سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا

مُد تنهایی


مُد تنهایی

حتماً شما هم با این پاسخ روبرو شده اید تا حالا, وقتی که از طرف سوال می کنی در چه حالی و او پاسخ می دهد که حال می کنم با تنهایی هر چه بیشتر پرس و جو می کنی کمتر چیزی به دستت می آید آخر متوجه نمی شوی در چه حال است

تلاشی برای درک علل ناکامیِ اقدام جمعی

حتماً شما هم با این پاسخ روبرو شده اید تا حالا، وقتی که از طرف سوال می کنی: در چه حالی ؟ و او پاسخ می دهد که : حال می کنم با تنهایی !! هر چه بیشتر پرس و جو می کنی کمتر چیزی به دستت می آید . آخر متوجه نمی شوی در چه حال است. انگار که همه ی تلاش خود را می کند که کمتر چیزی از خودش را رو کند. پنهان کاری را نوعی امتیاز می داند و احتمالاً احساس لذت بخشی هم خواهد داشت که دیگران از کار او سر در نیاورند و حضور و وجودش سیال باشد و تابع هیچ قانونمندی ای نباشد. از این دست آدم ها زیاد دور و بر خودمان دیده ایم . انجمن ما به واسطه ی حوزه های فرهنگی و هنری ای که دارد محل گذر تعداد قابل توجهی از داستان نویسانِ بی استعداد و شاعران ناقص الخلقه ای بوده است که به جای داشتن پشتکار و ادامه -کاری و کسب تجربیات بیشتر، ترجیح داده اند به ژست و فیگور گرفتار باشند. با مشورتی که با دیگر همکاران در دیگر انجمن های فرهنگی در بیشتر نقاط ایران دارم تقریباً مجاب شده ام که دچار مصیبتی همه گیر و فراگیر شده ایم . بیشتر از این هم می شود چنین اشخاصی را و در واقع روحیه ی غالب کنونی را توصیف کرد. البته شاید برخی مخاطبان این ایراد را بگیرند که چگونه به این نتیجه رسیده ام که چنین روحیه ای غالب است ؟ اما در هر صورت من ترجیح می دهم به جای پاسخ به این سوال ، تنها بگویم که من چنین چیزی را لااقل به صورت عمده احساس کرده ام – به خصوص در فعالیت جمعی ای که دارم – و سعی می کنم جنبه های از آن را توصیف کنم ، حالا کار تحلیل بماند برای دانشی بیشتر و ذهنی دقیق تر .

در یک کوشش رفتارشناسانه در ارتباط با جوانان به این نتیجه می رسیم که حداقل الگوهای رفتاری تازه ای در دو دهه ی اخیر پدید آمده اند که تفاوت معنی داری با نسل های پیشین دارند . اغلب در چهارچوبی مذهبی یا بهتر بگویم ذهنی گرایانه به بررسی این پدیده پرداخته می شود که بهترین بیانش را در هر کوچه ، خانه و تاکسی و اتوبوس می شنویم : حیا از بین رفته است ، دین خدا فراموش شده ، فساد همه ای دنیا را گرفته و ...! نمی توانیم این جملات را به حساب عوام زدگی بگذاریم .به هر حال این جملات نشان دهنده ی متوسطی از سطح معرفتی جامعه هم هستند، پس به راحتی نمی شود آن ها را کنار زد . تازه تحلیل های به اصطلاح علمی تر هم دستِ کمی از این گزاره ها ندارند .

منظورم دقیق تر محافل و مراکزی هستند که به عنوان مراجع علم و دانش روانشناسی و مشاوره ی اجتماعی در امور اخلاقی ، عاطفی و اجتماعی در جامعه از سوی رسانه های رسمی و صاحب قدرت معرفی شده اند و تا حدودی هم توانسته اند خود را به عنوان مرجع تثبیت کنند . این ثبات البته بیشتر میان طبقات بالا و اقشار مرفه تر جامعه بوده است که به طور کلی هژمونی فرهنگی را تعیین می کنند و در این میان رسانه ها ی دولتی هم به شکل یک جانبه ای در اختیار آن ها هستند. پس به گمان من آسیب شناسی رسمی و حتاً نا خودآگاه ما از رفتار جوانان به خودی خود گرفتار معضلی بزرگتر است ، پس تحلیل ها همین می شود که می بینید و از زبان مردم می شنویم . آنگاه که به مراجع معرفی شده و تثبیت شده مراجعه می شود دوباره نتایجی مشابه گرفته می شودکه این بار خصایصی شناخته شده دارند که می توانیم در علم جامعه شناسی و در روش شناسی از آن با عناوین تجربه گرایی محض ،کارکرد گرایی و پوزیتیویسم نام ببریم.

حتا یک انسان شناسیِ فرد گرایانه و خود مدارانه در حجم بالایی تئوریزه و منتشر می شود. سود گرایی خصلتی متاخر که به واسطه ی یک الگوی منتج از یک ساختار اقتصادی و سیاسی ایجاد شده است ، به کل تاریخ حیات بشری تسری داده می شود و همه ی الگو های فرهنگی و اخلاقی و عاطفی را با این خصلت مورد ارزیابی قرار می دهند. ( رجوع شود به : هری مگداف، ره یافتن به سوسیالیزم، ترجمه مرتضی محیط) . اصالت سود و اصالت مالکیت خصوصی به شکلی خاص بروز پیدا کرده است که در کل به خصلت های ویژه ی جامعه ی ایران بر می گردد . البته جامعه ی ذره ای شده ( اتمیزه شده) با حضور نئولیبرالیسم خیلی پیش از اینها تکامل خودش را آغاز کرده است و این با فردگرایی بعد از عصر رنسانس و دوران تثبیت سرمایه داری متفاوت است . پیر بوردیو جامعه شناس فرانسوی در مقاله ای با عنوان « نئولیبرالیزم ، یوتوپیای استثمار بی پایان » به درستی عنوان می کند که هر گونه هویت جمعی از سوی نئولیبرالیسم مورد هدف قرار گرفته است و جامعه به شکل اتمیزه در آمده است ، یعنی شامل انسان های جدا از هم که هر کدام مستقل با ساختار حاکم در ارتباطی مستقیم قرار می گیرند و خصلت های اجتماعی خود را از دست داده اند و هر گونه قابلیت بسیج گری در مقابل ستم رنگ باخته است. تاکید میلتون فریدمن در کتاب سرمایه داری و آزادی بر انهدام اتحادیه های کارگری از این زاویه و در این چهارچوب قابل درک است.

پس می بینیم که اتمیزه شدن خاص احوال ما نیست و ما در واقع از نوع خاص و ویژه ا ی از جامعه ی ذره ای شده صحبت می کنیم که بررسی اش پیچیده تر است. این پیچیدگی به رابطه ی سلطه و تابعیت ایران با سرمایه داری جهانی بر می گردد و همچنین خصلت های ویژه ی حاکمیت کنونیِ سیاسی .

با چنین زمینه ای است که می خواهیم به نقد پاسخ های دوستانمان که پاسخ های آنچنانی به ما می دهند بپردازیم! با چنین زمینه ای است که جمع گریزی و خود مداری به شکل ارزش مطرح می شود. فیگور تنها بودن (بخوانید ذره بودن/ اتم بودن ) زرق و برق خودش را دارد و هر کس که حرف از پیش بردن کاری به صورت جمعی می کند ، احمق تلقی می شود . از شاعران و هنرمندان اطرافم بارها شنیده ام که هیچ گاه عضو هیچ حزب ، سازمان و انجمنی نخواهند شد و تازه به خودشان حق هم می دادند همه ی احزاب و سازمان ها و هر حرکت جمعی ای را هم مسخره کنند!! همه هم خودشان را با صادق هدایت مقایسه می کنند، تو گویی که سر سوزنی از نبوغ صادق هدایت در وجود آن ها هم یافت می شود !! این گارد در واقع همان جمع گریزی خود مدارانه ای است که به شدت گرفتار آن هستیم . در چنین حالتی بسیار ناروا خواهد بود اگر این روند را خارج از حیطه ی ایدئولوژیک جا بزنیم اتفاقاً این تحولات همگی ایدئولوژیک هستند و ایدئولوژی آن ها از منطق سرمایه و سرمایه داریِ افسار گسیخته پیروی می کند که هیچ گونه هویتی را در مقابل خود تحمل نمی کند ، چه بنیاد گرای مذهبی باشد و چه جنبش های عدالت خواهانه . و امپریالیسم رسانه ای چه ماهرانه جنبش های ترقی خواهانه را هم در کنار انواع بنیاد گرایی می نشاند و از جنس یکدیگر نشان می دهد ، بنیاد گرایانی که به تحقیق محصول خود سرمایه داری انحصار گر بودند (به عنوان مثال به نظر اریک هابز باوم توجه کنید).

میل به ساده سازی و هدایت به سمت سطحی گرایی و ابتذال (در همه ی وجوه) به عنوان ارزش، کاملاً رواج داده می شود. دیگر صرف انرژی برای دانستن و تغییر وضعیت یک "باخت" محسوب می شود که "فایده" ندارد. استدلال دو سویه ای هزینه – فایده به استدلال غالب تبدیل شده است که کاملاً با ایدئولوژی بازار هماهنگی دارد .

با چنین زمینه ای است که می خواهم یکی از مهمترین آسیب های فعالیت گروهیمان را طی پنج سال گذشته بررسی کنم . بسیاری به ما پیوستند و بسیاری هم از ما بریدند . کسانی که حتا به نوعی خود را در کار جمعی در انجمن ساخته و پرداخته کردند، همه ی مسئولیت ها و تعهدات خود را کنار گذاشتند .

برای ما جای سوال بوده و هست که چرا چنین اتفاقی می افتد ؟ چگونه یک گروه می تواند اعضاء خود را حفظ کند؟ بیشتر تمایل بر این بود که بررسی ای ساختاری از انجمن انجام شود و ساختار مدیریتی مورد نقد و بررسی قرار گیرد . تا کنون اما تلاش مناسبی از سوی اعضا صورت نگرفته است و جای خالی چنین نقد و بررسی ای کاملاً احساس می شود . اما من لازم می دانم که هر محققی در این زمینه باید یک دیدگاه کلی هم نسبت به وضعیت جوامع دیگر و مناسبات حاکم بر کشور خودمان و دیگر کشورها نیز داشته باشد . با چنین دیدگاهی من در این نوشته زاویه دید خود را مشخص کرده ام تا مورد نقد و بررسی دوستان هم قرار بگیرد سپس با این دیدگاه سعی می کنم در مقالات بعدی به موارد جزیی تر و معضلات ساختاری انجمن سایه بپردازم . به امید توجه شما.

پژمان رحیمی

توسط انجمن فرهنگی هنری سایه

http://saayeh.mihanblog.com