»، «هدف- ایرج قادری»، «هوس- ایرج قادری»، «با هم ولی تنها _ ایرج رحیم زاده»، «بیدار در شهر- ایرج قادری» و «گدای اشراف زاده- عزیزالله بهادری» ساخته شدند. ظاهراً او کارگردانی را نیز در کنار ایرج قادری آموخته و در فیلم های «بی حجاب» و «بی قرار» دستیار او بوده است. همکاری داوودنژاد با ایرج قادری بعد از انقلاب نیز با نوشتن فیلمنامه «تاراج -۱۳۶۳» و «طوطیا- ۱۳۷۷» برای او، ادامه داشت. هرچند کار پر سروصدای او در سینمای بعد از انقلاب می تواند فیلمنامه «عروس» باشد که افخمی آن را ساخت و آشکارا آغازگر سینمایی ستاره ساز و نو در زمینه تجاری سازی بود. به هرحال، همچون هر کند و کاوی در گذشته، این سخن طولانی نیز می خواهد (و شاید بتواند) ما را به شناخت امروز او برساند. امروز داوودنژاد، «ملاقات با طوطی» و «هشت پا» است. این فیلم ها در ادامه کارهای پیشین او قرار نمی گیرد. اما واقعیت این است که اگر نگاهی به کارنامه کارگردانی او بیندازیم، اصولاً هیچ کدام از کارهایش در ادامه کار قبلی نبوده است. بعد از «نازنین»، او «قدغن-۱۳۵۷»، «جایزه-۱۳۶۱»، «خانه عنکبوت- ۱۳۶۲»، «بی پناه- ۱۳۶۵»، «نیاز- ۱۳۷۰»، «خلع سلاح- ۱۳۷۳»، «عاشقانه- ۱۳۷۴»، «مصائب شیرین- ۱۳۷۷»، «بچه های بد - ۱۳۷۹»، «ملاقات با طوطی- ۱۳۸۲» و «هشت پا-۱۳۸۳» را ساخت. حتی بیایید آن چشم پوشی اولیه را کنار بگذاریم و اولین فیلم او، «شاهرگ - ۱۳۵۴» را نیز به لیست او اضافه کنیم، آن وقت دیگر فیلمفارسی هم در کارنامه او خواهد بود. تمامی این فیلم ها با هم متفاوت اند و از لحاظ قصه و نگاه ارتباطی به هم ندارند. گرچه، این برداشت نیز تا پیش از نگاهی دقیق تر به تمامی آثار او، فقط حکمی کلی است.

• نگاه

«نازنین» در میان سیلی از آثار فیلمفارسی دوره خودش که حتی اولین فیلم خود داوودنژاد (شاهرگ) نیز جزء همان ها محسوب می شود درخشید، و به جای در برداشتن تیپ های کلیشه ای و قصه ای عوام پسند و سطحی، به درونیات آدم هایش رسیده بود. جالب اینکه در واقع نطفه قصه اش در همان بستر فیلمفارسی بسته شده بود و المان های آن را هم داشت؛ دختری که از پسری به طور غیرقانونی باردار است، سقط جنین، زندگی از هم پاشیده و تنهایی دختر، جوان معتاد بامرام و غیره. اما اتفاقاً به دلیل همین تشابه المان ها، می توان طی مقایسه ای دریافت که چرا «نازنین» فیلمی قابل تامل است. شرایط طراحی شده در این فیلم به جای آدم ها مطرح نمی شوند، بلکه بستر و زمینه ای هستند برای کندو کاو آدم ها. در واقع سرنوشت آدم ها بر اساس روند رایج در سینمای فیلمفارسی رقم نمی خورد و پیش برنده قصه و اصولاً دغدغه فیلمساز چیزی دیگر است؛ درگیری آدم ها با خود، گیر افتادن آنها در شرایطی دشوار برای زندگی و یا حتی تصمیم گیری. نیر از مرتضی باردار است، اما مرتضی برای تشکیل زندگی با او تردید دارد و به این موضوع فکر می کند. از بین بردن بچه ای که در راه است به دلیل آنکه نمی توانی یک زندگی را بچرخانی و نیز نمی خواهی او را هم مثل خودت دچار این زندگی نکبت بار کنی، اصولاً زاویه نگاهی متفاوت به فیلم می دهد. در کارنامه داوودنژاد هرگاه به اثری مهم و قابل تامل برخورده ایم، این نگاه درونی و انسانی را در خود داشته است. نگاه انسانی و شخصیتی به موضوعی که میان علی و رضا در «نیاز» وجود دارد شاهدی آبرومندانه برای این ادعاست. جالب اینکه، در میان حدوداً چهارده فیلمی که او ساخته تنها سه فیلم او از نظر نگاهی ظریف و عمیق، شاخص هستند؛ نازنین، نیاز و مصائب شیرین. در حالی که فیلمی مثل «نیاز» در حد یک شاهکار تحسین می شود، فیلم هایی مثل «عاشقانه» یا «بچه های بد» و تازه تر از همه «ملاقات با طوطی» هم در کارنامه او وجود دارند که اساساً نکوهش می شوند. نکته اینجا است که با توجه به فیلم «نیاز» یا «مصائب شیرین» اصلاً نمی توان فیلم هایی مثل «بی پناه» یا فیلم های اخیر او را که نام برده شد فهمید. هرچند شاید در مورد «بی پناه» قضیه فرق کند، چرا که «بی پناه» و «نیاز» پشت سر هم ساخته شدند اما پنج سال بین آنها فاصله بود و هم منتقدین و هم خود داوودنژاد اعتقاد داشتند که در این پنج سال دریافت های کارگردان از زندگی، سینما و غیره تغییر کرده و او را از ملودرامی سطحی مثل «بی پناه» به «نیاز» رسانده است. اما در مورد «خلع سلاح» که به فاصله سه سال از نیاز ساخته می شود و یا بچه های بد که دو سه سال بعد از مصائب شیرین ساخته شده دیگر نمی توان همان تحلیل را آورد. موضوع - شاید _ این است که علیرضا داوودنژاد اصلاً بر مسیری پایدار حرکت نکرده است. ملودرام، طنز، رئال، سیاسی، رمانس، تجربی خانوادگی، هالیوودی، اکشن زنانه، گنگستری... برای چهارده فیلم، این تنوع کمی زیاد نیست؟ برخی می گویند فلان فیلمساز باید فیلم خودش را بسازد. «فیلم خودش» واقعاً عبارتی مشکل و پیچیده است. در مورد داوودنژاد خیلی اوقات به نظر می رسد که او از خودش فرار می کند. مثلاً در فیلم «ملاقات با طوطی» اگرچه تجربه کردن یک اکشن آن هم با حضور زنان می تواند یک امتحان ساده باشد، اما در عمق مسئله که نگاه می کنید اصلاً خود داوودنژاد را در آن نمی بینید. بحث ژانر نیست، نگاه او مطرح است. مگر نازنین و مصائب شیرین در یک ژانر قرار می گیرند یا اصلاً تشابه پرداخت و قصه دارند؟ او می توانست هوای آدم هایش را در فیلمش بیشتر داشته باشد. اما موضوع تنها اینها هم نیست...

• فیلمنامه

کارگردانی که سینما را با فیلمنامه نویسی آغاز کرده شاید طبیعی به نظر آید که فیلمنامه های فیلم هایش را خودش بنویسد. در مورد داوودنژاد این طور بوده اما این کار لزوماً ضروری و نشانه موفقیت نمی تواند باشد چنانکه در مورد داوودنژاد هم نیست. فیلمنامه اولین فیلم موفق او «نازنین» را دوست فقید او - رضا عطایی- نوشت. فیلمنامه دومین فیلم موفق او یعنی «نیاز» که کاندیدای چندین رشته و از جمله بهترین فیلمنامه از جشنواره دهم بود، از آن علی اکبر قاضی نظام بود و فیلمنامه مصائب شیرین از آن خودش. اما با وجود آنکه شاید بدجنسی محسوب شود باید گفت که «مصائب شیرین» کاری کاملاً تجربی بود و بیشتر بر کارگردانی و اجرا استوار بود که بر خلاف تجربه های بعدی داوودنژاد اتفاقاً جواب هم داد. اما در مورد «نیاز» نمی توان اعتراف نکرد که فیلم بر فیلمنامه و دیالوگ های درست بنا شده و از طرفی دیگر کارگردانی خوب هم به کمکش آمده است. وقتی «نیاز» اکران شد منتقدین اظهار کردند که گویا داوودنژاد با انتخاب یک فیلمنامه آماده و جا افتاده خاطر خود را از متن آسوده کرده و توجهش را به جزئیات اجرا داده. درست با فیلم بعدی دقیقاً این دو کلمه نقش مجزای خود را نشان دادند؛ آماده و جا افتاده. چون در فیلم بعدی یعنی «عاشقانه» بازهم فیلمنامه آماده بود اما دیگر جاافتاده نبود. هرچند وقتی خود کارگردان فیلمنامه را ننوشته باشد توجه بیشتر به کارگردانی او معطوف می شود و کمتر می توان بهانه گرفت که این فیلم، فیلم خودش نیست. اما خب با وجود این حرف ها و حتی با وجود اینکه زمان اکران فیلم داوودنژاد می گفت که عبور از سن جوانی که دغدغه شخصیت نادر در فیلم است همان دغدغه خود اوست، این فیلم، فیلم خودش نبود. اینجا آنچه در ادامه بحث تیتر پیشین باید گفت این است که موضوع واقعاً فقط تعلق فیلم یا قصه به کارگردان هم نیست، ما اغلب از بررسی آیتم های تکنیکی باز می مانیم. به طور نمونه، فیلم هایی مثل «بهشت از آن تو» و «ملاقات با طوطی» فیلمنامه ای نداشته اند، یک قصه کلی وجود داشته و دیالوگ ها در حین تمرین و اِتد زدن بازیگران ساخته شده است. برای ساختن «بهشت از آن تو» داوودنژاد به همراه بازیگران و عواملش به شمال سفر کرده و در آنجا در حین تمرین ها فیلمنامه را شکل داده است. در مورد ملاقات با طوطی هم به شکلی مشابه. و واقعاً هم، از هم پاشیدگی قصه در هیچ کدام از کارهای داوودنژاد به اندازه این دو فیلم نیست. درست است که در «بی پناه» از ملودراماتیک بودن و غیرواقعی بودن روابط صحبت می کنیم و دیالوگ های رو و شعارگونه اش را دوست نداریم، اما به هر حال یک فیلمنامه داریم، هرچند پر نقص. کمااینکه در فیلم های دیگر مانند «خلع سلاح» یا «خانه عنکبوت» نیز اشکالاتی عمیق بر فیلمنامه وارد بود. برای آنکه خیلی در محدوده نگاه کلاسیک به سینما او را نقد نکرده باشیم سعی می کنیم از زاویه ای دیگر نیز به کارهای او (مخصوصاً کارهای بدون فیلمنامه اخیر او) نگاه کنیم.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.